یک روز با نمازگزاران جمعه | صف آخریها کیستند؟
از نماز جمعهی تهران هر هفته گزارشهایی منتشر میشود ولی تنها از سخنرانی خطیب جمعه. روز جمعهی هفتهی گذشته انصاف نیوز به دانشگاه تهران رفت و گزارشی از حواشی و اتفاقات نماز جمعه تهیه کرد.
نکتهی مهم و جالب توجه اتفاقات این روز (برای یک تماشاگر/ خبرنگار) این بود که بخشهایی از نمازگزاران جمعه به شرایط مدیریتی معترضند ولی نسبت به تجمع معترضان به لایحه حجاب هم بی تفاوتی نشان میدهند و حتی گاه آنان و شعارهایشان را مسخره میکنند.
گزارش آسیه توحیدنژاد و محمد توکلی، خبرنگاران انصاف نیوز را از این روز میخوانید:
مرد قوی هیکلی با لباس سپاه پاسداران روبروی در اصلی دانشگاه تهران روی یک صندلی پلاستیکی نشسته؛ هنوز سی دقیقهای به باز شدن درهای دانشگاه برای ورود نمازگزاران که در دومین روز تابستان 1402 به دانشگاه تهران آمدهاند باقی مانده است.
دستفروشی با مدرک ارشد حقوق
کمی پس از خروجی مترو و در خیابان انقلاب خانمی چادرش را از کیف در میآورد که سر کند. با وجود تحصیل در دانشگاه علامه و مدرک کارشناسی ارشد حقوق، در تجریش دستفروشی میکرد. زنی پنجاه ساله که به سختی راه میرفت.
مسائل و مشکلات زندگی مانع شده بود که آزمون وکالت بدهد و از ادارهی دولتیای هم که کار میکرد به خواست شوهرش بیرون آمده بود و حالا نه شوهرش زنده بود و نه کار به سامانی داشت.
برای میز خدمات و به امید دیدن شخص مهمی از قوهی قضائیه آمده بود. پروندهاش مشکل واضحی داشت ولی کسی گوشش بدهکار نبود. به نماز جمعه آمده بود تا شاید کسی را ببیند که حرفش را بشنود. خسته از کار خدماتی روز گذشته که تا 4 صبح ادامه داشته، پادرد، گرمای هوا و سربالایی 16 آذر مشکل مضاعف بود.
هوا گرمتر میشد و تحمل چادر برایش سختتر ولی توصیه به چادر پوشیدن در چنین مکانهایی میکرد و میگفت: در کشور ما چیزی ورای قانون وجود دارد. «شاید اینجا قانون این نباشد که چادر سر کنی ولی بهتر است سر کنی».
کمی پایینتر از در اصلی دانشگاه، محل ورود «برادران» است. حدود بیست نفری در یک صف ایستادهاند و منتظرند تا درها باز شود. روبروی صف نمازگزارانِ منتظر، صندوقهای صدقات خودنمایی میکند.
«کمک به مردم مظلوم فلسطین»، «کمک به عتبات عالیات»، «تامین مسکن نیازمندان»، «تهیهی جهیزیه» و … برچسبهایی است که بر روی هر یک از این صندوقهای صدقات چسبانده شدهاست.
نمازگزاران و خانمهای «بی حجاب»
دو خانم جوان بدون پوشش سر، از کنار صف نمازگزارانی که منتظر باز شدن در دانشگاه هستند عبور میکنند؛ نه خبری از تذکر است و نه حتی غرولندهای زیر لب.
دو خودروی پژوی سفید در برابر درهای محل برگزاری نماز جمعه میایستند و چند نفری با کت و شلواری که پیرمردی آن را «لباس مدیریتی» میخواند صف را میشکافند.
«مدیران» آمدند
خود را به افرادی که آن سوی درها ایستادهاند معرفی میکنند. پس از بررسی در یک فهرست و تایید ورودشان، درها به روی این «مدیران» باز میشود و پس از عبور آنان به روی مردم بسته میماند.
زن دستفروش خیابان تجریش به سایر خانمهایی که منتظر نشسته بودند درگوشی توصیه میکرد که اگر قصدشان میز خدمت است نگویند، شاید که آنها را زودتر از ساعت مقرر راه دهند؛ اما اینطور نبود.
چند نفری که جلوی در منتظر بودند بعضی برای میز خدمت آمده بودند و بعضی هم برای نماز جماعت. از لیست خانم مسئول در ورودی پیدا بود خادمین از سازمانهای فرهنگی شهرداری، آستان قدس رضوی، قوهی قضائیه و دیگر ارگانهای فرهنگی دولتی هستند.
فردی که عرقچینی روی سر دارد و شلوار پارچهای و پیراهنی سُرمهای بر تن، خودش را موظف میبیند که به تمام افراد حاضر در صف اطلاع دهد که هفتهی بعد نماز جمعه در مصلی برگزار خواهد شد و «حاج آقای خاتمی» سخنران است. شعف عجیبی برای این اطلاعرسانی دارد.
«نماز جمعه چیه؟!»
مادر و دختر خردسالی از کنار صف عبور میکنند. «این صف چیه؟!» دختر خردسال میگوید. مادر پاسخ میدهد «صف نماز جمعه»؛ دختر خردسال با تعجب میپرسد «نماز جمعه چیه؟!»
کنار صف اصلی صف کوچکی هم تشکیل شده است از دانشآموزان هفت تا نه ساله با موهای کوتاهشده و پیراهنی سفید بر تن. دو خانم چادری که ظاهرا ناظم مدرسهی آنان هستند هم کنارشان ایستادهاند و منتظرند تا درها به روی دانشآموزان مدرسهشان باز شود.
کمی مانده به ساعت 10:30 که بنا بر برنامهی اعلامی قرار بر بازگشایی درها بود، مردی از آن سوی در با صدای بلند میگوید «گروه سرود بیاید! گروه سرود بیاید!»؛ خانم ناظم بچههای سفیدپوش را به سوی درها هدایت میکند و «گروه سرود» هم وارد میشود.
خشم هلال احمریها
در همین حین نیروهای هلال احمر هم به سوی در میروند و با اعلام هویت خود خواستار باز شدن درها و حضور در محل نماز جمعه هستند که خواستهشان مورد تایید قرار نمیگیرد.
ناراحت و خشمگین به صف اصلی برمیگردند. یکیشان که سن و سال بیشتری دارد، میگوید: «اینکه ما میگیم در مملکت هلال احمر جایگاهی که باید داشته باشه رو نداره همینه دیگه!»
کمی مانده به ساعت 11 که بالاخره درها باز میشود و نمازگزاران وارد دانشگاه میشوند. در کنار نمازگزارانی که میانگین سنی بالایی دارند دهها سرباز جوان نیز وارد دانشگاه شدهاند.
روی لباسهای سربازیشان نوشته شده «یگان حفاظت زندانهای استان تهران» و ظاهرا به بهانهی هفتهی قوه قضاییه به نماز جمعه آورده شدهاند. سه درجهدار هم همراهیشان میکنند.
کتابهایی برای نمازگزاران جمعه
چند غرفهی کتاب در ابتدای ورود وجود داشت که کتابهایش بعضا عناوین چشمگیری داشتند.
چند میز هم برای بازی و سرگرم کردن بچهها وجود داشت.
پس از عبور از گیتهای بازرسی یک ایستگاه صلواتی دیده میشود؛ شربت زعفرانی رنگ خنکی به مردمی که برای نماز وارد دانشگاه میشوند میدهند تا گرمای هوا کمی قابل تحملتر شود.
تعدادی از خانمها کنار مزار شهدا نشسته بودند.
کمی جلوتر گیت بازرسی دوم دیده میشود؛ این بار پیش از بازرسی، گوشیها در داخل سبدی گذاشته میشود. جوانی مشهدی میگوید «در مشهدِ ما برای زیارت آقا هم اینقدر سختگیری نمیکنند که اینجا سخت میگیرند».
«سربازِ زندان موبایلش کجا بود؟!»
فرد قد کوتاهی که آستین پیراهنش را بالا زده با صدای بلند تکرار میکند که «گوشی و ریموتها رو در سبد بذارید»؛ سرباز جوانی با خنده در پاسخ میگوید «ما سربازیم، سربازِ زندان موبایلش کجا بود؟!».
دوستانش میخندند، یکی از سه درجهدارِ همراهِ سربازان با ناراحتی و کمی خشم نگاهشان میکند.
نمازگزاران پس از عبور از گیت بازرسی دوم کفشهای خود را داخل کیسههای سبز رنگی که روی آن نوشته شده «ستاد نماز جمعه تهران» قرار میدهند و به محل اصلی برگزاری نماز جمعه وارد میشوند.
مانع میان مردم و مسئولان
هنگام ورود به محل برگزاری نماز، مانع سبز رنگی که محل حضور مردم و مسئولان را از هم جدا میکند خودنمایی میکند.
چند نفری پشت به موانع و رو به مردم روی صندلیهای پلاستیکی نشستهاند و فرد جوان کت و شلواری که انگشتری عقیق بر دست دارد و بر روی کت او لوگوی «ستاد نماز جمعه» نقش بسته مسئول آنهاست.
در بخش زنان نیز در سه چهار صف اول افراد عادی اجازهی نشستن نداشتند البته خادمین میگفتند افراد خاصی نیستند ولی اجازهی نشستن در آنجا را هم به مردم عادی نمیدادند و حتی ده صف قبل از این محدوده را دوباره بازرسی بدنی میکردند.
تعداد معدودی از آنها از شکل لباس پوشیدن، چادر، روسری، کیف و در مجموع ظاهرشان مشخص بود از طبقهی دیگری هستند. یک یا دو خانم هم ظاهر لباس پوشیدنشان شبیه به خانمهای کشورهای عربی بود.
گلایه از برکناری هاشمی گلپایگانی
خانمی که در ستاد امر به معروف در خیابان پاسداران تهران کلاسهای خاصی میرفت، از کنارهگیری هاشمی گلپایگانی، دبیر پیشین ستاد امر به معروف گلایه میکرد و میگفت «مواضع آقای گلپایگانی بر حق بوده به همین دلیل او را کنار زدهاند».
از شرایط حجاب و آزادیهایی که بعد از اعتراضات در خیابان میبیند ناراحت بود. از رفتارهای جوانان بسیار متاثر بود طوری که وقتی از اعتیاد دختران جوان در پارک دانشجو میگفت، گریه میکرد.
او دلیل تمام این شرایط را در وهلهی اول بیبصیرتی جوانان و دشمنان خارجی میدانست. وقتی از نقش مسئولان در شرایط کشور پرسیده شد به دلسوز نبودن آنها هم اشارهای میکند.
پیرمرد اراکی که در نزدیکترین صف به این موانع نشسته است، میگوید: «این نردهها سه تا بود ولی از وقتی علیاکبری اومده دستور داد دو تا از نردهها رو بردارند».
درجهدارها، سربازان را به جایگاهی که قرار است بنشینند تا دوربینهای صداوسیما و عکاسها آنها را ببینند هدایت میکنند.
یکی از سه درجهدار همراه سربازان که لهجهی گیلکی دارد خطاب به چند سربازی که آهستهتر حرکت میکنند فریاد میزند که «بدو پسر! بدو ببینم!»
«میز خدمت» و نمازگزاران پوشه در دست
چند میز پلاستیکی هم برپاست که «میز خدمت» خوانده میشود. مسئولانی از جمله مدیران قوه قضاییه پشت آن نشستهاند و نمازگزارانی پوشه در دست به سوی آنها میروند تا مشکلات خود را با این مدیران در میان بگذارند.
آن طرف پردهی بخش خانمها میزهای خدمت قوهی قضائیه بود. تنها شخص مهم از قوهی قضائیه که به چشم خورد سیدعلیاصغر رفاهی، مدیرکل ارتباطات قوهی قضائیه بود که چند دقیقهای بیرون از فضای میز خدمت رو در رو با مراجعین حرف زد و بعد هم برای نماز رفت.
سایرینی که پشت میزها نشسته بودند دعاوی مردم را به دقت گوش میدادند و یادداشت میکردند. زنی بود که میگفت به عروسش تجاوز شده و نمیتوانند اتهام شخص متجاوز را به دلیل قدرت و نفوذی که دارد اثبات کنند.
بعد از آنکه دو تا سه صف تشکیل میشود، مجری مراسم خوشآمدگویی کرده و سپس قاری قرآن آیههایی را تلاوت میکند.
«حضرت عباسی برای نماز عید قربان هم بیایید»
هرچه به اذان نزدیک شدیم صفها شلوغتر میشد. نهايتا زمان اقامهی نماز، جمعیت نمازگزاران زن با يك تخمين سرسری به هزار نفر میرسیدند.
پس از قرآن، یکی از مسئولان ستاد نماز جمعه پشت تریبون قرار میگیرد، از احیا شدن نماز جمعه پس از انقلاب میگوید، میزان جمعیت حاضر در نماز عید فطر امسال را یادآوری میکند و در نهایت میگوید: «حضرت عباسی برای نماز عید قربان هم مثل نماز عید فطر بیایید».
«رهبر خوبی داریم ولی بقیه نه»
فرد میانسالی که در صفوف اول نماز جمعه نشسته است میگوید «من از سال 58 هر هفته به نماز جمعه میآیم. آن سالها تمام خیابانهای اطراف پر میشد اما هر سالی که گذشته تعداد کسانی که نماز جمعه میآیند کمتر از قبل شده»
در جواب اینکه «چرا اینطور شده؟»؛ ابرو در هم میکشد که «مگر این گرانیها را نمیبینی؟! این مسئولین قیامت سختی دارند. هر کدامشان هر چه گفتند دروغ بود»
پیرمردی که کنار او نشسته میان حرفش میپرد که «رهبر خوبی داریم ولی بقیه نه؛ البته احمدینژاد هم خوب بود»
مرد میانسال واکنشی نشان نمیدهد و خودش را به ذکر گفتن مشغول میکند.
جوان کت و شلوارپوشی خودش را در جایی که در کادر دوربین صداوسیما دیده شود جا میدهد و چفیهای را از ساک دستیاش در میآورد و بر روی دوشش میگذارد.
مرد دیگری به بغلدستیاش میگوید که «من از پسرم شنیدم علیاکبری رو دارند برمیدارند».
با اشاره به گوشی نوکیای قدیمی در دستش ادامه میدهد «تو که از این گوشی جدیدها داری چیزی ندیدی؟»؛ جوان کناریاش میگوید «نه، خبری نیست»
مجری، از مهدی چمران دعوت میکند تا به بهانهی سالگرد شهادت برادرش، مصطفی چمران، به عنوان سخنران پیش از خطبه 12 دقیقه صحبت کند.
مرد درشتجثهای که حدود شصت سالی سن دارد با فریاد میگوید که «برای سلامتی مهندس چمران عزیزمان، رئیس شورای تهران صلوات!»
چمران سخنرانیاش را آغاز میکند؛ ترجیح میدهد که زندگینامهی برادرش را برای نمازگزاران بخواند.
حدود ده دقیقهای بیشتر از 12 دقیقهی مقرر صحبت میکند و در نهایت هم نمیتواند سخنرانیاش را آنطور که میخواست به پایان برساند.
در پایان دستنوشتههای مناجاتگونهی شهید چمران را با صدایی شبیه به برادرش میخواند و برخی نمازگزاران نیز پس از هر بند آن «الهی آمین» میگویند.
پخش صدای رهبری و نگاه متعجب نمازگزاران
پس از پایان سخنرانی چمران، صدای آیتالله خامنهای از بلندگوهای محل برگزاری نماز جمعه شنیده میشود. برخی سرشان را بالا میآورند و با تعجب به تریبون نماز جمعه نگاه میکنند.
سخنان پخششده از رهبری پیرامون ضرورت گرامیداشت حادثهی هفتم تیر است. بعضی دیگر از سخنان آیتالله خامنهای دربارهی شخصیت مرحوم آیتالله بهشتی نیز بر دیوارهها نقش بسته است.
ناراحتی از مواضع قوه قضاییه
مجری از «حجتالاسلام و المسلمین دکتر محمد مصدق»، معاون اول دستگاه قضایی که به مناسبت هفتهی قوه قضاییه به عنوان سخنران پیش از خطبه دعوت شده میخواهد که سخنان خود را آغاز کند.
یک نمازگزار زن حرفهای آقای مصدق کهنموئی را نوعی شانه خالی کردن از مسئولیت میدانست و از مواضع قوهی قضائیه ناراحت بود.
او محتویات کیفی که تقریبا از فرط کهنگی پوسیده بود را وارسی میکرد و از تجربهی فعالیتش در بسیج گفت؛ ناراضی بود و از آنجا بیرون آمده بود چون بهنظرش هماهنگیای در بین بخشهای مختلف این «سازمان نظامی» وجود نداشته و ندارد.
حضور یک مقام ارشد نظام در نماز جمعه
کمی از سخنان مصدق گذشته که رئیس قوه قضاییه به جایگاه مسئولان وارد میشود. افراد حاضر در آن قسمت از جا بلند میشوند. در بین مردم هم همهمه ایجاد میشود و از هم میپرسند «کی اومده؟! رئیسیه؟!»
«اژهای، اژهای»، این پاسخیست که برخی به آرامی به افراد کنار خود میگویند.
معاون اول قوه قضاییه در بخشی از صحبتهای خود بر حل مشکل «ممنوعالورودها» تاکید دارد و میگوید نباید ایرانیان خارج از کشور نگران برخوردها در هنگام بازگشت به ایران باشند.
واکنش آقای معاون به «مرگ بر منافق»
فردی از میانهی جمعیت فریاد میزند «مرگ بر منافق»؛ مصدق سخنش را پی میگیرد و در ادامه میگوید البته حساب منافقین و اشرار متفاوت است.
فردی با کت و شلوار که عینک آفتابی بر چشم دارد خودش را به سختی در صفوف اول جا میکند. دو گوشی هوشمندش را از جیب کت در میآورد و در کنارش میگذارد.
عکسی از آیتالله خامنهای روی کت او نقش بسته است و چفیهای هم بر دوش دارد. میگوید از سعادتآباد با موتور آمده و هفت دقیقهای خودش را به دانشگاه تهران رسانده است.
خانمی مسن با لباس و چادری ژنده در صفوف نماز دیده میشد. پاهایش ورم کرده بود و معلوم بود درد دارد. از خیابان پیروزی میآمد و به نظرش نماز جمعه ثواب بسیاری داشت.
حین صحبتهایش، یک خانم میانسال هم اشاره کرد که حین خطبهها صحبت نکنیم چرا که «گوش دادن به خطبهها واجب است».
«وقتی مصلی هست چرا اینجا؟!»
مجری مراسم از خطیب نماز جمعه میخواهد که سخنرانی خود را آغاز کند. حجتالاسلام ابوترابی، نایب رئیس اسبق مجلس بنا بر رسم همیشگیاش اصل و اساس سخنش را موضوعات اقتصادی قرار میدهد.
دو نمازگزار که یکی جوان و دیگری سن و سالی از او گذشته از گرمای هوا شاکی هستند. پیرمرد با ناراحتی میگوید «وقتی مصلی هست چرا اینجا؟!»
برخی نمازگزاران در هنگام سخنرانی مصدق و ابوترابی هر چند دقیقه یک بار زیر لب نجوا میکنند که «از حجاب بگو!»؛ اما دو سخنران سخن چندانی در این باره نمیگویند و بیشتر وقت خود را به مسائل دیگر اختصاص میدهند.
چند نفری که پنجاه تا شصت ساله هستند خود را موظف میدانند که با صدایی بسیار بلند که بی شباهت به صدای بلندگو نیست آغازگر تکبیر گفتن و صلواتها باشند.
«مرگ بر اسرائیل»؛ این آخرین بند تکبیرها در نمازهای جمعه است. اما برای گروه کوچکتری در محل برگزاری نماز جمعه این آخرین بند نبود و با شعارهایی مثل «مفسد اقتصادی عامل بی حجابی» شعار دادن خود را ادامه میدادند.
پایان نماز و آغاز تجمع معترضان به لایحه حجاب
این گروه کوچک پنجاه تا صد نفره پس از پایان نماز جمعه با شعارهایی دربارهی موضوع حجاب و در اعتراض به لایحهی مربوط به آن، که در مجلس در حال بررسی است راهی خیابان میشوند.
بیشتر نمازگزاران که با شعارهای آنها در محل برگزاری نماز جمعه همراهی نمیکردند نسبت به این تجمع هم بی تفاوت هستند و برخی نیز شعارهای آنها را تمسخر میکنند.
با پایان نماز خانمها هم با مقواهایی به سمت سردر دانشگاه میرفتند. بین واگویههای جمعیت شنیده میشد که از این مسیر در دانشگاه مسئولان برمیگردند و حرفشان را میشنوند.
شعارها و نوشتههای روی بعضی پلاکاردها، اشاره به دولت قبل و مقصر دانستن آن در آزادی حجاب بود.
جمعیت اندک معترضان به لایحهی حجاب به سمت در اصلی دانشگاه تهران حرکت میکنند تا به «خواهران نمازگزار» بپیوندند؛ شمار زنان معترض یک سوم مردان به نظر میرسد.
بازداشتی دیشب و سخنران امروز
مرد جوانی که «شلوار پلنگی» پوشیدهاست و پرچم ایران به دوش دارد مدعی است که شب گذشته بهخاطر تذکر حجاب به «زنان مکشّفه» بازداشت شده و حالا میخواهد برای تحصن به مجلس برود.
او که صندل بدون جوراب به پا دارد و صدایش بسیار بلند است میگوید: «بحث ما، بحث غیرت است». خودش را به خانوادهی جانبازان منسوب میکند و به آنچه انفعال مسئولان در برابر وضعیت بی حجابی در جامعه میخواند معترض است.
دیگرانی که در این تجمع نقش سخنران را بازی میکنند هم تاکیدشان بر این است که مخاطب اعتراض آنها «بی حجابها» نیستند و میگویند «ما داریم از مسئولانی در لباس دوست ضربه میخوریم».
عدهی قلیلی تا سر در دانشگاه آمدند و عدهی کمتری ماندند. آنها از «لایحهی حجاب» و کافی نبودن برخورد قانون با بیحجابی ناراضی بودند.
«با ما هستی دیگر؟!»
زنی از بین جمعیت میگفت کاش شما هم چادر سر میکردید زن دیگری به او میگفت عیبی ندارد همین که با ماست خدا خیرش بدهد و برای اطمینان از خبرنگار انصاف نیوز میپرسد که «با ما هستی دیگر؟!».
پس از پایان تجمع آنها پیرمرد نابینایی که در گوشهای حیران و هراسان ایستاده از گم شدن همسرش میگوید. فردی میگوید او را به داخل دانشگاه ببرید «شاید زنش را پیدا کرد».
فرد دیگری در داخل دانشگاه هم از تکرار این اتفاق در همهی هفتهها میگوید و لحظاتی بعد همسر پیرمرد نابینا به او میرسد و غرولند زن و شوهر بر سر هم آغاز میشود.
بیرون در اصلی دانشگاه تهران و بر روی زمین نقش کمرنگی از پرچم اسرائیل دیده میشود که ظاهرا نمازگزاران در روز جمعه و «دانشجویان انقلابی» در روزهای دیگر هنگام ورود به دانشگاه آن را لگدکوب میکنند.
بعد از پایان این تجمع، در مسیر بازگشت به دفتر انصاف نیوز، شهر زندگی همیشگی خود را داشت، به سیاق جمعههای هر هفته کمی خلوتتر و کم ترافیکتر اما مردم از هر منش و روش در رفت و آمد بودند. عدهای احتمالا از رادیو یا تلویزیون خطبهها را شنیده و دیده بودند و عدهای هم نه از خطبهها خبری داشتند و نه از تجمع مقابل در اصلی دانشگاه تهران.
سلام – گزارش جالبی بود – آنرا کامل خواندم -با دقت،با حیرت،با تآسف، که باعث دهها پرسش در ذهن من شد ! تابستان ۵۸ در همین دانشگاه تهران، چه بحثهایی داشتیم- چه شعارهای پرمحتوایی سرمیدادیم، و اکنون باید نظاره گر چه مواردی باشیم ! این گزارش میتواند مقدمه ای بر ۱۰۰۰ صفحه گلایه باشد. ممنون،
درود واحترام
من صف آخریها را وصف میکنم امیدوارم منتشر شود ؛
۱- صف آخریها باور کرده اند که آمریکاییها هیچ کار مهمی ندارد و صبح تا شب مشغول نقشه چینی برای نابودی نظام جمهوری اسلامی هستند .
۲_ آنان فکر میکنند که اخبار درست فقط از طریق صدا وسیما وتریبونهای یطرفه مشابه منتشر میشود .
۳_ مصلحت بر آن است که فکر کنند که تمام مشکلات کشور حاصل تسلط لیبرالها و غرب گراها بر مدیریت کشور است ومظهر تام آن برجام وحسن روحانی است .
۴_تصورشان بر این است که اگر در ۶ سال آینده هم اوضاع درست نشود تقصیر دولت انقلابی نیست بلکه دولت مشغول آوار برداری حاصل خربکاری لیبرالها بوده است .
۵_ به شدت ایمان دارند که منتقدان قصد فروش وطن ، بی ایمان وبی ناموس کردن مردم ، رواج فحشا ، و….را داشته وحتما از سیا وموساد پول گرفته اند .
۶_ این بندگان ساده خدا فکر میکنند که ما مظلومترین کشور تاریخ هستیم وهر چه ما میگوییم فقط راست است .
۷_ تصور آنهااین است که غرفه های بهشتی شش دانگ در اختیار اینان است ودیگران در درکات جهنم هستند .
و……
فکر میکنید از کجا اینگونه فکر میکنند ؟ بله درست حدس زدید ؛ از دوقطبی سازیهای کاذب رسانه ملی و تریبون ها ومنابر مونولوگ .
خودم کلی سانسور کردم واز مطالبی مانند سطح سواد عزیزان یا کابرد آن بنده های خدا برای حاکمان و…..گذشتم .
سلام- دوست عزیز، صف آخریها، آخر صف هستند. تا برسند جلو بهشان میگویند، تعطیل شد، برو فردا بیا،
از سرکار خانم توحید نژاد و جناب توکلی بابت تهیه این گزارش خوب بی نهایت سپاسگزارم.
فکر و روح انسان از نماز جمعه طراوت پیدا می کند…