خرید تور تابستان

آزادی در قرآن

محمد موسوی عقیقی در یادداشتی تلگرامی نوشت: «قرآن به عنوان مهم‌ترین کتاب و مستند مسلمانان، آیات متعددی دارد که نشان می‌دهد «آزادی» در «اسلامِ محمد (ص)»؛ حق هر انسانی است. برخی از این آیات را مفسران متعددی سعی نموده‌اند مقید به موارد و مباحثی کنند که از حیث «دلالت بر آزادی» زمین‌گیر شوند. از آنجایی که «ظاهر آیات قرآن» به خودیِ خود «حجیت» دارند(تنقیح الأصول، ج3، ص127)، این بحث را با آیاتی از قرآن دنبال می‌کنم. مهم‌ترینِ این آیات، آیه‌ی 256 سوره‌ی بقره است:

«لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ».

درباره‌ی «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» چند نکته قابل توجه است:

(1) «إکراهَ» در قرآن به معنای «اجبار»(نور : 33) و «امری ناخوش‌آیند» (زخرف : 78) به کار رفته است. تا اینجا معنای آیه چنین است: «هیچ اجباری فِی الدّین نیست».

(2) «فِی» در این آیه معنای «ظرفیت» دارد و به معنای آن است که به عنوان مثال «عدم اجبار» جزئی از «دین» است. (الإتقان فی علوم القرآن، ج2، ص249) اما واژه‌ی مهم‌تر «الدّین» است. «الف و لام» چسبیده به این واژه به معنای «استغراق» است؛ زیرا اولاً «دین» به خودیِ خود شامل تمامی «شریعت» است. به عبارتی در تعریف و فهم عرفی، «دین» هم شامل الاهیات و هم شامل فقهیات خواهد بود. این فراگیری و کُلی بودن را می‌توان از آیه‌ی 19 آل‌عمران برداشت کرد. دوماً در قرآن، موارد متعددی وجود دارد که «دین» به معنای احکام فقهی هم است؛ به عنوان مثال در قرآن به صراحت «شریعت» جزئی از «دین» دانسته شده است (شوری : 13)، یا اینکه بیان شده کسانی که نماز می‌خوانند و زکات می‌پردازند در دین برادر هستند (توبه : 11)، همچنین «تفقه» در «دین» توصیه شده (توبه : 122) و تفقه به معنای استنباط و کنکاش در جزئی‌ترین مباحث دینی است، همچنین در آیه‌ی (مائده : 3) که می‌تواند معانی متعددی داشته باشد، تشریع برخی از احکام فقهی مانند حرمت خوردن خون و گوشت خوک و…، از موارد «کامل شدن دین» دانسته شده است. علاوه بر این‌ها در قرآن بیان شده که هیچ حَرَج و مشقتی در دین نیست (حج : 78) که مطمئناً شامل احکام فقهی هم خواهد شد. تا اینجا معنای آیه چنین است: «هیچ اجباری در تمامِ دین نیست».

(3) اجبارِ دینی در اعتقادات قلبی «اثر» ندارد و اساساً تحقق بخشیدن به چنین اجباری نشدنی است؛ زیرا برای اجبار کردن اعتقادات، هیچ روش یا وسیله‌ای وجود ندارد. اینطور نیست که اعتقاد به خداوند یا نبوت محمد(ص) را با چوب و چماق وارد «ذهن، عقل و قلب» دیگران کرد. آیا قرآن چیزی را نفی کرده که نشدنی، بدون اثر و حتی گفتن‌اش لغو است؟ برخلاف برداشت مشهور، اتفاقاً در قرآن بیان شده کسانی مشمول هدایت الهی می‌شوند که گفته‌ها و نظرات دیگران را شنیده و بهترین آن را بپذیرند (زمر : 18) و همین یعنی «حق انتخاب‌گری» که «نفی اجبار» از تمام ساحت‌های دینی می‌نماید.

(4) در قرآن بارها بیان شده که محمد(ص) به عنوان آورنده‌ی اسلام حق اجبار را ندارد. مطابق قرآن محمد (ص) دارای «ولایت» (احزاب : 6) است ولی «سلطه‌گر» (غاشیه : 22) و «اجبار کننده» (قاف : 45) نیست، همچنین به صراحت بیان شده که پیام‌آور قرآن «وکیل» (زمر : 41) و «محافظ» (انعام : 104) برای «جامعه» هم نیست. وظیفه‌ی محمد(ص) صرفاً «تبیین» (نحل : 44)، «ابلاغ» (مائده : 67) و «انذار دهنده» (نازعات : 45) است و حتی حق تشریع حکم هم ندارد (انعام : 57).

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا