«وضعیت هشدار آسیب اجتماعی» از زبان مدیرعامل جمعیت امام علی ع
زهرا کشوری در مقدمه ی گفتگوی روزنامه ی ایران با مدیرعامل جمعیت دانشجویی امام علی ع نوشت:
همه تلاش خود را میکنند تا یک روز جهنمی تاریک را برای کودکان کار به روزی قابل تحمل تبدیل کنند. جمعیت دانشجویی امام علی(ع) را «شارمین میمندی نژاد» مدیرعامل این جمعیت 17 سال پیش راه انداخت چون به گفته خودش نمیتوانست و نمیخواست از کنار کودکانی که در خیابان و حاشیههای شهر فراموش شدهاند، بیتفاوت بگذرد! خبرهای او از زیر پوست شهر تلخ و چرکین است. آمارهای مگویی که خیلیها نمیخواهند بشنوند! شاید به همین خاطر بود که امسال مراسم شب قدر آنها در برج میلاد با اما و اگرهایی رو به رو شد و تا تعطیلی پیش رفت اما خبر که به فضای مجازی و شبکههای اجتماعی رسید، همه چیز فرق کرد. او به همراه اعضای دانشجویی جمعیت امام علی(ع)، خانههایی به نام خانههای علم در محلههای «فقر، غربت و حاشیه» ایجاد کردند تا کودکان و زنان را از وحشتی که در خانه پدری به آنها منتقل میشود نجات بدهند. با او درباره این محلهها گفتوگو کردیم. جمعیت امام علی(ع) این روزها داغدار کودک چند ماههای است که اوردوز کرده و در میان زبالهها رها شده بود! آنها اسم این کودک را «رویا» گذاشتند تا شاید راهی برای تعبیر این وحشت زیر پوستی شهر برای کودکان کار و بد سرپرست بیابند!
آقای میمندینژاد در برنامه شب قدری که دربرج میلاد برگزار شد هم شما وهم کودکان تحت پوشش جمعیت امام علی(ع) از بیتفاوتیهای جامعه نسبت به وضعیت خود معترض بودید. این بیتفاوتی از کجا نشأت میگیرد؟
جامعه هنوز با این بچهها مثل موجود ناهنجار که باید حذف شود برخورد میکند. در تمام این سالها سؤالم این بوده که چرا تعداد کمی در کنار این بچهها مانده اند؟ چرا باید کودکانی که در سن بازی و مدرسه هستند سر چهارراه کار کنند؟ این سؤالی است که من از خودم دارم که چرا دیگران در کنار ما قرار نمیگیرند تا به این بچهها کمک کنیم. این سؤال باید یک جواب وجدانی و اخلاقی داشته باشد.
شاید مردم هنوز از عمق فاجعه و گسترش آسیبی که ممکن است یک روز دامان آنها را بگیرد خبر ندارند، بنابراین فکر می کنم باید اول جغرافیای آسیب را در شهر مشخص کنید تا حجم آسیب به چشم شهر بیاید و احساس نگرانی کند!
جغرافیای آن کاملاً روشن است به قول خودتان کاملاً رو است. الان وارد دروازه غار یا هرندی که میشوید به طور خیلی عیان و آشکار معضلات و ناهنجاری در آن روشن است. دزدی، مصرف مواد، فروش وسایل سرقت شده از خانهها و….وقتی وارد دره فرحزاد میشوید، فساد کاملاً «عیان» است. در شوش و «لب خط» هم همینطور. چیزی نیست که پنهان باشد و به اصطلاح «چشم مسلح» هم نمیخواهد. یک آدمی که در ماشین نشسته باشد ساعت 9 به بعد مصرف در دروازه غار را لمس میکند. تعداد بسیار زیادی از مردم در کوچهها مشغول مصرفند. تعداد بسیار زیادی از بچهها در لب خط دارند مصرف میکنند. وسایلی که از جاهای مختلف دزدی شده کف خیابان دارد فروخته میشود و یا فحشا در این مناطق و این به عینه دیده میشود.
یعنی ما هر شب در دروازه غار بازار فروش وسایل سرقتی داریم.
بله. ببینید آن فضایی که ما در دروازه غار داریم، رسماً یک فضای فاقد نگرشهایی شبیه جاهای دیگر شهر است. در مناطق دیگر شهر حفظ امنیت و حفظ هنجارها «مهم» است ولی اینجا آنقدر هنجارشکنی شده و فضا بهم ریخته و پر آسیب است که کاری نمیشود. بنابراین آن چیزی که الان داریم فساد همراه فقر است. درباره جغرافیای فقر گفتید؛ مثلاً در «شهرری» در یک منطقهای فساد به همراه فقر کاملاً روشن است!
کدام منطقه؟
ما در این شهر چون پایگاه داریم، میتوانیم بگوییم که درصد بالایی ازمناطق فقیرند، نمیشود گفت فقط یک کوچه یا یک منطقه.مثل این است که بگوییم، آیا در شهرک غرب آدم فقیر داریم؟
نه شما گفتید که در شهرری یک منطقه داریم که در آن فقر و فساد با هم توأم است.
ما در هرندی هم فقر داریم و هم فساد. خانههای خراب و کارگران فصلی که درآمدآنچنانی ندارند، همه دارند در کنار هم به زیست خود ادامه میدهند. در پاسخ به این سؤال که اگر بخواهیم یک نمایی از تهران بدهیم، به طور قطع و یقین، فساد گستردهای در این شهر دارد نفس میکشد که باعث ایجاد جامعه طبقاتی میشود. یک سری از آدمها دارند بسیار خوب خودشان را ثروتمند میکنند و یک سری دیگر را فقیر. در هر دو قشر هم فساد وجود دارد ولی فساد ثروتمندان ناهنجاری زننده اجتماعی ندارد. اگر هم مثلاً یک ناهنجاری پیدا شود، این ناهنجاری قابل پوشانده شدن است. ولی در جنوب شهر اینها عیان است. مثلاً فکر میکنید که جامعه معتاد کشور و فروشنده مواد در «جنوب شهر»ند! اصلاً اینجوری نیست. تقریباً بخشهای مختلفی در تمام شهرهای ما درگیر اعتیادند، منتهی تخریبی که یک بالاشهری معتاد به خودش و جامعه میزند، به واسطه داشتن پول کمتر به چشم میآید. شما فکر کنید عمل یک جنوب شهری در روز به 200هزار تومان میرسد برای یک شمال شهری به دو تا سه میلیون تومان میرسد. خودش را بازسازی میکند.
همانطور که خودتان میگویید آسیبها ناشی از فقر، فساد و مواد شمال و جنوب شهر را درگیر کرده است اما بسیاری از مردم احساس خطر نمیکنند. آنها فکر میکنند چون خانواده و بچههای سالمی دارند، آسیب دامان آنها را نمیگیرد در صورتی که ثابت شده که این آسیبها به صورت غیرمستقیم همه جامعه را درخود کرده است! حتی کسالتهای روحی مبهم یک فرد سالم در جامعه میتواند ناشی از آسیب یک بخش دیگری از جامعه باشد. چه باید کرد که مردم احساس خطر کنند و جلو بیایند؟
این صحبت کاملاً متینی است که شما میفرمایید. ما دقیقاً به خاطر کسانی که فرزندان و زندگی سالمی دارند باید کار کنیم. برای مثال بسیاری از مادران خوشحالند که یک مدرسه خوب برای بچه خود انتخاب کردهاند، بدون اینکه بدانند که ممکن است در این مدرسه که غیر انتفاعی است معلمی که برای بچه هایشان انتخاب کردهاند، دیشب مواد مصرف کرده، الان مغز خوبی برای آموزش به بچههای آنها را نداشته باشد و چه بسا به آنها آسیب هم بزند. در همه دنیا جامعه وقتی را برای مبارزه با آسیبهایی که کودکان را نشانه رفته است میگذارد. مبارزه با مواد که کودک را تهدید میکند یک رفتار معقول است.
چند ساعت بچهها در مهدکودکها و خانههای علم هستند؟
ما اگر بتوانیم بچه را صبح میگیریم تا بعد از ظهر. تا ساعتی که شاید بتوانیم بگوییم ساعت آسیب جدی است. حتی زنان را از خانه جدا کردیم. با این روش مردی را که دارد در خانه مواد مصرف میکند تنها کردیم تا فردا شوهر زن را مجبور به فحشا نکند. با همین پول که میدهیم خودش را بسازد. بنابراین ما آمدیم زن و کودکان را از خانه جدا کردیم. تلاش میکنیم یک روز جهنمی یک روز بسیار بسیار تاریک در این مناطق را برای مادران و کودکان عوض کنیم. چون می دانیم که اگر پدر را رها کنیم دخترش را در سن 9-8 سالگی میفروشد. خودشان میگویند ازدواج اما در واقع یک مردی در سن 50تا 70 سالگی میآید و این بچه را از پدرش میخرد.
چند درصد از کودکان که تحت پوشش شما هستند به اسم ازدواج فروخته میشوند؟
تعداد این سرنوشتهای تلخ به قدری زیاد است که در هر خانه اگر یک دختر داشته باشد حتماً در این محلههایی که من اسم بردم، چنین سرنوشت تلخی برایش رقم میخورد. متأسفانه در مملکت ما قانونی وجود ندارد که دختر زیر 18 سال ازدواج نکند. در حالی که به نظر من ازدواج دختر زیر 18 سال جرم و جنایت است ولی ما این قانون را نداریم.
معمولاً به چه قیمتی این دخترها را میفروشند؟
یک تا دو میلیون. این قیمت حداکثر پولی است که پرداخت میشود.
چقدر جمعیت توانسته است سرنوشت این کودکان را تغییر بدهد؟
وضعیت آنهایی که ایرانی نیستند خیلی سخت تغییر میکند، به این دلیل که افغانستانیها کلاً یک فرهنگ غالبی دارند که پدر دخترش را میفروشد. اما این شرایط برای دختران ایرانی بهتر است و میتوانیم امیدوار باشیم که دختر درس بخواند و دانشگاه برود. وقتی دانشگاه رفت به واسطه خوابگاه و فضاهایی که جامعه در اختیار او قرار میدهد از خانه جدا شود، ولی بچههای افغانستانی چون کارت ندارند جایی هم در جامعه ندارند.
شما درجایی گفتید که مناطق غربت، فقیرنشین و فحشاخیز دارند فرهنگهای ناهنجار همدیگر را مبادله میکنند، منظور شما چه بود؟
مثلاً یک نفر هست فرهنگ «بی شناسنامه گی» را که با آن میتواند از جرم فرار کند به فردی که شناسنامه دارد انتقال میدهد، بعد این شخص شناسنامه دار اقدامی برای گرفتن شناسنامه بچهاش نمیکند. یعنی کسی که میتواند برود و شناسنامه بگیرد، نمیگیرد. چون بابا فکر میکند که اگر من کاری بکنم و دستگیر بشوم، داشتن یک بچه شناسنامه دار برای من دردسر است. یا پیش خودش فکر میکند بچه بدون شناسنامه را راحتتر میتواند بفروشد. وقتی ما این جملات را به مسئولان میگوییم. میپرسند آیا ممکن است که یک پدر بچهاش را بفروشد؟ میگوییم ما با یک پدر سر و کار نداریم، با مواد مخدر سرو کار داریم که اراده انجام هر گونه فعل قبیحی را به این آدم میدهد.
برآورد شما از سوءاستفادههایی که از این دست کودکان میشود چقدر است؟ بسیاری فکر میکنند که این تنها ترمینال جنوب است که کسانی در آن و لا به لای مسافران به کمین پسران و دختران فراری نشسته اند؟
به طور قطع این جریان که به اصطلاح به آن «یقه سفیدها» میگویند، یک جریان بسیار قدر و بالایی است و من فکر میکنم برنامهریزی آن فقط در تهران یا ایران نیست و یک جریان جهانی دارد و شاید ختم نشود به یک آدم که در ترمینال میبینید و میخواهد یک نفررا فریب بدهد.قضیه اصلاً خرده پایی نیست. اما مسأله مهم تر و اورژانسی تری هم وجود دارد. سیستمهای ترک هم برای ترک مواد مخدر نیست بلکه برای بهتر مصرف کردن است. ممکن است این حرف به خیلی از گروههایی که در کار ترک کردن هستند بربخورد ولی اولاً ما در درجه اول باید بفهمیم که ورود مواد به چه صورت است یا تولید آن به چه صورت است، بعد سراغ مقوله ترک برویم. الان ترک به صورتی است که یک نفر را دوباره به سیستم برمی گرداند، نمیگذارد یک نفر در سیستم بمیرد، اوردوز کند، بلکه طرف یک مدت ترک میکند و دوباره برمی گردد، هیچ راهی هم برای این که طرف پاک بماند ندارند. فرد مبتلا برای ادامه پاکی باید شغل داشته باشد و باید شرایط آرامی داشته باشد. حتی بسیاری از کمپها کلاً سیستم شان خراب ومریض است، مثل آموزشگاه مواد مخدر میماند.
محلی برای کسب درآمد برخی از گروه ها؟
و محلی برای مصرف بهتر و مصرف با آسیب کمتر است. مثلاً به مراجعه کننده میگویند الان داری مصرف می کنی 6 ماه هم این دارو را بخور. مثلاً متادون مصرف کن تا تخریب هروئین تو را نابود نکند. هیچ برنامهای برای ترک روحی، روانی و اجتماعی این مواد وجود ندارد. کمپ هم چنین ادعایی ندارد بنابراین یک مصرف کننده و به عنوان یک شخص، نه به عنوان یک معتاد اجتماعی به کمپ مراجعه میکند و آن کمپ او را به عنوان یک شخص، نه به عنوان یک معتاد اجتماعی درنظر میگیرد و شروع میکند به کمک برای بهسازی خودش. این بهسازی به طور قطع و با درصد بسیار بالایی به این منتج میشود که من دوباره بهتر بتوانم بکشم.
باید به سمت تعریف معتاد اجتماعی رفت. در این تعریف است که علل بوجود آمدن اعتیاد مشخص میشود.
بله. یک چیزی که وجود دارد این است که افسردگیهای عمومی و سرخوردگیهای اجتماعی سیاسی و سرخوردگیهای مردمی، دوباره ما را به این نتیجه میرساند که بهترین انتخاب مصرف کردن است. بنیانهای اخلاقی و روحی و روانی جامعه مشکل دارند. کسانی که خوراک روحی و روانی به جامعه می دهند در دادن خوراک روحی و روانی به جامعه شاداب عمل نکرده ونمی کنند. بنابراین فرد آن معنویت لازم را در این رسانهها برای رها شدن از خودش پیدا نمیکند. خودی که الان زیر فشار تورم و مشکلات شدید اقتصادی است. بنابراین خیلی طبیعی است که به دلیل روحیه بدی که جامعه به فرد میدهد به مواد مخدر مراجعه کند. آمار مواد به همین دلیل در جامعه بالاست. من به صراحت خدمت شما عرض میکنم آمارهایی که مرتب وزارت کشور و جاهای دیگر می دهند در مورد معتادانی است که تخریب آنها به چشم آمده است.
یعنی کسانی که قرار است توی جوی و جدول شهرها پیدا شوند؟
بله. کسانی که تخریب آنها به چشم نیامده از آمارها حذف شده اند. آنهایی که تخریبشان به چشم نمیآید دارند فضای فساد پنهانی و طبقاتی را ایجاد میکنند. مثلاً یک مرد معتاد بالا شهری یک خانه شخصی در جای دیگری دارد با دوستان دیگری. خانم و بچه هایش اصلاً نمیدانند پدر مواد مصرف میکند. نمیدانند خانه و امکانات دیگری دارد. بنابراین این مرد مجبور است برای به دست آوردن آن امکانات از طریق ساختاردوستانهای که دارد کارهایی را انجام دهد. حالا من به عنوان یک فعال اجتماعی به ایشان مراجعه کنم و از اعتیاد یک کودک در دروازه غار میگویم، در حالی که این آدم خودش یک آسیب اجتماعی است.
انتهای پیام
“متأسفانه در مملکت ما قانونی وجود ندارد که دختر زیر ۱۸ سال ازدواج نکند. در حالی که به نظر من ازدواج دختر زیر ۱۸ سال جرم و جنایت است ولی ما این قانون را نداریم.”
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در 17 سالگی ازدواج کردند. خوب است برخی از عزیزان قبل از هر اظهار نظری کمی جوانب آنرا بسنجند.
دوست عزیز شما که ماشاالله اسمت هم «هرمس» هست، آیا فکر نمی خواهی بهتره در این مورد کمی «هرمنوتیکی» برخورد کرده و به این سوال جواب دهیم که آیا 17 سالگی در شبه جزیزه گرم عربستان ممکن است با 17 سالگی در یک منطقه معتدل یا سردسیر فرق داشته باشد؟
این هم بر میگرده به تبعیت بی چون و چرا از منطق غربی. فکر می کنن کسی که 18 سال و یک روز سن داره با کسی که 17 سال و 360 روز از عمرش میگذره فرق می کنه. ولی اگه کسی فکر کنه آقایون دقیقه ای روی این مساله فکر می کنن و بعد نظر میدن اشتباه کرده.