خرید تور نوروزی

رتبه‌ی «خون دل‌ها» و «خون جگرها» همسان نیستند!

حمزه فیضی‌پور در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «رتبهٔ «خون دل‌ها» و «خون جگرها» همسان نیستند!» نوشت:

«اصالت در آموزش و پرورش، مدرسه و معلم است. همانطور که در مجلس شورای اسلامی، اصالت با نماینده مجلس است. رتبه بندی را با خون دل دنبال کردیم. پنج “میم” شامل منزل، مدرسه، مسجد، محله و مجازی باید در یک زنجیره دقیق با همدیگر کار کنند تا کارآمدی و مؤثر بودن را شاهد باشیم»

جملات فوق از سخنانِ ریاست محترم مجلس شورای اسلامی در سی و ششمین گردهمایی روسای ادرات آموزش و پرورشِ سراسر کشور می‌باشد.

نگارنده متن خود معلم است و به‌ دور از شعار وبا باوری عمیق به معلم بودن افتخار می‌کند. به قول بزرگ معلمِ عشق، فرهنگ و جامعه – مولوی – در تبیین‌ها و تعاریف (از جایگاه، از شغل و از کردار و..) خوش‌تر و بهتر آن هست که فرد قرار گرفته در وضعیتِ مورد توضیح بیشتر سکوت نماید و گوش‌دار روایتِ روایت‌گران باشد:

گفتمش پوشیده خوشتر سرّ یار
خود تو در ضمن حکایت گوش دار

و چه بهتر که دیگران و از جایگاه‌های متفاوت، واصف و راویِ وضعیت و حالات یک «نقش» باشند آنطور که در گردهمایی روسای ادارات آموزش و پرورش که درروزهای آخر مردادماه سال جاری برگزار شد شاهدِ روایت گری راویانِ محترم مسوول در اهمیت نقش “معلم” در توسعه و پیشرفت کشور بودیم که به طور خاص‌تر دربند 5 متن پایانی و بیانیهٔ اجلاس به آن اشاره شده است، همان نقشی که مرحوم شهریار آن را “نوحِ نجات بخش در طوفان جهالت‌ها” دانسته است:

«… ای به طوفان جهالت نوح ما…»

 لذا از این بابت و از منظرِ روایت گری و منزلتِ تئوریک، این وصف‌ها از نقش معلم و مدرسه شایان و شایستهٔ تقدیر است چرا که:

خوش‌تر آن باشد که سر دلبران       
گفته آید در حدیث دیگران

و اما چند نکته:

نکته اول) اصالت و بنیاد پیشرفت هر جامعه بر یک اصلِ تعمیقی در ایمان و عمل استوار است و آن اینکه اگر خواهان کسب جایگاه و رتبه واقعی در جهان رقابتی مدرن امروزی هستیم که البته حق ماست؛ باید در تصمیم‌سازی‌ها و مدیریت کلان کشور به این باور و سیاستگذاری و البته «سیاستگزاری!» نیز برسیم که: اصالت در کشور با آموزش و پرورش است آنگاه این جملهٔ «اصالت در آموزش و پرورش مدرسه و معلم است» حلقه‌ای می‌شود که پیوندش با “میم” های ذکر شده ناگسستنی خواهد بود

نکته دوم) در زنجیره “میم”های اشاره شده جای یک “میم” بسیار مهم خالی هست، میمی که مبنایِ اولیه تحرک و تکامل است (سلسله مراتب نیازهای مازلو) و آن میم منزلت معلمِ مدرسه می‌باشد منزلتی که در سیاستگذاری و سیاستگزاری‌ها به چشم بیایید و نزد دیگر نهادها، این منزلت و ارج و قرب معلمیِ معلمان فرهنگِ نهادینه شده باشد و در پِی‌اش معیشتِ معلمان تأمین گردد تا معلم ما همراه با چند «میم» دیگر در منزل، مدرسه، محله، مسجد و مجازی «مشتاقانه» حضور بیابد: مهربان، ماهر، مایل، مبتکر، مددکار، مسرور، مشاور، مشوق، مطلع و مطالعه.

نکته سوم) جملهٔ: «رتبه بندی را با خون دل دنبال کردیم» دارای این بار معنایی هست که گوینده در این راستا دردها، عذاب‌ها کشیده و سعی بسیار کرده است تا قصه دامنه‌دارِ رتبه بندی به مقصود مطلوب (رضایت معلمان و معیشت آنان) برسد. سؤالات فراوانی در اینجا مطرح هست که چرا خون دل خوردن؟! مگر چه موانعی و چه مشکلاتی مانع مهم محقق شدن مطالبهٔ قشری شده است که در آموزش و پرورش باید اصل باشند؟ چه گردنه‌های خطرناکی وجود داشته است که این‌گونه باید خون دل خورد تا دل‌های اصالت در آموزش و پرورش شاد شوند؟ غیر از این است که دو قوه مهم سیاستگذار و سیاستگزاری یعنی مقننه و مجریه که آنها هم “میم” دارند در اختیار شما عزیزان است؟

از هر منظری که به فرایند پرداختن به این آمال چندین و چند سالهٔ عدالت خواهانه (عدالت توزیعیِ منابع)، احقاق حق و ارتقاء کمی و کیفی معیشتِ نقش بزرگ آموزگارانِ روزگار نگریسته شود نسبت به گذشتهٔ نه چندان دور این امیدواری را به‌وجود آورده‌اند که قضاوت نماییم: عوامل، شرایط و کارگزاران در یک شرایط سیاسی یکدست و همسویی همه قوا و نهادهایِ معین جایی برای توجیه و خون دل خوردن نگذاشته است و منطقاً مدیران ما باید با خوش‌دلی و دل خوش شعارهایی را که قبلاً در نقد نا کارآمدی‌ها و از جمله در خصوص وضعیت نامناسب معیشتی معلمان داشتند اینک در به‌کارآیی و هماهنگیِ ابر و باد و مه و خورشید و فلک عملیاتی نمایند.

نکته چهارم) ضمن تشکر از آن ” خون دل خوردن‌ها ” در تلاش برای اجرای رتبه بندی، باید متذکر شویم که این خون دل خوردن یک روی سکه وضعیت معیشت و منزلت معلمان است! و رویِ دیگر هم دارد که اهم است و اصل‌تر و آن «خون جگر خوردنِ معلمان» در امرار معاش می‌باشد و بین این دو “خون خوردن‌ها” همسان سازی نمی‌توان کرد! که خون جگر خوردن قشر فرهنگ ساز جامعه به معنای «… تحمل غم وآزار دیگران یا نابسامانی روزگار است‌‌ …(مظفر جوینی)». وقتی که یک معلمِ هموطن (با در نظر گرفتن بیشترین حقوق ماهانه برای یک معلم یعنی 12 میلیون در ماه! که 5000 دلار به قیمت هر دلار 28000 تومان در سال می‌شود و بماند و بماند حقوق بخش اعظمی از اقشار مختلف جامعه و به اخص معلمان عزیز که 3 تا 6 میلیون در ماه است، حقوق ماهیانه‌ای که توان مواجهه با مشکلات نجومی! را ندارد و در مجموع 2400 دلار در سال می‌باشد) حقوق سالانه 5000 تا 2400 دلار خود را با معلمانِ کشورهایی چون کویت (سالانه 35666 دلار)، عربستان (سالانه 20947 دلار)، سنگاپور (سالانه 45996 دلار)، قطر (سالانه 34852 دلار)، امارات متحده عربی (سالانه 32334 دلار) مقایسه می‌کند و به زندگی همیشه قسطی خود می‌نگرد و ناملایمات، گرانی‌ها، یخچال خالی، حسرت خرید میوه و دیگر فشارها آنچنان او را سر در گریبان فرو می‌برد که جز خوردن غم و غصه، خوردنِی دیگری برایش نمانده است و حاصل آن این می‌شود که: «.. وز خوردن غم بجز جگر خون نشود..»(بابا افضل کاشانی).
در چنین وضعی آیا دل و جگری برای معلم می‌ماند تا با آن استقامت کند و جز به مطالعه و به روزآوری دانش خود که لازمه معلم و مدرسه است به فکر شغل دوم نباشد و آژانسِ مسافری دانش آموز خودش نشود!

نکته پنجم) البته هرگز و هرگز معلمین موقر و صبور ما به خود اجازه نمی‌دهند که از نظر منزلت و معیشت و با هدف قیاس برای تحرک و افزایش انگیزش در راه توسعه یافتگی موقعیت خود را با کشورهای دورتر مثل “لوکزامبورک” مقایسه کنند، کشوری که در آن یک معلم بدون تجربه دارای بالاترین درآمد می‌باشد. بر اساس گزارش‌ها، حقوق سالانه معلم‌ها در این کشور در زمان شروع کار 73700 یورو، معادل 79920 دلار است. همچنین با گذشت زمان و کسب تجربه، معلم‌ها سالانه به طور میانگین 128200 یورو، معادل 138920 دلار دستمزد دارند!

نکته آخر اینکه ریاست محترم مجلس شرایط فراهم شدهٔ یکدستی حاکمیت را قدر بدانند و با یادآوری آنچه که در گذشته می‌گفتند مثلاً در مناظرات سال 96  «…کشور با بحران بیکاری و رکود و گرانی روبرو است، می گویند تورم کنترل شده است اما مردم می‌بینند که گرانی وجود دارد. شکر از 1500 به 3500 تومان رسیده و اشتغال و بیکاری به سه و نیم تا 7 میلیون نفر رسیده. با تعطیلی کارخانه‌ها هم روبرو بوده‌ایم…» به فرمایش خودشان تدبیری بیاندیشند و موردی با خود و دیگر همفکران یکدست تأمل بفرمایند که چرا قیمت همان شکر در شهریور 1401 از 3500 به حدود 25000 رسیده است؟ آیا تورم کنترل شده است؟ آیا نرخ بیکاری کاهش یافته است؟ آیا وضعیت یخچال همه ما (به استثنای یخچال برخی که همیشه خالی خالی است) در اندرونی و ورودی به آن تغییر مثبت به‌وجود آمده است؟ و سؤالات دیگر که اگر پاسخ منفی باشد این روی سکهٔ وضعیت رتبه بندی معلمان و دیگر اقشار متوسط حقوق بگیرِ آسیب پذیر با نرخ سیال تورم سرسام آور همچنان همان خون جگر خوردن‌هاست!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا