یک انقلاب فرهنگی دیگر در کمین دانشگاه
/نخستین پیامد یک خیزش اجتماعی/
مریم پیمان، روزنامهنگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، دربارهی این روزهای دانشگاهها نوشت:
روزهای دشواری را از سر گذراندهایم. حالا پیامدهای مستقیم اخبار مثبت و منفی همراه ماست. هنوز ذهن و ضمیر ما و روان اجتماعیمان آرام نگرفته است و به نظر میرسد اوضاع پیشبینیناپذیر و شکنندهتر از گذشته است اما سر نخهای آینده در میان سطور اخبار خواندنی است. لازم نیست حتماً تاریخ خوانده باشید یا جامعهشناسی، اصلاً ضرورتی ندارد دقیق تفسیر کنید و متقن سخن بگویید، همین که اندکی از اخبار داخلی و بینالمللی این روزها بدانید و لابهلای خاطرات متولدین دهه 30 حرفهایی در خاطرتان باشد میتوانید آینده را پیشبینی کنید؛ آیندهای که کمتر از نیم قرن پیش آن را پدران و مادرانمان زیستهاند. آنچه میگوییم، آنچه میشنویم و آنچه میخوانیم امور روشن و مبرهنی است که فقط برای تحمل رنج این روزها گفته، شنیده و خوانده میشود. اما آنچه مینویسیم به رسم ادب به آیندگان برای ماندن در تاریخ است. برای آنانی که در لابهلای نوشتههای رسمی در آینده به دنبال نانوشتهها خواهند گشت.
در میان سناریوهای موجود برای آینده دو رویکرد «حفظ وضع موجود» و «تغییر» در سه شکل ممکن و شدنی است: حفظ وضع موجود در سه حالت ممکن است: حفظ وضع کنونی با اصلاحاتی در حوزههای اجتماعی و فرهنگی، حفظ وضع موجود با اصلاحاتی تدریجی و حفظ وضع موجود بدون هیچ تغییری و متصلبتر از گذشته سه احتمالاند. و تغییر نیز حداقل سه شکل خواهد داشت: تغییر با خواست و توان یک کنشگر داخلی، تغییر با اقدام از سوی قدرتی بیرونی یا بینالمللی و تغییر با تلفیقی از توافق داخلی و خارجی. این احتمالات در پیش روی ما قرار دارند و البته میتوان احتمالهای بسیار دیگری را نیز برای کل نامنسجم نظام اجتماعی و سیاسی این روزهای ایران متصور شد اما دلیل این نوشتار پرداختن به آنها نیست. غرض از این واژگان لرزیده در کنار هم هشدار درباره نهادی است که کمتر از یک قرن در ایران ریشه دوانده است اما بیش از دیگر نهادها در این یک قرن تلاش کرده است کارکردهای اجتماعی و سیاسی و حتی به ظاهر فرهنگی خود را در قبال جامعه ایفا کند اما نه تنها جامعه بلکه صنعت نیز همیشه انگشت اتهام را به بهانه ناکارآمدی به سوی آن نشانه رفته است؛ «دانشگاه».
هر چند همه تغییر را در حوزههای مختلف پس از انقلاب ایران دیده و لمس کردهاند اما عرصه نمادین؛ فرهنگ بیش از دیگر حوزهها محل بروز تغییرات بوده است و یکی از زیر مجموعههای این حوزه که دستخوش تغییر آشکار شده است، نهاد دانشگاه است. قانون تأسیس دانشگاه تهران در 1313 مصوب شد و حالا بعد از 88 سال فرزندان این نهاد علمی همان تجربههایی را از سر خواهند گذراند که پدرانشان زیسته بودند. دانشگاهها را در این 88 سال به نسلهای چهارگانه در دنیا تقسیم کردند و رسالت آن را از آموزش تا کارآفرینی نامیدند و جامعه و صنعت پاسخ مسائل لاینحل خود را از آن جستوجو کردند. هر گاه مطالبهای هر چند اندک، هر چند ناچیز، هر چند بیارتباط به دانشگاه نیز در جامعه شکل گرفت از دانشگاه به عنوان محفلی برای بیان آن خواسته و اعتراض استفاده شده است و بارها و به درستی کارکرد اجتماعی و سیاسی دانشگاه بیش از کارکرد آموزشی و پژوهشی آن نام آن را در صدر اخبار قرار داده است؛ از اعتصابات سال 1353 تا انقلاب 1357 و حتی امروز، دانشگاه همیشه «قربانی» خواست جامعه و گاه جولانگاه خواستههای «دولت» شده، بوده و هست. اولین قربانیان دانشگاهی در پیش پای نیکسون ذبح شدند و آخرین آن تا دانشگاه هست در صحن آن برای و به نام آزادی جان خواهند داد.
واقعیت این است که از میان همه آموزههای دانشگاه پرسشگری و مطالبهگری مهمترین مؤلفهای است که در ساختار دانشگاهی به دانشجو آموزش داده میشود و این آموزه همراه با دیگر مشخصههای سبک زندگی «دانشجویی» منجر به رفتار و کنش مطالبهگرانه میشود و کنش مطالبهگرانه منجر به «هزینه» شده و میشود. این هزینه پیش و پس از انقلاب، در قالبهای مختلف از تهدید تا اخراج و زندان و ممنوعیت مادامالعمر از تحصیل ثبت شده است و در برههای آمار این هزینهها دانشگاه را به تعطیلی کشاند.
در میان همه آنچه بر جامعه ایران در این روزها گذشته است، ابتدا گمان میرفت نهادهای مختلف نظامی و انتظامی، ساختارهای اداری و رسمی و نظامهای فرهنگی و اجتماعی بیش از هر ساختار دیگری در تلاطم سناریوهای ششگانه باشند. اما آنچه امروز مسلم است؛ خطری در کمین دانشگاه است. در میان همه نهادها و بخشهای رسمی و غیررسمی بیش از دیگران «دانشگاه» در معرض تحولی جدی است؛ چه ساختار سیاسی کشور بدون تغییر باقی بماند و چه زیر و زبر شود، دانشگاه «هزینه» این روزها را با «انقلابی فرهنگی» خواهد داد.
«انقلاب فرهنگی» واژهای آشنا اما مبهم از نظر تاریخی در نظام علم ایران است که به چهار روز 29 فروردین تا 2 اردیبهشت 1359 اطلاق شده است. اما حادثهای بود که پیش و پس از خود را نه فقط به دو نظام علمی کاملاً متمایز در ظاهر و باطن – تغییر ظاهر دانشجویان، حذف نگرشهای سیاسی مخالف، تحول مطالب درسی، دگرگونی دروس عمومی، ایجاد خط قرمزهای عملیاتی در تدریس و آموزش و …- تبدیل کرد بلکه پیامدهای آن فرهنگ را به امری سیاسی در ساختار دانشگاه مبدل ساخت. دانشگاههایی را به عنوان مدل مطلوب پس از خود به سیستم دانشگاهی کشور تحمیل کرد و مراکزی را در هم ادغام کرد که با تجربه و گذر زمان دوباره لزوم ایجاد و توسعه آنها به متصدیان امر ثابت شد. هر چند بعد از آن، توسعه کمی دانشگاهها به تدریج شکل خواست و مطالبه جامعه را به نظام علم تا حدی تحمیل کرد اما قربانیان این نظام کم نبوده و نیستند؛ از اعدامیان، زندانیان و اخراجیهای روزهای انقلاب فرهنگی تا دانشجویان معلق از تحصیل و انبوه پروندههای استادان برای بررسی مجدد در دادگاههای دانشگاهی و غیر دانشگاهی خاطرات آن روزهاست.
شاید به اعتقاد عالمان و پژوهشگران حوزه مطالعات دانشگاهی تنها یک بار در سال 1359 انقلاب فرهنگی رخ داد و ستاد انقلاب فرهنگی یک بار متولی بازگشایی دانشگاهها شد اما قابل توجه است که در ایران بارها و بارها بدون تعطیلی گسترده دانشگاهها و به آرامی و بدون اعتراضهای گسترده انقلابی فرهنگی رخ داده است؛ انقلاب ایران و اخراج منتصبان رژیم پهلوی و منتسبان به دربار، حذف دانشجویان و استادان بیطرف در انقلاب ایران یا مخالف با نظام جمهوری اسلامی در سال 1358، اخراجهای سلیقهای سال 1358، اختصاص دفاتری به جهاد دانشگاهی به عنوان دفتر اجرایی ستاد انقلاب فرهنگی، استقرار دفتر نماینده آیتاللهالعظمی منتظری، ایده اسلامیسازی دانشگاهها، ایجاد دفاتر نمایندگی مقام معظم رهبری، ایجاد معاونت فرهنگی و تصویب انواع آئیننامههای کنترلکننده فعالیتهای دانشجویان از آئیننامه نشریات دانشجویی تا شورای صنفی و تشکلهای سیاسی و کانونهای فرهنگی و هنری و پوشش با نام عفاف و حجاب گرفته تا منشور حقوق دانشجویی، اخراج و دستگیری دانشجویان از اواسط دهه 70 و … همه و همه زیست دانشجویی را به تدریج تغییر دادند. حتی آئیننامه ارتقا اساتید نیز به دستکاری زیست علمی دانشگاهیان دست زد. اما آنچه در دو شکل محتمل در پیش است؛ تحولی عظیم در زیست دانشگاه است که پیامدهای آن را در دهه 60 نیز تجربه کردهایم؛
الف) با پذیرش رویکرد تغییر وضع موجود، به هر شکلی، دانشگاهیانی که در برابر خواست جامعه -به فرض درست یا غلط- ایستادهاند یا با موج تغییر همراهی نکردهاند از امکان تحصیل و تدریس و کار در محیط جامعه دانشگاهی پسا تغییر بازخواهند ماند. این افراد از سویی به جرم همراهی و همکاری با نظام مستقر و از سوی دیگر ناهمراهی با موج اعتراض دچار ریزش خواهند شد. سیل اخبار درباره تصفیه وزرا، نمایندگان مجلس و منتسبان به خانواده پهلوی در سال 1357 تنها خبر اخراج پس از یک تغییر بزرگ نبود بلکه تشکیل شوراهای مدیریت دانشگاهها -که دانشجویان نیز عضو آن بودند- محفلی برای انتقام از دانشجویانی شد که با انقلابیون همراهی نکرده بودند و جرم آنها انفعال سیاسی خوانده شد.
ب) با پذیرش رویکرد حفظ وضع موجود به هر شکلی، به نظر میرسد، دانشگاهیانی که به مطالبه جامعه پاسخ داده و به همراهی آنی با آن دست زدهاند با موجی از تصفیه، تعلیق و اخراج و نه صرفاً تهدید مواجه خواهند شد. به این معنا احتمالاً «کمیته تزکیه» انقلاب فرهنگی سال 1359 بار دیگر رونق خواهد گرفت و معاونت فرهنگی با همان نام «مقاومت فرهنگی» به کار قلع و قمع دانشجویان و استادان و کارکنانی دست خواهد زد که احکامی را از «دادگاه دانشگاه» به شکل حضوری و غیر حضوری دریافت خواهند کرد و به این ترتیب، جمعیت دانشگاهی با کاهش شدید نیروی متخصص و با تجربه به ویژه در بخش استادان علوم انسانی مواجه خواهد شد. دانشجویان جوانی را برای همیشه از ادامه تحصیل در داخل باز خواهند داشت و به تدریج برای بازگرداندان همه آنها به دانشگاه هزینه تصویب آئیننامه و قانون را متقبل خواهند شد. به طوری که هر دولتی با سیاستهای باز و بسته نسبت به آنها موجی را به دانشگاه بازخواهد گرداند و گروهی را طرد خواهد ساخت.
حذف یک بخش از دانشجویان و استادان و کارکنان، سرکوب خواست گروهی از دانشگاهیان، ایجاد ساختارهای قانونی کنترلگری برای پذیرش و نگهداشت دانشجو و استاد و کارمند، مهاجرت جمعیت جوان بازمانده از تحصیل در دانشگاههای داخلی و استادان بیکار شده، کاهش میانگین سنی استادان دانشگاهها، گسست در تجربه کنشگری نسلی جمعیت دانشجویی، انسداد راههای پیشین گفتوگو در محیط دانشگاه و دهها آسیب دیگر پیامدهای هر دو شکل از تحول پیش روی دانشگاه است. دانشگاهی که بر اساس فلسفه وجودی خود باید نهادی فارغ از کنترل مستقیم سیاست عرصهای برای آزادی در گفتوگو و مباحثه باشد و مطالبات، خواستهها و مشکلات و مسائل جامعه و دولت را به روشی نظاممند و علمی پاسخگو باشد.
به هر روی، حوادث شهریور و مهر 1401، در تاریخ دانشگاه ایرانی تحولی عظیم نیست؛ تجمع، تحصن، سخنرانی، اعتصاب و تحریم کلاس از سالهای دور در تاریخ جنبش دانشجویی ایران بارها و بارها رواج داشته است و گستردهترین موج آن در سال 1358 به تعطیلی دانشگاهها بین 6 ماه تا سه سال منجر شد. آنچه در پیش است و تاریخ دانشگاه ایرانی را بار دیگر با چالشی جدی مواجه خواهد ساخت؛ انقلابی فرهنگی است که مانند شمشیری دو لبه در پیش روی دانشگاه است و یکی از دو سر اندیشه طیف دانشگاهی را از تنفس در محیط آکادمیک محروم خواهد ساخت.
انتهای پیام
تیتر یک سایت :
آیت الله جوادی آملی گفت: قرآن باید درس رسمی حوزه شود و همانطور که به سایر مباحث پرداخته می شود به قرآن کریم نیز پرداخته شود.
بنظر میرسد حوزه علمیه خود احتیاج به یک انقلاب فرهنگی دارد…حوزه ای که پس از قرن ها ، متفتن شده است که باید قرآن درس رسمی باشد…روش مورد تایید قرآن در خواندن آن رعایت اتصال قول الهی است…
حوزه باید کتاب خدا را با روش رعایت اتصال قول در همین چیدمان بخواند و تجربیات عقلی و نقلی را با این محک بسنجد…
وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ ﴿۱۷۰﴾ اعراف
دانشجوی فتنه گر ...
خدا شفات بده
یعنی این دلار یک جوریه که هیچ کس نمی تونه دستگیرش کن هر کاری دلش میخاد میکنه خخخخخخخخخخ
شوربختانه وضعیتی که تبیینکردید واقعیتی است که باید پذیرفت. دانشگاه و آموزش قربانی تصفیه های جدیدتر خواهند شد.حوزه وارد هر دو نهاد خواهد شد. ایران را مسجد خواهند کرد.