تبیین تکاملی پیری | مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است
هادی صمدی، مدرس فلسفه در کانال تلگرامی خود (تکامل و فلسفه) نوشت:
در یادداشت قبل دیدیم که افزایش قابلیت زادآوری از طول عمر میکاهد. به این ترتیب کاملا از منظر تکاملی قابلپیشبینی است که اگر تکامل به افزایش قابلیت زادآوری توجه دارد پس لاجرم، پیری را نیز با خود به همراه دارد. اما مسئله قدری پیچیدهتر است:
پس چرا برخی از گونههای جانوران، نسبت به گونههای مشابه، عمری بسیار طولانیتر دارند. برخی سنگماهیهای آلاسکا تا ۲۰۰ سال زندگی میکنند. کوسههای گرینلند در ۱۵۰ سالگی بالغ میشوند و تا ۴۰۰ سال نیز زندگی میکنند. صدفهای ایسلندی نیز ۵۰۰ سال عمر میکنند. درخت کاجی در کالیفرنیا است با عمری نزدیک به پنج هزار سال. باکتریها که از راه دوتاشدن تولیدمثل میکنند عملا بهسبب پیری نمیمیرند.
بنابراین گویا پیری در جهان جانداران چندان هم که در بدو امر به نظر میرسد اجتنابناپذیر نیست. احتمالا میتوان حدس زد که در این گونهها، از آن ژنهای چندنمودی متعارضی که در پست قبل به آنها اشاره شد، که یک نمود فنوتیپی آنها قابلیت زادآوری بود و نمود فنوتیپی دیگر آنها پیری، خبری نیست.
اما یافتهی جدیدی نشان میدهد که انتخاب طبیعی نه بهصورت تصادفی و طی یک انتخاب منفعلانه و جانبی، بلکه بهنحوی فعالانه، پیری را انتخاب کرده است. در این مسیر، ژنهای چندنمودی متعارض به دلیل فایدهای که در جهت افزایش زادآوری داشتهاند انتخاب شدهاند. بهعبارتی، گویا در عموم گونهها، پیری فایدههایی هم داشته است. مثلا چه فایدهای؟!
برای مثال، ممکن است وقتی محیط در حال تغییرات مستمر باشد (درست بهخلاف محیط جاندارانی که در بالا از آنها نام برده شد)، پیری و مرگ برای بقای تبار سودمند باشد، زیرا با حذف آنها، راهحلهایی که البته در محیطهای قبلی مناسب بودند اما اکنون مناسب محیط جدید نیستند نیز حذف میشود. بدون حذف آنها بخشی از منابع کمیاب محیطی در راه ادامهی زیست آنها هدر میرود. پیری و مرگ متعاقب آن، سبب میشود که گونهی جدید موجود زنده بتواند بهجای رقابت با گونهی قبلی، به واسطهی وجود زادگانی که علاوهبر بخش اعظم ژنهای قبلی، با عرضهی جهشهای جدید امکان راهحلهای بدیع را نیز در جهت حل مشکلات پیشرو در اکوسیستم جدید دارند، راه را برای ادامهی تبار فراهم کند.
فرض کنید در یک گونهای به جای آنکه افراد ۲۰۰ سال عمر کنند و در این فاصله ۵ بار زادآوری کنند، ۲۰ سال بیشتر عمرنکنند و فقط دو بار زادآوری کنند. در حالت دوم در بازهی زمانی ۲۰۰ ساله مجموعا ۴۰ بار زادآوری توسط تباری از زادگان انجام شده است. بهویژه اگر محیط در حال تغییر باشد راهکار دوم ارجح است زیرا بابت حل مشکلات محیطی نظیر گرم یا سرد شدن محیط یا کاهش منابع آب و غذا به جهشهایی نیاز است که شاید راهحلی برای این مسائل عرضه کنند. حالا اگر قرار باشد نخستین زاده از این تبار عمری طولانی، مثلا ۲۰۰ ساله، داشته باشد دستهی بسیار بزرگی از موجودات این گونه را داریم که برای تصاحب منابع کمیاب وارد رقابت با زادگان خود میشوند و بنابراین از بخت بقای موجوداتی که راهحلهای بهتری دارند کاسته میشود. درنتیجه، حذف نیاکان با به کار افتادن سازوکار پیری و مرگ متعاقب آن به نفع تبار است.
بااینحال، این سناریو فقط در صورتی صادق است که افراد عمدتاً توسط بستگان خود احاطه شوند. اگر خالیکردن میدان زندگی از راه پیری بهنفع گونههای مشابهی باشد که آنها نیز از همان منابع کمیاب بهره میبرند، پیری و مرگ توجیه تکاملی خود را از دست میدهد و اینبار شاهد افزایش طولعمر خواهیم بود و طبعا کاهش زادآوری. زیرا اگر قرار باشد هم طولعمر زیاد باشد و هم قابلیت زادآوری، جمعیت زیاد افراد یک گونه علیه پایداری تبار در درازمدت عمل میکند.
در پژوهش اخیری که در نشریهی ام.بی.سی بایولوژی منتشر شده، از مدلهای رایانهای در جهت آزمون این فرضیهها استفاده شده و نتایج، همنوا با شرحی بوده است که ذکر شد.
پیری درواقع میتواند تکامل را تسریع کند و بهویژه وقتی سودمند است که اولا رقابت زیادی بر سر منابع باشد و ثانیا گونهی موردنظر رقابت شدیدی بر سر منابع با دیگر گونهها نداشته باشد.
نکتهی نهایی: اگر پیری و مرگ متعاقب آن چنین تبیین تکاملی قویای دارد آیا کماکان معقول است که از اصطلاح «متعارض» در “ژنهای چندنمودی متعارض” سخن گوییم؟!
آنچه در جهان زیستی از یک منظر «بد» مینماید از منظری دیگر «خوب» است.
انتهای پیام
تا بحال انسان موفقیت های زیادی در افزایش طول عمر داشته است. و با پیشرفت علم به نظر می رسد
که به موفقیت های بیشتری در این زمینه نائل شود.
مشخص نیست که در آینده در عرصه پیری و مرگ بشر دست بالا را خواهد داشت یا سیر تکاملی طبیعت.