خرید تور تابستان

مصاحبه ای از مجاهد خذیراوی؛ استعدادی که با حضور در یک مهمانی نابود شد

یک مصاحبه قدیمی را از مجاهد خذیراوی می شنوید بازیکنی که از بارسا هم پیشنهاد داشت و حضور در یک پارتی وبرخورد با او زندگی اش را تغییر داد.

 مجاهد خذیراوی بازیکن اسبق استقلال مصاحبه مفصلی با روزنامه ایران‌ورزشی داشت که بخشهای مهم این مصاحبه را می خوانید:

* آقای فتح‌الله‌زاده شاهد زنده است و می‌تواند درباره رفتن من به بارسلونا به شما اطلاعات بدهد. اسناد و مدارکش هم موجود است. این صحبت‌هایی که آقای منزوی کرده کاملاً درست است. می‌خواستند بعد از جام باشگاه‌های آسیا من را ترانسفر کنند. همه کارهای اداری‌اش شده بود. دو طرف قرارداد بسته بودند و کار تمام بود اما به یک باره همه چیز از دست رفت. البته فقط پیشنهاد بارسلونا نبود. خلیل هوجیچ را که می‌شناسید. او در نانت فرانسه مربی بود و برای اینکه من را به فرانسه ببرد به ورزشگاه آزادی هم آمد و بازی من را دید من آن روزها بازیکن استقلال بودم. لورکوزن هم به من پیشنهاد داده بود.

* در بازی با تراکتورسازی توسط علی آذری مصدوم شدم. بماند که بعضی‌ها گفتند شاید تو را عمدی زده باشد که من اصلاً این حرف را قبول نکردم. آن بازی باعث شد تا من از رسیدن به آرزویم محروم شوم. بعد از مصدومیت رفتم بیمارستان میلاد عمو نصی آمد بالای سرم گفت مجاهد کل فوتبالت از دست رفت. راست می‌گفت همه چیز را از دست دادم.

* می‌شد با پول آن انتقال (انتقال به بارسا) سد شادگان را هم ساخت. می‌شد با آن انتقال یک مملکت را آباد کرد. من می‌توانستم منبع بزرگی از درآمد برای کشورم باشم اما نگذاشتند؛ نگذاشتند من فوتبالم را ادامه بدهم.

خذیراوی

* رفتم یک جشن تولد. بعد آن داستان را ساختند. خدا وکیلی بعد از من کسی جشن تولد نرفت؟ کسی میهمانی نگرفت؟ بعد من دیگر همه این چیزها به آخر رسید؟ والله نه. حرف بزنم خیلی چیزها به هم می‌ریزد. در آن جشن هزارتا آدم دیگر بودند. چرا فقط من سوختم؟ فکر می‌کنید الان کسی جشن نمی‌رود؟ به خدا هزار برابر بدترش را می‌روند و صدایش در نمی‌آید. من می‌گویم آن جریانی که سال‌ها قبل آمد وسط تا من را نابود کند ای کاش همه اتفاقات این فوتبال را رصد می‌کرد تا فقط دودش به چشم من و خانواده‌ام نرود. من اگر سفره دلم را باز کنم برای خیلی‌ها بد می‌شود. نمی‌خواهم حاشیه درست کنم.

* دوست ندارم با همه درگیر شوم. می‌دانید چرا؟ چون پشت ندارم. چون پشت من خالی است. من بیایم وسط حرف بزنم باید همه چیز را بگویم. اگر کسی بودم مثل قلعه‌نویی یا علی دایی راحت‌تر حرف می‌زدم و همه چیز را می‌گفتم. یک روز عادل فردوسی پور با من تماس گرفت و گفت مجاهد پاشو بیا برنامه نود. خیلی جاهای دیگر هم با من تماس گرفتند و گفتند بیا در برنامه زنده حرف بزن. می‌خواستند زندگینامه‌ام را فیلم کنند اما قبول نکردم وخودم را عقب کشیدم و نمی‌خواهم خیلی چیزها را بگویم. شاید اگر کسی بودم مثل قلعه‌نویی حقم را از چشمان بعضی‌ها بیرون می‌کشیدم.

* دو پایم را برای استقلال داده بودم. دو تا عمل جراحی سخت کردم. اینها به خاطر استقلال بود. کلی برای این باشگاه زحمت کشیدم بعد یک عده بدون اینکه عقبه من را در نظر بگیرند رفتند گفتند شب زنده‌داری می‌کند. نمی‌دانم انگار توی این فوتبال فقط من بودم که جشن رفتم. فقط باید سر مجاهد را می‎‌بریدند. حرف زیاد است در سینه من.


مجاهد خذیراوی» یکی از استعدادهای ناب فوتبال ایران بود؛ استعدادی که می‌توانست سال‌ها در تیم ملی و استقلال نفر اول باشد اما یک اتفاق باعث شد تا فوتبالش نابود شد.

خذیراوی در گفت‌وگو با خبرنگار ورزشی ایرنا درباره روزهای حرف زد که از فوتبال محروم شد و نتوانست به آنچه استحقاقش را دارد، برسد.

مجاهد خذیراوی؛ استعدادی که نابود شد.

من در این فوتبال به حق خود نرسید. یعنی نخواستند که به حق واقعی خودم برسم و متاسفانه کاری کردند که فوتبالم نابود شود.

یک اتفاق تلخ باعث شد تا فوتبالت نابود شود، دوست داری درباره آن حرف بزنیم؟

بپرسید و من پاسخ خواهم داد.

همه چیز از یک میهمانی شروع شد؟

میهمانی نه!؛ یک جشن تولد بود که باعث شد تا برایم هزار حرف و حدیث و تلخ‌ترین روزها به وجود بیاید؛ روزهایی که هزار بار از خدا طلب مرگ می‌کردم.

خودت توضیح بده. چطور شد پایت به آن میهمانی یا به گفته خودت جشن تولد کشیده شد؟

جوان بودم؛ جوانی که در خوابگاه استقلال تنها زندگی می‌کرد و هیچ تفریح و سرگرمی نداشت، استقلال تازه در شهرآورد سال ۷۹ با گل علی‌رضا اکبرپور به پیروزی رسیده بود. بازیکنان استقلال مرا به یک میهمانی دعوت کردند که بازیکنان پرسپولیس نیز حضور داشتند. یکی از هواداران سرخابی این جشن را ترتیب داده بود و اکثر بازیکنان ۲ تیم حضور داشتند. من هم رفتم.

بعد چه شد؟

اتفاق خاصی رخ نداد اما چند روز بعد یک فرد ناشناس با من تماس گرفت و گفت باید مبلغ ۲۰ میلیون تومان پول بدهی تا آبرویت را نبریم وگرنه کاری می‌کنیم تا از فوتبال نابود شوی.

جواب تو چه بود؟

مگر من در آن سال از استقلال چقدر پول گرفته بودم که بخواهم ۲۰ میلیون تومان بدهم؛ تازه اگر پول هم داشتم باج نمی‌دادم، کاری نکرده بودم که بخواهم این کار را انجام دهم. برایم یک توطئه کثیف چیده بودند و در نهایت به هدف شومی که می‌خواستند، رسیدند.

با محرومیت سنگینی روبرو شدی و حرف و حدیث‌های زیادی پشت سرت به راه افتاد.

من چند پیشنهاد خوب خارجی داشتم و وقتی برای بررسی آنها به باشگاه استقلال واقع در خیابان لارستان رفتم متوجه شدم از فوتبال محرومم کرده‌اند.

می‌گفتند شلاق خورده‌ای و به زندان افتاده‌ای؟

تمام شایعاتی که در این خصوص پخش شد، به دور از واقعیت بود و حقیقت نداشت. نه زندانی رفتم و نه شلاقی خوردم فقط از فوتبال محروم شدم.

قبول داری خودت تا حدودی در این ماجرا مقصر بودی؟

اگر به آن سال‌ها برگردم هرگز این کار را انجام نمی‌دهم و به آن جشن تولد لعنتی نمی‌روم اما همان‌طور گه گفتم یک جوان ۱۸ ساله بودم که تازه از آبادان به تهران آمده بود و هیچ سرگرمی نداشت و فقط در خانه بود. اما من فقط یک چیز در دلم مانده است.

چه چیزی؟

من فقط به آن مراسم نرفته بودم و بازیکنان دیگری نیز حضور داشتند اما کوچک‌ترین اتفاق برایشان رخ نداد و من قربانی یک توطئه کثیف شدم و فوتبالم نابود شد.

به حکم صادر شده اعتراض نکردی؟

خیلی تلاش کردم اما هیچ کدام فایده‌ای نداشت و باعث نشد تا این محرومیت کذایی از بین رود.

افسوس آن روزها را می‌خوری؟

چرا نباید نخورم؟! من به اعتقاد همه یکی از استعدادهای ناب فوتبال بودم که حقم بود در بهترین تیم‌های اروپایی بازی کنم اما همه چیزم را از دست دادم. من در آن سال‌ها از تیم‌های بارسلون و چند تیم فرانسوی پیشنهاد داشتم اما نشد که بروم. شاید باور نکنید در آن سال‌ها چه حسی داشتم. روزی ۱۰۰ بار از خدا طلب مرگ می‌کردم. برای یک فوتبالیست چیزی سخت‌تر از آن نیست که از فوتبال به دور باشد و این اتفاق برای من افتاد و محروم شدم. ای کاش در آن سال به جای حکم محرومیت حکم اعدام مرا صادر می‌کردند تا راحت می‌شدم.

دوباره به فوتبال برگشتی اما بازهم بدشانسی آوردی؟

به واسطه محمد مایلی کهن که هر کجا هست سلامت باشد به من پیشنهاد حضور در فولاد را دادند و به عضویت این تیم درآمدم اما متاسفانه بدشانسی سراغ من آمد و مصدوم شدم. شاید اگر آن مصدومیت به سراغ من نمی‌آمد دوباره به روزهای اوجم‌ برمی‌گشتم. به هر حال قسمت من این بود.

برای آینده چه برنامه‌ای داری؟

برای آینده اهداف بزرگی در سر دارم و می‌خواهم حسرت‌های دوران بازیم را در عرصه مربیگری جبران کنم. دیر نیست که به آنچه به دنبالش هستم، خواهم رسید.

نظرت درباره حضور فرهاد مجیدی روی نیمکت استقلال چیست؟

فرهاد بازیکن استقلال بوده و برای این تیم زحمات زیادی کشیده است، او مربی جوانی است و امیدوارم در عرصه مربیگری به موفقیت برسد. وی در حال حاضر سرمربی استقلال است  و هدایت تیمی را بر عهده دارد که میلیون‌ها هوادار دارد و همه در این شرایط باید کمک و حمایت کنند تا وی روزهای خوبی را برای آبی‌پوشان تهرانی رقم بزند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. سلام. واقعاً که حیف و صد حیف که این بازیکن خلاق و بی‌نظیر را از صحنه فوتبال ایران را نابود کردن. خداوند متعال از کسانی که این بلا را سر این بازیکن عالی آوردن نگذرد انشاءالله. یک انسان ساده و بی ریا و مؤمن و با خدا بود. فقط مشکلش نداشتن حامی و نداشتن رابطه با افراد صاحب نفوذ بود. آن کسانی که باعث محرومیتش شدن خداوند لعنتشون کنه انشاءالله.

    20
  2. چرا همان موقع هیچکسی کمکش نکرد و به فریادش نرسید؟ بعضی وقتها سکوت دوستان از دشنام دشمنان بدتر است.
    گذشته را نمیتوان تغییر داد. امیدوارم همه در حد تلاششان نتیجه بگیرند و هیچ استعدادی سرکوب نشود. به امید اعتلای نام ایران.

    2
    1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا