خرید تور تابستان ایران بوم گردی

پاسخ مفصل حسین مصباحیان به رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران

دکتر حسین مصباحیان به اظهارات دکتر سیف، ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی در دو گفت‌وگو به تاریخ‌های ۲۱ و ۲۸ آذر ۱۴۰۱ به ترتیب با انصاف نیوز [لینک] و شفقنا [لینک] پاسخ داد.

متن کامل پاسخ آقای مصباحیان در پی می‌آید:

دانشجویان عزیز و همکاران گرامی،

با سلام، عمیقاً سبب سرافکندگی است که در شرایطی که داستانهای پر‌آب چشم یکی در پی‌ دیگری روایت می‌شوند و در کنار مصائب دیگر ۶۵۰ دانشجوی آزاده در زندان به سر می‌برند، بار دیگر پرونده‌ای طرح شود که گرچه شخصی نیست ولی در قیاس با مسائل فوری انسانی و اخلاقی در سطح ملی، کم اهمیت و چه‌بسا بی‌اهمیت است. به‌ویژه اینکه در انتهای نامه‌ای (به تاریخ هشتم آذرماه ۱۴۰۱) که چند روز پس از انتشار نامه عمومی (به تاریخ پنجم آذرماه ۱۴۰۱) خطاب به مدیریت محترم گروه فلسفه دانشگاه تهران نوشتم، پرونده را به خیال خود مسئولانه با این عبارات مختومه اعلام کرده بودم که «این نامه­‌ی اداری و آن نامه‌­ی مدنی منتشر شده خطاب به دانشجویان و همکاران گرامی را آخرین نامه‌های توضیح وضعیت خود، قلمداد می‌کنم و خود را با نتیجه­‌ی رسیدگی، بدون پیگیری‌های قانونی و مدنی بعدی، تطبیق خواهم داد.» متأسفانه اما در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۱، ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی گفتگویی با پایگاه خبری انصاف نیوز انجام دادند و ضمن اشاره به نام اینجانب، این اتهام سنگین را بر من وارد ساختند که «کسی که هنر گفتگو ندارد، می‌رود تخریب می‌کند و دروغ می‌گوید. آن فرد دانشگاهی که قبل از اینکه حرفش را با دانشگاه بزند، در رسانه‌ها دروغ می‌گوید، بعد برای ما نامه‌ای متفاوت می‌فرستد، خلاف روح دانشکده ادبیات عمل کرده است.» اتهامی که با ادبیات مشابه، یک‌بار دیگر و این بار عریان‌تر و بی‌ملاحظه‌تر در تاریخ ۲۸ آذرماه ۱۴۰۱ با خبرگزاری شفقنا تکرار شده است. به‌رغم اصرار دوستان و دانشجویان مبنی بر فراهم آوردن پاسخی به اتهام مذکور و سایر نکات خلاف واقع گفتگوها، چند روزی مقاومت کردم ولی در نهایت به احترام دانشجویان و دانش‌آموختگان عزیز و همکاران ارجمندی که بر پایه اعتماد به روایت شخصی من از وضعیت دانشگاهی خود، صمیمانه و بی‌دریغ اعلام حمایت کردید، وظیفه اخلاقی خود دانستم توضیحاتی فراهم آورم تا همگان بدانند (و آنان که مرا می‌شناسند،می‌دانند) که دور باد از من دروغ و سوء استفاده از اعتمادی که تمام سرمایه زندگی من است. ضمن درخواست از دو پایگاه خبری/ خبرگزاری مذکور جهت انتشار این پاسخ، از طولانی شدن ناگزیر این جوابیه عذرخواهی می‌کنم. به‌رغم میل به کوتاه نویسی و سرخط نویسی، ترجیح دادم و یا بهتر است بگویم چاره‌ای ندیدم که یک‌بار برای همیشه جزئیات برخی مسائل را روشن سازم تا به این وظیفه مهم و مورد توصیه ریاست دانشکده در گفتگو با شفقنا عمل کرده باشم که «تأکید دارم که روشنگری و واقع بینی از جمله وظایف شما به‌عنوان یک مدرس دانشگاهی است.» آنچه بدین ترتیب،‌ در ادامه‌ می‌آید پاسخ به شبهاتی است که ریاست دانشکده در گفتگوهای خود ایجاد کرده‌اند؛ به همراه یک سخن پایانی خطاب به ریاست محترم دانشگاه تهران و یک سپاسگزاری صمیمانه از همه کسانی که هر یک به روشی واکنشی اخلاقی به بی‌عدالتی نشان دادند. امیدوارم این آخرین نامه‌ای باشد که در مورد این پرونده نوشته می‌شود. هم نوشتن چنین متونی، دشوار و طاقت فرسا و ناهمخوان با منش نویسنده آن است و هم یقیناً خواندن آن نامرتبط با دغدغه‌های دانشجویان و همکارانی که خود هزار دغدغه علمی و اخلاقی دارند. از این‌رو، صمیمانه از همه دوستان عزیز دانشجو، همکاران گرامی‌ و سایر خوانندگان احتمالیِ این متن که با ذکر جزئیاتی اداری ـ قانونی پیش رفته است، پوزش می‌طلبم.

گرچه مخاطب نامه اینجانب، همچون نامه‌ پیشین، دانشجویان عزیز و همکاران گرامی هستند و به احترام اعتماد آنان به روایت شخصی من از وضعیت دانشگاهی خود است که این نامه تنظیم شده است، اما از آنجا که محتوای نامه پاسخ به شبهاتی است که ریاست دانشکده ایجاد کرده‌اند، از اینجا به بعد ایشان هستند که مورد خطاب مستقیم قرار گرفته‌اند تا از طریق نشان دادن اظهارات خلاف واقع ایشان به مخاطبان اصلی خود نشان دهم که از اعتماد آنان سوء استفاده نکرده‌ام.

۱-ایجاد شبهه در مورد اصل قرارداد استخدامی: آقای رئیس،شما که می‌دانید صرف نظر از سوابق قبلی استخدامی، اینجانب در پنج سال اخیر، از دوم خرداد ۱۳۹۶ تا دوم شهریور ۱۴۰۱، دارای قرارداد استخدامی پیمانی بوده‌ام و در طی چهار سال از این پنج سال، صرف نظر از پایه یقیناً ممتاز سال طی شده پنجم که شما به نحوی فراقانونی اعطای آن را متوقف ساخته‌اید، ۹ پایه علمی (یک پایه عادی، یک پایه ویژه و دو پایه ممتاز) یعنی چیزی بیش از دو برابر پایه‌های مورد نیاز و رایج را کسب کرده‌ام. شما که می‌دانید اینجانب تا شهریور ۱۴۰۱ رسماً به‌عنوان عضو هیئت علمی گروه فلسفه در استخدام دانشگاه تهران بوده‌ام. شما که می‌دانید تمام اعتراضات اینجانب در متن وجود قرارداد پیمانی به مدت پنج سال متوالی اخیر است که معنا پیدا می‌کند. پس چرا می‌فرمایید «ایشان در سال ۹۶ مجدداً بازمی‌گردند و به‌صورت حق‌التدریس در دانشکده ادبیات مشغول تدریس می‌شوند.» و ادامه می‌دهید که «ایشان سال ۸۵ به دانشکده آمده‌اند بعد به کانادا رفته‌اند و این وقفه ایجاد شده. بعدتر سال ۹۶ دوباره می‌آیند درحالی‌که قراردادی نداشته‌اند و به‌صورت حق‌التدریس درس می‌دهند.» و تکرار می‌کنید «ایشان در حالی ادعای داشتن پرونده تمدید، تبدیل و تغییر وضعیت قرارداد را مطرح می‌کند که اساساً هیچ پرونده‌ای نداشته که بنده بخواهم برای متوقف کردن هر یک از آن‌ها پیگیری مصرانه انجام بدهم! ایشان به‌عنوان مدرس فلسفه حتماً نباید نیازی به این توضیح داشته باشد که کسی که مدعی تمدید، تغییر یا تبدیل وضعیت قرارداد خود است، ابتدا باید قراردادی داشته باشد!» و بی هیچ پروایی می‌افزایید که «بنده نباید به یک مدرس فلسفه آن هم در سطح دانشگاه تهران توضیح بدهم که برادر من شما هنوز استخدام نشده، چطور توقع دارید هم‌زمان دانشیار و استادیار و استاد رسمی دانشگاه شوید؟!» و متوقف نمی‌شوید که «پس از سال‌ها که دوباره برگشتید، بدون هیچ‌گونه قراردادی مشغول تدریس در دانشگاه شدید و بعد از چند سال حضورِ بدون قرارداد وقتی از شما خواسته شد به‌منظور استخدام، مراحل قانونی را طی کنید، شما ادعا کردید که هر آنچه ساختید را بنده خراب کردم!» آقای رئیس، چرا فکر می‌کنید تکرار یک امر خلاف واقع، آن را به واقعیت تبدیل می‌کند؟ یا جسارتا چرا فکر می‌کنید امر خلاف واقع، هرچه خلاف واقع‌تر باشد باورپذیرتر می‌شود؟ چرا نمی‌‌هراسید از اینکه نادرستی امری تا این حد خلاف واقع می‌تواند بی هیچ توضیحی و فقط با ارائه چند حکم کارگزینی برملا گردد؟ چرا برای مخاطبانتان ارزشی قائل نیستید؟

۲- ایجاد شبهه در مورد ترک خدمت: آقای رئیس، شما که می‌دانید اینجانب در سال ۱۳۸۹ به اختیار ترک خدمت نکردم، بلکه اخراج شدم و این اخراج رسماً طی حکم کارگزینی دانشگاه به تاریخ صدور ۱۹/۱۰/۱۳۸۹ این‌گونه به اینجانب ابلاغ شد که: «در اجرای رأی شماره…مورخ ۰۱/۰۹/ ۱۳۸۹ هیئت مرکزی جذب اعضای هیئت علمی وزارت علوم و با توجه به نامه شماره ۲۲۳۷۷۴ مورخ ۲۹/۰۹/ ۱۳۸۹ گزینش استاد دانشگاه، رابطه استخدامی شما از تاریخ ۱/۱۱/ ۱۳۸۹ با دانشگاه تهران قطع می‌گردد.» امری که در بخشی از نامه دو صفحه‌ای جناب آقای دکتر سید حسین حسینی، معاونت محترم وقت آموزشی دانشگاه خطاب به دبیر محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی به تاریخ ۲۵/۰۳/۱۴۰۰ نیز این‌گونه مورد اشاره قرار گرفته است که «پس از گذشت دو سال (از ۱۳۸۷ تا ۱۳۸۹) -که سال‌هایی حیاتی برای تثبیت همکاری عضو هیئت علمی است-در حالی که ایشان در این بازه موفق به دریافت پایه ترفیع سالیانه و تمدید قرارداد شده بودند، مرکز جذب وزارت عتف در تاریخ ۰۱/۰۹/۱۳۸۹ به سبب «عدم تأیید صلاحیت عمومی» استخدام ایشان را ممنوع نمود.» علاوه بر این، شما که می‌دانید من در سال ۱۳۸۹ از دانشگاه بیرون نرفتم که سال ۱۳۹۶ برگردم، تمام این هفت سال (به‌جز یک سال برای انجام پروژه پژوهشی پسادکتری در دانشگاه تورنتو) را در دانشگاه ماندم و به گواه کارنامه جامع استاد در سامانه آموزش به‌صورت تمام وقت تدریس کردم، بیش از ۱۵ پایان نامه و رساله را طی این شانزده سال فقط در دانشگاه تهران راهنمایی کردم و هم‌زمان به اخراج اعتراض کردم تا اینکه در سال ۱۳۹۶ مجدداً قرارداد پیمانی اینجانب تمدید شد. اگر این مستندات و هزار و شش‌صد دانشجویی که باز به گواه همان سامانه طی این سال‌ها با من درس داشته‌اند، برای شما کفایت نمی‌کند، به متن نامه‌ای توجه کنید که در آن چهل و پنج عنوان درسی تدریس شده توسط اینجانب در فاصله سال‌های ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۶ لیست شده‌اند و بر پایه آن و سایر مستندات پژوهشی پرونده، خام اندیشانه تقاضای اعطای پایه‌های معوقه شده است؛ بنابراین ترک خدمت و غیبتی در کار نبوده است که سبب انفصال خدمت شده باشد، اخراجی در کار بوده است و اعتراضی و پذیرش اعتراض و در نتیجه ضرورت حقوقی و قانونی تمدید و تداوم قرار داد. نکته‌ای که در بخش دیگری از همان نامه دو صفحه‌ای معاونت محترم آموزشی دانشگاه و دقیقاً در ادامه قطعه‌ای که نقل شد، این‌گونه مورد تأکید قرار گرفته است: «مرجعیت صادرکننده‌ی مکاتبه و ادله صدور آن موجب شد تا رابطه‌ی استخدامی ایشان با دانشگاه بدون تجدید نظر خواهی از سوی دانشگاه از تاریخ ۰۱/۱۱/ ۱۳۸۹ خاتمه یابد. به دنبال چنین پیشامدی، نامبرده شخصاً برای دفع اثر «عدم تأیید صلاحیت عمومی» اقدام نموده که مقصود حاصل می‌شود. با تأیید صلاحیت عمومی و زایل شدن مانع، مرکز جذب وزارت، صلاحیت ایشان را تأیید می‌کند.» نکته‌ای که با ادبیاتی دیگر در تاریخ ۲۴/۰۱/ ۱۴۰۰ توسط آقای دکتر حسن محسنی، مدیر کل محترم وقت امور حقوقی دانشگاه بار دیگر مورد تأکید قرار می‌گیرد که: «تمدید نشدن پیمان پیشین، به سبب ابهامات گزینشی بوده است كه در حكم عامل تعلیق كننده قرارداد است و موضوع از شمول ختم ارادی قرارداد پیمان و تبعا قطع رابطه استخدامی خارج است.» آقای رئیس، شما که هم متن کامل نامه مورد اشاره را در دست دارید، هم به نحو کامل سابقه تدریس مرا می‌دانید و نیز می‌دانید که اینجانب در فاصله اخراج و تمدید مجدد قرارداد هیچ‌گاه دانشگاه را ترک نکردم و به‌عنوان یک عضو هیئت علمی تمام وقت (گرچه بدون برخورداری از امتیازات آن) به آموزش و پژوهش و راهنمایی پایان نامه‌های دانشجویان ادامه دادم، پس چرا می‌فرمایید «آقای دکتر مصباحیان به قول خودش سال ۸۵ آمده‌ و سال ۸۹ ترک خدمت داشته‌. بر اساس مقررات وزارت علوم هر استاد پیمانی که ترک خدمت کند، منفصل می‌شود. ایشان سال ۸۹ رفته و سال ۹۶ برگشته. طبیعی است این مدت غیبت آن‌ها از سوی یک استاد پیمانی باعث انفصال از خدمت می‌شود.» و ادامه می‌دهید که «در نهایت اعلام می‌شود با توجه به اینکه آقای مصباحیان حدود ۷ سال ترک خدمت داشتند، قرارداد ایشان لغو شده» و تأکید می‌کنید که «پس از ترک خدمت ۷ ساله و کان لم یکن شدن قرارداد قبلی به دلیل همین ترک خدمت، اساساً هیچ پرونده‌ای نداشته که بنده بخواهم برای متوقف کردن هر یک از آن‌ها پیگیری مصرانه انجام بدهم!» و بی هیچ پروایی بر امری آشکارا خلاف واقع پای می‌فشرید که: «شما برخلاف قراردادتان ترک خدمت کردید و این تخلف اداری است و پس از سال‌ها که دوباره برگشتید، بدون هیچ‌گونه قراردادی مشغول تدریس در دانشگاه شدید و بعد از چند سال حضورِ بدون قرارداد وقتی از شما خواسته شد به‌منظور استخدام، مراحل قانونی را طی کنید، شما ادعا کردید که هر آنچه ساختید را بنده خراب کردم!»

۳- ایجاد شبهه در مورد فراخوان جذب: آقای رئیس، شما که می‌دانید طی نامه‌ای به تاریخ ۱۰/۱۱/۱۳۹۵، با عنوان «بازگشت به کار آقای دکتر حسین مصباحیان» که از سوی آقای دکتر محمدرضا حاتمی، مدیر کل محترم وقت منابع انسانی، خطاب به آقای دکتر ابوالحسن امین مقدسی، ریاست محترم وقت دانشکده ادبیات صادر شده، صریحاً قید شده است که «ایشان (مصباحیان) نیازی به ثبت نام در پورتال هیئت مرکزی جذب ندارند». نکته‌ای که در نامه دوصفحه‌ای معاونت محترم آموزشی سابق هم تصریح شده است: «هیئت اجرایی جذب دانشگاه، بازگشت به خدمت ایشان (مصباحیان) را در دستور کار قرار داده و وفق رأی هیئت مرکزی، با ارسال پرونده‌ی جدید با قید عدم نیاز به شرکت مجدد در فراخوان اکتفا می‌نماید.» شما که می‌دانید داستان ضرورت شرکت اینجانب در فراخوان جذب نه از سال ۱۳۹۶ و از بدو تمدید قرارداد که برای اولین و آخرین بار، مستند به همان دو صفحه‌ای، فقط در تاریخ ۳۰/۰۴/ ۱۳۹۹، بود که طرح شد: «پس از یک سال و اندی و عدم دریافت تأییدیه، به قصد رفع اطاله‌ی بررسی، مکاتبه‌ای به مرکز جذب وزارت عتف ارسال شد تا دسترسی ایشان به سامانه نور رضوی میسر گردد. مرکز جذب وزارت پس از تأخیر طولانی بیش از یک سال، در تاریخ ۳۰/۰۴/۱۳۹۹ مکاتبه‌ای مبنی بر لزوم شرکت مشارالیه در فراخوان به دانشگاه ارسال می‌کند.» مکاتبه‌ای که در تاریخ ۲۴/۰۱/ ۱۴۰۰ با این واکنش آقای دکتر حسن محسنی، مدیر کل محترم وقت امور حقوقی دانشگاه مواجه می‌شود که: «درباره لزوم شركت در فراخوان و رعایت ضوابط آن چنین به دیدگان می‌رسد كه چون تمدید نشدن پیمان پیشین، به سبب ابهامات گزینشی بوده است كه در حكم عامل تعلیق كننده قرارداد است و موضوع از شمول ختم ارادی قرارداد پیمان و تبعا قطع رابطه استخدامی خارج است و با عنایت به این كه ایشان در فاصله این سال‌ها برای رفع ابهامات گزینشی پیشین خود كوشش نموده است و موفق هم شده است، سبب عدم تمدید زایل شده است فلذا، «اذا زالَ المانعُ عادَ الممنوعُ»{بازگشت ممنوع در صورت زوال مانع}[1]، قرارداد جدید را باید تمدید قرارداد دانست. این شبهه هم مندفع است كه فاصله میان دو قرارداد چه حكمی دارد. حكم این فاصله موضوع این اظهارنظر نیست و باید پس از رفع این مشكل درباره آن تصمیم از مراجع صالح دانشگاه گرفته شود. بر این اساس نظر به این كه قرارداد جدید مستند به نظر جدید گزینش درباره همان شخص است، چنین به دیده می‌رسد كه نظر هیئت مركزی جذب كه موجب بازگرداندن پرونده و خواستن شركت در فراخوان شده است، صرفاً از جهت شكلی اعلام شده است و این نظر بر ماهیت وضعیت آقای دكتر مصباحیان انطباق نداشته باشد. به هر روی لازم است مجدداً بررسی نمایید و به زوال سبب عدم تمدید پیشین توجه فرمایید.» این اظهار نظر مدیر کل محترم حقوقی، عیناً در پاراگراف پایانی نامه دو صفحه‌ای آقای دکتر حسینی، معاونت محترم آموزشی وقت دانشگاه تهران خطاب به دبیر محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی جای می‌گیرد و از آن مرجع درخواست می‌شود که «به‌منظور اثبات عدم قصور نامبرده در آنچه رخ داده، پیشگیری از ورود خسران مادی و فراتر از آن معنوی به ایشان و در نهایت احقاق حق نامبرده نسبت به تداوم همکاری به‌عنوان عضو هیئت علمی» به «سیر پرونده» که نامه دو صفحه‌ای مذکور به شرح آن می‌پردازد، توجه شود.» آقای رئیس شما که می‌دانید راهکار قانونی رفع مشکل نیز وجود داشته است و احتمالاً با استناد به همان راهکار بوده است که مشکل پرونده من حل شده است: «تبصره ماده ۵ آئین نامه تشكیل هیئت عالی جذب اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها و مراكز آموزش عالی كشور مصوب در جلسه ۶۰۸ مورخ ۱۹/ ۰۴/ ۱۳۸۶ شورای عالی انقلاب فرهنگی مقرر می‌دارد: در مواردی كه جذب عضو هیئت علمی از طریق غیر فراخوان عمومی ضروری باشد، این موضوع باید به تصویب هیئت مركزی جذب برسد.»

 آقای رئیس، شما که می‌دانید این مکاتبات سرانجام به نتیجه می‌رسد و مسئله شرکت در فراخوان جذب اساساً منتفی به انتفاء موضوع می‌شود. شما که می‌دانید در تاریخ ۲۱/۱۲/ ۱۴۰۰ امکان تشکیل پرونده، بارگذاری مدارک و ثبت درخواست اینجانب به‌عنوان عضو هیئت علمی برای تبدیل وضعیت از قرارداد پیمانی به رسمی ـ آزمایشی در سامانه نور رضوی فراهم می‌شود و هم اکنون پرونده‌ای که صلاحیت علمی آن تأیید شده است، در مرکز جذب وزارت عتف در مرحله رسیدگی به صلاحیت عمومی است. از این‌رو چگونه می‌توانید توضیح دهید که عضوی از اعضای هیئت علمی که پرونده‌اش در مرکز جذب وزارت عتف ثبت است و در حال رسیدگی است، باید در فراخوان جذب که مخصوص متقاضیان جدید استخدام است، شرکت کند؟! و چگونه می‌توانید طرح مسئله‌ای که فقط یک‌بار و آن هم در سال ۱۳۹۹ طرح شده است را به عقب بکشانید و بگویید: «سال ۹۷ به جای اینکه در فراخوان شرکت کنند، می‌گویند که من سابقه‌ام از بین می‌رود و می‌خواهم باشم. از سال ۹۶ تا سال ۹۹ سه بار با وزارت علوم مکاتبه می‌شود و هر سه بار وزارتخانه همان پاسخ را می‌دهد.» و ادامه می‌دهید که «ایشان بعد از آنکه برگشته نرفته مراحل اداری را طی کند تا مجدداً روند استخدامش دنبال شود و به‌صورت حق‌التدریس مشغول شده و دنبال احیای استخدام قبلی بوده؛ درحالی‌که از نگاه مقررات اداری، ایشان چون پیمانی بوده و بعد از آن سال‌ها غیبت داشته، باید مجدداً در فراخوان جذب اعضای هیئت علمی شرکت می‌کرده و روند استخدامی خود را پیگیری می‌کرده؛ این کار را نکرده.» و خلاف واقع می‌گویید که «به ایشان گفتم چرا در فراخوان شرکت نمی‌کنید؟ گفتم که اگر از همان سال ۹۶ اقدام می‌کردید الآن ۵ سال سابقه داشتید.» و نسبت ناروا به مدیر محترمی می‌دهید که به نحو کامل در جریان پرونده اینجانب (از روز اول استخدام تا امروز) قرار دارند و دلسوزانه و مسئولانه درصدد حل مشکل به نحو درون دانشگاهی هستند و همواره به شما تأکید کرده‌اند که اخلاقاً درست نیست که پرونده یک عضو هیئت علمی پس از ۱۶ سال تدریس دچار مشکل شود که: «دانشجویان به مدیر گروه گفتند که چرا دکتر مصباحیان را اخراج کردید، آقای غفاری توضیح داده‌اند که اصلاً اخراجی در کار نیست. بچه‌ها پرسیده‌اند پس چه مشکلی هست؟ آقای غفاری همهٔ این مواردی که گفتم را به بچه‌ها توضیح داده‌اند.» و کلام آخر در این مورد اینکه، آقای رئیس، چرا در حالی که مسئله فراخوان جذب عملاً حل شده است و نام من پس از دو سال پیگیری مداوم، به‌عنوان عضو هیئت علمی در سامانه نور رضوی ثبت شده است و پرونده اینجانب در حال تبدیل وضعیت از پیمانی به رسمی-آزمایشی است، مدام از ضرورت شرکت در فراخوان برای معلمی ۶۱ ساله سخن می‌گویید که کمتر از یک دهه دیگر باید بازنشسته شود؟

۴- ایجاد شبهه در مورد از کار انداختن پرونده اول (پرونده تمدید قرارداد و ترفیع): آقای رئیس، شما می‌دانید که پرونده تمدید قرارداد (و ترفیع) اعضای هیئت علمی پیمانی، عادی‌ترین و کم دردسرترین کار ممکن است. شما می‌دانید که پس از درخواست متقاضی و تأیید کارشناس، پرونده مذکور تا توسط ریاست دانشکده تأیید نشود، نمی‌تواند وارد مراحل بعدی (کمیته‌های ترفیع دانشکده و دانشگاه و کارشناس صدور حکم) شود. شما می‌دانید که ماه‌هاست پرونده تمدید قرارداد (و ترفیع) اینجانب توسط جنابعالی متوقف شده است و به مراحل بعدی راه نیافته است؛ نکته‌ای که خود شما تأیید ولی توجیه کرده‌اید:«پروندهٔ تمدید قرارداد در ۲۷ تیر ۱۴۰۱ (ببینید این تاریخ به ما مربوط است و نامه نگاری هم کرده‌ایم).» و این در حالی است که شما می‌دانید پرونده تمدید قرارداد عضو هیئت علمی پیمانی که کمتر از ۸ سال سابقه قرارداد استخدامی دارد (و شوربختانه اینجانب به‌رغم ۱۶ سال سابقه خدمت، فقط در سال هفتم قرارداد پیمانی هستم) نیاز به هیچ نامه نگاری ندارد. به‌ویژه اینکه در آخرین «حکم کارگزینی اعضای هیئت علمی» اینجانب به تاریخ اجرای ۰۳/۰۳/۱۴۰۰ تا ۰۲/۰۳/۱۴۰۱ این‌گونه آمده است که «دانشگاه در صورت نیاز می‌تواند قرارداد را برای مدت یك سال دیگر پس از طـی مراحل اداری و بدون اخذ امضای مستخدم جهت تمدید قرارداد منعقده، -تمدید نماید.» تعجب انگیز اینکه وقتی خبرنگار محترم انصاف نیوز از شما می‌پرسند که «شما نمی‌توانستید در این مورد کاری کنید؟» پاسخی می‌دهید که از یک رئیس دانشکده که قاعدتاً مسلط به قوانین و آئین نامه‌ها است، تعجب برانگیز است: «خیر؛ این قانون است که اگر شخصی استخدام دانشکده می‌شود ابتدا با او پیمان می‌بندند که باید ظرف سه سال ‌آزمایشی باشد و اگر نشود خودبه‌خود قرارداد لغو می‌شود.» و این در حالی است که در همین دانشکده ادبیات همکاران ارجمندی هستند که در سال‌های دهم و یازدهم قرارداد پیمانی خود هستند. گو اینکه علاوه بر آن قانونی مبنی بر پیمانی دائم هم وجود دارد که ظاهراً تصمیم گیری پیرامون آن به عهده ریاست یا هیئت امنای دانشگاه است. پرسش بنابراین، این است که آیا شما با اقدامی فراقانونی مانع تمدید قرارداد و ترفیع اینجانب نشده‌اید؟ و اگر اسم این اقدام، از کار انداختن پرونده اول نیست، بگویید چیست تا از همان اصطلاح استفاده کنم.

۵- ایجاد شبهه در مورد از کار انداختن پرونده دوم (تغییر وضعیت از استادیاری به دانشیاری): آقای رئیس، شما می‌دانید که هر عضو هیئت علمی پیمانی می‌تواند در دوره قرارداد پیمانی، از یک وضعیت به وضعیت دیگر ارتقا یابد. در حال حاضر نیز در دانشکده ادبیات همکاران ارجمندی هستند که دارای قرارداد پیمانی هستند و از استادیاری به دانشیاری ارتقاء یافته‌اند. طبیعی است اگر کسی فاقد قرارداد استخدامی باشد، نمی‌تواند طلب ارث کند، ولی اگر کسی دارای قرارداد استخدامی باشد می‌تواند طلب حق کند. پرونده دانشیاری اینجانب پس از داوری داخلی و خارجی و تأیید در دانشکده ادبیات، در مهرماه ۱۳۹۹ به کمیسیون تخصصی علوم انسانی دانشگاه ارجاع شده است. کمیسیون، پس از بررسی اعلام کرده است که مغایرت در تاریخ استخدام وجود دارد که باید حل شود. این مغایرت که ناشی از اخراج در سال ۱۳۸۹ و بازگشت در سال ۱۳۹۶ است، با دستور مستقیم مسئولان محترم دانشگاه رسیدگی اداری و مجدداً به کمیسیون مذکور بازگردانده می‌شود؛ فرایندی که بیش از یک سال طول می‌کشد. امری که در سیستم فشل اداری کشور ظاهراً عادی شده است. در بهمن یا اسفند سال ۱۴۰۰، زمانی که جنابعالی به ریاست دانشکده منصوب شده بودید، پرونده اینجانب دو بار دیگر در کمیسیون مذکور طرح که بار اول با مخالفت شفاهی و بار دوم با مخالفت کتبی شما جهت رسیدگی مواجه می‌شود. پرسش این است که شما منطبق با کدام ماده قانونی، زمانی که عضو هیئت علمی دارای قرارداد استخدامی است، مانع ارتقاء او شدید؟ اینجانب تا تاریخ ۲/۰۶/ ۱۴۰۱ دارای قرارداد استخدامی پیمانی بوده‌ام و منع رسیدگی به پرونده ارتقاء که امری داخل دانشگاهی و بی‌ارتباط به مسئله جذب و وزارت علوم است، در همین دوره صورت گرفته است. پس چرا می‌فرمایید: «گفتید ارتقاء شما را پیگیری نکردم که عرض می‌کنم شما اول برادری‌ات را ثابت کن، بعد طلب ارث کن.» چنین مواجهه‌ای با معلمی که صبورانه و مسئولانه ۱۶ سال دم بر نیاورده است، علاوه بر اینکه غیرقانونی است، سخت ظالمانه و غیراخلاقی است. به‌ویژه اینکه این معلم حتی آنگاه که کناره گیری ناگزیر خود را اعلام کرده است، نگفته است که در طی شانزده سال همکاری تمام وقت با دانشگاه، فقط هفت سال آن را از حقوق و مزایای یک عضو هیئت علمی پیمانی برخوردار بوده است و چون چنین است طلبی دارد، آن هم نه طلب ارث که طلب زحمت صادقانه خود را. گو اینکه، آنچه مرا به پاسخگویی وا داشته است نه طلب ارث که طلب کرامت آکادمیک و سال‌ها معلمی در دانشگاه است. پرسش بنابراین، این است که آیا شما با اقدامی فراقانونی مانع تغییر وضعیت اینجانب نشده‌اید؟ و اگر اسم این اقدام، از کار انداختن پرونده دوم نیست، بگویید چیست تا از همان اصطلاح استفاده کنم.

۶- ایجاد شبهه در مورد از کار انداختن پرونده سوم (تبدیل وضعیت از قرارداد پیمانی به رسمی آزمایشی) شما که می‌دانید پرونده تبدیل وضعیت اینجانب پس از طی همه مراحل و رفع همه موانع، از تاریخ ۲۱/۱۲/۱۴۰۰ در سامانه نور رضوی ثبت و در مرحله بررسی صلاحیت عمومی قرار گرفته است. شما که می‌دانید این پرونده نیز به شما به‌عنوان رئیس «دفتر تحقیق استان تهران» ارجاع شده است. توضیح اینکه در آخرین تماس با کارشناس محترم مرکز جذب اعضای هیئت علمی، به اینجانب گفته شد که پرونده اینجانب، ظاهراً همچون همه پرونده‌های اعضای هیئت علمی کل استان تهران، از سه مرجع وزارت اطلاعات، حراست دانشگاه و «دفتر تحقیق استان تهران» که ریاست آن با ریاست فعلی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه است، استعلام شده است و با گذشت ماه‌ها از صدور درخواست استعلام، پاسخی از «دفتر تحقیق استان تهران» دریافت نشده است. علاوه بر آن، گاه از صدور نامه‌ای در یکی از روزهای آبان ماه ۱۴۰۱ سخن به میان می‌آید که در آن گفته شده است که یکی از سه مرجع پیش گفته صلاحیت عمومی اینجانب برای تبدیل وضعیت از پیمانی به رسمی ـ آزمایشی را مورد تردید قرار داده است؛ بنابراین اگر مسئله اصلی عدم صلاحیت عمومی است، چرا همچون بار اول رسماً به اینجانب اعلام نمی‌شود که هم قاطعانه در مقابل هرگونه پرونده سازی‌های احتمالی سیاسی- امنیتی بایستم و هم این بار بر خلاف بار اول که اعتراض کردم و برگشتم، خود را فرسوده‌تر و خسته‌تر از آن بدانم که چنان کنم، سرِ خویش گیرم و تدبیر دیگری بیندیشم؟ در سرزمین حذف و رد و انکار کرامت آدمی، چه جای تعجب دارد اگر صلاحیت عمومی معلمی که آشکارا و بی‌پرده پوشی مانند شما نمی‌اندیشد، برای تبدیل وضعیت از پیمانی به رسمی ـ آزمایشی رد شود؟ مگر یک‌بار پیش از این رد نشده است؟ در پاسخ به این اظهار نظر شما که «بنده در فعالیت‌ها و اظهارنظرهای سیاسی شما دخالتی نمی‌کنم»، باید به اطلاع برسانم که اینجانب هرگز به معنای روزمره‌اش اظهار نظر سیاسی نکرده‌ام. کار من نقد بنیادین سیاست دشمنی در سطح ملی و جهانی و درافکندن طرح سیاست دوستی و اخلاقی در سطح نظری است؛ کاری که با همکاری همکارانی عزیز و شریف، کتاب شده است، از ارشاد مجوز گرفته است و به‌زودی با همین نام سیاست اخلاقی منتشر می‌شود. کار من اندیشیدن و تحلیل فلسفی – پدیدار شناختی وضعی است که در آن به سر می‌بریم؛ کاری که در قالب کتابها، مقالات، جستارها و سخنرانی‌ها و از جمله آخرین سخنرانی در مورد جنبش اخلاقی به رسمیت شناسی اخیر، منتشر شده است و می‌شود. کار من اعتراض اخلاقی به هرگونه تضییع حق و در صدر آن به دلیل تعهد صنفی اخلاقی، تضییع حقوق دانشجویان، اعم از تعلیق، بازداشت و ارعاب آنان است. اینجانب هیچ بیانیه سیاسی‌ای را امضاء نکرده‌ام، ولی هر بیانیه حقوق بشری‌ای را  که به دستم رسیده است با افتخار ولی همراه با درد امضاء کرده‌ام و امضاء می‌کنم. علت اخراج من در سال ۱۳۸۹ نیز اعتراض اخلاقی به سرکوب دانشجویان و متن کوتاهی بود که در دفاع از دانشجویان و محکوم کردن ضرب و شتم آنان نوشته بودم. در جلسه تجدید نظرخواهی پرونده گزینشی سال ۱۳۸۹ که پیرو همان اخراج تشکیل شد، به مسئولان گزینش عرض کردم که اگر مرا به دانشگاه برگردانید، باز هم در دفاع از حقوق دانشجویان و ایستادگی اخلاقی در مقابل تضییع هر حقی، کوتاهی نخواهم کرد. پرسش آقای رئیس، بنابراین، این است که آیا من اصولاً پرونده سومی به نام پرونده تبدیل وضعیت نداشته‌ام که شما بخواهید آن را از کار بیندازید؟ آیا با این‌همه توضیح در مورد سه پرونده، همچنان می‌توانید بگویید مصباحیان «اساساً هیچ پرونده‌ای نداشته که بنده بخواهم برای متوقف کردن هر یک از آن‌ها پیگیری مصرانه انجام بدهم!»

۷- ایجاد شبهه در مورد فقدان نقش ریاست جدید دانشکده در از کار انداختن پرونده‌ها با ارجاع به قدیمی بودن پرونده: آقای رئیس، فرموده‌اید که «سؤال بنده این است چه مدت از سال‌هایی که ایشان به آن‌ها اشاره می‌کند، به من مربوط است؟ شاید فقط چند ماه.» و بار دیگر در پاسخ به خبرنگار محترم انصاف نیوز که پرسیده‌اند «چه مدت از تدریس آقای مصباحیان در دوره شما بوده؟» پاسخ داده‌اید که «نه ماه که در این مدت دو بار من برای حل مشکل ایشان مکاتبه داشته‌ام و مدارکش هم موجود است.» ضمن تأیید قدیمی بودن مشکل پرونده که هم در نامه عمومی و هم در نامه به مدیریت محترم گروه به آن اشاره کرده بودم، پرسش من از شما این است که آیا تا قبل از انتصاب شما به ریاست دانشکده تمام مشکلات استخدامی پرونده اینجانب در مسیر درست حل قرار نگرفته بود؟ چه مشکلی اصولاً در پرونده‌ها وجود داشت که شما بخواهید در مورد آن‌ها مکاتبه کنید؟ آیا آن مکاتبات برای از کار انداختن پرونده‌ها نبود؟ چرا به نامه معاونت محترم آموزشی فعلی دانشگاه، جناب آقای دکتر کمره‌ای که پیرو گفتگوی تلفنی اینجانب با ایشان و نامه مدیریت محترم پیشین گروه فلسفه، استاد ارجمند آقای دکتر بهشتی، صادر شده بود، پاسخ ندادید؟ آقای رئیس، فرموده‌اید که «من به ایشان می‌گویم شما گفته‌اید که من سه کار برای شما نکرده‌ام: یکی تبدیل قرارداد که توضیح دادم این کار مشکل اداری داشته؛ دیگر اینکه گفتید ارتقاء شما را پیگیری نکردم که عرض می‌کنم شما اول برادری‌ات را ثابت کن، بعد طلب ارث کن و بعد هم درخواست تغییر وضعیت را مطرح کرده.» من نگفته‌ام شما کاری نکرده‌اید آقای رئیس که ای‌کاش نمی‌کردید، گفته‌ام و به تأکید می‌گویم که با «پیگیری مصرانه» خود نه تنها هر سه پرونده را از کار انداخته‌اید، بلکه در ادامه تلاش‌هایتان در دو گفتگوی اخیر، اصل وجود قرارداد استخدامی اینجانب را کتمان کرده‌اید؛ اتهام ترک خدمت زده‌اید و مدام از ضرورت شرکت در فراخوانی صحبت کرده‌اید که پرونده از سد آن گذشته است و مسئله اساساً منتفی به انتفاء موضوع شده است. وقتی همه این مسائل را کنار هم بگذاریم آیا به همان ادعایی نمی‌رسیم که شما خودتان، بی‌آنکه من خود بگویم، به من نسبت دادید؟ «شما ادعا کردید که هر آنچه ساختید را بنده خراب کردم!»

۸- ایجاد شبهه در مورد عدم پیگیری اداری و حقوقی و کشاندن مسئله درون دانشگاهی به رسانه‌های عمومی: آقای رئیس اینجانب را متهم کرده‌اید که «آن فرد دانشگاهی که قبل از اینکه حرفش را با دانشگاه بزند، در رسانه‌ها دروغ می‌گوید.» شما که می‌دانید طی این شانزده سال به‌اندازه یک کتاب نامه درخواست پیگیری به این و آن نوشته‌ام. کافی است فقط اعلام کنید که انتشار آن‌ها بلامانع است تا همه را یکجا منتشر کنم. هیچ‌گاه نمی‌توانم خود را ببخشم که وقتی که می‌توانست صرف خواندن و نوشتن می‌شد به نامه نگاری‌ها و پیگیری‌هایی اختصاص یافت که موجب آن نه قصور اینجانب که اندیشه حذف و طرد بود. پس وقتی معلمی، پشیمان و سرافکنده از وقتی که تلف کرده است، ضمن اعلام انصراف از پیگیری‌های بی‌حاصل حقوقی و قانونی و بی هیچ درخواستی و طلب حقی «کناره گیری ناگزیر خود از ادامه کار در دانشگاه را اعلام» می‌دارد، چگونه او را متهم می‌سازید که حرفش را با دانشگاه نزده است؟ یک کتاب حرف با دانشگاه از مدیران محترم گروه گرفته تا معاونت محترم آموزشی دانشگاه، از مدیرکل محترم حقوقی دانشگاه گرفته تا رئیس محترم مرکز جذب اعضای هیئت علمی وزارت علوم، از مدیرکل منابع انسانی دانشگاه گرفته تا دبیر هیئت عالی جذب شورای انقلاب فرهنگی آیا کافی نیست که آدمی را از این اتهام تبرئه کند که حرفش را با دانشگاه نزده است؟ علاوه بر این آیا تا زمانی که احتمال حل مشکل از طریق پیگیری‌های اداری و قانونی وجود داشت، وضعیت خود را به نحو عمومی اعلام کرده بودم؟ حتی این بار هم همچنان که بارها و به هزار زبان تأکید کردم، شکوائیه‌ای برای پیگیری پرونده‌ای صادر نشده است، وضعیتی اعلام شده است و وداعی انجام گرفته است تلخ با دانشگاه.

۹- ایجاد شبهه در مورد وابستگی جناحی/ سیاسی: آقای رئیس، فرموده‌اید که «اگر از نظر قوانین وزارت علوم امکان داشت که شما پس از غیبت ۷ ساله مجدداً با همان قرارداد ۷ سال قبلتان ادامه کار بدهید، در سال‌های گذشته که همفکران شما در مسند امور وزارتخانه و دانشگاه بودند، این کار را برای شما انجام می‌دادند. اگر خواسته شما قانونی بود، چرا در آن دوران به نتیجه نرسیدید؟» آقای رئیس، من هیچگاه وابستگی جناحی/ سیاسی نداشته‌ام، معلمی بوده‌ام مستقل که جز خواندن و نوشتن کار دیگری بلد نبوده است و نیست. همفکران من هم هیچگاه وزیر و وکیل نبوده‌اند.بسیاری از آنان، به رغم صلاحیتهای بالای علمی و والای اخلاقی، اصولاحتی نتوانستند به عنوان معلم وارد دانشگاه شوند. تعداد معدودی از آنان هم اگر توانستند عضو هیئت علمی دانشگاهها شوند، هر یک به روشی مورد اذیت و آزار قرار گرفته‌اند و در حاشیه دانشگاهها شرافتمندانه به آموزش و پژوهش مشغول هستند. منظورشما ولی اگر کادر قبلی دانشگاه و دانشکده است،باید به اطلاع برسانم که گرچه مواجهه آن بزرگواران با پرونده اینجانب، شاید به دلیل مسئله اولین اخراج، به نظرمحتاطانه می‌رسید ولی به هیچ وجه این‌گونه نبود که چشمشان را بر روی ستمگری‌های آشکار ببندند. مکاتباتی که در این عریضه مورد اشاره قرار گرفت، به‌ویژه نامه تفصیلی و حق خواهانه معاونت محترم پیشین آموزشی دانشگاه، اظهار نظر حقوقی و مسئولانه مدیر کل محترم حقوقی پیشین دانشگاه، پیگیری‌های نماینده محترم هیئت ممیزه دانشکده، استاد محترم جناب آقای دکتر روح‌الله هادی در رفع شبهه کِبَر سن و اخذ مجوز از هیئت ممیزه دانشگاه، سبب شدند که مشکلات استخدامی پرونده اینجانب، گرچه به طریقی بطیء، کند و پر دست انداز، به‌مرور حل شوند. بر همه این‌ها باید این نقل به مضمون فروتنانه و کریمانه ریاست محترم پیشین دانشکده، استاد ارجمند آقای دکتر کریمی دوستان، خطاب به اینجانب را افزود که «من از شما عذرخواهی می‌کنم که نتوانستم پرونده شما را به جای مطلوبی برسانم.» و این در حالی است که نه تنها آن بزرگوار و معاونان محترمشان هیچ‌گاه کارشکنی نکردند، بلکه همواره با همدلی از هیچ تلاشی برای به سرانجام رساندن  اداری پرونده دریغ نکردند. صمیمانه از همه آنان سپاسگزارم.

۱۰-ایجاد شبهه در مورد اخراج: آقای رئیس گفته‌اید که «شما بدون روشنگری و ذکر دلیل ادعا کردید که اخراج شدید تا شاید برخی در شرایط فعلی تصور دیگری بکنند.» و بلافاصله خودتان دلیل آورده‌اید که «اما بنده اعلام می‌کنم که شما هفت سال غیبت داشتید و طبق قانون تخلفات اداری وزارت علوم اگر یک عضو رسمی هیئت علمی (و نه حتی عضو قراردادی که شما بودید) دو ماه متوالی یا چهار ماه متناوب غایب باشد، اخراج می‌شود.» پس اگر اینجانب بدون دلیل ادعا کرده‌ام، شما علت اخراج را غیبت و ترک خدمتی اعلام کردید که موهوم بودن آن با ذکر دلایل و مستندات در بند شماره ۲ این نامه نشان داده شد. ولی آقای رئیس، اگر اخراج به دلیل غیبت است پس چرا می‌فرمایید اصلاً اخراجی در کار نیست: «دانشجویان به مدیر گروه گفتند که چرا دکتر مصباحیان را اخراج کردید، آقای غفاری توضیح داده‌اند که اصلاً اخراجی در کار نیست.» شما را نمی‌دانم آقای رئیس، ولی ما اهل فلسفه کلمات را با وسواس انتخاب می‌کنیم و حتی پس از انتشار یک متن افسوس می‌خوریم که ای کاش این کلمه را به جای آن یکی به کار می‌گرفتیم. اینجانب برای همان متن یک پاراگرافی پنجم آذر ۱۴۰۱ مسئولانه یک روز وقت گذاشتم و کلمات را به‌دقت به کار گرفتم. برای پرونده اول نوشتم «اخراج شدم» چون حکم اخراج در دست داشتم، ولی برای وضعیت فعلی نوشتم «عملاً اخراج شده به حساب می‌‌آیم.» آقای رئیس، شما می‌دانید که تاریخ قرارداد پیمانی اینجانب اول خرداد هر سال پایان می‌یابد. شما می‌دانید که سازمان اداری دانشگاه به اختیار خود می‌تواند این قرارداد را در صورت ضرورت برای سه ماه دیگر تمدید کند و در مورد پرونده اینجانب، تمدید کرده است. شما می‌دانید که ریاست دانشکده، در صورتی که پرونده متقاضی به دلیل نقصان مدارک آماده ارسال و تمدید سالیانه نباشد، می‌تواند از امور اداری دانشگاه بخواهد که قرارداد را برای سه ماه دیگر تمدید کند که در مورد من، به‌رغم پیگیری‌های مداوم، نه تمدیدی صورت گرفته است و نه اصولاً نقصی در پرونده و بهانه‌ای برای عدم تمدید سالیانه وجود داشته است. آخرین حکمی که در حضور مدیریت محترم گروه فلسفه در هفتم آذر ماه ۱۴۰۱ از سامانه پرینت گرفته شد، نشان می‌داد که قرارداد من پس از تمدید سه ماهه توسط دانشگاه، در تاریخ ۰۲/۰۶/۱۴۰۱ به پایان رسیده است و از آن تاریخ به بعد اینجانب فاقد قرارداد استخدامی هستم. ولی به دلیل یا طریقی که بر من پوشیده است، حقوق من همچنان واریز می‌شود. وقتی این داستان در کنار داستان‌های هفت بند اول این نامه قرار گیرد، «عملاً اخراج شده» یا حداقل «در آستانه اخراج قطعی گرفتن» کمترین چیزی است که می‌شود در مورد وضعیت کنونی پرونده گفت. به‌ویژه اینکه، شما بر خلاف تمام مقررات، در آبان ماه سال جاری، پرونده اینجانب را به نحوی عمیقاً توهین آمیز به «کارگروه ارزیابی توانایی علمی متقاضیان جذب اعضای هیئت علمی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران» کشاندید تا اولاً عضوی با شانزده سال سابقه را متقاضی جذب جلوه دهید و ثانیاً تلاش کنید در همان جلسه پرونده‌اش را به مشکل بیندازید. آقای رئیس، چگونه، با چه بهانه و منطبق با کدام قانون توانستید پرونده‌ای که در مرحله تبدیل وضعیت از پیمانی به رسمی – آزمایشی است، آن هم پرونده یک عضو هیئت علمی با شانزده سال سابقه را به کارگروه جذب دانشکده بکشانید؟

۱۱- ایجاد شبهه تهدید و تطمیع: آقای رئیس، فرموده‌اید که «جالب است که ایشان با این شرایطی که عرض کردم، فضا را در آشفته‌بازار فعلی در برخی رسانه‌‌ها مناسب می‌بیند و با صدور بیانیه و طرح اتهامات کذب علیه بنده، بیانیه خود را با ذکر مطالبی که خوشامد دشمنان است به یک مانیفست سیاسی تبدیل می‌کند تا کوتاهی خود را برای شرکت نکردن در فراخوان جذب هیئت علمی دانشگاه و طی کردن مراحل قانونی انعقاد مجدد قرارداد به گردن دیگران بیندازد.» و ادامه داده‌اید که «شما دنبال چه نتیجه‌ای در وضعیت فعلی هستید؟ واقعاً این رفتار که یک موضوع داخلی و اداری دانشگاه را دستمایه سوءاستفاده دشمنان در شرایط فعلی کنید، رفتاری علمی و دانشگاهی است؟» و وعده می‌دهید که «با فضاسازی رسانه‌ای کاری پیش نمی‌رود و باید طبق قانون عمل کنید؛ در آن صورت ما هم در حد توان در خدمت شما هستیم.» من از این سخنان شما آقای رئیس، بوی تهدید و تطمیع استشمام می‌کنم و مایلم چند نکته را به اطلاع شما برسانم. نکته اول اینکه من به سن، پنج سال از شما بزرگ‌تر هستم و متعلق به نسلی هستم که زمانی که بیست ساله بوده است از آزمون باز و کبوتر سر بلند بیرون آمده است. سن گرچه اعتبار نمی‌آورد، ولی در فرهنگ ما احترام برمی‌انگیزد. پس کمی احترام قائل شوید و ترفندی را که در مورد دانشجویان به کار می‌گیرید، در مورد معلمی که از شما دنیاهای بیشتری دیده است به کار نگیرید که ناکارآمد است. دوم اینکه، دشمنان شما نیاز به اعلام وضعیت یک معلم ندارند که آن را «دستمایه سوءاستفاده» خود سازند. نهایت اینکه آقای رئیس، عمومی شدن اعلام وضعیت اینجانب اگر یک عامل داشته باشد، آن عامل شما هستید. فقط کافی است اندکی در توضیحاتی که تا به حال فراهم آورده‌ام تأمل کنید تا بر شما روشن شود که راهی جز یک وداع علنی تلخ از دانشگاه برایم باقی نگذاشته بودید و پس از آن هم با گفتگوهای سرتاسر خلاف واقعتان با رسانه‌ها، هیچ راهی جز رسانه‌ای کردن این متن برایم باقی نگذاشتید.

۱۲-ایجاد شبهه در مورد نامه به مدیریت محترم گروه فلسفه: آقای رئیس، شما شاید ندانید که دو تن از نمایندگان دانشجویان متحصن از محل تحصن با من تماس گرفتند و گفتند که به ما اعلام کرده‌اند که شما به انتخاب خودتان استعفا داده‌اید و نه اینکه به ناگزیر کناره‌گیری کرده باشید و چون چنین است تحصن معنا ندارد و متفرق شوید. دانشجویان عزیز مزبور گفتند «استاد توپ را انداخته‌اند در زمین شما، صدای شما پخش می‌شود لطفاً بگویید موضوع چیست.» ضمن تشکر از حمایت دانشجویان و درخواست برای پایان دادن به تحصنی که جنابعالی جمعیت آن را «حدود ۱۰ یا ۱۵ نفر» اعلام کرده‌اید ولی تصاویر چیز دیگری را نشان می‌دهند و طومار حمایتی یک‌صد نفر از دانشجویان فلسفه در هر سه مقطع، کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری با اسم و رسم و شماره دانشجویی فهم دقیق‌تری از میزان شرکت کنندگان به دست می‌دهد، جمله‌ای گفتم که بعدتر در نامه خطاب به مدیریت محترم گروه فلسفه نیز جای گرفت و آن اینکه «یقیناً تأیید خواهید فرمود که کناره‌گیری مذکور نه داوطلبانه که ناگزیر بوده است که اگر داوطلبانه بود تحمل این‌همه جفا بی‌معنا بود.» پس از آن در جلسه حضوری با مدیریت محترم گروه که دو تن از همکاران گرامی گروه هم حضور داشتند، ایشان مصرانه از من خواستند که نامه‌ای بنویسم و روشن گردانم که به خواست خود استعفا نداده‌ام تا بتوانند پرونده را پیگیری کنند. به‌رغم احترامی که برای ایشان قائل هستم، نپذیرفتم و تأکید کردم که متن نامه عمومی و به‌ویژه این جمله آن که «کناره گیری ناگزیر خود از ادامه کار در دانشگاه را اعلام می‌دارم»، شبهه‌ای باقی نمی‌گذارد که استعفای داوطلبانه‌ای در کار نیست. روز بعد دو تن دیگر از همکاران ارجمند گروه و بار دیگر خود مدیریت محترم گروه اصرار ورزیدند که چنان نامه‌ای تنظیم شود. این نامه دوم که بر خلاف اعلام ریاست دانشکده جایی منتشر نشده است یا اگر شده است من از آن خبر ندارم و نمی‌دانم چگونه، توسط چه کسانی و با چه هدفی منتشر شده است، نه تنها کمترین تفاوتی با نامه عمومی اول ندارد، بلکه در ارجاع مداوم به همان نامه اول تنظیم و این‌گونه شروع شده است که «با سلام و احترام،‌‌ همچنان که استحضار دارید اینجانب در مورخه ۵/۹/۱۴۰۱ طی نامه‌ای خطاب به دانشجویان و همکاران گرامی، ضمن ابراز گلایه عمیق از متوقف شدن طولانی‌مدت پرونده تغییر‌‌ وضعیت از استادیاری به دانشیاری (که در مهر ماه ۱۳۹۹ از دانشکده ادبیات به کمیته علوم انسانی دانشگاه ارجاع شده است)، پرونده تبدیل وضعیت از پیمانی به رسمی-آزمایشی که پس از تأیید دانشگاه در تاریخ ۲۱/۱۲/۱۴۰۰ در سامانه نور رضوی ثبت شده و به مرکز محترم جذب اعضای هیئت علمی وزارت علوم ارجاع داده شده است و پرونده تمدید قرارداد و ترفیع که درخواست آن در تاریخ ۴/۷/۱۴۰۱ در سامانه ثبت شده است، کناره گیری ناگزیر خود از ادامه کار در دانشگاه» را اعلام کردم.» گرچه تقریباً با نقل قول‌های جنابعالی و اینجانب از نامه مذکور، اکنون بخش اعظم نامه عمومی شده است، با این‌همه از شما درخواست می‌شود متن کامل نامه را منتشر کنید یا اگر منتشر شده است، عامل، منبع و تاریخ انتشار را در اختیار خبرگزاری‌ها قرار دهید تا در کنار نامه عمومی منتشر شده قرار گیرد و روشن گردد که آیا تفاوتی بین دو نامه وجود دارد یا دومی که با اصرار همکاران گرامی گروه تنظیم شده است، تکمیل و تدقیق اولی است؟ و بر خلاف آنچه ادعا کرده‌اید، نه اولی بیانیه است و نه دومی نامه‌ای پرتناقض: «ایشان ابتدا بیانیه می‌دهد و آن را رسانه‌ای می‌کند و بعد طی نامه‌ای پرتناقض به طرح موضوع با دانشکده می‌پردازد.» گو اینکه علاوه بر آن انتساب درخواست استخدام به معلمی که ۱۶ سال سابقه خدمت دارد، توهین آمیز است: «نامهٔ دومی که به مدیر گروه داده‌اند، منتشر شده است. در این نامه عین این مطالب را آورده که من دنبال استخدام هستم؛ یعنی به‌نوعی خواستند موضوعات حاشیه‌ای نامه را رفع و رجوع کنند که چیزی متوجه ایشان نباشد.» آقای رئیس، چرا به معلمی که سرتاسر زندگی‌اش را به یکرنگی زیسته است، نسبت دورویی می‌دهید؟

۱۳-ایجاد شبهه تعیین شرط: آقای رئیس چرا پس از نقل بخشی از نامه اینجانب که در پی می‌آید، اضافه کرده‌اید «جالب است که شرط هم گذاشته»: «چنانچه هر سه پرونده مذکور در زمانی مقتضی تعیین تکلیف شوند، به یاری خدا در نیمسال بعدی و سال‌های پس از آن در خدمت گروه و دانشگاه خواهم بود. در غیر این صورت کمترین توانی برای بازگشت به وضعیت بینابین و نه این و نه آن سابق را ندارم و ترجیح می‌دهم «توجه به مسائل معاصر فلسفی و ایده پردازی در مورد دانشگاه را در جایی خارج از دانشگاه پیگیری کنم.» آیا اگر معلمی پس از شانزده سال اسارت در راهروهای اداری دانشگاه، حتی فریاد زند که بی‌عدالتی بس است، تعیین شرط کرده است یا رعایت حداقل شرط انصاف را که پایمال شده است، طلب کرده است؟ چرا به روح کلام توجه نمی‌کنید آقای رئیس و مدام در پی تخفیف و تحقیر و تخریب هستید؟

۱۴- ایجاد شبهه سپاسگزاری: آقای رئیس، فرموده‌اید که «ایشان در این نامه که به مدیر گروه داده، حتی از پیگیری‌های ما تشکر هم کرده و نوشته: «ضمن سپاسگزاری از پیگیری‌های دلسوزانهٔ شما (منظور آقای غفاری است که ایشان منصوب بنده است.)» آقای رئیس، چگونه می‌توانید سپاسگزاری از مدیر و همکار ارجمندی که به‌رغم اختلاف فکری آشکار با اینجانب، هیچ‌گاه از جاده انصاف خارج نشده است؛ احتمالاً به دلیل آشنایی شانزده ساله، بزرگوارانه همواره اینجانب را برخلاف تلقی شما «سلیم‌النفس» خوانده است؛ همواره به شما و به همه گفته است که اخلاقی نیست که معلمی پس از شانزده سال تدریس اخراج شود؛ همواره بر حفظ کیان و شخصیت گروه فلسفه و جلوگیری از تعرض به آن پای فشرده است و به‌رغم مخالفت جدی و گلایه عمیق از اینجانب برای اعلام عمومی وضعیت پرونده، دست از حمایت اینجانب نکشیده است، به نفع خود مصادره کنید. این چه منطقی است که اگر از مدیری سپاسگزاری شود، آن امتنان خود به خود به مدیر بالادستی بر می‌گردد. من چگونه می‌توانم با این‌همه زحمتی که برایم فراهم آوردید و با این حجم مطالب خلاف واقع که در دو گفتگوی اخیر علیه من به کار گرفتید از شما سپاسگزاری کنم؟ با این‌همه، با پیروی از حضرت مولانا در رحمت کردن بر بدیها و لعنت کردن بر منی و خویش بینی از شما حداقل از این جهت سپاسگزارم که دو مسئله مهم «روح دانشکده ادبیات» و «هنر گفتگو» را که موضوع دو بند بعدی است به میان آوردید و سبب شدید تا لحظه‌ای، به دور از جنجال و غوغا، هم احتمالاً لحظه‌ای با مراجع و منابع دانشکده هم‌سفر شویم و هم اندکی در مورد ماهیت گفتگو درنگ کنیم.

۱۵-روح دانشکده ادبیات: فرموده‌اید و به درست فرموده‌اید که: «ای برادر تو همه اندیشه‌ای/مابقی خود استخوان و ریشه‌ای، دانشکدهٔ ما، دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی، بر مبنای فکر و اندیشه است و این مبنا باید در وهلهٔ اول در دانشگاه و سپس در جامعه نمود پیدا کند. حالا اگر سال‌های سال بگذرد و فقط نام ادبیات و علوم انسانی بر این دانشکده مانده باشد که حتی برخی در خود دانشکده هم قائل به این نام نباشند، دیگر چه فایده‌ای دارد؟!» در قسمتی دیگر از گفتگو ولی با اشاره به نام اینجانب، فرموده‌اید که «کسی که در رسانه‌ها دروغ می‌گوید، بعد برای ما نامه‌ای متفاوت می‌فرستد،خلاف روح دانشکده ادبیات عمل کرده است.» اینجانب دروغ نگفته‌ام و خلاف روح دانشکده ادبیات عمل نکرده‌ام و نخواهم کرد، آقای رئیس.من هم مانند بسیاری از دانشجویان و استادان دانشکده وقتی پا به دانشکده می‌گذارم یاد چهار انسان این دانشکده (انسان فردوسی، انسان مولوی، انسان سعدی و انسان حافظ ) می‌افتم که به زیبایی توسط استاد اسلامی ندوشن روایت شده است: انسانهایی که همگان علیه ناراستی هستند و در تكاپوی دادگری؛ انسانهایی که توران هر كس را در درون خود او می‌بینند و  نشان می‌دهند که ضحاك هر قوم از میان خود قوم سر بر می‌آورد؛ انسانهایی که درس با اخلاق زندگی كردن می‌دهند و انسانهایی که گله می‌کنند از دنیایی آلوده با لبخندهای مصلحتی، ریا و نام‌های وارونه، دنیایی که زاهدان ارباب حل و عقد شده‌اند و دیوانیان، عدالت ستیز.آقای رئیس ، از شما سپاسگزارم که از طریق طرح بحث روح دانشکده ادبیات به یادمان آوردید که چه انسان‌هایی باید در دانشکده ادبیات راه بروند و چه انسان‌هایی در دانشکده راه می‌روند. پس با شما موافقم که «از دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی انتظار دیگری می‌رود؛ انتظار می‌رود محل اندیشمندان و متفکران باشد؛ یعنی آن‌هایی که می‌خواهند از لحاظ اندیشه و فرهنگ در جامعه اثرگذار باشند؛ نه اینکه محل بروز نفسانیات باشد. سعدی در گلستان بیت زیبایی دارد: کند هر آینه غیبت حسود کوته دست/که در مقابله، گنگش بود زبان مقال.»

۱۶- ماهیت گفتگو: آقای رئیس، فرموده‌اید «بنده با مخاطبانم گفتگو کرده‌ام. من در چند ماهی که بوده‌ام حداقل سه یا چهار جلسهٔ مستقیم با همهٔ اعضای هیئت علمی داشته‌ام. با دانشجوها هم همین‌طور؛ هم جلسهٔ عمومی و هم جلسهٔ خصوصی داشته‌ام.» و تأکید کرده‌اید که «بنده پیش از این هم این گفتگوها را انجام داده‌ام و باز هم انجام خواهم داد.» مایلم ولی به اطلاعتان برسانم که گفتگویی که این روزها ما را به آن می‌خوانند از جنس این گزاره است که: آنچه ما می‌گوییم شما هم بگوئید. آن‌قدر استدلال می‌کنند، آن‌قدر بحث‌های اقناعی می‌کنند، آن‌قدر آسمان و ریسمان می‌بافند که در نهایت ما هم همان را بگوییم که آنها گفته‌اند. اسم مونولوگ را می‌گذارند دیالوگ ، آقای رئیس. گفتگوی راستین ولی این نیست. گفتگوی راستین خیلی ساده به این معناست که انسان از پیش، احتمال درستی دیدگاه مخاطب خود را پذیرفته باشد و مهم‌تر از این دانسته باشد که پاره‌ای از حقیقت نزد مخاطب او است. گفتگوی راستین زمانی میسر می‌شود که فرد بداند همه حقیقت در اختیار او نیست، فقط حدی از آن در اختیار او است و چون چنین است از ورود به بازی گفتگو با سرانجام نامشخص گریزی نیست. همواره لحظه‌ای از حقیقت دست‌یافتنی است و سهم من در آن اندک است. ایقان و اطمینان به اینکه حقیقت را دانسته‌ام، انکار حقیقت است. حقیقت همواره در گردش و در دنیای گفتگو یافتنی است. ما اهل فلسفه گفتگو را از سقراط فرا گرفته‌ایم؛ سقراطی که اصولاً فلسفه را گفتگوی بی‌پایان با دیگران و با خود می‌دانست. سقراطی که پاسخ‌هایی قطعی و نهایی در اختیار نداشت و هر گفتگویی را آغاز راستین رسیدن به احکامی غیرقطعی و موقتی می‌دانست. علاوه بر این، کسی که اهل گفتگو است این جمله فرانسیس بیکن را  هم جدی می‌گیرد و به کار می‌بندد که «درباره خودمان، ما خاموش می‌مانیم». این بدان معناست که تصوری که ما از خودمان داریم اهمیت چندانی ندارد، آنچه اهمیت دارد تصویری است که از ما در ذهن دانشجویانمان ، همکارانمان،دوستانمان، اطرافیانمان و زمانه امروز و فردایمان نقش می‌بندد.پس مراقب گفتگوی راستین و مراقب تصویر خودمان در ذهن طرف‌های گفتگو و داوری به نام زمان باشیم، آقای رئیس.

۱۷. بار دیگر نامه اول: آقای رئیس، بار دیگر نامه اول را که در پنجم آذر ۱۴۰۱ منتشر شد، در اینجا می‌ آورم تا در کنار توضیحات بندهای پیشین و نیز اظهارات شما قرار گیرد و خوانندگان احتمالی این جوابیه تفصیلی بی تحمل زحمت در یافتن آن نامه، بدانند که اتهامات و واکنش های شما متوجه چه متنی بوده است: دوستان عزیز دانشجو و همکاران گرامی،سلام، از بهمن ۱۳۸۵ که به گروه فلسفه دانشگاه تهران پیوستم تا کنون که شانزده سال از آن می‌گذرد، همه مصائب را تحمل کردم و ماندم تا شاید به گمان خود بتوانم نقش اندکی در کمک به فلسفه ورزی پیرامون مسائلی که واقعاً مسئله باشند، ایفا کنم. اخراج شدم ولی اعتراض کردم و برگشتم؛ فرایندی که هفت سال طول کشید!  نُه سال از این شانزده سال را به صورت حق‌التدریس و بدون قرارداد استخدامی در گروههای فلسفه، تاریخ و ایرانشناسی خدمت کردم و باز هم  ادامه دادم. اینک اما که بار دیگر،و این بار همراه با پیگیری مصرانه ریاست فعلی دانشکده ادبیات در از کار انداختن هر سه پرونده تمدید، تبدیل و تغییر وضعیت، فاقد قرارداد استخدامی و در عمل اخراج شده‌ به حساب می‌ آیم، اندازه اجحاف و ستمگری را از اندازه تحمل خود بیشتر می‌بینم و ضمن اعلام انصراف از پیگیری‌های بی‌حاصل حقوقی و قانونی، آن هم در شرایطی که حقوق مهمتر مردم به رسمیت شناخته نمی‌شود، کناره گیری ناگزیر خود از ادامه کار در دانشگاه را اعلام می‌دارم. طبیعتا اگر دانشگاه مانع نشود خود را متعهد به انجام تعهدات قبلی به دانشجویان تحصیلات تکمیلی و به پایان رساندن وظایف آموزشی در نیمسال جاری می‌دانم. حدیث تفصیلی تجربه حضور خود در دانشگاه را در آینده به مرور منتشر خواهم کرد. امیدوارم بتوانم توجه به مسائل معاصر فلسفی و ایده پردازی در مورد دانشگاه را در جایی خارج از دانشگاه پیگیری کنم و از این طریق در کنار دانشجویانم باشم و امیدوارم روزی فرا رسد که دانشگاهیان به خانه‌های خود باز گردند…

۱۸-درخواستی از ریاست محترم دانشگاه تهران: جناب آقای دکتر مقیمی، بر پایه تأکید مداوم خودتان بر اصل مسئولیت مطلق، اصلی که بر پایه آن مدیر مرکزی مسئول همه اقدامات مدیران تحت مسئول خود است، درخواست می‌کنم دستور فرمایید اظهارات ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی در دو مصاحبه با پایگاه خبری انصاف نیوز در ۲۱ آذر ۱۴۰۱ و خبرگزاری شفقنا در ۲۸ آذر ۱۴۰۱، با اصل مدارک پرونده استخدامی اینجانب تطبیق داده شود و اگر تشخیص داده شد که ایشان به روش‌های مختلف فراقانونی در رسیدگی به پرونده‌های اداری اینجانب کارشکنی کرده‌اند و اتهامات ایشان به اینجانب خلاف واقع است، به هر طریقی که شما و ایشان صلاح می‌دانید از اینجانب بابت اتهام دروغ‌گویی اعاده حیثیت شود. به‌ویژه اینکه خود ایشان به‌درستی فرموده‌اند که «اعتقاد بنده این است که هیچ‌کس بی‌خطا نیست؛ ما نسبت به کاری که انجام می‌دهیم، باید پاسخگو باشیم.» به روشی مشابه، تقاضا می‌کنم مطالب اینجانب در نامه پنجم آذر ۱۴۰۱ خطاب به دانشجویان عزیز و همکاران گرامی، نامه هشتم آذر ماه ۱۴۰۱ اینجانب خطاب به مدیریت محترم گروه فلسفه و مطالب مندرج در این جوابیه با پرونده اداری – دانشگاهی موجود در دانشگاه مقایسه شوند و اگر کلمه‌ای خلاف واقع در آن وجود داشت، مورد پیگرد قانونی قرار گیرم.

در مورد اصل پرونده اینجانب هم بر این نکته تأکید می‌کنم که حتی اگر دانشگاه تهران، تمام حقوق مادی پرداخت نشده اینجانب در فاصله سال‌های ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۶ را پرداخت کند، تمام پایه‌های معوقه را اعطاء کند، به پرونده‌های تغییر و تبدیل وضعیت سریعاً رسیدگی کند، عضویت اینجانب در هیئت علمی را به رسمیت بشناسد و از این پس هم دست از سر من بردارد، باز هم یک عذرخواهی فروتنانه بزرگ بابت تحمل بی‌عدالتی این دوران، تلف کردن وقتی که برای ما اهل فلسفه عزیزترین و شریف‌ترین دارایی است و «خفت دادن» (به تعبیر یک استاد عزیز فلسفه) به یک معلم در پیچ و خم هزارتوی سیستم فشل اداری کشور بدهکار است؛ آن هم به معلمی که تلاش کرده است هیچ‌گاه کسی را خفیف نکند و همواره کرامت انسانی هر انسانی را پاس دارد؛ معلمی که در این شانزده سال دم برنیاورده است و در پایان ۱۶ سال همکاری عذاب آور، مسئولانه اعلام کرده است و بر آن پای می‌فشرد که «خود را با نتیجه رسیدگی، بدون پیگیری‌های قانونی و مدنی بعدی» تطبیق خواهد داد. آقای رئیس محترم دانشگاه :هم اظهارات رئیس دانشکده می‌ماند، هم پرونده استخدامی من در دانشگاه می‌ماند، هم این عریضه می‌ماند و هم واکنش شما به این‌همه بی‌عدالتی؛ چه این واکنش سکوت باشد، چه رفع ستم باشد و چه دستوری برای ستم بیشتر. انتخاب به عهده شما است!

۱۹-یک سپاسگزاری بی‌پایان: صمیمانه از دانشجویانی که این پلاکارد نافذ در قلب و روح را به دست گرفتند که «استادم کجاست؟» و این اعلان سمبلیک و اعتراضی را بر در گروه فلسفه چسباندند که «گروه فلسفه تا اطلاع ثانوی تعطیل است» و بر خلاف منش جوانی و اعتراضی خود نامه‌ای فروتنانه خطاب به رئیس دانشگاه نوشتند با یک‌صد امضاء و اسم و رسم و شماره دانشجویی و با این درخواست صمیمانه که «ما امیدواریم همچنان از ایشان بیاموزیم… »، سپاسگزارم. این حمایت‌ها و محبت‌های بی‌دریغ را نه به حساب صلاحیت خود که به حساب سخاوت دانشجویانم می‌گذارم و قدرش را می‌دانم. از بیش از ۲۶۰ تن از استادان، پژوهشگران و دانش آموختگان رشته‌های مختلف علوم انسانی و اجتماعی، علوم پزشکی و علوم فنی- مهندسی که با امضای بیانیه‌ای خبر اخراج را «عمیقاً بهت‌آور و خشم انگیز» و سبب افزایش «خشم و یاس این روزهای دانشگاهیان و اهل علم» دانسته بودند ،صمیمانه سپاسگزارم. قدر حمایت و اعتماد این نام‌های عزیز و شریف، که هر یک منشأ اثری ماندگار هستند، را می‌دانم. از همکاران عزیزم در هیئت مدیره انجمن فلسفه میان فرهنگی که با آگاهی نزدیک از پرونده، اعتراض اینجانب «نسبت به این روند ناعادلانه را به حق دانسته و همراهی و پشتیبانی خود» خود را اعلام کرده بودند و خواهان این شده بودند که «دانشگاه تهران… رسم تکریم استاد و علم را پاس دارد»، صمیمانه سپاسگزارم. از استادان بزرگوار فلسفه، تاریخ، جامعه شناسی و سایر حوزه‌های علوم اجتماعی که با اعلام حمایت خود، چه در صفحات شخصی خود به‌صورت عمومی و چه در پیام‌های خصوصی نگذاشتند احساس تک افتادگی و بی همرهی کنم، صمیمانه سپاسگزارم. از دانشجویان و دوستان دیده و نادیده پرشماری که چه از طریق پیام‌های خصوصی و چه از طریق درج نظر در رسانه‌های اجتماعی هم اعلام حمایت کردند و هم برای متونی ماندگار برایم به‌جا گذاشتند، عمیقاً سپاسگزارم. از روزنامه نگار اندیشه‌ورز عزیزی که از تجربه‌ آموزشی- پژوهشی خود با من نوشت و از رسانه‌هایی که اعتراض اخلاقی به ستمگری را بازتاب دادند عمیقاً ممنونم. به‌ویژه اینکه در حاشیه مانده‌ها تریبونی برای رساندن صدای خود ندارند.در پایان ضمن تشکر مجدد از مدیریت محترم و همکارانم در گروه فلسفه که هر یک به روشی پیگیر حل مشکل شدند، بار دیگر تاکید می‌کنم اینجانب طی این یک ماه پاداشی به‌مراتب بیشتر از اندازه کوشش و صلاحیت خود از مخاطبان پیامم دریافت کرده‌ام. از این‌رو ظلم دانشگاه را لطف دانشجویان و دانش‌آموختگان و دانشگاهیان چندین برابر جبران کرده است. قدر این پاداش و تذکر مستتر در آن را می‌دانم و تلاش می‌کنم با همه وجودم از آن مراقبت کنم.


[1] به‌موجب این حکم، همچنان که در مقاله‌ای پژوهشی آمده است «اگر حکمی وضعی یا تکلیفی به خاطر وجود مانعی، غیر نافذ گشته باشد پس از برطرف شدن آن مانع، حکم ثانویه غیرقابل اجرا گشته و حکم اولیه دوباره در حق مکلف نافذ می‌گردد.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. بسیار پاسخ دقیق و کاملی بود. واقعا مدیران … همه کاره شده اند و استادان ارزشمندی چون ایشان را خانه نشین کرده اند. وای به حال آینده جامعه علمی ما

    12
    3
  2. از همون ابتدا که گفته 650 دانشجوی آزاده در بند هستن میشه فهمید ایشون در چه فضایی است استاد مگر شما از محتوای پرونده همه اون افراد آگاهی ؟ فلسفه نقش مهمی در رویکردهای علم حقوق هم داشته ولی به نظر میرسه استاد بیشتر در فضای ذهنی و خیالی سیر میکنه

    6
    14

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا