تشابه عرفان با هندوئیسم و بودیسم
در بخشی از کتاب اساطیر و اساطیروارهها نوشتهی سیروس شمیسا آمدهاست: بین آموزههای عرفانی کهن ایران و هندوئیسم تشابهات متعددی است که نشان میدهد از دیرباز عقاید هندوان در ایران رسوخ داشته است. مشرق ایران (شامل افغانستان) با هند همسایه بود و مردم مشرق و بخش گستردهای از آسیای میانه دین بودایی داشتند. به چند مورد اشاره میشود.
۱- ایده انسان خدایی در نزد برخی از عارفان –مانند حلاج– مطرح بوده است. مولانا نیز این ایده را بارها تکرار کرده است.
در هندوئیسم هم آن را میبینیم: در هندوئیسم حد و مرز روشن و گذراپذیری میان انسان و خدا نیست، به گونهای که آنها در ذات و جوهر کاملن متفاوت از هم باشند، بلکه در واقع با طی مراتب پیوسته و تقریبن نامحسوسی از یکی به دیگری می توان رسید. این یگانگی میان عالم صغیر انسانی در کمال ذاتیاش و عالم الوهیت، در برترین و کاملترین و مطلق در این صورتش، اصل موضوعه بنیانی هندوئیسم است. (جهان اسطوره شناسی)
چنانکه اشاره شد مولانا بارها مشایخ و اولیا را مساوی خدا قرار داده است. مثلا میگوید همه مشایخ در حسامالدین جمع هستند و مدح حسامالدین مدح همه مشایخ است.
چنین بینشی بنیان هندوئیستی دارد، زیرا در هندوئیسم هم هر خدایی مشتمل بر خدایان دیگر است: در هندوئیسم خدا ولو بسی فرودست در سلسلهمراتب خدایان، به هنگامی نیایش و ستایش مومن، خدای برتر بیگانهای میگردد که همه خدایان دیگر را در بر میگیرد، چون همزمان (همه آنها میشود) میتوان گفت آنچه در هندوئیسم در مورد خدایان گفته شده است در عرفان ما (مخصوصا در مولانا) در مورد مشائیان مشایخ گفته شده است، مثلن اینکه بین مشایخی هیچ تضادی نیست: (خدایان هند، به صورت هماهنگی، مکمل یکدیگرند و در بین آنها تضاد و رقابتی نیست، همانگونه که پای چپ و دست راست ضد هم نیستند.)
۲- همنشینی با خدا: جزو مسائل اساسی و بنیادی عرفان ما که در اندیشه های باستانی هند و ایرانی آمده است یکی همنشینی با خداست:
هر که خواهد همنشینی خدا
تا نشیند در حضور اولیا
مثنوی دفتر دوم بیت ۲۱۶۴
در متون پهلوی (مثلن یادگار بزرگمهر) مکررن (همپرسگی داناگ) یعنی مصاحبت با دانایان و اولیا (دانا معادل عارف است) آمده است. جالب است که بدانیم معنی اوپانیشادها شاگردی فرزانگان است. upa_nisad در سانسکریت به معنی پایین نشینی است، upa به معنی نزدیک و ni پایین و sad در سانسکریت نشستن است. شاگردان دور استاد و پایین دست او مینشستند.
۳- مفهوم خدا اسم معنی است مثل شجاعت که برای فهم آن تصور یک اسم ذات لازم است مثل شجاع. اما مفهوم خدا چنان گسترده است یک اسم ذات کفایت نمیکند و باید مجموعه کثیری از اسامی ذات را مجسم کرد مثل همه موجودات، همه جهان.
در اوپانیشادها که مجموعهای از رسالههای فلسفی و عرفانی است مطلب اصلی این است که برهمن، به معنی روح جهانی، حقیقت مطلق است و روح آدمی هم با برهمن وحدت مطلق دارد و آدمی باید از این نکته بسیار مهم آگاه باشد و دائمن به خود متذکر گردد که روح فردی او در روح جمعی برهمن مستحیل است. در این صورت بدیهی است که هرچه غرقه تر شود، سعادتمندتر است. مولانا عینن با همین تعبیر گوید:
غرق حق خواهد که باشد غرقتر
همچو موج بحر جان زیر و زبر
زیر دریا خوشتر آید یا زبر؟
تیر او دلکش تر آید یا سپر؟
(مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۴۵)
در عرفان ما اصطلاحاتی چون فنا فیالله اشاره به همین نکته است.
سالک در سیر و سلوک به سوی او (که همان خود است) حرکت میکند و در نهایت او میشود. سی مرغ نهایتن درمییابند که همان سیمرغاند. هر مرغی به تنهایی سیمرغ نیست و از سوی دیگر جز اوست.
چون موج که از بهر جدا هست و جدا نیست
عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست
(عبرت نایینی)
بهترین و اصیلترین کتابی که این معانی را نشان میدهد، مثنوی مولاناست و بین مولانا و شاعرانی که فقط با اشاره و تلمیح برخی از این نکات را مطرح کردهاند باید طرح گذاشت.
۴- در بودیسم زنان هم میتوانند به مرحله بودایی یعنی روشندلی برسند.مجسمهای از بودا مربوط به حوالی ۷۰۰ میلادی در چین است که بودا را به شکل تنها امپراطور زن چین که دین بودایی را ترویج میکرد، نشان میدهد. در عرفان کهن ایران هم زنان میتوانستند به مرحله عارف کامل نائل آیند.
۵- در بودیسم عاشق شدن باعث دلبستگی و مشکلات میشود و عاشق باید دعا کند تا از عشق نجات یابد. در عرفان هم چنین است:
عاشق مشوید اگر توانید
تا در غم عاشقی نمانید
(دیوان سنایی، ص ۸۷۸)
منبع: کانال تلگرامی نظریه ادبی
انتهای پیام