يادداشت زیباکلام بر نمايش «راپورتهاي شبانه دكترمصدق»
صادق زیباکام، استاد دانشگاه در یادداشتی در روزنامه ی اعتماد نوشت:
روي صحنه آوردن وقايع و رويدادهاي تاريخي هرقدر كه در سينما كار جاافتادهاي است در تئاتر دشوار و پيچيده به نظر ميرسد. اين دشواري در خصوص نخستوزيري مرحوم دكتر مصدق و کودتای۲۸مرداد بهمراتب هم بيشتر ميشود. ميدانيم كه حساسيتهاي سياسي بسياري در ايران كنوني نسبت به دكتر مصدق و ۲۸ماه نخستوزيري او و سرانجام كودتاي ۲۸مرداد وجود دارد. بنابراين كارگردان و تهيهكننده نمايشنامه «راپورتهاي شبانه دكتر مصدق» یقیناً بيخبر نبودند كه دارند در يك زمين دشوار و بعضاً مينگذاري شده حركت ميكنند.
اگر خليلي ميخواست از مصدق تجليل كند، در آن صورت باعث تحريك احساسات برخي جريانات ميشدند (همچنان که عملاً هم يكي دو بار متعرض كارگردان و تهيهكننده ميشوند و يكبار هم در شب ۱۱مرداد به اتومبيلهاي آنان در پاركينگ تالار رودكي حمله ميكنند.) مخالفان مصدق نهتنها جايگاهي براي وي در جريان نهضت ملي شدن نفت قائل نيستند بلكه برخي از آنها او را «شريك» و «همپيمان» كودتاگران ۲۸ مرداد ميدانند. مخالفان معتدلتر دكتر مصدق او را البته «همپيمان» با كودتاگران نميدانند اما در بهترين حالت اقدامات، سياستها و آنچه «ضعفهاي» او ازجمله «پشت كردن به آيتالله كاشاني» را مقصر و مسبب كودتا ميدانند. بنابراين كارگردان و تهيهكنندگان «راپورتهاي شبانه دكتر مصدق» خيلي مراقب بودند كه احساسات طرفداران آيتالله كاشاني را برنینگیزند. درعینحال اگر نمايشنامه را بهگونهای درمیآوردند كه مورد طبع مخالفان دكتر مصدق قرار ميگرفت، درآن صورت جداي از آنكه روايت تاريخي نادرستي از کودتا ارائه داده بودند، درعینحال بسياري از مخاطبان فرهيخته، جوان، تحصیلکرده و بالاتر از همه، اهل مطالعهشان را هم از دستميدادند.
مستأصل ميان اين دو نيروي متضاد، اصغر خلیلی سعي كرده تا همچون يك بندبازِ ماهر تعادل نمايشنامهاش را حفظ كند. نه آنقدر جسارت تاريخي به خرج داده كه اجراي نمايش بعد از يكي دو شب «جوانمرگ» شود و نه از سويي ديگر آنقدر محافظهكاري كرده كه مخاطبان بالقوهاش را از دست بدهد. اين دوگانگي تهيهكننده را هل داده تا بار اصلي كارش را در حوزه «خاكستري» بريزد؛ حوزهاي كه نهچندان تندروها را تحريك كند و درعینحال خيلي مخاطبان ديگرش را از دست ندهد.
او سعي كرده بيشتر روي كليشههاي رسمي حكومتي در خصوص كودتاي ۲۸ مرداد تكيه كند تا «نه سيخ بسوزد و نه كباب.» بخش عمدهاي از «راپورتهاي شبانه دكتر مصدق» متمركز شده روي كليشههاي جاافتاده رسمي همچون دخالتها و اساساً برنامهريزيهاي آمریکاییها و انگليسيها در طراحي و اجراي كودتا به كمك لومپنها، لاتها، چاقوكشها، قمهكشها، «زنان بدكاره» و برخي نزديكان و اطرافيان مصدق كه در ارتش و نيروي انتظامي (شهرباني) پستهاي كليدي داشتند. يعني همان كليشههايي كه ۶۳ سال است دارند تبليغ ميشوند (البته قبل از انقلاب در خارج از كشور و بعد از انقلاب در داخل كشور). نويسنده نخواسته در وراي كليشههاي رايج برود و بهاصطلاح به پرسشهاي عميقتري كه چند سالي است پيرامون كودتاي ۲۸ مرداد و اساساً كل نهضت ملي شدن صنعت نفت در جامعهمان رواج پیداکرده ورود پيدا كند. ازجمله اينكه در فاصله ۸ صبح كه لومپنها، قدارهبندها، زنان بدكاره و… از خيابانهاي جنوب شهر تهران حركت كرده و «جاويد شاه» گويان به سمت خيابانهاي مركز شهر ميرسند و تا ساعت حدود يك بعدازظهر كه كاخ نخستوزيري و راديو تهران به دست كودتاگران ميافتد و تعداد آنها از چند صد نفر اوايل صبح به دهها هزار تن در ظهر رسيد؛ طرفداران دكتر مصدق و مليون كجا بودند؟ نميديدند كه طرفداران شاه دارند دولت دكتر مصدق را سرنگون ميكنند؟ چرا هيچ واكنشي نشان نميدهند؟ يك سال قبل از آن، در ۳۰ تير۱۳۳۱ پسازآنکه مردم متوجه ميشوند كه دكتر مصدق استعفا داده و شاه، احمد قوامالسلطنه را به نخستوزيري منصوب كرده در تهران و برخي شهرستانهاي بزرگ ديگر به خيابانها ريخته و آنقدر به نفع مصدق تظاهرات ميكنند كه شاه مجبور ميشود بعد از سه روز مجدداً مصدق را ابقا كند. آن مردم يك سال بعد از قيام ۳۰ تیر کجا بودند؟ نميديدند طرفداران شاه دارند مصدق را سرنگون ميكنند؟ پس چرا همچون سال قبل هيچ حمايتي در دفاع از دكتر مصدق نكردند؟
اصلاً فرض را بر اين بگذاريم كه همه اتهاماتي كه مخالفان دكتر مصدق به وي وارد ميكنند مبني بر اينكه او وابسته بود، فراماسون بود، آمریکایی بود، مخصوصاً جلوي كودتا را نگرفت كه بهصورت قهرمان سقوط كند، ديكتاتور بود، جاهطلب بود و… همه درست باشند. تا برسيم به پرسشهاي بنيادي ديگري در خصوص خود ملي كردن نفت. آيا اساساً ملي كردن نفت بهترين شيوه استيفاي حقوق ملت ايران از انگلستان بود؟ آيا راههاي ديگري وجود نداشت؟ حتي اگر فرض را بر اين بگذاريم كه يگانه راه موجود در استيفاي حقوق ايران از نفت فقط و فقط ملي كردن آن ميبود، در اين صورت هم آيا تصميمات، سياستها و عملكرد دولت دكتر مصدق در ۲۸ ماهي كه قدرت را در دست داشت بهترينها ميبود؟ آيا امكان هيچ نوع مصالحه و توافقي با انگلستان وجود نميداشت، بالأخص با توجه به اين واقعيت كه آمریکاییها دستكم در يك سال نخست دولت مصدق با ملي شدن نفت همراهي داشتند و خيلي جدي به دنبال يافتن يك راهحل و توافقي ميان ما و انگلستان بودند و ازقضا راهحلهايي هم براي رسيدن به توافق تهيه كرده بودند؟ چه شد واشنگتن كه در ابتدا با ملي شدن همراه بود و دستكم اگر با ما نبود عليه ما هم نبود، از اواسط سال دوم دولت دكتر مصدق بهتدریج متمايل به لندن شد؟
واقعيت آن است كه ما ۶۳ سال است نخواستهايم به اين پرسشها بپردازيم؛ اساساً آنها را نديدهايم و نخواستهايم ببينيم. همه روایتمان از ملي شدن نفت و كودتاي ۲۸ مرداد خلاصه شده در اصرار و تكرار در متهم ساختن امريكا و انگلستان بهعنوان مقصران اصلي و در مرحله بعدي هم شاه، اشرف، شعبان جعفري، زنان بدكاره جنوب شهر تهران و عوامل انگلستان و اين دقیقاً همان پردازشي است كه اصغر خليلي در نمايشنامهاش از آخرين روزهاي حكومت دكتر مصدق و كودتاي ۲۸ مرداد به کار گرفته.
تاريخ به كنار، كه بالطبع وقتي مورخين، دانشگاهيان و نويسندگان ما از آن غفلت ورزيدهاند تكليف اصغر خليليها روشن است، كارگرداني اصغر خليلي، بازيگري فرهاد آييش (در نقش دكترمصدق) و تلاشهاي محمدرضا منصوري، تهيهكننده اجراي نمايشنامه را انصافاً بالا برده. دکور بندی، حركات دستهجمعي و صحنهآرايي هم هنرمندانه صورت گرفته. برخي از بازيگران هم نقششان را بسيار ماهرانه و طبيعي اجرا ميكردند. ازجمله بازي ايرج راد (در نقش كرميت روزولت)، خسرو احمدی (وردست شعبان جعفري و از گندهلاتهاي تهران)، رؤیا ميرعلمي (خديجه دختر دكتر مصدق)، رضا بهبودي (از ليدرهاي مجلس هفدهم كه طرفدار شاه و مخالف مصدق است)، عليرضا آرا (سرلشکر زاهدی) و نرگس محمدي (رييس زنان بدكاره)، بازيهاي جذابي داشتند.
انتهای پیام