در حسرت زندگی نزیسته| دربارهی خودکشی دانشجویان پزشکی
فردین علیخواه، جامعه شناس در کانال تلگرامی خودش نوشت: «در هفتههای گذشته اخبار نگرانکنندهای از خودکشی دانشجویان پزشکی در رسانههای جمعی منتشر شده است. البته ایکاش نهادهای مسئول، هر سال آمار خودکشی را به تفکیک وضع فعالیت (شاغل، درحالتحصیل، بازنشسته، بیکار و…)، سن، محل زندگی (شهر، روستا)، تحصیلات، قومیت، جنس، فصل سال، و سایر شاخصهای اجتماعی منتشر میکردند تا پژوهشگران اجتماعی بتوانند تحلیلی مبتنی بر دادههای معتبر از شرایط ارائه دهند. افسوس که چنین آماری وجود ندارد. بیتردید هر چقدر اطلاعات مربوط به افرادی که خودکشی میکنند جزئیتر و دقیقتر باشد تحلیلها نیز عمیقتر خواهد بود.
در این نوشته کوتاه قصد دارم تا به جنبههایی از زندگی دانشجویان پزشکی بپردازم. در واقع تلاش میکنم تا به عواملی اشاره کنم که شاید، تأکید میکنم، شاید، زمینۀ خودکشی در بین این دانشجویان را فراهم میآورد. بیگمان دراینخصوص باید تحقیقات روشمند و منظی انجام شود. آنچه در ادامه بیان میشود حاصل گفتگوهای شخصی با برخی از دانشجویان پزشکی، و همچنین حاصل پژوهش کوچکی است که سال گذشته یکی از دانشجویانم در خصوص احساس تنهایی در بین دانشجویان پزشکی انجام داد. آنچه خواهد آمد شاید اندکی به درک زمینههای خودکشی در بین دانشجویان پزشکی کمک نماید.
برخی از دانشجویان پزشکی احساس تنهایی میکنند
باید بین «خلوتگزینی» که امری خودخواسته، مثبت، و سازنده است و «احساسِ تنهایی»، که به فرد تحمیل میشود و وی از داشتن چنین احساسی رضایت ندارد، تفکیک قائل شد. برخی از دانشجویان پزشکی احساس تنهایی دارند. فشار تحصیل و الزام حضور در محیط بیمارستان، باعث شده است تا آنان بهناچار از شرکت در رویدادهای اجتماعی نظیر جشنها، مهمانیها، و دورهمیهای خانوادگی یا دوستانه و حتی اتفاقهای کوچک زندگی بازبمانند و خودشان را وقف تحصیل کنند. آنان خود را غرق در شرایط موجود میدانند و احساس میکنند که به تدریج از جنبههای انسانی و اجتماعی تهی میشوند و این برایشان ناخوشایند است.
برخی از دانشجویان پزشکی احساس طردشدگی دارند
نتیجه آنچه در سطرهای قبل گفته شد احساس طردشدگی است که به ایزوله شدن فرد منجر میشود. برخی از دانشجویان پزشکی از قضاوتهای دیگران درباره آنان بسیار ابراز ناراحتی میکنند. قضاوتهایی مانند اینکه آنان گوشتتلخ، نجوش، جامعهگریز، غیراجتماعی، گندهدماغ، قیافهگیر، و یا نوکیسهاند. آنان احساس میکنند که آرامآرام توسط دیگران کنار گذاشته میشوند و تماس تلفنی برای دعوت به دورهمیها مدام کمتر و کمتر میشود. همه این شرایط، احساس طردشدگی را در آنان افزایش میدهد.
برخی از دانشجویان پزشکی بین اخلاق کار و اخلاق لذت گیر کردهاند
حاصل گفتگوهایم نشان میدهد که برخی از دانشجویان پزشکی علاوه بر آنکه احساس میکنند از رویدادهای اجتماعی کنار گذشته شدهاند، احساس میکنند که از لذتهای اکنونِ زندگی بهرهای ندارند. در واقع آنان به شدت در خصوص «اخلاق کار» و «اخلاق لذت» با خودشان درگیرند و قادر نیستند بین این دو پلی ایجاد کنند. برخی از آنان که لذتهای اندکی در زندگی دارند اعتراف میکنند که به هنگام لذت، با تمام وجود به فکر امور درسیاند و به هنگام درس خواندن، غصۀ لذتهایی را میخورند که دارد از کف آنان میرود.
برخی دانشجویان پزشکی به آیندهی درخشان امید چندانی ندارند
این دانشجویان اعتقاد دارند که به هنگام ورود آنان به بازار کار، رقابت بسیار شدید خواهد بود چون با بازگشت انبوه فارغالتحصیلان از اروپا، و به ویژه اروپای شرقی، این عرصه به شکلی اشباع خواهد شد. آنان دارند «لذتهای اکنون» را از دست میدهند ولی مشخص نیست که در آینده بتوانند چنین لذتهایی را تجربه نمایند. نتیجه آنکه، دستشان در هر صورت خالی خواهد بود و مدام باید حسرت زندگی نزیسته را بخورند.
برخی دانشجویان پزشکی احساس میکنند که «استادانی قلدر و زیاده خواه» دارند
آنان از وضع آموزش ناخرسندند. آنان فکر میکنند که استادانشان به آنها آموزش کافی نمیدهند و به اندازه کافی برای آموزش وقت نمیگذارند ولی درعوض، تکالیف بسیاری از آنان درخواست میکنند. بعضی از آنان از توهین یا تشر استادان در مقابل سایر دانشجویان در فضای بیمارستانی به شدت احساس سرخوردگی دارند و همین امر فشارهای روانی را دوصدچندان کرده است.
برخی از دانشجویان پزشکی نسبت به رشته خود دچار تردیدهای جدیاند
برخی از این دانشجویان با فشار خانواده و به دلیل استمرار شغل پزشکی که در بین خانواده یا خویشاوندان موروثی است به این عرصه وارد میشوند. به بیان روشنتر، علایق آنان عرصههای دیگری مانند هنر، ادبیات، فلسفه یا سیاست است ولی جرأت و جسارت بیان علایق خود نزد والدین را ندارند. آنان مدام از خود سؤال میکنند که «چگونه میتوانم این سبک زندگی (پزشک بودن و مصائب آن) را تا آخر عمر ادامه دهم در حالی که هیچ علاقه ای به آن ندارم». زندگی در موقعیت تردید و عدم قطعیت، برای بسیاری از آنان زجرآور است.
برخی از دانشجویان پزشکی در خصوص ماندن و ادامه تحصیل در ایران و یا مهاجرت به غرب دچار تردیدهای جدیاند
آنان برای پیشرفت تلاش میکنند ولی مدام درباره ماندن یا رفتن دچار چالشاند. این پرسش که « با همه این سختیها، در ایران آخرش چی؟» یکی از پرسشهای بنیادی آنان است.
به طور خلاصه، نارضایتی از اکنون، و ناامیدی از آینده وضعیت خاصی برای دانشجویان پزشکی به وجود آورده است. توجه داشته باشید: احساس تنهایی، احساس طردشدگی اجتماعی، احساس ناامیدی نسبت به آینده، احساس تحقیر شدن و سرخوردگی، زندگی در موقعیت تردید. همۀ این موارد به شکل بالقوه می توانند زمینه را برای خودکشی فراهم نمایند هر چند باید تأکید کنم که خودکشی راه برون رفت از مشکلات نیست.
سخن پایانی آنکه خودکشی، صرفا یکی از راههای کنار آمدن با پریشانیها و ناملایمات در بین این دانشجویان است. برخی از آنان، به ویژه آقایان، به مصرف الکل، گُل و «خانمبازی»(به تعبیر یکی از مصاحبهشوندگان) پناه بردهاند که در جای خود قابل مطالعه است. این گروه از دانشجویان برای کاستن از بار مشقتهای «اخلاق سنگین کار»، به «اخلاق لذت» پناه بردهاند و دروس را نیز به شکل« کجدار و مریز» میگذرانند.»
انتهای پیام
اونا که نخونده ازمون ها و امتحانات را قبول میشن؟
اونا که نخونده ازمون ها و امتحانات را قبول میشن؟
افزایش دستمزد ،بیمه درمانی و سبک کردن شیفت های اجباری آنها را به زندگی بر میگرداند فراهم کردن شرایط ازدواج کمک روحی بزرگی هم به دانشجویان پزشکی میکند،
حدود نصف ظرفیت پزشکی مال سهمیه دارها است که هر سال ظرفیتشان پر نمیشه و بقیه را می ریزند توی ظرفیت اونها! ظرفیت دارها پاسخنامه کنکور را سفید تحویل دهند، پزشکی قبول میشند اون وقت بقیه از شدت درس خوندن به مرز جنون می رسند تا شاید قبول شوند یه عده پولدار هم با حداقل زحمت خارج پزشکی می خونند و برمیگردند یا دانشگاه آزاد. این مسایل به مغز دانشجو فشار میاره خودکشی می کنه