(۶) خط مرگ بر لوح سرنوشت
انصاف نیوز – سعید رضوی فقیه
حسین(ع) بار سفر بست و کاروان بیاراست و از مکه به سوی خاک پربلای عراق روان شد حال آنکه نیک میدانست زهدان زمان آبستن فتنه و آشوب است و این سفر پر است از رهخطر. پیش از عزیمت خطبهای خواند و از نگارش خط مرگ بر لوح سرنوشت مردمان سخن گفت و اشتیاق خود را در پیوستن به پیشینیانش آشکار کرد:
«خُطَّ الموت علی ولد آدم مَخَطّ القلادة علی جید الفتاة و ما اولَهَنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف…»
حسین منزل به منزل سوی کوفه راه میسپرد و از حکایت مسلم هیچش خبر نبود. در حاجز نامهای نبشت و به قیس ابن مُسَهَّر صیداوی داد تا وی مردم کوفه را از آمدن قریب الوقوع امام آگاه ساخته و ایشان را به آمادگی و تلاش ترغیب کند.
اما بر سر قیس همان آمد که بر سر مسلم آمده بود. در میانۀ راه او را گرفتند و پس از چندی از فراز دار الامارۀ کوفه به زیر افکندند تا ماندۀ باد سرکشی از سر کوفیان فرو نشیند و در دلشان رعب و وحشت از پسر زیاد به تمام و کمال جاگیر شود.
مردم کوفه اندک اندک شمشیر خیانت به سوهان توجیه تیز میکردند تا برای خوشامد ابن زیاد بر چهرۀ پسر پیامبر(ص) بکشند. حسین اما آرام آرام در بیابان راه میپیمود و به کانون فتنههای بزرگ نزدیک میشد. در وادی ذو حُسَم به لشگر حرّ ابن یزید تمیمی برخوردند که راه را بر ایشان بست.
امام فرمود میهمانان را آب دهند و اسبانشان را سیراب ساخته تیمار کنند تا مگر رسم میهمان نوازی به جای آمده باشد. حسین که راه کوفه بر خویش بسته دید با حرّ سخن از نامههای جماعت کوفیان و دعوتهای مکررشان بازگفت و نیز از پیامهای پیاپی برای پیمان بیعت. حرّ که خود را بی خبر از حکایت دعوتها و نامهها میخواند همچنان راه را بر کاروان بسته میداشت و گفت ابن زیاد مرا امر کرده چون بر تو دست یابم به کوفه میبرمت تا با یزید بیعت کنی. اگر خواهی از راهی دیگر رو و خود را وا میرهان تا ابن زیاد را نامه بنویسم که حسین راهی دیگر گرفت و مرا به وی دسترسی نبود.
اما حسین که حجت هزاران نامۀ مهر شدۀ کوفیان را آورده بود تا بر آن مردم سست پیمان اقامه کند، نه ذلت بیعت را گردن نهادن میتوانست و نه خواری گریختن و گم شدن را در بیابان، پس پیش راند تا به وادی نینوا رسیدند و لشگر حرّ همچنان چون سایه در پی ایشان. در آنجا پیک ابن زیاد فرماننامهای به حرّ رساند که در آن سختگیری بر حسین(ع) و بر جای داشتنش در زمینی بی آب و گیاه خواسته شده بود. در دوم محرم حرّ نامۀ ابن زیاد را بر امام خواند و بر ایشان سخت گرفت تا در همان زمین که منبت رنج و بلا بود فرود آیند و خیمهها بر افرازند.
زُهیر ابن قَین بَجَلی امام را گفت که ای پسر رسول خدا درنگ کار را بر ما سختتر کند و جنگیدن با این جمع که راه بر ما گرفتهاند آسانتر از آن باشد که جماعتی دیگر بدیشان در پیوندند و ما را یارای پیکار با ایشان نباشد. اما حسین که پروردۀ دامان پیامبر(ص) و درس آموختۀ مکتب علی(ع) بود گفت در جنگ بر آنان پیشی نگیرم تا حجت بر ایشان تمام گردد.
انتهای پیام