زنگ خطر کاهش اعتماد عمومی اجتماعی
شهین اسدی در روزنامه اصولگرای رسالت نوشت: اعتماد اجتماعی یکی از مفاهیم مهم و حیاتی در علوم اجتماعی و عاملی در جهت تعامل میان نسل های مختلف در جامعه است. در عین حال اعتماد میتواند روابط افراد را در سطوح خرد و کلان تسهیل نماید. این مقوله اصلی ترین بنیان شکل گیری پیوندهای فردی و اجتماعی در هر جامعه ای به شمار می رود. رابطه دو سویه ای که اگر در آن رگه های اطمینان جریان نداشته باشد، کم دوام بوده و با فراز و نشیب های فراوان به پیش خواهد رفت.
نزول سرمایه ای به نام اعتماد عمومی هزینه های اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی به جامعه ایران تحمیل کرده است به گونه ای که برای انجام فعالیت ساده ای که پیشترها بر پایه قول و کلام صورت می پذیرفت باید ضمانت های اجرایی، وثیقه و قراردادهای قانونی محکمی ارائه شود. از هم گسیختگی روابط اجتماعی، رشد فردیت، انزواطلبی، افسردگی، غلبه ابهام و تردید بر پیوندهای اجتماعی و فردی و بسیاری عادت های ناپسند دیگر از پیامدهای کاهش اعتماد در جامعه به شمار می رود.
«جبار رحمانی» انسان شناس و عضو مؤسسه انسان شناسی در این زمینه می گوید: اعتماد امروزه به یك موضوع كلیدی در فرهنگ و جامعه ایرانی بدل شده است. برای فهم این مسئله لازم است درك دقیق تری از مفهوم اعتماد اجتماعی و ابعاد آن داشته باشیم.انسان ها در هر جامعه ای برای رفع نیازهایشان مجبور به برقراری رابطه با دیگران هستند.
برقراری هر ارتباطی مستلزم پیش نیازها و زمینه هایی است كه این ارتباط و كارآیی آن برای رفع نیاز مورد نظر را تضمین كند. یكی از مهمترین لازمه های ارتباط مفید در سطح هر جامعه، اعتماد است. اعتماد یك ركن بنیادین در حفظ حیات اجتماعی، نظم و استقرار پیوندهای میان اعضای جامعه است. اعتماد در لغت به معنای تكیه كردن، اطمینان، وثوق و باور است. در بطن این واژه نوعی ایمان و باور به یك امر پیش رو وجود دارد. اعتماد بیانگر یك برداشت و انتظار ذهنی افراد از امر پیش روو كنش آینده یك فرد، یك نهاد و یك ارتباط اجتماعی است. اصول اعتماد بنیان شكل گیری سرمایه اجتماعی است، زیرا بر مبنای وجود اعتماد است كه آدم ها میلی به مشاركت و تعامل مثبت با دیگران پیدا می كنند و شبكه های روابط اجتماعی كه از خلال آنها نیازهای انسانی در حیات اجتماعی رفع شده و انرژی اجتماعی لازم برای تقویت جامعه شكل می گیرد.
رحمانی تأکید می کند: اعتماد عامل اصلی اتحاد، انسجام، ثبات و نظم است. از این منظر اعتماد، رابطه ای دوگانه با جامعه دارد، از یك سو از خلال تعامل افراد با دیگران ایجاد می شود. به عبارت دیگر اعتماد محصول تجربه زیسته افراد در جامعه است. از سوی دیگر هرچه اعتماد اجتماعی بالاتر باشد، جامعه ای منسجم تر و با همبستگی بیشتر خواهیم داشت. از این منظر سطح اعتماد اجتماعی نسبتی معنادار با میزان توسعه یافتگی و سطح برابری اقتصادی دارد. اصولا جوامع توسعه یافته تر و دارای عدالت اجتماعی بیشتر، همزمان دارای میزان بالاتری از اعتماد اجتماعی هم هستند. اعتماد همزمان امری به شدت فردی است، یعنی در ذهن من و شما شكل می گیرد، اما در عین حال امری به شدت اجتماعی هم هست كه ناشی از تجربه تعامل من با دیگران است. زمانی كه من، تجربه مثبتی از دیگران در ارتباطات بین فردی و درون گروهی داشته باشم، امكان شكل گیری اعتماد و تقویت آن در من بیشتر است. اعتماد مستلزم یك طرف اعتماد كننده و یك طرف اعتماد شونده و یك رابطه بین این دو طرف هست. اگر هركدام از طرفین قواعد رابطه و كارآمدی آن برای تأمین خواسته دیگری را نقض كنند، اعتماد فرو خواهد ریخت. اعتماد اجتماعی بیانگر آناست كه در یك رابطه اجتماعی، در حداقل آن، طرف مقابل كاری به ضرر من انجام نخواهند داد و در حالت حداكثری نیز طرف مقابل كارش به نفع من خواهد بود.
این جامعه شناس تأکید می کند که اعتماد ارتباط معناداری با میزان مخاطره در جامعه هم دارد. اعتماد و مخاطره هر دو، معطوف به آینده پیش رو در یك ارتباط میان فردی یا درون گروهی هستند. هرچه یك رابطه در یك محیط اجتماعی، مخاطره اش بیشتر باشد، قابلیت اعتماد بدان كمتر است و میزان بی اعتمادی بالاتر خواهند بود.اعتماد اجتماعی سطوح مختلفی دارد. در سطح خرد، اعتماد بین فردی را داریم كه كه معمولا روابط نزدیك افراد با خانواده و دوستان نزدیك را شامل می شود. در سطح میانی، اعتماد به نهادهای مدنی و اجتماعی و عامه مردم و محیط های پیرامونی وسیع تر را داریم و در نهایت در سطح كلان، ساختارهای كلان سیاسی حكومت و دولت و نهادهای وابسته به آنها را می توان مطرح كرد. هرچند این سطح كلان را می توان تا نظام بین المللی هم بسط داد.
رحمانی بر این باور است که اعتماد اجتماعی با توصیه و بخشنامه ایجاد نمی شود، بلكه اعتماد امری اكتسابی و تجربی و حاصل زیست روزمره افراد است. مهمترین زیرساخت اعتماد، برابری و افزایش عدالت اجتماعی است. اصولا سیاست گذاری هایی كه موفق به افزایش برابری و عدالت اجتماعی شده اند، بهطور همزمان سبب افزایش اعتماد هم شده اند. سالهاست ضعف نهادهای مدنی و عدم تمایل دولت ها به توسعه نهادهای مدنی به عنوان مكانیسم های تقویت حیات اجتماعی، سبب شده در جامعه ایرانی، عملا اعتماد در حصار روابط مبتنی بر شبكه های خویشاوندی و نزدیكان محصور بماند. در حالی كه جامعه مدرن نیازمند بسط زمینه های اعتماد به عرصه های روابط تعمیم یافته و ارتباط با افراد و نهادهای ناشناس و تضمین تعهد آنها به تأمین منافع ماست. نكته اصلی آن است كه فقدان اعتماد در عرصه های عمومی و نهادهای كلان، به معنای افزایش مخاطره آمیز بودن و فقدان تعهد افراد نسبت به این نهادهاست. به عبارت دیگر اعتماد همیشه متضمن تعهدی دو طرفه است. هرگاه این تعهد از جانب طرف مقابل نقض شود، تضمیمی برای عمل به تعهد در طرف اول هم وجود ندارد. در شرایطی كه نهادهای كلان و ساختارهای سیاسی و اقتصادی ما عمیقا دچار افول اعتماد باشند، می توان آنها را به شدت در معرض مخاطره دانست، چون كنشگران آن عرصه های كلان، تعهدی به تأمین منافع دیگران در موقعیت نهادی و حسب پست و مقامی كه دارند، نخواهند داشت. فقدان اعتماد، سبب فقدان تعهد افراد به نهادهای كلان خواهند شد. نهادهایی كه تضمین منافع من را نخواهند كرد، چرا من باید منافع آن را تضمین كنم. بر همین مبناست كه افراد، نهادها را قربانی منافع خودشان می كنند.
چون همیشه حس فدا شدن منفعت های شخصی به پای نهادهای كلان را خواهند داشت و این كار را بهواسطه معكوس كردن این رابطه، جبران می كنند یعنی نهادها را قربانی منفعت شخصی می كنند.
آیا بی اعتمادی آنطور که برخی از صاحب نظران هشدار داده اند در جامعه ما تبدیل به یک بحران شده است؟ به این پرسش، ناصر فکوهی، جامعه شناس و تحلیلگر انسان شناسی به سایت خبری دمادم اینگونه پاسخ داده است: «بستگی به آن دارد که مرزهای بحران و شاخص هایش را چه فرض بگیریم. اگر منظورمان از بحران ایجاد آسیب های جدی اجتماعی با پیامدهای قابل تشخیص در سطح گسترده ای از جامعه باشد، فکر می کنم که بر اساس شواهد، گزارش ها و مطالعات انجام شده در طول ۱۰ سال اخیر از جمله مطالعات آسیب شناختی که در سطح ملی و در سطوح مختلف محلی انجام شده اند، بتوان این امر را تأیید کرد. با وجود این، مسئله بحران و میزان شدت و تبعات آن به شکل بارزی به موقعیت های دقیق اجتماعی، مکانی و زمانی کنشگران درگیر بستگی دارد و نمی توان در همه جا وضعیت یکسانی دید. اما وضعیت به باور من هشدار دهنده و در مرزهای خطرات جدی است. زیرا هر روز بیشتر و بیشتر با موقعیت هایی
روبهرو می شویم که کنشگران اجتماعی به دلیل نبود ضرورت اعتماد اجتماعی درون چرخه های باطل و منفی بیشتری فرو رفته و به یکدیگر بیشتر آزار رسانده و کل سیستم را بیشتر به سوی تخریب هدایت می کنند و این در حالی است که دلایل اجتناب ناپذیر و غیرقابل درمانی در این زمینه وجود ندارد.»
اما اعتماد اجتماعی به عنوان یک مفهوم جامعه شناسانه زاده چه عواملی است؟ یک جامعه باید چه ویژگی هایی داشته باشد که بتوانیم بگوییم اعتماد در آن جاری و ساری است؟ فکوهی در این باره می گوید: «ما با عوامل گوناگونی سروکار داریم که منبع دو گروه از آن ها را اشاره می کنم. دو گروه از عوامل اصلی که می توانیم آن ها را به عوامل درونی و عوامل بیرونی تقسیم کنیم. عوامل درونی به موقعیت های خود کنشگر یا فرد بر می گردد. بدین معنا که برای اعتماد کردن به دیگران، باید به خود اعتماد داشت و برای این امر، باید فرآیندهای هویت سازی و مبادله های هویتی در جامعه به خوبی شکل گرفته باشند و به صورت درست عمل کنند. اگر کنشگری، هویت و نقش های اجتماعی خود را به صورت مناسب درونی نکرده باشد، نه می تواند به خود اعتماد کند و نه به دیگران. مثالی بیاورم: هر فردی دارای نقش ها و هویت های زیادی است. مثلا یک دانشجوی جوان، هم یک هویت «جوانی» دارد، هم یک هویت «دانشجویی». همین جوان ِدانشجو، ممکن است کار هم بکند و به عنوان یک «شاغل» در هر شغلی دارای یک هویت و نقش های مختلف است که باید درست تعریف شده، عقلانی بوده و مشخصاتش برای او روشن و در این زمینه تربیت مناسب را دیده باشد. در این صورت، این جوان دانشجوی شاغل هویت های مختلف خود را به درستی می شناسد و اگر آن ها را به درستی نیز درونی کرده باشد، اعتماد به نفسش بالا می رود و همین امر باعث می شود که بتواند به دیگران نیز اعتماد بیشتری کند و مبادله های اجتماعی خود را به خوبی انجام دهد. اما اگر همین جوان یا مفاهیم و مشخصات هویتی اش آشنا نباشد و یا آن ها را درست درونی نکرده باشد، اعتماد به نفس خود را از دست می دهد و یا دچار نوعی اعتماد به نفس کاذب (غرور و خودشیفتگی) می شود
که معادل کمبود اعتماد به نفس است و حتی بدتر از آن، همین امر سبب می شود که این جوان نتواند وارد مبادله مثبت سازنده ای با دیگران شود. مسائل مربوط به این بُعد درونی، بیشتر یا در حوزه روانشناسی و تعلیم و تربیت مطرح می شوند
و یا در حوزه جامعه شناسی یعنی چگونگی شکل گیری هویت ها و نقش های اجتماعی در یک جامعه و چگونگی فرآیند انتقال و درونی شدنشان. اما ما عوامل بیرونی نیز داریم.
این عوامل به محیط و قابلیت هایش برمی گردند. اینکه آیا اصولا ما توانسته باشیم جامعه ای بسازیم که هویت، اخلاق، ارزش های مشخص و قابل دفاع و مورد اجماع یا نسبتا مورد اجماع داشته باشد. برخی از عوامل در جوامع مدرن، عناصر هویت زُدا و مخرب هستند. این را نیز بگوییم که اگر نظام های اخلاقی و ارزشی بر پایه زور بنا شده باشند، یعنی به هر شکلی تحمیل شده باشند، اصولا از مقوله ارزش خارج می شوند و وارد مقوله الزام می شوند که منطق اجتماعی کاملا متفاوتی دارد.ممکن است به نظر برسد که می توان این دو را بر هم منطبق کرد اما چنین نیست. در نهایت این دو را می توان با یکدیگر هماهنگ کرد و نه منطبق، چون دو چیز متفاوت هستند. اگر یک جوان، در یک فضای عمومی، مثلا درون یک اتوبوس از جا بلند شده و جای خود را به فرد مُسن تری که نیاز به نشستن دارد بدهد، این یک ارزش را در یک جامعه، دستکم در نزد آن جوان، نشان می دهد. اما اگر ما قانونی گذاشتیم که همه جوان ها در اتوبوس ها، باید جایشان را به بزرگترها بدهند، ارزش را تبدیل به الزام کرده ایم که اولا نیاز به دستگاهی برای «نظارت» و «مراقبت» دارد و ثانیا به دستگاهی برای «تنبیه» و «مجازات» خاطیان. می بینیم که در این صورت، منطق فرآیند کاملا عوض می شود. و حتی از این بدتر، فرآیند الزام، فرآیند ارزش را عملا حذف می کند یا به حاشیه می راند. یعنی در نهایت دیگر نه آن جوانی که جایش را به بزرگتر می دهد احساس می کند که دارد به یک ارزش عمل می کند و نه بزرگتری که جای او را گرفته قدردان او خواهد بود. به همین دلیل است که در قانون گذاری تلاش می شود که میزان الزامات قانونی را به حداقل های ممکن کاهش داد و برعکس بسیاری از ساز و کارهای شهروندی مناسب را به نظام های آموزشی و اجتماعی انتقال ارزشی و اخلاقی واگذاشت و آن ها را تقویت کرد. زیرا در این نظام ها نوعی ضمانت اجتماعی وجود دارد که هم مثبت است و هم سازنده وتقویت کننده روابط همبستگی و اعتماد میان افراد. در حالی که روابط الزامی تقریبا در همه موارد به صورت معکوس عمل می کنند.»
چگون می توانیم درک کنیم که در جامعه ای اعتماد اجتماعی در چه سطحی است؟ فکوهی پاسخ می دهد: «برای این کار، فرآیندهای متفاوتی وجود دارد که حتی اندازه گیری و سنجش را بر اساس شاخص هایی که ساخته شده اند، ممکن می کند. اما به طور کلی می توان بر این نکته انگشت گذاشت که هر اندازه میزان همبستگی،دگر دوستی،احترام و ادب نسبت به دیگری، به ویژه نسبت به اقلیت ها( افراد بیمار، ناتوان، افراد با قابلیتهای کمتر اجتماعی به دلیل شرایط تاریخی یا زیستی نظیر زنان، کودکان، اقلیت های نژادی، دینی، قومی و زبانی و غیره) در جامعه بیشتر باشد، جامعه از سطح بالاتری از اعتماد اجتماعی برخوردار است و برعکس.»
«امروزه در جامعه با کاهش اعتماد اجتماعی مواجه هستیم، اتفاقی که میتواند تأثیرات منفی را بر زندگی افراد یا جامعه بر جای بگذارد، بهطور کلی باید توجه داشت که به هنگام از بین رفتن اعتماد اجتماعی تعاملات میان افراد به طرز معناداری کاهش مییابد که این خود نشان از نبود سلامت روحی و روانی در جامعه دارد. کاهش اعتماد اجتماعی یکی از مؤلفههای گذر از جامعه سنتی به جامعه رو به پیشرفت است، چرا که در این جوامع سطح اعتماد یا احساسات مردم نسبت به همدیگر یا جامعه کاهش مییابد. این در حالی است که میتوان با ایجاد شفافیت، اصلاح در ساختار، نگرش نهادها و سازمانها تا حد زیادی اعتماد از دست رفته را به مردم بازگرداند. فاکتور اصلی امنیت بحث اعتماد است، یعنی فرد بتواند افراد اطراف خود را امین، قابل ارجاع و با صداقت بداند که این موارد باعث میشود، فرد اعتمادی به اینگونه افراد داشته باشد که این خود میتواند زمینه ساز ایجاد اعتماد شود. در برخی از موارد افرادی که بدبینی و سوءظن دارند، احتمال دارد که نسبت به اطرافیان خود بدبین شوند که البته تعداد این افراد اندک است.» امان الله قرایی مقدم، جامعه شناس با بیان این عبارت تصریح می کند: « بهطور کلی زمانی که افراد دچار بدبینی میشوند، ناشی از عدم صداقت میان افراد و جامعه است، اگر فرد اعتماد کند و نتیجه مثبتی از آن نبیند، بهطور طبیعی دچار بدبینی و بیاعتمادی میشود. نداشتن صداقت و شفافیت فاکتور اصلی در نبود اعتماد میان افراد و جامعه است، چرا که در صورت نبود شفافیت در جامعه و تحقق نیافتن برنامههای از پیش تعیین شده خود میتواند در از بین رفتن اعتماد اجتماعی تأثیرگذار باشد. بهطور حتم هرگاه اعتماد اجتماعی میان افراد از بین برود به مرور زمان این بیاعتمادی به سوی جامعه نیز روانه خواهد شد. اعتماد اجتماعی یک نوع فرآیند میان افراد جامعه و سازمانها است. باید توجه داشت که اعتماد اجتماعی میتواند به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر میزان روابط اجتماعی که افراد با یکدیگر دارند، تأثیرگذار باشد.
زمانی که تعاملات اجتماعی دچار خلأ و اشکال میشود. به عنوان مثال هر گاه مشروعیت و مقبولیتهایی که مردم از نهادها و سازمانهای دولتی دارند بنا به هر دلیلی از بین برود. بهطور حتم شاهد کاهش اعتماد اجتماعی خواهیم بود. با از بین رفتن اعتماد اجتماعی شاهد از بین رفتن مشارکتهای مردمی نیز خواهیم بود که این خود میتواند آثار منفی را در جامعه به همراه داشته باشد. کاهش اعتماد اجتماعی میتواند زمینه ساز از بین رفتن انضباط اجتماعی شود به عبارت سادهتر اگر این سرمایه اجتماعی از بین برود، دیگر نمیتوان انتظار خدماترسانیهای اجتماعی را نیز داشت.»
انتهای پیام