«هیچگاه با بازخوانی متون، علوم انسانی متحول نمیشود»
سیدحسن حسینی: هیچگاه با بازخوانی متون نمی توانید به تحول علوم انسانی دست پیدا کنید. هیچ دوره تاریخی در تاریخ علم نیست که با بازخوانی متون تحولی اساسی ایجاد شده باشد. با بازخوانی متون، علمی تولید نمی شود، چه برسد تحول! بازخوانی متون یک کار ترویجی و عمومی سازی است.
سایت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نوشت: پس از انتشار شماره اول مجلۀ «نقدنامه علوم انسانی» از سوی شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در گفتوگویی با محمدحسن نیلی دبیر این نهاد به عنوان بخشی از ساختار اجرایی ایده تحول در علوم انسانی انجام شد. نیلی در این گفتوگو، با اشاره به ضرورت تاسیس شورا و با نگاهی تاریخی به سابقه دورههای قبل، به تبیین نوع نگرش و ایده و طرح تحول در دوره جدید پرداخت و نقدهایی را هم در رابطه با دورههای پیشین بیان کرد. حجتالاسلام سیّدحسین حسینی دبیر اسبق شورای بررسی متون در پاسخ به انتقادات مطرح شده در آن گفتوگو در یک یادداشت تفصیلی به توضیح برخی جوانب کار در دورههای قبل پرداخته و به برخی نقدهای مطرح شده هم پاسخ داده است. ایبنا در ادامه پرونده بررسی ایده تحول علوم انسانی و اقدامات نهادهای مرتبط با این موضوع بخش اول این یادداشت را در روزهای قبل منتشر کرد. قابل ذکر است که ایبنا در متن دخل و تصرفی نکرده و با توجه به توضیحات تفصیلی نگارنده محترم، فرصت برابر برای دوستان حاضر در دبیرخانه فعلی شورا برای پاسخ به مطالب این یادداشت از سوی خبرگزاری کتاب فراهم است. بخش دوم این یادداشت اکنون پیش روی شماست.
توسعه کمی در کنار کیفی
چهارمین کار توجه به توسعه کمی در کنار توسعه کیفی بود. یعنی توجه به محصول محور بودن. به همین دلیل ما قراردادها و ساختار اداری شورا را محصول محور و پروژه ای تعریف کردیم و این چیزی بود که دکتر آیت اللهی بر آن تاکید داشت و تاکید درستی هم بود، نه اداری و صوری. می گفتیم همان مقدار که کار انجام شده هزینه کنیم و بهمین دلیل هم کار پیش می رفت. برخی آمارها و مستندات در کتاب برنامه شورا وجود دارد، مثلاً تا سال ۹۴ حدود ۳ هزار اثر مورد نقد و بررسی قرار گرفته بود. ۲۰ جلد نقدنامه تخصصی گروه ها که کار جدیدی بود و حدود ۴۰ شماره هم در دست تهیه بود که بخش عمده آن در دوره های بعدی منتشر نشد. حدود ۳۰ جلد نشریه پژوهش نامه انتقادی، ۲۵ جلد تالیف کتاب، ۲۴ جلد مجموعه مقالات، ۸۰۰ مورد داوری و نقد و یادداشت های انتقادی بود. حدود ۱۲۰ جلسه و نشست تخصصی و ۱۵ همایش و ۳۰ کارگاه علمی انجام شد. برگزاری کارگاه های متد نقد کتاب کار جدیدی بود که برای اعضای هیات علمی دانشگاهها تعریف شد و از سال ۹۰ این کارگاه ها را اجرا می کردیم. حدود ۲۵۰۰ تا جلسات مستمر شوراها و گروه ها تا سال ۹۴ بود. میدانیم که نفس برگزاری جلسه مهم نیست و صرف آمار چیزی را حل نمی کند ولی برگزاری جلسه، مهملی برای انجام کار است. این نشان می دهد کاری روی میز وجود دارد که جلسه برگزار شود و برای آن تعیین تکلیف کنیم والا صرف برگزاری جلسه موضوعیت ندارد.
ایجاد مرجعیت علمی نقد
پنجمین هدف ما مرجعیت سازی علمی در حوزه نقد علوم انسانی بود و این خیلی مهم است. تاکید مقام معظم رهبری هم همین بود که شما دنبال مرجعیت سازی علمی بروید. مرجعیت علمی نشان دهنده تخصص گرایی است. مرجعیت گرایی علمی نشان دهنده تاثیرگذاری در شبکه نخبگانی نقد است. وقتی شما مرجع علمی می شوید یعنی تاثیر گذاشتید و یک کار خاص و تخصصی انجام می دهید که در آن به شما مراجعه می کنند. این مرجعیت علمی با مجله پژوهش نامه انتقادی در حال تحقق و در آغاز راه خود بود که متاسفانه این اتفاقات افتاد. البته در آن زمان تا حدودی برخی گروه ها اعلام می کردند این اتفاق در برخی رشته ها افتاده است که اتفاق متمایزی بود ولی من بشخصه نمیپذیرفتم چون ایجاد مرجعیت علمی به نشانه های زیادی نیاز دارد. مرجعیت در نقد یعنی هر یک از گروه های وابسته به شورا به آن حد از اعتبار علمی در کار علمی نقد خود برسند که مثلاً هر فرد یا سازمانی که میخواهد کتابی تهیه یا چاپ کند، پیش از آن یا پس از چاپ، آن را برای قرار گرفتن در چرخه نقد علمی، به گروه شما ارسال کند و گروه علمی به دقت تمام نقاط قوت و ضعف آن را با توجه به معیارهای علمی و روش مند بیان کند.
این را مشخص کنید و برای نویسنده و انتشارات بفرستید تا بتواند کار را تکمیل یا رفع نواقص کند. مشخص است که این امر یک کار کاملاً علمی است نه یک ارزیابی عمومی یا ممیزی های مرسوم که مثلاً در ارشاد یا جاهای دیگر انجام میشود. در واقع مرکزی علمی باشد تا هر کسی برای اینکه مطمئن باشد کار علمی او مورد نقد و داوری دقیق قرار می گیرد بتواند به آنجا مراجعه کند و از آنها کمک بگیرد. نکته قابل توجه در این محور این است که تحقق مرجعیت علمی در جامعه علمی با بدنۀ استادان و صاحب نظران علوم انسانی است یعنی این کار، کار استادمحوری است، نه دانشجویی و تبلیغی و عمومی! این سخن به معنای بیرون کردن دانشجویان از این حلقه نیست. دانشجو باید در کنار استاد قرار بگیرد ولی کار نظریه پردازی و کار نقد علمی، در درجه اول کار استادمحوری و صاحب نظر است. در حوزه تحول علوم انسانی و توسعه اهداف شورا، محوریت با استاد است، نه دانشجو. یعنی محور تحول علوم انسانی، استادان هستند. آنها را باید اول سر میز تحول بیاورید و راضی کنید به این چرخه بپیوندند تا نظریه پردازی و نقد علمی و کار علمی تحقق پیدا کند. بنابراین اهداف اصلی شورا با کارهای دانشجویی تحقق پیدا نمی کند. متاسفانه در این دوره ضمن تعطیلی آن چرخۀ تولید که اشاره کردم، شاهد هستیم کار شورا به کارهای دانشجویی تنزل یافته است. البته تحول علوم انسانی و مسئله نقد به کارهای دانشجویی هم نیاز دارد ولی در متن اصلی تحول و نقد علمی، استاد و صاحب نظران علوم انسانی قرار دارند. دانشجو هم اگر حضور دارد در خدمت استاد است تا خودش روزی صاحب نظر شود. شما نمی توانید کارهایی به این اندازه مهم را به سطح تبلیغات دانشجویی پائین بکشید. تشکیل حلقه های دانشجویی در متن شورا، تضعیف کار شورا و دوری از اهداف اصلی است.
البته من هم بعنوان یک کار فرعی دنبال این داستان بودم که حلقه ها و تبلیغات دانشجویی برای شورا فراهم شود ولی فرصت نکردیم و به هر حال از چنین جلساتی، تحول علوم انسانی در بدنه اصلی جامعه علمی برنمی آید. متاسفانه این رویه را در مراکز دیگر هم در این سالها دیده ایم و سابقه دارد مثلاً برخی نهادهای دانشگاهی در سال های اخیر کار خود و دانشگاه را به سطح روحانیون منبری و استخاره ای تنزل دادند و نتیجه این شد که این دسته روحانیون محترم نمی توانند هیچ تعامل سازنده ای با بدنۀ استاد و دانشجو در دانشگاه ها داشته باشند چون زبان و ادبیات و دانش دانشگاهی ندارند. وقتی سطح کار را به طلبه های تبلیغی تقلیل دادند (که البته این افراد هم جای خود و مقام و ارزش خاص خود را دارند) نتیجه این تقلیل این شده که هم اکنون نمی توانید با بدنه اصلی دانشگاهیان تعامل کنید چون روحانی شهر و روستا را به جای روحانی دانشگاهی (که باید اهل علم و سواد دانشگاهی باشد) نشاندند و محیط علمی را به سطح مسجد محله تقلیل دادند در حالیکه هر یک از اینها اقتضائات خاص خود را دارد. مسجد محله روحانی محله می خواهد و مسجد دانشگاه هم روحانی اهل علمی می خواهد که از همین بدنه دانشگاهی باشد و بتواند کنار استاد و دانشجو بنشیند. می خواهم بگویم مدیران کنونی پژوهشگاه هم در دوره چهارم، سطح شورا را از صاحب نظران مطرح در حوزه علوم انسانی به سطح دانشجویی پائین کشیدند و نتیجه هم روشن است که در چنین وضعیتی انتظار تحول علوم انسانی بیهوده است.
چرا این اتفاق افتاده؟ دو تلقی این حضرات تائید کننده چنین برداشت های دانشجویی شده است. یکی اینکه تصور می کنند شورا یک نهاد عمومی است درحالی که شورا نهاد عمومی نیست، بلکه یک نهاد علمی و تخصصی در سطح ملی است مثل شورای فرهنگ عمومی که در دل وزارت ارشاد تعریف شده است یا مثل شورای مجازی که در دل مرکز مجازی تعریف شده و امثال اینها، ولی جنبه علمی در این شورا باید بسیار قوی تر باشد به دلیل اینکه موضوع کار، نقد و بررسی علمی است. چرا این خطا صورت داده و علت این خطا چیست؟ این تحلیل من است و ممکن است اشتباه هم باشد ولی به نظر من این دوستان تلقی عمومی از یک کار علمی سنگین دارند، و این به دلیل نگاه عمومی به مسائل علمی است، نه نگاه فنی و نگاه تخصصی. یک اشتباه دیگر هم این وسط رخ داده و آن، مسئله بازخوانی متون است. ظاهراً گفته شده در این دوره دنبال بازخوانی متون هستند که ببینند متون چه گفتند و چه حرفی برای گفتن دارند. این امر کار خوبی است ولی یک کار دانشجویی است.
تقلیل اهداف کلان و مهم شورا به کارهای عمومی و سطح پائین اشتباه است. نکته این است که هیچگاه با بازخوانی متون نمی توانید به تحول علوم انسانی دست پیدا کنید. هیچ دوره تاریخی در تاریخ علم نیست که با بازخوانی متون تحولی اساسی ایجاد شده باشد. با بازخوانی متون، علمی تولید نمی شود، چه برسد تحول! بازخوانی متون یک کار ترویجی و عمومی سازی است. این کار لازمی است ولی در آنجایی که دست من به استاد صاحب نظر که بخواهد کار سنگین نقد علمی را انجام دهد نمی رسد، به چنین اموری اکتفا می کنم. تنها نقد است که زمینه ساز تحول علوم انسانی است؛ این نکته را چند بار در این مصاحبه تکرار کردم. ولی مشکل این افراد این است که تلقی درستی از نقد ندارند. اینها فکر می کنند نقد و انتقاد یکی است. در حالیکه این دو را هیچگاه نباید یکی تلقی کنید. نقد علمی یک کار فنی و علمی است و نیازمند الگوی علمی نقد است. عده ای تصور می کنند نقد، نیازمند روش و الگو نیست. کتاب طلال اسد را ببینید که نقدی بر آن نوشتم و چنین تلقی هایی در آنجا وجود دارد. عده ای خیال می کنند نقد به معنای بیان نقاط ضعف است در حالیکه نقد علمی فراتر از اینهاست چراکه هم قوت ها و هم کاستی ها را دربرمی گیرد، ابعاد شکلی و ابعاد محتوایی گوناگونی دارد. درباره تعریف نقد علمی در پایان این مصاحبه اشاره کوتاهی می کنم. این حرف که فکر کنید هایدگر با بازخوانی ارسطو طرح تازه خود را تاسیس کند، از سر سادگی و ندیدن تاریخ تحولات علم است. اینها در تاریخ فلسفه بسیار ماده نقض دارد مثلاً ویتگنشتاین یک صفحه از ارسطو را نخوانده و اصلاً به تاریخ و پیشینه فلسفه توجهی نمی کند، حداقل در تراکتاتوس چنین است و بعدها می گویند در کتاب تحقیقات فلسفی یک نگاهی به برخی متون انداخته است.
ویتگنشتاین مهم ترین فیلسوف قرن ۲۰ است، آماری درباره رجوع به مقالات و کتب ویتگنشتاین وجود دارد که سرسام آور است که چقدر محل رجوع بوده و هست. مهم ترین فیلسوف قرن ۲۰ اصلاً به متون گذشته خود نگاه نکرده است. نمیگویم الگوی ما ویتگنشتاین است بلکه میگویم این نوع ادعاها ماده نقض دارد و نمونه های داخلی هم بعد از انقلاب داریم. بنابراین با مبانی درهم ریخته نمی توانید به تولید علم نگاه کنید بلکه باید یک مبنای مشخص و یک نظریه مشخصی داشته باشید تا سراغ ملغمه سازی با بازخوانی متون نروید والا بازخوانی متون تبدیل به ملغمه می شود چرا که اصولاً نگاه به گذشته با عینک امروز انجام می شود. اصولاً بازخوانی، شدنی نیست زیرا شما با دستگاه فکری و ذیل پارادایم های علمی امروز سراغ متون دیروز می روید بنابراین اگر عملاً بازخوانی هم باشد بازخوانی فکر شما و بازخوانی جهان بینی و مکتب فکری حاکم بر خود شماست، نه متون گذشته. مثلاً بازخوانی ملاصدرا و دیگران چه دردی از امروز مسایل امروز جامعه ما دوا می کند؟
اگر می خواهید همان حرف صدرا را تکرار کنید که آن حرفها با مسائل امروز ما همخوانی ندارد چراکه مسئله صدرا مسئله امروز جامعه ما نیست و اگر می خواهید حرف خود را بر صدرا تحمیل کنید که این هم بازخوانی نیست، بلکه حرف شماست مگر اینکه کلیاتی را از نظام فکری صدرا به امروز بچسبانید و وصل کنید که این هم کاری علمی نیست. شاید کاری که ممکن است بتوانیم انجام دهیم این است که در دل مکتب فکری امروز خود، قطعاتی را از مکتب صدرایی را قرار دهیم و در دل آن مکتب، دیدگاههای مثلاً صدرایی را حل و ذوب کنیم که به این، انحلال می گویند یعنی به ترکیب جدیدی برسیم. این دیگر بازخوانی نیست، چرا که این دیگر اصولاً ملاصدرا نیست بلکه استفاده ما در دستگاه دیگری است. هر فلسفه ای دوره و زمانه ای دارد و اقتضائات امروزی هم مکاتب فلسفی نوین خود را می طلبد. این را نکته را هم اضافه کنید که حوزه علوم انسانی بسیار گسترده است و نباید این حوزه وسیع، متفاوت و متنوع را فقط شامل فلسفه بدانیم. فلسفه هم فقط فارابی نیست.
بنابراین نمی توان مسائل علوم انسانی را به چند حوزه خاص یا برخی افراد خلاصه کنید و در ایران هم نمی توان فلسفه و فلاسفه را منحصر به مثلاً استاد عزیز و بزرگوار ما دکتر داوری کنید و آنگاه خیال کنید اگر مثلاً سراغ آثار و کتب دکتر داوری رفتید، سراغ کتب موسس رفتید. کتاب موسس و غیرموسس تعریف درستی ندارد. مثلاً کتاب دکتر داوری را بگوییم موسس است، ولی کتاب دکتر دینانی، یثربی، نصر، اعوانی، سروش و غیره را غیرموسس بگوییم؟! این تلقی های عجیب بر اساس چه مبنایی است؟ دکتر داوری، استاد بزرگ وعزیز ماست، دکتر داوری با مرحوم پدر من ارتباط دوستانه ای داشتند که من از ایشان خاطره هایی دارم ولی بحث نقد و اختلاف رویه است که تعارف ندارد. دکتر داوری استاد ماست ولی خود ایشان هم یک فیلسوف پیرو است نه یک فیلسوف پیشرو. چطور می توانید کتاب های ایشان را موسس بدانید؟ اینگونه اظهارنظرها نشان میدهد که این انتخاب ها ملاک علمی ندارد و گویا از نام و شهرت برخی استادان بخواهیم بهره برداری کنیم.
هر کتابی را باید به چرخه نقد علمی بیاوریم و وارد نقد فراگیر کنیم. اتفاقاً کتب ضعیف هم باید وارد نقد شوند تا نقاط کاستی آنها روشن شود. یک حداقل های حداقلی باید داشته باشیم ولی همین که کتابی توسط یک دانشگاهی و یک هیات علمی و انتشارات علمی منتشر می شود تا حدودی حداقل ها را دارد و کافی است و واحد مستقل می شود که می تواند در حلقه نقد بیاید. چرا باید این کار را کنیم؟ چون با نقد می خواهیم جریان سازی کنیم. می خواهیم جریان نقد علمی تبدیل به جریان عمومی در حوزه علوم انسانی شود، چه کتب قوی و چه متن های ضعیف، هر کتابی یک واحد انتشاراتی است و قابلیت نقد را دارد. لذا با انتخاب های سلیقه ای و ذوقی و سیاسی نمی توانید بگویید این کتاب ارزش علمی ندارد چون من می گویم!، یا چون متعلق به فردی است که در جبهه سیاسی من است، پس این کتاب ارزش علمی دارد! تنها چیزی که ارزش علمی یک کتاب را آشکار می کند نقد متدیک کتاب است بنابراین همه کتاب ها در چرخه نقد قرار می گیرند تا مادامی که در الگوی نقد بررسی شوند. بله البته نقد من با نقد دیگری متفاوت است و چرخه نقد نقد هم به همین معناست که نقدهای مختلف را می آورد و به جریان می اندازد و در نهایت نقاط قوت و ضعف این کتاب، و ساختارهای روشی آن مشخص می شود.
اما اینجا نسبت های ناروا و تهمت هایی هم داده شده که مثلاً در دوره دوم، از ایده تحول علوم انسانی عدول شده و سطح علمی شورا پائین آمده و مقالات بدون ایده چاپ شده و کتبی نقد شدند که ارزش علمی قابل توجهی ندارند و اگرچه کارها منظم شده ولی بدون کیفیت است. این دست حرف ها از سر بی اطلاعی محض است. اولاً نمی توانیم بگوییم کتابی که یک استاد برای نقد انتخاب می کند ارزش علمی ندارد. این حرف بسیار سلیقه ای و بی ربط است. شما می گویید این کتاب ارزش ندارد و من می گویم ارزش دارد و هر استادی در انتخاب کتاب برای نقد دلایل خاص خود را دارد و اتفاقاً همه محترم هستند. ما می خواهیم همه کتب علوم انسانی وارد جریان نقد علمی شوند، چه عالی و چه ضعیف. اگر کتابی عالی است نقاط قوت آن روشن می شود و بعدی ها آن را ادامه می دهند و این رویکرد مشخص می شود و اگر ضعیف است کاستی ها آن آشکار می شود و بعدی ها و خود فرد آن را اصلاح می کند. ما کار را منحصر به کتب درسی نکردیم و فرآیند انتخاب کتاب را در جلسات گروه ها مورد بحث دقیق قرار می دادیم یعنی تمام اعضای گروه می نشستند و بر سر انتخاب کتاب با هم بحث می کردند که کدام کتاب را در چرخه بیاوریم و اصلاً بدون مبنا نبوده و بسیار صحبت می شد تا اینک به یک کتابی برسیم. اینکه شما فکر کنید در دوره دوم دنبال تحول نبودیم یا طرحی از تحول علوم انسانی مشاهده نمی شود و صرفاً یک فعالیت بروکراتیک انجام شده، اتفاقاً عکس این بوده چون من همچنان معتقدم که جریان نقد، مقدمه تحول علوم انسانی است.
بدون جریان نقد فراگیر، هیچ تحولی در عرصه علوم انسانی در این کشور رخ نمی دهد و یکی از دلایلی که تحول علوم انسانی قفل شده یا حتی داستان کرسی های نظریه پردازی قفل شده، ریشه در آن دارد که نقد فراگیر در مجامع علمی کشور وجود ندارد. در دوره دوم، شورا بدنبال گسترش نقد فراگیر هم در علوم سنتی و هم در علوم مدرن بود. همچنین باید عملکرد دوره دوم و سوم را از هم جدا کنیم، چون اهداف و عملکردها در این دو دوره با هم متفاوت است. طرح ما برای تحول علوم انسانی از دریچه نقد متدیک و فراگیر در کل علوم انسانی بود و همچنان هست. من هنوز هم معتقدم که نقد علمی نیازمند الگو و روش است والا کاری ذوقی و سلیقه ای و ژورنالیستی خواهد شد. در ظاهر تعیین الگو و پیشنهاد ساختار و برنامه، به نظر میرسد کار بروکراتیکی انجام شده در حالیکه تعیین الگو الزاماً به معنای کار بروکراتیک نیست. ما در کار علمی و نیز مدیریتی ناچاریم الگو و پیشنهادی برای سفارش نقد بدهیم ولی برای فرار از آسیب های بروکراتیک شدن راه را برای تکمیل و بالندگی الگو بسته نگه نداریم. سیاست محصول محوری کار را کنترل و مدیریت می کند و راه رفع این جنبه بروکراتیک شدن هم تقویت چرخه نقد علمی است و ما برای این، سامانه نقد نقد را ترتیب دادیم. در این سامانه یک کتاب را نقد می کنید و نفر بعدی، نقد شما را نقد می کند و این روند همچنان پیش میرود و این ساختار میتواند جلوی بروکراتیک شدن را بگیرد. به هر ترتیب به دلایلی که بیان نمودم متاسفانه نگذاشتند این کار ادامه پیدا کند.
تغییر رویه مجله شورا به سمت مرجعیت در نقد
ششمین کار ما تغییر رویه مجله شورا بود. هدف این بود که این مجله به سمت مرجعیت علمی پیدا کردن سوق پیدا کند و برای مرجعیت یابی مجله در حوزه تحول علوم انسانی، تصمیم این شد که به سمت چاپ مقالات نقد برویم. این یک کار علمی نو و بدون سابقه بود و هنوز هم بدون سابقه است گرچه کلاً این هدف در دوره سوم و چهارم از بین رفت. دو مجله در کشور داریم که به داستان نقد می پردازند، یکی مجله نگارش و ویرایش سازمان سمت است و دیگری هم پژوهش نامه انتقادی شورا است. البته مسیر این دو مجله با هم متفاوت است. مجله نامه علوم انسانی شورا که قبل از پژوهشنامه انتقادی منتشر میشد، یک مجله عمومی بود، نه پژوهشی و نه ترویجی و نه مختص مقالات نقد، ولی بعداً ما آن را تبدیل به مجله پژوهشی پژوهش نامه انتقادی کردیم. برای اینکه پژوهشنامه انتقادی یک مجله خاص در کشور باشد و مرجع در حوزه مقاله نقد باشد، ناچار بودیم برای آن دستورالعمل بنویسیم والا بدون چنین دستورالعمل هایی خاص برای مقاله نقد، مانند مجلات دیگر می شد که البته بعد از دوره دوم هم چنین هم شد، چون مدیران پژوهشگاه در دوره سوم و چهارم آن فلسفه و رویه خاص را متوجه نشدند و لذا حذف کردند. ما برای این هدف، اصول و راهنمای تنظیم مقالات نقد را تنظیم کردیم که یک قلم کار بزرگ در شورا در دوره دوم بود و تا آن زمان انجام نشده بود.
این اصول و برنامه چه بود؟ ساختار تنظیم مقالات نقد را در ۱۱ بند آورده که از معرفی اثر شروع می شود، و بعد سراغ نقد خاستگاه اثر می رود، و بعد سراغ علت انتخاب اثر می رود، تا نقد شکلی در ۴ مولفه، و سپس نقد محتوایی در ۲۳ مولفه، و بعد هم نقد روش شناختی. مقاله نقد تعریف خاصی دارد و من در آن اصول راهنما این تعریف را آوردم. مقاله نقد، یک مقاله پژوهشی است ولی نه ترویجی و عمومی و مقاله ژورنالیستی هم نیست و مقاله مرور کتاب هم نیست. هدف این بود مقاله نقد در پژوهشنامه جا بیفتد و این مجله به مجله خاص تبدیل شود که فقط مقالات نقد پژوهشی را چاپ کند با آن تعریف خاصی که وجود داشت. در دوره سوم و چهارم کلاً بر روی این هدف خط کشیدند و نتیجه این شد که پژوهشنامه تبدیل به یک مجله در کنار صدها مجله دیگر در علوم انسانی شد و مرجعیت علمی خود در حوزه نقد را از دست داد، مرجعیتی که تا حدودی ایجاد شده بود. مرجعیت در مقاله نقد یعنی چه؟ یعنی مجله ای که محل رجوع اصحاب علوم انسانی برای چاپ مقالات تراز نقد باشد و بتواند الگوسازی کند.
یک تصور غلطی هم وجود دارد که فکر می کنند در کل دوره های قبل از دوره کنونی، تعداد زیادی مقاله تولید شده که اکثراً بی اعتبار هستند. اولاً هدف ما تولید مقاله نقد بود تا این نوع مقالات جا بیفتد ولی بنا نداشتیم هر آنچه گروهها تولید می کنند چاپ کنیم و این کار را هم نمی کردیم. قرار بود آن دست مقالاتی که در تراز پژوهش نامه نبود به عنوان یادداشت انتقادی در نقدنامه های گروهها و جاهای دیگر برود که کار خوبی هم بود. یعنی یک لاین دیگری باز کردیم با عنوان یادداشت های انتقادی که این را هم من در جای خود در نوشته ای تعریف کردم. یادداشت انتقادی نه مقاله پژوهشی است و نه مقاله نقد و نه مقاله علمی ترویجی. دست شما اینجا باز است و می توانید از هر زاویه بدون هر دستورالعمل خاصی و صرفاً بر اساس تشخیص خود نویسنده، یادداشت انتقادی بنویسید و نگاه انتقادی را پیاده کنید. بخشی از تولیدات ما اینطور بود که اینها را در نقدنامه و جاهای دیگر چاپ می کردیم. این دست کارها هم برای فراگیری جریان نقد لازم است. نکته بعدی این است که بخش زیادی از این مقالاتی که دوستان فکر می کنند بی اعتبار است مربوط به دوره سوم است که پژوهش نامه به نوعی رها شده بود و کنترلی بر آن نبود. من با اینکه مسئولیت رسمی در مجله نداشتم اما روند تمام مقالات را دنبال می کردم که داوری ها صورت بگیرد و اتفاق خلاف رویه ای در آن نیافتد ولی طبیعی است دبیری که دهها کار دیگر دارد و هفته ای یک روز به شورا می آید طبیعتاً وقت ندارد به همه امور رسیدگی کند. مجله در دوره سوم رها شد و از آن خصوصیت ویژۀ خود افتاد.
ماهیت نقد علمی
این توضیح را هم بدهم که وقتی می گوییم یک کتاب در قلمرو علوم انسانی نقد شود به چه معناست؟ اگر خواستید این مطلب را دنبال کنید کتاب الگوی نقد و مقاله چگونه یک مقاله نقد بنویسیم را ملاحظه فرمایید و مقدمه کتاب نقد در تراز جهانی هم کمک می کند. نقد علمی در مقابل کارهای ژورنالیستی و انتقادهای سیاسی-اجتماعی است. نقد علمی، بوک ریویو هم نیست، و صرفاً بیان نقاط ضعف یک اثر یا تمجید و تعریف و معرفی کتاب هم نیست. اگر مثلاً جلسه ای ترتیب دهید و مولف کتابی را دعوت کنید و یک نفر دیگر را هم که به معرفی کتاب بپردازند، اسم این جلسه را نمیتوان جلسه نقد گذاشت. پس کارهای عمومی بدون الگو و بدون مبنای علمی و سلیقه ای و ذوقی، نقد علمی نام ندارد. نقد علمی شامل بخش نقد شکلی و نقد محتوایی است که دارای مولفه های خاص خود است.
ممکن است برسر مولفه ها با هم اختلاف داشته باشیم ولی بهرحال نقد علمی باید الگو داشته باشد. این الگویی که ما با آن سالها کار کردیم در نقد شکلی چهار مولفه و در نقد محتوایی هم حدود بیست و سه مولفه داشت. مواردی مانند: مسئله انسجام منطقی، مسئله اعتبار منابع، تجزیه و تحلیل مسائل، میزان نگاه انتقادی، روزآمدی، نوآوری، مسئله عدول از مبانی، و مساله نسبت با مبانی دینی و اسلامی، جامعیت، انطباق، کاربردی بودن، اینها شاخصه هایی است که با آن میتوان یک اثر را به نقد گذاشت. تمامی این مولفه ها را در کارگاه های متد نقد با اعضای هیات علمی دانشگاه بارها به بحث و تبادل علمی گذاشتم و این الگو کارآمدی خودش را نشان داده است. این مولفه ها معیارهایی است که نقد را از حالت ذوقی و سلیقه ای خارج می کند و آن را در قالب الگوی علمی قابل گفتگو، به شما تحویل می دهد. علمی هم یعنی در برابر فردی و ذوقی و کششهای نفسانی اشخاص، اتفاقاً آن را قابل گفتگوی متقابل می کند. بنابراین طبق این مولفه ها تاحدودی مطمئن می شویم کار علمی در نقد انجام گرفته نه اینکه مثل بعضی بگوییم این کتاب خوب است چون من می پسندم یا فلان کتاب مثلاً کتاب موسس است چون متعلق به دکتر داوری است و ما فعلاً با دکتر داوری میتوانیم تبلیغ کنیم! یا اینکه گفته میشود کتاب افراد دیگر علمی نیست چون فعلاً در جبهه و جناح ما نیستند!
روشن است که این نحوه برخوردها علمی نیست، ولی ما دنبال ارائه الگوی علمی در نقد بودیم و هستیم. کار علمی را نباید با بازی های سیاسی آلوده کرد. واقعاً برخی حرف ها عجیب است و جز اینکه بگوییم نشان از اصل قرار گرفتن ملاک های غیر علمی در کارهای علمی دارد چیز دیگری نیست. مثلاً اینکه ما سراغ سرآغازهای علم میرویم و دیدیم دکتر داوری در سرآغاز علم نشسته است چرا که متون ایشان امکانی به ما برای طرح مسائل نو در فلسفه اسلامی می دهد! خداوند دکتر داوری را حفظ کند، ما وامدار و قدردان امثال دکتر داوری هستیم و زحمات و ارزش های این استادان قابل تقدیر است ولی در بحث علمی اگر شما این حرف ها را به یک دانشجوی فلسفه بگویید از شما نمیپذیرد چه رسد به استادان فلسفه. قدر امثال دکتر داوری را باید دانست ولی این نوع حرفها به نظر من استفاده از شخصیت هایی است که برای ما ارزشمند هستند. اینها پدران و معلمان ما هستند و ما اخلاقاً اجازه نداریم از آنها هر استفاده ای کنیم. البته که آثار دکتر داوری هم باید نقد شود مثل هر متفکر دیگر ایرانی. نقد علمی جامع یعنی همین که هیچ متفکری را از دایره نقد خارج نکنید. آثار دکتر داوری، آثار دکتر سروش، آثار دکتر دینانی، آثار دکتر نصر، و بسیاری دیگران همه و همه باید نقد جدی و بدون تعارف شود و در داستان نقد تفاوتی وجود ندارد و فرقی نمی کند. سوالی که باید بررسی شود این است که آیا دکتر داوری توانسته در این کتاب پارادایم جدیدی را برای فلسفه اسلامی بوجود بیاورد؟ آیا اصولاً جامعه علمی ایران در حوزه ها و دانشگاهها این سخن دکتر داوری را به بحث و جدل و مناقشات جدی گذاشته اند و مورد توجه عامۀ جامعه علمی قرار گرفته است؟ تامس کوهن یک زمانی میگفت در مرحله قبل از علم با دورۀ مناقشات و شدت این رفت و آمدها روبرو هستیم.
اگر مثلاً بخواهیم با این مبنا پیش برویم بسیاری افراد دیگری هستند که بعد از انقلاب بسیار بیشتر در جامعه علمی مورد توجه قرار گرفتند و دیدگاههای آنها بصورت جدی محل ضرب آراء و بحث بوده، پس بگوییم آن افراد علمی تراند و در سرآغازها نشسته اند؟! از این نکته که بگذریم، واقعاً خنده دار است که شما تصور کنید با انتشار یک مجله محدود یا داخلی که عدهای هم به صورت گزینشی در آن انتخاب شدند تا مطلبی درج کنند یعنی حتی نه همه کسانی که درباره دکتر داوری نقد و حرف دارند و بسیاری از این دست افراد هم دعوت نشدند، شما خیال کنید با این شیوه های حذفی و گزینشی مثلاً بتوان به بازخوانی متون و نقد دست یافت! باز هم با تاکید مضاعف تکرار می کنم که با تنگ نظری و نگاه سیاسی نمی توانید کار علمی کنید و البته که هیچ کسی نمی تواند. این توضیح را بیان کنم که هر گونه نشریات عمومی از این دست مثل نقدنامه ای که اخیراً دوستان درآوردند، بسیار عالی است و ما هم به دنبال چنین نشریات ترویجی بودیم که دست نویسنده ها باز باشد و بدون قید بتوانند یادداشت انتقادی بنویسند اما ما به اینها یادداشت انتقادی می گوییم، نه مقاله نقد. قطعاً چنین کارهایی لازم است چون مقالات پژوهشی دست ما را می بندد و ما به یکسری نشریات این مدلی نیاز داریم. ممکن است استادی نخواهد اسلوب و الگوی ما را رعایت کند و از زاویه نگاه و قلم آزاد خودش نقد کند، هیچ اشکالی ندارد و باید کاملاً دست استادان باز و آزاد باشد. ولی نمی توان فقط از این نوع کارها آنهم چنین ناقص و یکسویه و با تعطیل کردن کارخانه اصلی شورا در ماجرای نقد، نتیجه بگیرید که ما در مسیر تحول علوم انسانی گام برمیدارم! پس بدون نقد و بدون ترویج جریان نقد علمی هیچ تحولی در علم صورت نمی گیرد حتی افراد و شخصیت بزرگ فلسفی هم اول به امر نقد گذشته پرداختند. حتی ویتگنشتاین را هم که مثال زدم او هم به نقد پرداخته گرچه نوع سیستم و کار او با بقیه متفاوت است. تردیدی نیست که بدون نقد گذشته و حال نمی توان دیدگاه و مکتب جدیدی وضع کرد؛ رویه کانت، هگل، ویتگنشتاین، هایدگر، صدرا، و سینا و غیره همین را دیکته میکند.
نتیجه این شد که در دوره سوم و چهارم مجله پژوهشنامه انتقادی از مسیر اصلی و متمایز خودش منحرف شد و تبدیل به یک مجله در کنار دهها مجلات دیگر در علوم انسانی شده است و علت هم این بود که مدیران پژوهشگاه اهمیت مقاله نقد و نقش آن در تحول علوم انسانی به مثابه یک چالش مهم امروز جامعه ایرانی درک نکردند. در دوره سوم دستورالعمل اصول راهنمای تنظیم مقاله نقد را از کار انداختند و نتیجه این شد هر مقاله ای اجازه ورود پیدا کرد و مجله از حیثیت در مقام مقاله نقد افتاد و دوره چهارم هم به طریق اولی چنین شده است. علاوه بر اینکه در این دوره متاسفانه به دلیل بی تجربگی در مدیریت مجلات پژوهشی، دست گل های دیگری هم به آب داده شده است. یعنی نه فلسفه این مجله را متوجه شدند و نه سابقه و پیشینه آن را که چه بود و چه شد و نه با کار در ساختار مجلات پژوهشی آشنا هستند.
من فقط به یکی از این دسته گل ها اشاره میکنم. مثلاً گرفتاری برای حدود ۲۰ استاد در سراسر کشور در دوره جدید مدیریت پژوهشنامه انتقادی بوجود آوردند که مقاله این استادان را در مجله چاپ کردند ولی زیر مقاله نوشته اند: «این مقاله در دوره سابق پذیرش گرفته و در دوره جدید الزاماً مورد قبول نمی باشد»! یعنی مقاله شما را چاپ کردند ولی مهر بطلان بر آن زدند. یک حادثه عجیب که در تاریخ مجلات پژوهشگاه و در تاریخ مجلات علمی کشور سابقه ندارد که نشریه ای مقاله شما را بعد از همه مراحل سخت و زمان بر چاپ کند ولی زیر آن مهر بطلان بزند و بگوید ضمناً یادتان نرود که این مقاله به درد نمیخورد! اول اینکه در متن مقاله و در عنوان مقاله، عدواناً دست بردند که این تخلفی آشکار است. بعد در عنوان و تیتر مقاله شما، یک شماره زدند و یک پاورقی به متن شما اضافه کرند که این هم تخلف دوم است. چه زمانی این کار انجام شده است؟ بعد از اینکه شما مقاله را به مجله ارسال کردید و سپس روند داوری انجام شده و بعد اصلاحات مختلف و گوناگون درخواستی مجله را وارد کردید و نهایتاً مجله به شما نامه پذیرش داده، و نامه پذیرش هم ارسال شده و بعد چند سال هم در نوبت چاپ قرار گرفته است. یکی از دوستان می گفت مقاله من ۳ سال در نوبت بود یا ۴ سال. بعد از مثلاً ۴ سال هم که مقاله را چاپ کردند با چنین وضعیت اسف باری چاپ شده است!
ببینید وقتی افرادی که سوار بر کار نیستند به کاری می گمارید اینطور ناشیانه اخلاق غیرحرفه ای و کارهای غیراخلاقی صورت می گیرد. در واقع مجله خود را از اعتبار انداخته است و این جای تاسف دارد. چرا چنین شده است؟ می گویند مقالات در دوره سابق یعنی دوره سوم ضعیف بوده است! سوال این است که آیا این امر توجیهی میشود برای بی اعتبار کردن اصل مجله؟ آیا به این راحتی میتوان با حیثیت حقوقی و اخلاقی نویسندگان مقالات بازی کرد؟ اولاً اگر مقاله ای ضعیف بوده، بهتر بود چاپ نمیکردید. ثانیاً با نویسنده هماهنگ می کردیدکه می خواهیم این کار را کنیم، او یا قبول می کرد یا نمی کرد.
ثالثاً این حرف که همه مقالات ضعیف بوده بی اعتبار و دروغ است. اگر مقالات ضعیف بوده چطور پذیرش گرفته است؟ رابعاً هیچ مسئول جدیدی تعهدات مسئول قبلی را زیر سوال نمیبرد. وقتی مجله ای نامه پذیرش مقاله داده است موظف است قانونا آن را چاپ کند. نهایت می توانید در سایت مجله اعلام کنید که سیاست ما از این پس تغییر کرده و این از اختیارات مسئولین جدید است و از این پس مقالات این چنینی را چاپ می کنیم. خامساً اگر مقاله ای در مسیر داوری دچار تخلف آشکار در دوره سابق شده است، مثلاً اصلاً داوری نداشته و به آن گواهی دادند، این را می توانید با مدرک آشکار اعلام کرده و جلوگیری کنید و اصلاً چاپ نکنید. نه اینکه چنین کار اشتباه و غیراخلاقی انجام شود که البته با اطلاعاتی که داریم اینگونه هم نبوده است. بر فرض هم اینطور باشد، یکی دو مقاله، نه حدود ۲۵ مقاله! نمی شود ۲۵ مقاله در مجله معتبری کلاً داوری نداشته باشد. مقاله را چاپ کردند و زیر آن نوشتند این مقاله اعتبار ندارد! حال برای نویسندگان چه اتفاقی می افتد؟ اگر بخواهند از این مقاله برای ارتقا یا در جای دیگری استفاده کنند، در اینصورت داوران به آن امتیازی نمیدهند. اگر قرار بود ۷ امتیاز بدهد ۲ می دهد، اگر قرار بود ۲ بدهد صفر امتیاز می دهد. داور می گوید خود مجله نوشته که این مقاله معتبر نیست! نمونه چنین کاری را در هیچ کجا نمی بینید.
یک نتیجه کلی اینجا بگیرم و کاری به این مورد خاص هم ندارم که این دست نمونه ها همان اشتباهات اخلاقی است که به نظر من نتیجه الزامات سیاسی در محیط های علمی است. کار به این مورد ندارم و کلی می خواهم نتیجه بگیرم. عنصر سیاسی، بازی سیاسی می کند. عنصر سیاسی ذاتاً کار علمی نمی تواند انجام دهد، کار سیاسی می کند. برای عنصر سیاسیباز، اخلاق اولویت ندارد. وقتی می گویم سیاسی باز منظورم فرد سیاسی نیست. همه ما سیاسی هستیم و باید باشیم ولی منظورم از سیاسی باز کسی است که چون شما در جبهه و جناح وی نیستید یا به شما اعتقادی ندارد یا مثلاً از شما خوشش نمی آید، جلوی روند قانونی کارهای شما را هم می گیرد. ما به این می گوییم سیاسی باز! چون کسی که در جناح من نیست پس با من نیست و دشمن من است! این را سیاسی باز و سیاسی کار می گوییم و با ادم سیاسی فرق می کند یعنی آدم گروه خود را بر حق ترجیح می دهد بنابراین کار غیراخلاقی می کند. کلاً هیچگاه نباید مسئولیت کارهای علمی را به دست افراد سیاسیکار بدهیم یا حداقل باید جنبه علمی افراد به جنبه سیاسی آنها غالب باشد والا دچار اشتباهات فاحشی می شویم و مسائل اخلاقی و حقوقی و شخصیت افراد لگدمال خواهد شد.
تاسیس گروه پژوهشی مطالعات روش شناسی علوم انسانیِ اسلامی
اما هفتمین کاری که ما انجام دادیم، تاسیس گروه پژوهشی مطالعات روش شناسی علوم انسانیِ اسلامی بود که یک فاز و یک ماجرای مهم در رویدادهای شورای بررسی متون بود. شرح این ماجرا را در یادداشتهایی که در سالهای اخیر نوشتم میتوانید دنبال کنید مانند: سرنوشت گروه مطالعات روش شناسی علوم انسانیِ اسلامی در خبرگزاری مهر در سال ۹۸، داستان حرمت انسان در پژوهشگاه در آنا سال ۹۸، سیاسی کاری در علوم انسانی به سال ۹۹ در انصاف نیوز، طبیعت علوم انسانی و طبایع غیرانسانی در ساعد نیوز و غیره. این گروه در سال ۹۰ در پی دیدار اعضای شورای بررسی متون با مقام معظم رهبری تاسیس شد. در آن دیدار گزارشی از روند رو به رشد فعالیت های شورا در آن سالها ارائه دادیم که رهبری ضمن تجلیل تاکید کردند در ادامه روند کار شورا به دو مسئله توجه کنید و بر این دو مسئله به عنوان کارهای اصلی شورا تاکید داشتند؛ یکی شکستن خطوط قرمز در نقد نظریات غربی در حوزه علوم انسانی و دیگری اهمیت تغییر نگاه استادان و دانشجویان به مسئله علوم انسانیِ اسلامی و امکان دستیابی به علوم انسانی بومی مبتنی بر جهان بینی اسلامی بود. شرح این دیدار ار در کتاب اول معرفی شورا آوردم. بعد از این دیدار من به رئیس پژوهشگاه یعنی دکتر آیت اللهی، پیشنهاد تاسیس این گروه را دادم و سپس گروه پژوهشی مطالعات روش شناسی علوم انسانیِ اسلامی در جلسه رسمی شورا تصویب و آغاز به کار کرد.
هدف و فلسفه تاسیس این گروه چه بود؟ این نکته مهمی است. این گروه سه هدف داشت؛ هدف عمومی مانند همه گروههای شورا این بود که به نقد و بررسی کتب و متون مرتبط با حوزه علوم انسانیِ اسلامی بپردازد به خصوص کتبی که پس از انقلاب منتشر شده بود. این هدف عمومی شبیه هدف سایر گروه ها بود زیرا گروه های دیگر هم در حوزه کار خود چنین می کردند. هدف دوم یک هدف خاص بود که این گروه بتواند فقدان مطالعات روشی در باب مسئله علوم انسانیِ اسلامی را جبران کند. اما یک هدف ویژه و مهم سومی هم داشت یعنی ایجاد یک زمینه برای ارائه و پیشنهاد الگوهای علمی برای نقد و بررسی متون حوزۀ علوم انسانی که این هدف برای تکمیل کار گروه های دیگر و در جهت تحقق فلسفه اصلی شورا بود. این امر البته محتاج یک کار پژوهشی و ممتد و محتاج کار پژوهشی سنگینی در این گروه بودکه مثلاً نقد علمی چه شاخصه هایی دارد؟ توجه کنید که این مسئله همچنان در شورای بررسی متون که موضوع آن مساله نقد و تحول علوم انسانی است مفتوح است و متاسفانه نه مدیران دوره سوم و نه دوره چهارم هیچیک به این قضیه مهم نرسیدند و به آن توجه نکردند. این امر یک بحث علمی است.
ما همواره یک نقیصه و مشکل در کار شورا داشتیم و داریم. قرار بود این گروه این نقیصه علمی را جبران کند. مشکل و چالش اما چه بود؟ این سوال وجود داشت که با چه روش و الگویی می توانیم مطمئن باشیم در کار نقد یک کتاب و اثری علمی در حوزه علوم انسانی، مسیری علمی را طی می کنیم و نه عمومی و ممیزی های سیاسی؟ این سوال مهمی بود. چه شاخصه هایی میتواند علمیت کار را تضمین کند؟ به ویژه در نسبت با فلسفه تاسیس شورا که نوعی نسبت سنجی متون علوم انسانی با آموزه های دینی و اسلامی بود. سوال این است برای نسبت سنجی متون علوم انسانی با اموزه های اسلامی، و نه کاری سیاسی و تبلیغی و ژورنالیستی بلکه کاری علمی، چه باید کرد که مطمئن باشیم مسیر علمی طی شده نه داوری و ارزیابی عمومی یا ممیزی و سانسور؟ در دوره اول شورا تنها کاری که برای این نقیصه می شد این بود که در فرم های ارزیابی کتاب چند سوال کوتاه قرار داده بودند و ما در دوره دوم این را تقویت کردیم ولی این کافی نبود و البته که کاری روشمند هم نبود و لذا باید فکری می شد و چاره جویی روشی صورت می گرفت. این گروه برای این اهداف تاسیس شد.
ما در دوره دوم این سوالات را تقویت کردیم ولی نتوانستیم برای آن راه حلی داشته باشیم تا تاسیس این گروه که این گروه برای رفع علمی و پژوهشی این مشکل بود که چه کار باید کرد. این بحثی است مرتبط با مطالعات علوم انسانی ِاسلامی. سال ۹۰ این گروه تاسیس شد و از برخی صاحب نظران این حوزه دعوت کردم و عضو گروه شدند و در حال تهیه مقدمات کار و الگوی نقد و بررسی بودیم که سال ۹۲ رئیس پژوهشگاه تغییر کرد و دولت اعتدال روی کار آمد، و در نتیجه این گروه را تضعیف کردند چون اعتقادی به این کارها نداشتند. ولی در دوره سوم این گروه حذف نشد بلکه به نوعی استحاله شد یعنی عنوان اسلامی را از گروه برداشتند و افراد معتقد به جریان علوم انسانیِ اسلامی را از گروه بیرون کردند و اسم گروه را از روش شناسی مطالعات علوم انسانیِ اسلامی به روش شناسی علوم انسانی تغییر دادند و افرادی غیرمعتقد به جریان علوم انسانیِ اسلامی را هم به گروه تازه تاسیس خودشان داخل کردند. همه نمونه این قضایا نشان دهنده برخوردهای سیاسی با کارهای علمی است چراکه اجازه کار پژوهشی در زمینه مسائلی که بدان اعتقاد ندارند را نمی دهند و این همان سیاسی بازی و سیاسی کاری است. حتی به شما اجازه نمی دهند کار پژوهشی کنید در مواردی که خودشان به آن امر اعتقادی ندارند و این دست تنگ نظری ها خلاف قواعد محیطهای علمی است. نتیجه ای که اینجا در پرانتز می گیرم این است که تا زمانیکه مراکز علمی ما دچار تنگ نظری های اینچنینی هستند هیچ کار درخوری صورت نمی گیرد، حال شما هر چه میخواهید از تحول و تمدن و امثال این آرزوها سخن بگویید تا مادامی که چنین اتفاقاتی در مجامع علمی می افتد آن اتفاقی که باید بیافتد رقم نمی خورد.
اینجا نکته جالب، نحوه برخورد مدیران پژوهشگاه در دوره چهارم است. در دوره سوم این گروه مهم و نقش آفرین را استحاله کردند ولی ظاهراً گروه وجود داشت، اما در دولت جدید پژوهشگاه دیگر چنین گروهی با عنوان گروه پژوهشی مطالعات علوم انسانیِ اسلامی در مجموعه گروه های تخصصی شورا وجود ندارد. قبلی ها برخورد سیاسی با مسئله علوم انسانیِ اسلامی داشتند ولی این دوستان جدید بنظرمن درک و تلقی درستی از اهمیت ماجرا ندارند والا چنین نمیکردند. نکته را دریابید که یکی از اهداف شورای بررسی متون، نسبت سنجی علمی متون علوم انسانی با آموزه های اسلامی و دینی است. این امر جزء کارهای اصلی شورا است. ما در این گروه دنبال مقدمات روشی برای چنین کاری بودیم که این الگو را پیدا کنیم و این مقدمات هم آغاز شد ولی در ادامه مانع شدند و گروه را از حیض انتفاع انداختند.
پس مساله محوری و اصلی این گروه، روش شناسی انتقادی در حوزه علوم انسانی بود تا بتواند به یک نسبت سنجی متدیک با مبانی دینی و اسلامی دست یابد یعنی نوعی روش یابی برای نسبت سنجی کتب علوم انسانی با آموزه های اسلامی ولی بتدریج این گروه پژوهشی را از کار انداختند. نکته تعجب برانگیز در این دوره چهارم اینجاست که اتفاقاً این امر از خواسته ها و منویات مقام معظم رهبری هم می باشد. انتظار این بود در دولت جدید چنین گفتمان هایی اجازه بروز و ظهور پیدا کرده و تقویت شوند ولی می بینید که حتی در اندازه یک گروه پژوهشی هم برای آنها ایجاد مانع می شود. این دوستان جدید ما همواره و همه جا از رهبری حرف میزنند ولی در عمل چنین می کنند! در دوره قبل به احترام آن ریشه و به احترام سابقه تاسیسی که این گروه در فرمایشات مقام معظم رهبری داشت حداقل این گروه را علی الظاهر تعطیل نکردند ولی اگر شما به همین سایت خام و بی اثر موجود هم (که کل سوابق بیش از ۲۸ ساله شورا را حذف کردند) مراجعه کنید مشاهده میفرمایید که نامی از این گروه با عنوان گروه پژوهشی مطالعات علوم انسانیِ اسلامی نیست حال آنکه این گروه جزء گروه های رسمی ۱۳ گانه شورا بود و حکم و رئیس و اعضا گروه و سابقه ای داشت. بهرحال مطالعات علوم انسانیِ اسلامی دریچه ورود به عرصه تمدن نوین اسلامی است و بدون بنیاد دانش نو نمی توان از تمدن نوین سخن راند و این دانش نو، در عرصه مطالعات علوم انسانیِ اسلامی پایه گذاری خواهد شد.
روند کنونی؟
سه نکته پایانی را اضافه میکنم. نکته اول اینکه روند کنونی قطعاً ادامه دار نخواهد بود. ممکن است چند صباحی مشغولیتی باشد ولی به نظر می رسد هم بی مبناست یعنی تلقی علمی و نظری درستی وجود ندارد و هم مبتنی بر یک تحلیل دقیق واقع گرایانه از وقایع و پیشینه ها نیست و توجه داشته باشید با تنگ نظری نمی توان به تحول علوم انسانی اندیشید. اصولاً هیچ کار علمی با تنگ نظری صورت نمی گیرد. هر کار علمی با دو عنصر قابل جمع نیست؛ یکی تنگ نظری و دیگری اختناق، زیرا هر دو، مانع اظهار نظر علمی هستند که از شروط پیشرفت علمی قلمداد می شود. در محیط علمی هر جایی اینها وجود داشته باشد، کار علمی درخوری صورت نمی گیرد. متاسفانه در این دوره نه تنها ارتباط شورا با خیلی از مراکز قطع شده حتی ارتباط شورا با بدنه هیات علمی پژوهشگاه هم کم شده است. شما میتوانید تعداد اعضای کنونی گروه ها را بررسی کنید که از کجا آمدند. این امر یکی از نواقصی بود که ما هم در دوره دوم داشتیم و تا حدودی سعی کردیم این ضعف را جبران کنیم که تعدادی از اعضای هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی را به شورای بررسی متون الحاق کنیم. تا حدودی توانستیم این کار را انجام دهیم ولی در جاهایی هم نمی شد زیرا در آن زمان گروه های شورا نسبت به پژوهشگاه علوم انسانی عام تر بودند. یعنی ما بگونه ای گروههای شورا را تنظیم کرده بودیم که کل دامنه علوم انسانی را دربرگیرد و علتش را پیش تر توضیح دادم، ولی ساختار پژوهشگاه اینگونه است که بخشی از گروه های علوم انسانی را ندارد.
بنابراین در پیدا کردن افرادی که بتوانند به گروه های شورا ملحق شوند مشکل داشتیم ولی تا جایی که امکان داشت افراد را وصل می کردیم و این نکته مهم مدیریتی است. الان این اتفاق نیافتاده است. برای چنین مجموعه هایی که در دل مرکز دیگری تعریف می شوند این نوع ارتباطات بسیار ضروری است. این نکته مدیریتی را کسی می فهمد که سالها هیات علمی پژوهشگاه باشد و در شورا هم باشد و بعد درک میکند چه اتفاقی می افتد وقتی یک شورایی از بیرون به مجموعه پژوهشگاهی وصل می شود و چه حسی به اعضای هیات علمی داخلی دست می دهد. از این طرف هم وقتی اعضای هیات علمی به چنین مجموعه ای وصل می شوند، طبیعتاً کمک می کنند یعنی اجازه می دهند این شورایی که ملحق به پژوهشگاه و خانه دوم خودشان هست بالنده شود و جلوی فعالیتهای آن را نمی گیرند و مانع ایجاد نمی کنند. تردیدی ندارم اگر هم اکنون به اکثر اعضای هیئت علمی پژوهشگاه مراجعه کنید که میگویند حدود ۱۶۰ هیات علمی دارد، بسیاری از آنها نگاه مثبت و خوبی به شورای کنونی ندارند. البته که این حرف را هیچوقت علنی و آشکار بیان نمیکنند چون برای آنها عوارض و عواقبی دارد ولی اگر با آنها دوست و رفیق شوید و به اتاق آنها بروید و با آنها چای میل کنید مشخص می شود نگاه آنها نسبت به شورای کنونی چگونه است. ما برای رفع این مشکل ارتباط را در حد امکان وصل کردیم ولی الان بنظر نمی آید چنین باشد. این همان تنگ نظری در نوع و تیپ نگاههاست.
نکته دوم اینکه نقد نیازمند آزادگی است. باید عدم وابستگی سیاسی و جناحی داشته باشید و با وابستگی جناحی و سیاسی نمی توانید از نقد علمی آزاد سخن بگویید.
نکته سوم اینکه به هر حال تضعیف یا نابودی روندها یا رویه های پرسابقه در حوزه علوم انسانی کشور یک خطا و یک گناه نابخشودنی است چون اینها سرمایههای اجتماعی متراکم شده اند. سالهاست سرمایه معنوی و مادی این مملکت خرج شده تا این روندها بوجود آمدند و شکل گرفتند تا به بالندگی برسند، و خطا و ازمون کنند و جلو بروند. اما مثلاً یکباره احساس میشود یک عده ای به هر دلیلی تمام این سرمایه های اجتماعی – علمی پیش از خود را از بین میبرند. اگر چنین شود در واقع سرمایه اجتماعی پشتوانه خود را از بین می برید و زیر پای خود را خالی می کنید. این شورا در سالهای ۸۹ تا ۹۴ طبق گزارش هایی که ماهانه می گرفتیم از رشد ۴ برابری تا رشد ۸ برابری تلاش و روند کمی و کیفی داشته است. آمارها را در دوره دوم و سوم هم بررسی و با الان مقایسه کنید. البته تمام کسانیکه در دوره سوم و چهارم مسئولیت داشتند باید پاسخگو باشند و به تاریخ تحولات علوم انسانی کشور جواب دهند؛ و به تمام عوارض بحران های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که ریشه در ناکامی پروسه تحول علوم انسانی دارد؛ و البته تصمیماتی که در این پروسه اخلال ایجاد کرد. تردیدی نداریم که اخلال در این پروسه ها باعث آسیب های بیرونی می شود؛ از آسیب امنیتی تا آسیب های فرهنگی و اجتماعی برای این کشور و مردمان و نسلهای آینده آن. چه بپذیریم یا نپذیریم باید روزی به این مسائل جواب دهیم.
خلاصه، فلسفه اصلی این شورا دو چیز بود؛ زمینه سازی برای تحول علوم انسانی و دوم، نسبت سنجی متون علوم انسانی با آموزه های اسلامی و دینی، اما در دوره سوم و چهارم هر دوی این اهداف مهم تضعیف شدند. در لابه لای صحبتم اشاره کردم ادغام شورا در یک جمع دیگری به نام اعتلا که در دوره سوم انجام شد شورا را ضعیف کرد. برکناری اکثر اعضای معتقد به جریان علمی علوم انسانی اسلامی و حذف گروه روش شناسی علوم انسانی اسلامی در دوره سوم و چهارم. سپردن مسئولیت های شورا و گروه ها به افراد بیرون از پژوهشگاه یا افراد صرفاً سیاسی یا افراد کم تاثیر از اصحاب علوم انسانی موثر. این شورا همواره از دوره دکتر گلشنی محل رفت و آمد همه اصحاب علوم انسانی کشور بوده است یعنی کسانی به عنوان رئیس و اعضای گروه بودند که از صاحبنظران بنام و شناخته شده بودند و نه صرفاً افراد سیاسی. حذف روندهای نقد و بررسی متون. حذف جداول ارزیابی های علمی. حذف جداول ارزیابی در نسبت با مبانی اسلامی. تغییر مسیر مجله شورا. نابود کردن کل سوابق و پیشینه شورا و غیره و غیره. این رویه ها و فرآیندها سرمایه های اجتماعی – علمی ما هستند و نابود کردن اینها، از بین بردن این جامعه است و مسیر تحول علوم انسانی و مقتضیات علوم انسانی را دچار بحران می کند که چنین نیز کرده است.
در پایان باز هم از دوستان عزیز خبرگزاری تشکر می کنم که این فرصت را به من دادند و دوباره تکرار می کنم هدف من فقط روشنگری بود و اینکه کسانی که بعدها می خواهند به این دست مسائل و تاریخ تحولات علوم انسانی در کشور بپردازند بتوانند نگاه جامع تری داشته باشند و همه مسائل را از همه افراد و نگاههای گوناگون بشنوند تا بتوانند به قضاوت درست و کامروایی دست یابند و فقط به نگاههای یک سویه و برخی از زوایای مسئله توجه نشود. این نکته را هم اضافه کنم که همه مخاطبان تیزهوش ما به خوبی میدانند بسیاری مسائل دیگر هم در این میانه وجود داشته و دارد که طبیعتاً نمیتوان از همه آنها در یک رسانه عمومی پرده برداری کرد و زمان و زمانه، خودش به داوری خواهد پرداخت.
صبر و شکیبایی شما را میستایم
با سلام و درود.
دی ماه ۱۴۰۲»
انتهای پیام