خرید تور نوروزی

به احترام استاد مجتهدی

دکتر محمدعلی عبداللهی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

محمدعلی عبدالهی / کرونا و مقام ناز و کرشمه
محمدعلی عبدالهی

چهره ماندگار واستاد برجسته فلسفه دانشگاه تهران دکتر کریم مجتهدی روز دوشنبه (۴۰۲/۱۰/۲۴) در سن ۹۳ سالگی رخ در نقاب خاک کشید. در جوار رحمت الهی ارام گرفت. روحش شادباد.

برگ سبزی که اکنون در پاسداشت او پیشکش میکنم نخست به دلیل حقی است که او بر گردن نویسنده و بسیاری از فلسفه‌دوستان دارد. دوم به این دلیل است که آشنایی جوانان ما با چهره های برجسته علمی و ممتاز کشور ضرورت اکنون و اینجای ماست.

تلاش می کنم در چند بند زیر روش تعلیمی و شخصیت ممتاز استاد مجتهدی را با چند خاطره به تصویر کشم. این خاطرات از سالهای شاگردی درمحضرِ آن استاد در یادم مانده است:

۱. نخستین چیزی که درذهن من از استاد مجتهدی نقش بسته نگاه ویژه ای است که به کارِ استادی ومعلمی داشت. او به هویت شغلی و صنفی خود دلبسته و نسبت به آن غیرت می ورزید. تعلیم را امری بسیار جدی می‌دانست. هرگز حاضر نبود از آداب آن کوتاه بیاید. کلاس درس را واقعیتی باهویت و ذاتی مقدس می‌دانست. معلم، دانشجو و علم را اجزاء ذاتی کلاس می دانست که هریک آداب مخصوصی دارند. به دلیل همین هویت اندیشی بود که با تعصب بسیار در حفظ این هویت هم خود می کوشید و هم دانشجویان را وامیداشت که درحفظ آن بکوشند. آراستگی ظاهر، نظم در ورود وخروجِ کلاس، دسته بندی مطالب، نظم دربیان مطالب، حضور با آمادگی درکلاس درس جزو ویژگی های آشکار او بود.

شیوه استاد به گونه ای بود که دانشجویان پس از مدتی می فهمیدند که نباید پس از او وارد کلاس شوند، حتا می آموختند که تا هنگامی که استاد دست خود را برای احوال پرسی دراز نکرده است نباید دست خود را به سوی استاد دراز کنند. دانشجویان می دانستند که اگر گِرد هم جمع شوند و در راهرو گروه فلسفه عُمر به گفتگوی بی ثمر هدر دهند با تذکر جدی او روبرو می شوند. روزی میان دو کلاس گِرد هم آمده بودیم و از هر دری سخن می کردیم، ناگاه استاد سر رسید. نگاه ویژه ای از پشت عینک کرد، چشمانی درشت و ابروانی پرپشت، باطنین صدایی که ناراحتی درآن پیدا بود گفت: مگر نگفته ام که دانشجو یا باید درکلاس درس باشد یا در کتابخانه پس چرا گرد هم آمده اید، عُمر هدر می دهید.

شاید دانشجو درمواجهه نخست گمان می کرد با استادی عصبانی و تندخو سروکار دارد اما پس از شرکت درکلاس می فهمید این همه عصبیت و غیرت از سر شفقت و خیرخواهی است نه تند مزاجیِ بی منطق.

مقصود اینکه استاد مجتهدی اگر چیزی از فلسفه به شاگردانش نیاموخته باشد(که البته آموخته است) جز آداب تعلیم وتعلُّمِ فلسفه دانی وفلسفه خوانی کاری کرده است کارستان.

۲.استاد مجتهدی دل در گرو فرهنگ، زبان وسنت ایرانیاسلامی داشت. سالها در سوربن فرانسه درس خوانده بود، به زبان وادبیات فرانسه تسلط داشت.در اغاز بازگشت از فرانسه به تدریس ادبیات فرانسه اشتغال داشته، با این حال خود را پاسبان زبان پارسی و فرهنگ ایرانی اسلامی می دانست. اگر دانشجویی واژه ای بیگانه_ بویژه فرنگی _ به کار می برد چنان بر او نهیب می زد و خشم می گرفت که بی گمان هرگز از یاد نمی برد. نخستین مواجهه من با استاد مجتهدی درسال تحصیلی ۷۱_۷۲ بود، زمانی که برای تایید برگه انتخاب واحد نیمسال دوم به او بایدمراجعه می کردم. استادراهنمای دانشجویان کارشناسی ورودی ۷۱ بود. وقتی برگه را روی میز پیش رویش گذاشتم گفتم جناب استاد دراین ترم… هنوز میم واژه “ترم” را به تمام وکمال ادا نکرده بودم که با صدایی بلند وخشمگین گفت اینجا کجا است؟! من که شگفت زده بودم از نوع مواجهه، درپاسخ درماندم، مقصود او را نفهمیدم. ادامه داد: در دانشکده ادبیات و علوم انسانی حق نداری واژه فرنگی به‌کار بری. به جای ترم بگو “نیمسال تحصیلی”.

۳. در جلسه چهارمِ درس (در دوره کارشناسی) به دانشجویان می گفت از آنچه در جلسه های گذشته خوانده ایم چند پرسش طرح کنید بی آنکه به پرسش ها جواب دهید. روزی در بیان حکمت چنین کاری گفت که از نوع پرسش پی می برم که درسهای گذشته را فهمیده اید یا نفهمیده اید. پس از مدتی دانستم که او روش استادِ خود ژان وال را درتدریس به کار می گیرد. روزی به مناسبت گفت: استادِ ما ژان وال کلاسی مدیریت شده و هوشمند داشت چون بارها در کلاس او دیده بودم که دو سه دانشجو درفاصله‌ی زمانی معین، پرسشی به جا و مناسب با مطالبِ درس طرح می‌کنند. می گفت پس از مدتی فهمیدم استاد ژان وال پیش از کلاسِ درس با این دانشجویان جلسه داشته به هریک از آنها وظیفه ای سپرده از جمله پرسشی معین.

استاد مجتهدی دانشجویان را وا می داشت مقاله ای مناسب با موضوع درس بخوانند وگزارشی ازآنچه خوانده وفهمیده اند در کلاس به دست دهند. از همان دوره کارشناسی به دانشجویان حُکم می کرد تحقیق بنویسند البته کوتاه درسه صفحه تا فرصت کند همه نوشته ها را بخواند. در جلسه بعد نوشته ها را به دانشجویان باز پس میداد. زیرِخطاها و ناپسندها خط قرمزکشیده بود ودرپایان هم اغلب می نوشت: روی هم رفته قابل قبول است.

تشویق ها وهشدارهای او به جا وموثر بود. درسِ تاریخ فلسفه کانت با استاد مجتهدی داشتیم. در یکی از جلسه ها گفتند مقاله ای درباره دیدگاه کانت درباب قضیه نوشته ام بخوان و در جلسه اینده گزارشی درکلاس عرضه کن. با شوق وذوق تمام مقاله راخواندم، یاد داشت ها نوشتم ودر جلسه بعد گزارش کردم. استاد تشویق کردند اما پس از پایان کلاسِ صدایم کردند. گفتند میدانی چند بار درگزارش‌ات کلمه “به نظر من، به نظر من” را بکاربردی؟ مگر تو نظر داری؟ یادت بماند فیلسوف در پختگی نظر می دهد. اکنون باید بخوانی، بخوانی بازهم بخوانی. چرا میگویی “به نظر من”. بگو “چنین به نظر می رسد”، “شاید چنین باشد”.

۴. به سنت فلسفیِ ایرانی _ اسلامی بسیار احترام میگذاشت. فیلسوفانِ مسلمان درچشمِ او بزرگ بودند. بارها درکلاس درس( بویژه در اردیبهشت ماه که سالگشت شهادت استاد مطهری بود) از او ستایش می کرد. خاطره ای ازاستاد مطهری نقل می کرد. می گفت من مدیر گروه فلسفه بودم استاد مطهری را برای سخنرانی دعوت کردم. درمیانه سخنرانی دانشجویی بی ادب (به تعبیر استاد) بلند شد وهرچه به ذهن وزبانش آمد از بد وبیراه نثار مطهری کرد به نوعی که من بلند شدم تا دانشجو را ازکلاس بیرون کنم، استاد مطهری مرا آرام کرد. صبرکرد حرفهای دانشجو تمام شد. مطهری از دانشجو پرسید سخنان شما تمام شد؟ سپس استاد مطهری به سخنان خود ادامه داد. استاد مجتهدی نتیجه می گرفت که فیلسوف باید سعه صدر داشته باشد، فلسفه یعنی حوصله.

دردوره دکتری در درسِ هگل برای ما منطقِ هگل می گفت. به مناسبت گفتم استاد مطهری در درسگفتارهای شرح مبسوط منظومه درباب این مسئله (اکنون مسئله را دریاد ندارم)چنین گفته است. درپاسخ گفت من با هگلِ دانشگاه ینا سروکار دارم نه با هگلِ کوچه پس کوچه های مسکو. احساس کرد من از این سخن او ممکن است برداشت ناروایی کنم. پس از کلاس صدایم کرد گفت: (تعبیرها از من است) گمان نکن من مطهری را نمی شناسم او در میان روحانیت بسیار درخشان است. بیشتر روحانیان در حالیکه مشغولِ کار خود بودند مطهری مانند پاسبانی از مرزها نگهبانی می کرد.

به دیده احترام در طلاّبی می نگریست که از حوزه علمیه می آمدند ودانشجوی فلسفه می شدند. با صراحت می گفت اینان جزو بهترین دانشجویان من اند.

۵. استادِ ما از بنِ دندان باور داشت قوم وملتی که فلسفه نداشته باشد تمدن ندارد. فلسفه آموخته بود با فلسفه زندگی می کرد. درد فلسفه داشت تعلیم فلسفه می کرد. با نشاطی وصف ناشدنی از آغازِ کلاس تاانجامِ کلاس پشت میز تعلیم می ایستاد. دانشجویانش را زیر نظر داشت که مبادا مقام تعلیم وتعلم وآدابِ آن را نادیده بگیرند. بر درک و فهم فلسفه تاکید می کرد. برای آنکه به دانشجویان تعلیم دهد که به جای درک ودرد فلسفه، به دنبال کسب نمره عالی نباشند می گفت در سوربن نمره ای بالاتر از ۱۲ نگرفتم.

اکنون استاد مجتهدی از میان ما رفته است، باید به احترام او کلاه از سر برداشت. انتظار می رود خیلِ شاگردانش که اکنون استادان فلسفه اند راه او را ادامه دهند و نگذارند فضیلت های مقام تعلیم وتعلم وآداب آن درمیان نسل جوان فراموش شود.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا