خرید تور تابستان

از این پولها بردارید، هر چقدر خواستید!

خاطره ای از زبان رزمنده ی دفاع مقدس، «اسماعیل جعفری» از تبریز که در اختیار انصاف نیوز قرار گرفته در پی می آید:

بعد از شروع جنگ تحمیلی در دومین گروه به جبهه ی خوزستان به سوسنگرد رفتیم که بعد از شکستن محاصره ی شهر، نیروهای تبریز در آنجا مستقر بودند و نیروهای سایر شهرها مانند خوزستان در قالب گردان بلالی و یا شیرازی ها و دامغانی ها و… و نیروهای نبریز آذربایجان شرقی نیز در قالب نیروهای تبریز در محل اداره ی آموزش و پرورش شهر مستقر شده بودند.

اطراف شهر در کنار رودخانه نیسان و در محور های مالکیه و جاده بستان، در آنطرف رودخانه در داخل خانه هایی که مستقر بودیم، توسط کانالهایی که به صورت دستی حفر کرده بودیم خط دفاعی داشتیم و شهر توسط گلوله های خمپاره و توپ و تانک زیر آتش بود و هر روز تلفات می دادیم، فقط یک سنگر اجتماعی کوچک در داخل حیاط اداره زده بودیم که بچه ها حداقل در آنجا کمی استراحت می کردند و بقیه ی نیروها در اتاق های اداره مستقر شده بودند که به نوبت با نیرو های در خط عوص می شدند.

در خانه ی سازمانی رییس اداره نیز ما مستقر شده بودیم و هال نسبتا بزرگی داشت که آن را نماز خانه کرده بودیم و هر روز نمازهای یومیه را به جماعت می خواندیم. هنوز مسجد جامع شهر راه اندازی نشده بود و سایر نیروها نیز همین طور بودند و به خاطر جلوگیری از تلفات زیاد در مسجد شهر نماز نمی خواندیم.

روزی فرمانده وقت سپاه استان آذربایجان شرقی زنده یاد دکتر رحمان دادمان برای سرکشی و بررسی مشکلات نیروها به سوسنگرد آمده بود؛ آن موقع حقوق پاسداران که تعدادی آن را دریافت می کردند 6000 ریال بود. در آن موقع هم حتی به شهر اهواز نیز زیاد نمی آمدیم، لذا خرج نداشتیم، هزینه ی ما آن موقع پول تلفن یا حمام بود و یا موقع بر گشتن در آن هوای گرم اگر تشنه بودیم در سه راهی سوسنگرد (اول جاده اهواز به سوسنگرد) آب خنک می فرختند که لیوانی 10 ریال بود و یا اگر در شهر سوسنگرد که مزدمش تخلیه شده بود چیزی نیاز داشتیم از مغازه هایی که باز بود برمیداشتیم و پولش را روی میز مغازه می گذاشتیم!

آن زمان مدت ماموریت نیروها 45 روزه بود و اگر کسی می خواست زیاد بماند با هزار خواهش و تمنا و در صورت داشتن عملکرد خوب و قابل قبول فرمانده نیروها و بعد از موافقت فرمانده، می توانست بماند.

برادز دادمان با خودش دو گونی پول آورده بود. آن موقع پول بزرگ نبود، اکثر پول و یا تمام آنها 1000 و 500 ریالی بودند.

بعد از نماز کمی با بچه ها صحبت کردند و گفتند برای رفع نیاز شما عزیزان مقداری پول همراهم آورده ام، هر کسی هر قدر نیاز داشت بیاید از فرمانده تان بگیرید. بعد از گذشت دو روز کسی برای دریافت پول مراجعه نکرده بود، دوباره ایشان با بچه ها صحبت کردند و گفتند موقع آمدن با خودم برای رفع نیازمندی شما دو گونی پول آورده ام که بین شما تقسیم کنم و کسی برای گرفتن آن به فرمانده تان مراجعه نکرده است، شاید کسی رویش نشده لذا این دو گونی را درش را باز می کنم و همینجا می گذارم، هر کس هرچقدر خواست بردارد. بعد از چند روز کسی اصلا دست به آن نزده بود، آخر برادر دادمان مقداری پول به فرمانده مان داده بود و بقیه را به تبریز آورده بود.

راستی اگر در این زمانه بود، من و شما و یا اختلاس گران دولت پاک دست احمدی نژاد چی می کردند؟!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. اون انسان های پاکدل اکثرا شهید شدند. سو استفاده‌چی‌های پشت خاکریز ماندند. به راستی که جنگ صافی عجیبی بود.

  2. برادر عزیز رزمنده : متاسفانه آن اعتقادات ناب ببازی گرفته شد نه توسط دشمن که توسط خودیها ! دونفر همسنگر که هر دو یک لباس فرم را داشتند وهر دو در یک رده بودند یکی شان امروز برای تهیه جهاز دخترش مانده است ودیگری میلیارد میلیارد خرج فلان تیم وفلان تیم فوتبال میکند و اینجاست که دو راهی شک وتردید جلو انسان سبز میشود که کدامیک راه درست را رفته اند !!!!!!!!!!!!

  3. انان بردند و احمدی نژادها و کسانی که نظراتشان به انها نزدک بود باختند ، کاش میفهمیدند !

  4. برادران ای پاکبازان بی ادعا حجت مسلمانی ما صلابت وصداقت وخلوص وایثارشماست نه انواع واقسام نامهای پر طمطراق ومیان تهی

  5. البته الان هم همین را میگویند اما حصه ان باتباران خون وشهادت بود وسفره اینان خوان گسترده ای به پهنه کشور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا