مشایی در کنار «پدیده هزاره سوم» چگونه زندان رفت؟
هم میهن نوشت: در این سرزمین کسی به عملکرد شما کاری ندارد آنچه مهم است حرفها و شعارهای شماست. شما هرچقدر بتوانید شعارهای مهیجتر و نامعقولتری سر بدهید در چشم بزرگان عزیزتر و قابل احترامترید. از آن طرف اگر بهترین عملکرد ممکن را داشته باشید اما در زمینه شعار استعداد چندانی نداشته باشید راه پیشرفت و ترقی به روی شما بسته است. در حقیقت به عمل کار نیاید بلکه مهم سخندانی و سخنرانی است. شعار آن هم شعار نامعقول و تند و احساسی اصل و اساس رسیدن به مقامات بالاست.
شما باید بلد باشید از طرف مقابل تندترین انتقادها را انجام بدهید. آنها را به بیعرضگی و وادادگی و کارنابلدی متهم کنید و ادعا کنید اگر کار به دست مشتی آدم معتقد و کاربلد بیفتد همه مشکلات حل میشود. درست مثل آن چیزی که در تلویزیون اتفاق افتاد. اصلاً هم مهم نیست وقتی کار را به دست گرفتید چه عملکردی خواهید داشت.شما نباید دمی از شعار دادن باز بایستید. فقط حواستان باید به شعارهایتان باشد نه عملکردتان. همیشه هم طلبکار باشید؛ از اصلاح طلبها؛ از روزنامهنگارها. اینکه اصلاحطلبان امروز کارهای نیستند و یا اصلاً کسی روزنامه نمیخواند مهم نیست. مهم این است که چنین شعارهایی هنوز هم مشتری خودش را دارد. فکر میکنید چرا رحیم مشایی بختش برگشت و از بغل دست معجزه هزاره سوم کارش به حبس کشید؟ مگر کسی به عملکرد او کار داشت؟ هیچکس نگفت او در شورایعالی امور ایرانیان چه کرد اما وقتی ناپرهیزی کرد و از مکتب ایرانی گفت خودش را جلوی تیغ قرار داد. شاید اگر او اندکی درایت به خرج میداد و حواسش را جمع میکرد ریاست جمهوریاش بعد از احمدینژاد قطعی بود. مشایی مشکلش این بود که فکر میکرد به اندازه کافی شعار داده است درحالیکه نمیدانست در یک جمع شعارمحور هیچوقت تاریخ شعار به پایان نمیرسد. شما تا جایی که جان در بدن دارید باید شعار بدهید. وقتی شما از شعار دادن دست بکشید به این معناست که خسته شدهاید و هواهای دیگری به سرتان زده است. حتی ممکن است بعضی از همرزمانتان گمانهای بدی کنند و فکر کنند شما از آرمانهایتان دست کشیدهاید و به قافله غربزدگان و سازشکاران پیوستهاید. شما باید مدام با اهل شعار تجدید عهد کنید و بیتوجه به واقعیت و وضعیت مردم دل بزرگترهایتان را به دست آورید.
انتهای پیام