خرید تور تابستان

حجاریان: خراسان برای خودش کشوری جدا شده

متن گفتگوی سعید حجاریان با سایت دیده بان ایران در پی می آید:

*آقای حجاریان! پیشتر در ارتباطات با شرایط خانوادگی به نحوه فعالیت پدرتان در برخی دسته ها و گروه های سیاسی قبل از انقلاب اشاره کرده بودید، این شرایط خانوادگی چقدر تاثیرگذار بود در اینکه شما به جایی برسید که تئورسین یک جریان سیاسی لقب بگیرید؟

 پدرم از اول هم مقلد امام بود، یادم می آید برای وجوهات و دیدن امام من را به قم می برد. البته قبل از انقلاب من بیشتر از خانواده از دانشکده فنی سیاست را به ارث بردم و حتی قبل از آن هم دبیرستان ما اگرچه یه مدرسه دولتی بود، اما سیاسی هم بود، لذا شرایط به نحوی پیش رفت که خود انقلاب هم سیاسی شد و من در وادی سیاست افتادم تا جایی که کارمان شد سیاست. انقلاب من را مجبور کرد که سیاسی بشوم، چه بسا اگر انقلاب نشده بود من الان دنبال کار خودم بودم.

*همین شرایط باعث شد شما که تحصیلکرده مهندسی مکانیک بودید، وارد سیاست شوید یا دلایل دیگری باعث شد در تحصیلات تکمیلی علوم سیاسی را ادامه بدهید؟

 من بعد از انقلاب دیدم که مجبورم برای کارم که سیاسی بود، وارد رشته علوم سیاسی بشوم. البته قبل از انقلاب هم سیاسی بودم و در زمان تحصیل در دانشکده فنی به برخی کلاس های دانشکده حقوق و علوم سیاسی که کنار دانشکده ما بود، می رفتم و در کلاس های درس افرادی نظیر دکتر عنایت شرکت می کردم. اما می خواهم بگویم وقتی انقلاب شکل گرفت تصمیم گرفتم به صورت آکادمیک علوم سیاسی را بخوانم.

 *آقای حجاریان شما هم تجربه نظامی داشته اید؟

نخیر من نظامی نبوده ام.

*اما در جایی عنوان شده بعد از انقلاب در اداره دوم نیروی دریایی ارتش مشغول به فعالیت شده اید؟

 آن کار نظامی نبود، بلکه به صورت کمیته ای بود در داخل ستاد مشترک که بخشی از آن داخل اداره دوم نیروی دریایی ارتش بود. آن موقع شاید بشود گفت که برای تعیین افسر برای پادگان ها این قسمت فعال بود؛ چون ارتش در آن زمان از هم پاشیده بود. لذا برای لشکرها و پادگان ها افسر انتخاب می کردیم و سوابق افرادی که چنین توانمندی را داشتند، بررسی می کردیم.

 *حالا این کار می شود گفت که شما هم تجربه نظامی و هم تجربه اطلاعاتی داشته اید، تعریف شما از نیروی نظامی و اطلاعاتی بودن، نقاط افتراق و شباهت های این دو با یکدیگر چیست؟

اگر منظور شما از حیث امنیت ملی و اقدامات این دو در این حیطه است، هر دو یعنی نظامی ها و اطلاعاتی ها جزو مولفه های امنیت ملی هستند و در چارچوب امنیت ملی جای می گیرند که هر کشوری دارای آن است. امنیت ملی مولفه های زیادی دارد که دوتای آن نیروهای امنیتی و اطلاعات و همچنین نیروهای نظامی هر کشوری هستند.

 *تجربه خودتان از فعالیت در این دو حوزه را هم می فرمائید؟

این نیازمند انجام بحث های مفصلی است که باید در مورد آن خاطره یا خاطره هایی بگویم. خاطرات زیادی از فعالیت در این زمینه ها دارم، کجایش را بگویم؟ اگر نکته خاصی منظور نظر شماست، اشاره کنید تا آن را بگویم.

 *نه سئوال من صرفا برای بیان برداشت شما از فعالیت در این حوزه ها بود و نقطه تاریخی خاصی مورد نظر نیست. می خواهم بدانم نیروی امنیتی بودن و نیروی نظامی بودن در آن سطح چه احساسی در انسان ایجاد می کند؟

 ببنید، من مجبور شدم به این حوزه ها وارد شوم. اول انقلاب بحث این بود که چه خطراتی انقلاب را تهدید می کند. خطراتی مانند “کودتا” وجود داشت که تهدید کننده انقلاب بود و همه می گفتند که ممکن است برای جلوگیری از انقلاب کودتا شود. خب، دوستان ما که آن جا بودند به بنده می گفتند که تو پیش ما و داخل کمیته بیا. آن کمیته، کمیته ویژه ای بود که داخل ستاد مشترک شکل گرفته بود. هدف هم از تشکیل این کمیته این بود که اگر بخواهد کودتایی صورت بگیرد، ستاد مشترک از آن با خبر شود و در صدد جلوگیری بر آید، کما اینکه کودتای نوژه هم به همین شکل برملا و جلوی آن گرفته شد

 *در جایی عنوان شده که شما احتمال وقوع کودتای نوژه را اطلاع داده اید؟

 آقای ری شهری در کتاب خاطراتش مفصل به این قضیه اشاره کرده است. در ادامه پاسخ به سئوال قبلی شما باید بگویم که در آن برهه که ما وارد سیاست و سپس فعالیت های امنیتی شدیم که دولتی بود، نه ارتشی و نه  اطلاعاتی. در حقیقت هیچ چیز نبود.

*یعنی شما می گوید شرایط باعث ورود شما به دستگاه امنیتی شد و خودتان علاقه ای برای ورود به این حوزه نداشتید؟

 نه، اگر انقلاب نبود من دنبال مهندسی می رفتم، این برایم بهتر بود. هم پول بیشتری داشت و هم این دعواها سرم به وجود نمی آمد و کش مکش و دعواها سر شکل گیری اطلاعات هم وجود نداشت.

 *در جریان بازخوانی ماجرای انفجار دفتر نخست وزیری مسائلی از سوی شما عنوان شده که در آن تلاش کرده اید از این واقعه رمزگشایی کرده و برخی افراد را از اتهاماتی که متوجه آنان بود، تبرئه کنید. برای این کار به سخنان دادستان وقت استناد کرده بودید. مبنای اظهارات شما در این مورد سخنان آقای خوئینی هاست یا اطلاعات دیگری در این باره وجود دارد که شما از آن مطلعید؟

 اطلاعاتی که من در این باره تاکنون عنوان کرده ام، مربوط به خود امام (ره)است. امام پرونده را خواستند و مطرح کردند که برخی مسئولان وقت آن را ببینند و اظهار نظر کنند؛ بر همین اساس آقایان رئیسی، رضایی و موسوی خوئینی ها پیش امام رفتند و به امام گزارش هایی دادند. پس از این گزارش ها امام دستور دادند که پرونده بسته شود و منع تعقیب بخورد، حتی گفتند افرادی که دوستان ما را دستگیر و اذیت کردند اینها را به بنده معرفی کنید. این افراد چه کسانی هستند و در حقیقت مشکل این ها هستند.

 دستخط و یادداشت امام(ره)  را ببنید. برگ آخر پرونده تقریر امام است. می توانید بروید و بپرسید. حالا آقای موسوی اردبیلی یا آقای موسوی خوئینی ها را ممکن است که بگویید با ما هستند، خوب بروید از آقای رئیسی بپرسید، ایشان در جریان است. آنچه من در این مورد مطرح کرده بودم مستند به سخنان امام است.

 *منظور از اینکه گفته بودید دوستان می خواستند تسویه حساب سیاسی بکنند، چه بود؟

بله من گفتم که برخی می خواستند تسویه حساب سیاسی بکنند. آقایان موسوی اردبیلی و خوئینی ها به این نتیجه رسیده بودند. حتی من یک بار گفتم که چرا برای حزب جمهوری پرونده نساختند؟ یعنی این موضوع برای حزب مهم نبود؟ وقتی انفجار در حزب جمهوری به وقوع پیوست، مگر نباید برای آن پرونده ایجاد شود؟ مگر شاکی نداشت؟ چه کسی گذاشت کلاهی وارد حزب شود؟ چه کسی او را ارتقاء داد؟ چه کسی کلاهی را بالا آورد، مگر آن جا بخش تشکیلات و بخش سازماندهی نداشت؟ مگر افراد در حزب که وارد می شوند پرونده ندارند؟ مگر می شود؟

*شخص خاصی مد نظر شماست؟

حالا اسم نمی برم، اما پرونده او چرا باید خالی باشد؟ اما پرونده …. پر است و هنوز هم هر دفعه رو می کنند و می گویند پرونده مفتوح است و کتاب چاپ کرده اند از آن! آیا شما چنین چیزی دیده اید که پرونده یک فرد مفتوح باشد اما پرونده حزب مسدود؟ اصلا حزب پرونده ندارد، مگر می شود؟

 *از ماجراهای ابتدایی انقلاب فاصله بگیریم و به برخی موضوعات درباره اهداف و شعارهای دولت و جریان اصلاحات بپردازیم. آقای حجاریان! برخی شما را تئورسین توسعه سیاسی می دانند…

 چه کسی این حرف ها را گفته؟ نه من و نه دوستانم چنین چیزی نگفته ایم!

 *اجازه بدهید من سئوالم را بپرسم، بعد شما هرچه در نظر دارید به عنوان پاسخ مطرح کنید. شما را ئتورسین توسعه سیاسی که در حقیقت شعار و هدف دولت و به تبع آن جریان اصلاحات هم هست، می نامند. فکر می کنید جریان اصلاحات به اهداف مورد نظر دراین باره رسید یا نه؟

 ببنید، من هم یک نفر هستم مثل بقیه و در حقیقت برای پیشبرد اسلام و دموکراسی تلاش کردم و تا حدودی هم به آن رسیدیم. الان ببنید مسیر دموکراسی در ایران از صندوق رأی می گذرد و همه دارند به آن استناد می کنند، حتی جریان مخالف اصلاحات. آن ها هم کم و بیش این مسیر را پذیرفته اند، جز عده قلیلی که مخالف اصلاحات هستند. اینکه قواعد بازی رعایت شود، صندوق رأی بین ما حکم باشد و خیلی از شعارهایی که جریان اصلاحات داده ، امروز بین مردم جاری است.

*آن عده ای که اشاره کردید این مسیر را نپذیرفته اند، منظورتان چه جریانی است؟

 جریان افراطی راست. همان هایی که می گویند قانون چیست. مثلا یک هفته نامه ای را قاضی بسته، اما می گویند من بالاتر از حکم قاضی هم می توانم اقدام کنم. آیا این حرف قانونی است؟ یا به طرف می گویند چرا رفته ای و سفارت را آتش زده ای؟ پاسخ می دهد من عصبانی شدم یا من حساس شده بودم و متاسفانه برخی تصمیم گیران می گویند خوب حالا چون حساس و عصبانی بوده اند، نباید با این افراد برخورد کنیم! یکی از این کارها را اگر یک اصلاح طلب کرده بود، با ما چه کاری می کردند؟

یا مثلا طرف از جانب خودش به اوباما نامه می نویسد. اگر من به اوباما نامه بنویسم با بنده چه برخوردی خواهند کرد؟ مگر طرف جز یک شهروند عادی بیشتر است؟ شما اگر به اوباما نامه بنویسید چه برخوردی با شما خواهند کرد؟ چرا، چقدر و مگر می شود اینقدر یک بام و دو هوا؟ یا برخی می گویند شاید تبلیغات را شروع کرده اند. به چه زبانی باید بگوییم، انتخابات ریاست جمهوری چند ماه دیگر برگزار خواهد شد، چرا عده ای از الان تبلیغات می کنند؟ چه خبر شده است؟

یا می بینیم که خراسان برای خودش کشوری جدا شده، طرف می گوید “تا من اینجا هستم برگزاری کنسرت ممنوع است” انگار خراسان جزو ایران نیست! متاسفانه در حال شنیدن حرف های عجیب و غریبی هستیم.

 *شما در برهه ای پروژه ای با عنوان ” دموکراتیزاسیون کردن کشور” تحت عنوان “توسعه و نوسازی سیاسی” را مطرح کردید که شعارهایی نظیر «فتح سنگر به سنگر تا رسیدن به سنگر فرماندهی» در آن مطرح شد؛ آیا این موضوع نوعی باور نادرست برای پیشبرد طرح مورد نظر شما نبود؟ و آیا هنوز به آن معتقدید؟

 بخش آخر موضوع «فتح سنگر به سنگر» متعلق به من نیست و من چنین چیزی نگفته ام. این بخش «تا رسیدن به سنگر فرماندهی» را من نگفته ام، عده ای آن را اضافه کرده و دست برده اند توی این شعار. من چنین چیزی نگفته ام و تنها اشاره به «فتح سنگر به سنگر کرده ام»

 *منظور شما از «فتح سنگر به سنگر» چه بود؟

 «فتح سنگر به سنگر» یعنی اینکه از طرق قانونی و از راه صندوق رأی اصلاح طلبان ابتدا به شوراها و بعد از آن به ریاست جمهوری برسند. بالاخره ما حزب بودیم و حق داشتیم که این موضوع را تا رسیدن به هدف پیش ببریم. البته نه فقط ما، بلکه همه حق دارند به این مساله فکر و برای رسیدن به آن تلاش کنند؛ اصلا قاعده سیاسی در تمام دنیا همین است، مگر این جرم است؟

*پس شما همچنان معتقدید که باید به فکر «فتح سنگر به سنگر» باشید؟

 بله، ما همین الانم به فکر این هستیم که در دوره بعد انتخابات شوراهاو ریاست جمهوری را ببریم. این را به صراحت می گویم.

 *پس از حرف شما تعبیر اشتباهی صورت گرفته بود؟

 بله دقیقا همینطور است.

 *پس بهتر است جملات منتسب به شما را باهم بررسی کنیم. شعارهایی نظیر ایجاد سنگرهای مستحکم جهت جلوگیری از پیشروی حریف، ایجاد دو قطبی شدید در فضای کشور و … به عنوان راهبردهای اصلی جبهه دوم خرداد از نگاه شما با روزنامه ایران ذکر شده بود، کدامیک از این مسائل را پیشتر مطرح کرده اید و آیا هنوزهم به این راهبردها برای نیل به اهداف جریان اصلاحات معتقدید؟

اینهایی که شما می گوید عین جملات من نیست، بلکه برداشت های اشتباهی است که صورت گرفته است.

 *درباره موضوع “ایجاد دو قطبی شدید در فضای کشور” چطور؟

این را هم من نگفته ام و اساسا دنبال چنین موضوعی نبوده ایم.

*اما مساله ” ایجاد سنگرهای مستحکم جهت جلوگیری از پیشروی حریف” جمله ای است که شما گفته اید؟

بله این حرف من است. ایجاد سنگرهای مستحکم را گفته ام.

*حریف خودتان را چه کسی می دانید و سنگر مستحکم را در مقابل چه گروه، جریان و افرادی می خواستید و می خواهید بنا کنید؟

جامعه مدنی سنگر مستحکمی است و ما به دنبال ایجاد سنگرهای مستحکم از طریق جامعه مدنی هستیم. اگر جامعه مدنی نبود، سازمان منافقین تا تهران آمده بود. آن ها در شهرها با مردم درگیر شدند و لذا اگر جامعه مدنی نباشد، قاعدتا سنگری وجود نخواهد داشت.

*برخی تندروهایی که از سوی عده ای از فعالان سیاسی تندرو جریان اصلاحات صورت گرفت را عامل سلب شدن اعتماد مردم از این جریان و در نهایت ظهور “پدیده احمدی نژاد” عنوان می کنند، شما این برداشت را صحیح می دانید؟

نه من این را درست نمی دانم.  من نمی دانم تندروی این ها بود یا قتل های زنجیره ای یا مسائلی نظیر بستن فله ای روزنامه ها؟ آن زمان اتفاقا مردم از ما و جریان اصلاحات شاکی شده بودند که شما چرا ساکت هستید.

 *خوب برخی معتقدند که اتفاقا این رفتارها برآمده از جریان اصلاحات است و در زمان زمامدار بودن دولت اصلاح طلبان چنین اتفاقی افتاده است؟

 بله اینها در دوره اصلاحات اتفاق افتاده، اما عامل این اتفاقات چه کسانی بودند؟ این ها بحران های ساختگی در مقابل دولت اصلاحات بود، همانطور که الان در دولت یازدهم عده ای بحران سازی می کنند. برخی مقابل پای آقای روحانی سنگ های بزرگ می اندازند و بعد می گویند چرا راه نمی روی؟!چرا کارها رو به جلو حرکت نمی کند.روحانی در مقابل این اقدامات می گوید، شما سفارتخانه را آتش زده اید یا فلان کار و فلان کار را کرده اید؛ چطور انتظار دارید سرمایه گذار خارجی وارد ایران بشود؟

 *شما سال 76 و تنها دو هفته پس از پیروزی دولت اصلاحات یک مقاله ای درباره پایان پوپولیسم نوشته بودید، اما در حقیقت عملا با پایان دولت اصلاحات شاهد حاکم شدن فضای پوپولیستی در کشور بودیم؟

 در کدام روزنامه این را نوشته بودم سلام یا صبح امروز؟

*در روزنامه صبح امروز اگر اشتباه نکنم.

 ابدا، نگارش چنین مقاله را به خاطر ندارم، اما اتفاقا بنده همان زمان (ابتدای پیروزی دولت اصلاحات) هشدار دادم که مبادا شاهد بازگشت فضای پوپولیستی بر کشور باشیم.

*اما عملا این اتفاق افتاد آقای حجاریان، و بعد از دولت اصلاحات احمدی نژادی انتخاب شد که به باور عده ای از کارشناسان مبنای فعالیت و اقدامات او پایه پوپولیستی داشت. برخی کارشناسان این اتفاق را به دلیل سردادن برخی شعارها و انجام بعضی اقدامات تندروهای جریان اصلاح طلب قلمداد می کنند؟

ببینید، آقای احمدی نژاد در زمان شهرداری پول های زیادی بین مداحان خرج کرد که هنوز پرونده شهرداری ایشان مفتوح است. آن ها هم این طرف و آن طرف رفتند و با پول شهرداری شروع کردند به بیان یکسری مسائل. احمدی نژاد هم شروع کرد به شعار و شعار دادن، شعارهایی نظیر یارانه و آوردن نفت سر سفره های مردم را مطرح کرد. آن موقع هم اتفاقا زمانی بود که قیمت نفت اوج گرفت.

 به قول دوستان احمدی نژاد بشکه نفت بود که اگر ترمز قیمتش را بکشند، دیگر نمی تواند شعار بدهد. اگر پول نفت 10، 20 و 30 دلار بود، هیچوقت نمی توانست شعار بدهد و تدلیس کند؛ وقتی بنده می گویم تدلیس یک معنی اش همین است. مثل چاوز، چاوز چه کار کرد؟ از همین قبیل کارها. چاوز را ببینید، اقدامات احمدی نژاد دقیقا مثل اوست و مو نمی زند با کارهایی که چاوز انجام داد. الان شما ونزوئلا را ببینید، بدبخت شده، الان ونزوئلا یکسره درگیر بحران است و مادورو هم نمی تواند از پس این بحران ها بر بیاید.

البته ما هم بحران داشتیم، اما رئیس دولت اصلاحات با پول نفت 20 دلار و 30 دلار یکی از بهترین عملکردهای اقتصادی را بر جای گذاشت و حتی صندوق ذخیره ای داشت که به احمدی نژاد تحویل داد. دولت اصلاحات از این جهت مشکلی نداشت ضمن اینکه فساد هم نداشت. بالاخره در ظهور پدیده های نظیر احمدی نژاد، عوامل محیطی هم دخیل است، شما حاشیه نشینی را در کشور ما ببینید، می دانید چقدر حاشیه نشین در تهران، مشهد و اصفهان داریم.

حاشیه نشین یعنی چی؟ من سال ها پیش مقاله ای تحت عنوان ” حاشیه علیه متن” نوشتم. حاشیه شهر، بافت ناهمگونی دارد، بیکاری در آن زیاد است. شما داخل مترو بروید ببینید، چقدر دستفروش مشغول کار است؟ جرم و جنایت در حاشیه شهرها زیاد است و مهاجران به آن جا ها پناه می برند. در این بخش ها مشکلات بسیاری نظیر فقر، اعتیاد، طلاق و سایر ناهنجاری های اجتماعی بیداد می کند. خوب این طیفی که از بیکاری و مشکلات اجتماعی رنج های زیادی برده و می برند، دنبال این هستند که پولی بگیرند.

مثلا در سوئیس رفراندوم می گذارند که مردم یارانه بگیرند یا نه که همه با آن مخالفت می کنند، اما در ایران همه به گرفتن یارانه فکر می کنند؛ روحانی سعی کرد که مردم یارانه نگیرند، اما همه گرفتند. فرق بین ایران و سوئیس چیست؟ توسعه نیافتگی عمده ترین تفاوت ما با آن هاست. ما چون کشوری توسعه نیافته ایم با چنین مشکلاتی روبرو می شویم. آقای روحانی در حال حاضر توانسته تورم را مهار کند، اما بازهم مشکلات داریم به دلیل رکود موجود. رکود از بیکاری، بی آبی، حاشیه نشینی و … نشأت گرفته است.

در این شرایط پوپولیسم جواب می دهد، حالا احمدی نژاد باشد یا دیگری. حتی آقای کروبی برای یارانه در انتخابات 84 شعار داد که 50 هزار تومان به هر ایرانی بدهد. در آن زمان بیش از 6 میلیون رای آورد؛ اما در انتخابات 88 میزان آراء او با رأی 4 سال قبل را مقایسه کنید. اینها اثرات طرح چنین موضوعاتی است.

 * از نظر شما چه ایرادی بر سیستم فعلی انتخابات مجلس وارد است که باید به سمت تغییر آن برویم؟

– یکی از مهمترین مشکلات فعلی این است که هر نماینده به فکر رفع مشکلات محلی و حوزه انتخابیه خود است، اما در انتخابات استانی گمان می کنم نماینده های قوی تری وارد مجلس می شوند. در حقیقت کاری که در حال حاضر نمایندگان ما انجام می دهند، کاری است که شوراها وظیفه آن را برعهده دارند. شورای شهر وظیفه اش انجام کارهای محلی و رفع مشکلات شهر است، الان دقیقا نمایندگان ما چنین کارهایی انجام می دهند. در حقیقت نمایندگان ما به این دلیل دنبال رفع مشکلات شهری و حوزه انتخابیه خود می افتند که بتوانند برای دوره بعدی نیز رأی بیاورند.

الان چرا در تهران نمایندگان به انجام کارهای شهری و حوزه انتخابیه نمی پردازند؟ چون تهران تبدیل به حوزه ای حزبی شده و مردم عمدتا بر مبنای لیست ها رأی می دهند. حال اگر استان ها یک حوزه بشوند، استان ها هم کم کم انتخاباتشان حزبی می شود. حالا فرض کنید که کشور یک حوزه بشود، مثل ترکیه، مثل خیلی جاها. اگر این شرایط پیش بیاید، احزاب می توانند سهمیه هایی در مجلس بگیرند، آدم های قوی تری وارد مجلس می شوند و به دنبال آن افراد متخصص تر و  قوی تری وارد کمیسیون ها خواهند شد. این اتفاق باعث قوی تر شدن قوه مقننه و در حقیقت در رأس امور قرار گرفتن مجلس خواهد شد.

مجلس ضعیف هیچگاه در رأس امور قرار نخواهد گرفت، اگر می خواهیم این اتفاق بیافتد، باید مجلس قوی تشکیل بدهیم که در رأس امور قرار بگیرد. مثلا شما مجالس هفتم، هشتم و نهم را ببینید؛ من در جایی گفتم حتی اگر مجلس منحل بشود، اتفاقی نمی افتد. آقای احمدی نژاد در حقیقت به مجلس توجه نمی کرد و اهمیتی برای آن قائل نبود و اصلا به حرف و قانونی که مجلس گذاشته بود، توجهی نمی کرد؛ تا جایی که مجلس قانون می گذاشت، اما او کار خودش را می کرد.مجلس در آن زمان بیکار بود و کار به جایی رسید که من گفتم اگر تعطیل هم بشود، اتفاقی نمی افتد. عده ای ایراد گرفتند و گفتند چرا گفتی مجلس تعطیل بشود، اما عملا کاره ای نبود، چون رئیس جمهور وقت و دولت کار خودش را می کرد و به مجلس توجهی نداشت.

این شرایط، یعنی ضعیف بودن مجلس باعث شده بود تا آقای احمدی نژاد با خودش بگوید، قانون یعنی من. ببینید که چقدر قوانین را دور زد. مگر آقای احمدی نژاد قوانین را اجرا کرد؟ مگر به مجلس اجازه نظارت داد؟ و مگر مجلس نظارتی کرد بر احمدی نژاد و دولتش؟ اگر نظارت کرده بود که این اتفاقات نمی افتاد. بابک زنجانی ها حاصل همین عدم نظارت و جلوگیری از نظارت بودند.

* در ارتباط با اصلاح قانون انتخابات آیت الله جنتی دبیر و آقای کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان اخیرا تاکیدات بسیاری درباره ضعف های قانون انتخابات و لزوم اصلاح آن داشته اند و به عنوان مثال “بحث خرید و فروش رأی را یکی از این ایرادات مهم عنوان کرده اند” شما فکر می کنید که در شرایط فعلی چقدر لازم است قانون انتخابات اصلاح شود؟

– مشکل شورای نگهبان با قانون انتخابات، مشکلی جزئی است، اما مشکل من عمده است. موضوعی که درباره “خرید و فروش رأی” عنوان شده، درست است و ما این مشکل را داریم، منتهی در همین انتخابات اخیر برخی خیلی خرج کردند، اما رأی نیاوردند، مثلا در همین تهران برای مجلس اخیر عمده امکانات و ظرفیت های انتخاباتی در اختیار اصلاح طلبان نبود و ما بیشتر از ظرفیت شبکه های اجتماعی استفاده کردیم و اگرچه رأی نخریدیم، اما رأی آوردیم.

وقتی انتخابات حزبی شود، کم کم فساد هم کم می شود. الان در شهرهای کوچک شاید شاهد خرید و فروش رأی باشیم، اما وقتی انتخابات استانی شود، به همین راحتی نمی شود رأی خرید؛ چه برسد که کل کشور یک حوزه باشد؛ چون دیگر رأی خریدن معنایی ندارد. اگر دنبال راهکار جدی هستند، راهش این است که من می گویم، اما بررسی آن راه ها که دنبال افراد باشند که چه کسی و چقدر رأی خریده است را باید به پلیس بسپارند.

* عملکرد دولت آقای روحانی طی سه سال اخیر را چطور ارزیابی می کنید و فکر می کنید در چند ماه باقی مانده از عمر دولت مهمترین کارها و اقدامات بر زمین مانده چیست که باید انجام بشود؟

– دولت و آقای روحانی تلاش کردند که شرایط را عادی کنند؛ چراکه شرایط در دولت قبل خیلی غیرعادی بود و در حقیقت شرایط خیلی غیرعادی بود. پول های زیادی گم شد، وزیر یک شبه عزل می شد، یعنی شب می خوابید وزیر بود، اما صبح که از خواب پا می شد، دیگر وزیر نبود. وزیر امور خارجه در سنگال در حال مذاکره بود که به او می گفتند دیگر وزیر نیستی. این کارها خیلی آنرمال و غیرعادی است. در دولت قبل از این قبیل اقدامات غیر عادی بسیار زیاد انجام شد و اگر بخواهم تعداد آن را بشمارم خیلی خواهد بود.

روحانی تلاش کرد این شرایط را عادی کند. حالا یک عده هم هستند که نمی گذارند شرایط عادی شود. مشکل آقای روحانی این است. رئیس جمهور یک مشکل دیگری که در پیش رو دارد این است که باید تلاش کند نرخ رشد را بالای 2درصد ببرد. یکی از مهمترین عملکردهای اقتصادی که منجر به دیده شدن ملموس سایر تغییرات اقتصادی می شود، نرخ رشد است. یکی از مهمترین کارهایی دیگری که باید دولت ان را به سرانجام برساند، نظام جدید قراردادهای نفتی است که منجر به جذب سرمایه گذاران بیشتر می شود.

رساندن میزان صادرات نفت به 6 میلیون بشکه، حل کردن مشکل صادرات نفت، گاز و میعانات نفتی، به سرانجام رساندن قرارداد اخیر با آذربایجان و روسیه، تغییر ساختار سازمان برنامه و بودجه و سازمان اداری و استخدامی که منجر به شفاف شدن پرداخت ها می شود، برطرف کردن فسادهای مربوط به حقوق های بی جا، دولت بزرگ شده و نیروهای بی کیفیت زیادی دارد که باید روحانی نسبت به کوچک کردن دولت اقدام کند، انجام خصوصی سازی واقعی به جای خصولتی سازی و … از مهمترین اقداماتی است که به نظر می رسد رئیس جمهور باید در مدت زمان باقی مانده از عمر دولت باید آن ها را به سرانجام برساند.

* در ارتباط با موضوع تغییرات در دولت، برخی همفکران شما در جناح اصلاحات معتقدند باید برای پیشبرد بهتر اهداف دولت تغییرات در بدنه قوه مجریه صورت بگیرد، البته برخی این را به عنوان سهم خواهی اصلاح طلبان از دولت تلقی می کنند، شما معتقدید که این تغییرات لازم است انجام بشود یا نه؟

– بستگی به این دارد که آقای روحانی چطور اوضاع را ببیند. اینکه در دوره بعدی همچنان رئیس جمهور است یا نه و اینکه آیا دولت او ماندگار است یا نه. در این صورت باتوجه به اینکه چند ماه دیگر برای به پایان رساندن دولت یازدهم فرصت دارد، می تواند برنامه ریزی خود را برای 5 ساله آینده مفروض بداند. در این صورت با همراهی مجلس فعلی می تواند تغییراتی را ایجاد کند هم در سطح وزیران و اعضای کابینه و هم در سطح ستادش. اگر چنین برنامه ریزی از سوی رئیس جمهور صورت بگیرد، مجلس فعلی هم با او همراهی خواهد کرد.

حضرت امیر(ع) جمله معرفی دارند و می فرمایند که ” طوری زندگی کن که انگار فردا عمرت به پایان می رسد و طوری هم زندگی کن که انگار صد سال دیگر زنده ای”. معنی اش این است که برنامه ریزی انسان برای زندگی، آینده و معاشش باید به گونه ای باشد که انگار سال ها و تا ابد زنده است، اما برنامه ریزی برای معاد باید به صورتی باشد که انگار فردا قرار است انسان بمیرد.

معاش مردم برنامه دراز مدت می طلبد و در حال حاضر هم کسی در کشور جز آقای روحانی وجود ندارد که بتواند این بار را بردارد. شاید هم آقای روحانی نخواهد دوباره کاندیدا بشود به دلیل فشارهایی که هم از داخل و هم از خارج بر او وارد می شود. شاید البته و من خبری ندارم. همین اخیرا دیدید که سید حمید زیارتی(روحانی) به آقای روحانی گفت شما انگلیسی هستید. چرا باید بماند؟ آیا کسی با فرد توهین کننده برخورد کرد؟ این توهین مستقیم به رئیس جمهور است و جرم عمومی تلقی می شود، همین الان دستگاه قضایی باید زیارتی(روحانی) را بگیرد و ببرند دادگاه ویژه روحانیت او را محاکمه کنند.

الان افراد زیادی نظیر احمدی نژاد، عباسی، سید حمید روحانی و … را آزاد گذاشته اند تا هرچه می توانند نسبت به رئیس جمهور بگویند، آن طرف آمریکا و خارجی ها شرایط را می بینند و با خود می گویند که اوضاع این کشور قمر در عقرب است و چرا باید سرمایه گذار خارجی به ایران بیاورند. سرمایه گذار خارجی وقتی می بیند اوضاع به این صورت است با خود می گوید چرا باید به چنین جایی رفت.

آقای روحانی نباید دغدغه ای داشته باشد و برای کاندیداتوری دوباره باید ناز کند، خیلی هم دلشان بخواهد که فردی مثل او دوباره در این شرایط حاضر باشد کاندیدا بشود و عنان کار را در دست بگیرد.

* با این شرایط شما فکر می کنید که شاهد تغییر دولت خواهیم بود یا اینکه همچنان اعتقاد دارید کسی جز روحانی نمی تواند کار را بهتر پیش ببرد؟

– من فکر می کنم روحانی بهترین فرد برای ادامه راه است و کسی جز او نمی تواند کار را در شرایط فعلی جمع کند. نه ما(اصلاح طلبان) و نه آن ها (اصولگرایان) کسی را برای ریاست جمهوری نداریم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا