خرید تور تابستان ایران بوم گردی

آیا بیش از حد بدگمان و خُرده‌گیر هستید؟

/مختصری دربارۀ تاریخ، روان‌شناسی و فلسفۀ «بدبینی»/


رضا دانشمندی، در یادداشتی که ترجمه و اقتباسی از مطلب «نیل برتون» است و در اختیار «انصاف نیوز» قرار داده، نوشت:

در کنار آدم‌هایِ بدبین‌ یخ‌می‌زنیم، دچار اُفتِ هیجان و انرژی می‌شویم و سرانجام ساکت! چه‌بسا چاره‌ای نداریم جز بازگشت به درون و بازبینیِ تردیدآمیز در خوش‌بینی‌های‌مان؛ چرا که گفتار، رفتار و نگاهِ آنان رنجاننده، نکوهش‌آمیز و فِسرده‌سازست -البته پیش از ما، خودشان هم از چنین رویکردی در رنج هستند.

آنان شاید ارزش‌هایی مانند دوستی و عشق -مایه‌هایِ معناداری زندگی- را از دست بدهند. بدگمان‌ها و خُرده‌گیران از حوزۀ عمومی ‌می‌پرهیزند -و همین پَرهیز، زمینه‌ساز کاهشِ مشارکتِ اجتماعی‌واقتصادی و فقرِ نسبی و انزوا می‌شود. این دوری‌گزینی هم‌پا با بدبینی، آنان را در برابرِ افسردگی و سایر بیماری‌ها، آسیب‌پذیر می‌سازد. البته، گاه بدبینی گونه‌ای از «خودشکوفایی» به نظر می‌رسد؛ چراکه بدبین‌ها تمایل دارند (با فرض بدترین‌ها درمورد همه چیزها) ناگفته‌ها را آشکارکنند، حتی دربارۀ خودشان.

تاریخِ بدبینی و مکاتبِ مروّجِ بدگمان

فهمیدن در پهنۀ بشری به «تاریخ» گره خورده است. بررسی کارنامۀ دیرپایِ گذشتگان، سویه‌هایِ روشن‌تری از «بدبینی» را آشکار می‌سازد. شاید نخستین آثار نگاشته و نظریه‌پردازی‌ها دربارۀ «بدگمانیِ» نقّادانه، به اواخر دورانِ یونانِ باستان بازگردد. البته به نظر بعضی، پیش از مکاتبِ چهارگانۀ «هلنیستی»، خودِ «سقراط» هم گرایشی شکّاکانه‌ داشت (مانند سفسطه‌بازانی که مخالف‌شان بود) و مدّعی بود دانایی اندکی دارد یا هیچ نمی‌داند -رویکردی که به سردرگمی، فقدانِ دانایی و بُن‌بستی منطقی(1) دامن می‌زد. درپس هر شک‌وتردیدی هم بدبینی‌وبدگمانی کمین کرده است.

وجه مشترک «کلبی‌مسلکی»(2) همراه با «رواقی‌گرای»(3)، «شک‌گرایی»(4) و «اپیکوریسم»(5) تأکید بر «آرامشِ» اصیل و بادوام است -آرامشی که احتمالاً پیامدِ بدگمانی نسبت به ثباتِ فریبندۀ جهان است و در نتیجه، پرهیز از وابستگی به آن.

رواقیان: رقیبِ کلبی‌مسلکی، «رواقی‌گری» بود -نظام فلسفی گسترده‌ای بر پایۀ حکمتِ عملی (اخلاق)، خویشتن‌داری، شکیبایی و تفکّرِ شفاف. «زنون» کیتیومی(6) بنیان‌گذار رواقی‌گری، خود شاگردِ کلبی‌مسلک سرشناس، «کراتس»(7) بود.

شکّاکان: یکی از سرسلسله‌هایِ شکّاکیت «پیرون»(8) بود -فیلسوفی از اهالی شهر «الیس»- که با «اسکندر» به هندوستان رفت و آن‌جا با «مردان خردمند برهنه» (ژیمنوسوفیست)(9) روبه‌رو شد. «پیرون» برای رهایی از دوگانۀ شرارت‌بارِ «اضطراب» و «جزم‌گرایی» و کسبِ «آرامش ابدیِ ذهنی»(10)، فتوا به امکان‌نا‌پذیری دانش [داناییِ مطابق با واقع] داد و در نتیجه، خواستار تعلیقِ هرگونه «داوری» شد. در تأثیرگذاری این مکتب همین میزان می‌توان گفت که در قرن هجدهم میلادی، «دیوید هیوم» فیلسوف تجربه‌گرای بریتانیای به «پیرون» اشاره کرد.

اپیکوریان: «اپیکور» آشکارا نسبت به زیاده‌روی هشدارداد؛ زیرا آن‌را رنج‌آفرین می‌دانست. او پرهیز از درد، مقابله با میل و تلاش برای آرامشِ پایدار را به‌جای لذّت فی‌نفسه نشاند وگفت: «برای ایجادِ شادی در فرد، به دارایی‌اش نَیفزایید، فقط کافی است از خواسته‌هایش بِکاهید».

کلبی‌مسلکان: این مکتب تا قرن پنجم ادامه یافت. «آگوستینِ» قدّیس در «شهرخدا» (426 پس‎ازمیلاد) گزارش می‌دهد که «هنوز هم گرایش به کلبی‌مسلکی دیده می‌شود». اگرچه «آگوستین» بی‌شرمی‌هایِ کلبیان را برنمی‌تافت، اما مکتبِ کلبی‌مسلکی و به‌ویژه تشویق آن به «فقر»، در تاریخِ مسیحیت و دعوت به «زهد» و «رهبانیّت» مؤثّر بود.

«دیوژن» بدبین

چه‌بسا نخستین کلبی‌مسلک، فیلسوف آتنی، «آنتـیستـنس»(11) شاگردِ پروپاقرصِ «سقراط» است. او زندگی عملی سقراط را سرلوحۀ زندگیِ خود قرار داد و در آن افراط کرد. ساده‌زیستی، رُک‌گویی (که به تندزبانی و نیش‌وکنایه رسید)، نخواستن، ژولیدگی و آشفتگی مرام او و پیروانش شد. سپس، نوبت به «دیوژن» یا دیوجانس رسید، که او هم به شدّت تحت تأثیر زندگی سادۀ «سقراط» بود -به‌گونه‌ای که «افلاطون» او را «سقراطِ دیوانهشده» نامید. مولانا هم در «دیوان شمس» به یکی از رفتارهایِ درس‌آموز او اشاره کرده: دی شیخ با چراغ همی‌گشت گردِ شهر / کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

مردم آتن با «دیوژن» بدرفتاری می‌کردند و او را «سگ» می‌خواندند و به صورتش آب دهان می‌انداختند. اما، او به‌جای توهین، به‌خود می‌بالید؛ چراکه باورداشت انسان‌ می‌تواند چیزهای زیادی از سادگی و بی‌‌آلایشی این حیوان بیاموزد -آفریده‌ای که برخلاف انسان‌، «همۀ هدایای سادۀ پروردگار را پیچیده نکرده‌است».

دیوژن سرسختانه خِرد‌وطبیعت را برتر از عُرف‌وقرارداد نشاند؛ چراکه این دو با خوش‌بختی ناسازگارند. طبیعی است که انسان برپایۀ خِرد رفتارنماید و فرمانِ خِرد هم‌سازیِ انسان با طبیعت است. مردم به جای تباه‌کردن زمان و تلاش برای دستیابی به ثروت و شهرت (وسایر چیزهای بی‌ارزش)، باید شجاعانه مانند حیوانات یا خدایان زندگی کنند و لذّت‌ِ زندگی بدون وابستگی یا ترس را بچشند.

کلبی‌مسلکیِ در جهان معاصر

مکتبِ «کلبیون» در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، با دو دگرگونی، واجدِ معنایی تازه‌ شد؛ الف) تهی‌شدنِ این مکتب از بیش‌ترِ اصول باستانی و ب) حفظ بنیانِ کلبی‌مسلکی برای «گُشودنِ مُشتِ مردم» و نشان‌دادن پوچیِ ادعاهای‌شان.

اکنون، کلبی‌مسلکی به شک و بی‌اعتقادی به راستی، نیکی و انگیزه‌هایِ ادعاشدۀ دیگران و درنتیجه، به هنجارها و ارزش‌هایِ اجتماعی و اخلاقی اشاره دارد. این نگرش نسبت به دیگری -و اساساً نوعِ انسان- بی‌اعتمادست و به آن به‌دیدۀ تحقیر و بدبینی می‌نگرد.

کلبی‌مسلکان ویژگی‌هایی مانند اعتماد، ایمان، زودباوری و ساده‌لوحی را ناشی از بی‌تجربه‌بودن، همراه با خوش‌بینی یا آرمان‌گرایی قلمداد می‌کنند. هنگامی‌که شخصیتِ اصلی و ساده‌لوحِ رمانِ «وُلتر»(13) -به‌نام «کاندید»(14)-با «مارتین» که پژوهش‌گری بدگمان است، آشنا می‌شود، به او می‌گوید: «مردِ تلخی هستی» و مارتین پاسخ می‌دهد: «چون زندگی کرده‌ام».

روان‌شناسیِ بدگمانی (کلبی‌مسلک‌شدن)

لذّتِ جلب توجّه: بدبین‌ها به خود می‌بالند که همیشه منفی‌بینانه به جهان می‌نگرند. چه بسا آنان به‌علّت ایجادِ ترکیبی از «تشویش‌»و«خنده» در دیگران، از بدگُمانی‌شان لذّت می‌برند. بدبین‌ها ممکن است دوستانی مانند خودشان را برگزینند تا آسوده‌خاطر و بدون محدودیت، میزانِ بدبینی خود را بیازمایند.

نشریه‌ها و برنامه‌هایِ طنزِ پُرمخاطب، رگه‌هایِ بدبینانۀ پُررنگی دارند. بدگمانی (کلبی‌مسلکی) – فراتر از شوخی- مانند هجوی کلان، آینه‌ای در برابر جامعه می‌نهد تا خود را در آن ببیند، درست همان‌طورکه «دیوژن» چراغ به‌دست، مردمان را وادار به اندیشیدن کرد و با پرسش از باورها، ارزش‌ها و اولویت‌های‌شان، آنان را به‌سوی راهی اصیل‌تر و رضایت‌بخش‌‌تر برای زندگی رهنمون شد.

آرمان‌گرایی ناامیدانه: بدبینی، دامنۀ گسترده‌ای دارد و با این وصف، می‌توان گفت که بدبین‌ها (کلبی‌مسلکان) همان آرمان‌گرایان ناامیدند. با چنین خوانشی، بدبین‌ها افرادی هستند که زندگی را با سنجه‌هایِ سخت‌گیرانه و چشمدات‌هایِ غیرواقعیِ می‌آغازند. آن‌ها به جای تعدیل، سازش ویا عقب نشینیِ بی‌سروصدا (مانند گوشه‌نشینی) به جنگِ جهان می‌روند و بدبینی در دست‌شان هم شمشیر(سلاح) است، هم سِپَر! گاهی هم بدبینیِ آن‌ها جزئی است، نه کلان و جهانی -البته محدود به پهنه‌هایی مانند «عشق» یا «سیاست» -که هماره به سرخوردگی‌هایِ دامنه‌دارتری (آرمان‌زُدایی) انجامیده است.

دفاع: گاهی هم بدبینی، موضع‌گیری تدافعی (واکنشی) فرد است: اگر همواره بدترین سناریوها (رویدادها و رفتارها) را درنظربگیریم، کمتر آسیب می‌بینیم یا ناامید می‌شویم -و این به‌معنای بداقبالی و شوربختی شخص نیست. البته درپس لایۀ سیاه و ستبرِ بدبینی، ممکن است ظرافت و شکنندگی بسیاری نهفته باشد.

واقع‌بینی: می‌توان بدگُمانی و کلبی‌مسلکی را گونه‌ای فلسفۀ رفتار و کنشِ واقع‌بینانه دانست که می‌خواهد چیزی را از قلم نیندازد و هراحتمالی را از قبل، پیش‌بینی‌کند.

فرافکنی: بدبینی را ذیل «فرافکنی» هم می‌توان فهمید. همان‌طورکه در «قایم‌باشک: روانشناسیِ خودفریبی» توضیح دادم، سازوکارِ دفاعیِ «فرافکنی» یعنی نسبت‌دادن پندارها و احساس‌هایِ ناپذیرفتنیِ خود به دیگران -مانند همسر خیانت‌کاری که طرف مقابل را متّهم به روابط فرازناشویی می‌کند.

با فرافکنیِ پندارها و احساس‌هایِ ناخوشایند به دیگران، فرد نه تنها می‌تواند از آن‌ها فاصله بگیرد، بلکه در بسیاری از موارد، می‌تواند پندارها و احساس‌هایِ ناخوشایند را به‌شکلی غیرمستقیم نمایش‌دهد و حتی از آن‌ها برای دفاع از خود سودجوید.

نتیجـه

سرانجام، آیا خیلی بدبین (کلبی‌مسلک) هستید؟

  • چه‌بسا «بله»، اگر بدبینیِ فرد پیش از هر چیز، سازوکارِ دفاعی روانی است -بیش از آن‌که سودمند باشد مانع و مزاحم است.
  • شاید هم «خیر»، به‌شرط آن‌که «بدگُمانی» سنجیده و سازگار باشد و بر پایۀ نگرشِ فلسفی -با هدفِ خوشی و سرور، بی‌آلایشی و فروتنی و آسودگیِ خاطر.
    پس، «بدبینی» چیستیِ یکتایی ندارد: گونۀ بی‌دلیل، متوهّمانه و تحقیرآمیزش -به‌لحاظ روانی- سازوکاری دفاعی در برابر احساس‌های ناخوشایند و آسیب‌زا (مانند اضطراب) است، در حالی‌که نسخۀ آرام و شادمانِ آن کارآمد و مفید است -گونه‌ای «حکمت» (اگر در این فرآیند دست از «خودفریبی» برداریم).
    پ.ن.:
    Instagram: reza.daneshmandi
    X(Twitter): DaneshmandiReza
    User ID inTelegram: @rezadaneshmandi
    1.Aporia
    2.Cynicism
    3.Stoicism
    4.Skepticism
    5.Epicureanism
    6.Zeno
    7.Kratos
    8.Pyrrho
    9.Gymnosophist
    10.Ataraxia
    11.Antisthenes (445-365 BCE)
    12.Diogenes
    13.Voltaire
    14.Candide

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا