کتاب تاریخ فلسفهی اخلاق در غرب از نظر چند کارشناس
غزاله صدر منوچهری در سایت مرکز فرهنگی و بینالملل شهر کتاب نوشت: «کتاب تاریخ فلسفهی اخلاق: دستنامهی آکسفورد در مجموعهی دستنامههای انتشارات آکسفورد منتشر شده و مخاطب هدف آن بیشتر دانشجویان تحصیلات تکمیلی و استادان دانشگاهها بوده است. چنانکه ویراستار کتاب، راجر کریسپ، در پیشگفتار خود بر این کتاب مینویسد، مقالات این مجموعهی سهجلدی تاریخ اندیشههای اخلاقی است، اما ویراستار و نویسندگان این کتاب کوشیدهاند ضمن گزارش اندیشههای اخلاقی گذشتگان و ارزیابی و نقد آنها، ربط و نسبت آنها را با اندیشههای امروزی اخلاق لحاظ کنند.
نسخهی زبان اصلی کتاب در دو بخش تنظیم شده است. بخش اول شامل ۲۸ مقاله است که به کلیت اندیشهی یک متفکر یا جریان میپردازد. ترجمهی فارسی این بخش در دو جلد چهارده مقالهای چاپ شده است. همچنین، بخش دوم نسخهی انگلیسی که یازده مقاله را در مورد تطور موضوعهایی اخلاقی در بردارد، در جلد سوم این مجموعه منتشر شده است.
راجر کریسپ خود پژوهشگر و استاد فلسفهی دانشگاه آکسفورد و از برجستهترین پژوهشگران حوزهی اخلاق است. وی آثار فراوانی در موضوعات مختلف اخلاق نگاشته است و بهویژه آشنایی عمیقی با متفکران انگلیسی مانند میل و سیجویک دارد. ویرایش کتابهای زیادی از جمله «اخلاق نیکوماخوس» را در کارنامهی خود دارد. اهمیت کار او بهویژه در ویرایش این کتاب مربوط میشود به گزینش مدخلهای مناسب و انتخاب نویسندگان سرشناس وی هم اندیشه کسانی را مطرح کرده است که شاید در تاریخ اندیشهی اخلاقی کمتر دیده شدهاند اما حق آنها بسی بیشتر بوده است.
نشست ویژهی شهرکتاب دوازدهم اسفند به نقدوبررسی کتاب «تاریخ فلسفهی اخلاق» اختصاص داشت که با حضور مصطفی ملکیان، محسن جوادی و سیدمحمدحسین صالحی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
چگونه باید زیست؟
علیاصغر محمدخانی/ معاون فرهنگی شهر کتاب: مجموعهی سهجلدی «تاریخ فلسفهی اخلاق» ویراستهی راجر کریسپ بهتازگی به همت انتشارات هرمس منتشر شده است. این کتاب در دو بخش (مفاهیم و فیلسوفان) به تحولات اندیشهی اخلاقی غرب از بدو تولد تا دورهی معاصر میپردازد. چنانکه جوادی در مقدمهی کتاب اظهار میدارد، پرسش اصلی فلسفهی اخلاق یا آنچه فیلسوفان اخلاق برای یافتن پاسخی برای آن میکوشند این است که «چگونه باید زیست؟»
بناست این مجموعه تحلیلی گسترده، هرچند نه جامع، از اندیشهی اخلاقی غرب از زمان هومر تا امروز بهدست بدهد، اما جوادی در مقدمه گوشزد میکند که کتاب در اصل تاریخ فلسفهی اخلاق در غرب است و به شرق یا جهان اسلام هیچ اشارهای ندارد. او اظهار امیدواری میکند که تاریخ فلسفهی اخلاق در جهان اسلام و شرق هم منتشر شود و به اثر ماجد فخری، «تاریخ فلسفهی اخلاق»، اشاره میکند که در دست ترجمه است.
مقالات این سه جلد زیر نظر محسن جوادی و با ویراستاری فارسی سیدمحمدحسین صالحی ترجمه شدهاند. مترجمان همکار او در جلد اول این مجموعه سیدحسن صالحی، محمد حیدرپور، زهرا توفیقی، محمد کیوانفر، حمید بخشنده، طیبه بخشنده، مهدی گلزاری، مهدی خسروانی، روحالله محمودی؛ در جلد دوم، مهدی خسروانی، علی کوچکی، سیدمحسن اسلامی، مهدی گلزاری، محمد کیوانفر، حامد قدیری، محمد حیدرپور، مریم یوسفی و در جلد سوم، علی کوچکی، مهدی خسروانی، سیدمحسن اسلامی، جواد دانش، ندا فشمی بودهاند. ویراستاری و مطابقت با زبان انگلیسی جلد اول و دوم بر عهدهی سید محمدحسین صالحی بوده و در جلد سوم علی کوچکی این مسئولیت را به انجام رسانده است.
محسن جوادی در حوزهی اخلاق چه از لحاظ نظری چه از لحاظ عملی با راهاندازی تشکیلاتی در این حوزه شناخته شده است. همچنین، انسانی وارسته و اخلاقی است که میکوشد گفتهها و نوشتههایش را به عرصهی عمل بیاورد. این کتاب نیز دانشنامه و مرجعی است که میتوان مکرر به آن مراجعه کرد و از آن بهره برد.
فلسفهی اخلاق در غیاب شرقیها
محسن جوادی/ پژوهشگر حوزهی اخلاق و سرویراستار مجموعه سه جلدی «تاریخ فلسفهی اخلاق»: وقتی دستنامهی «تاریخ فلسفهی اخلاق» را میخواندم، احساس کردم کتاب فلسفهی اخلاق میخوانم، نه تاریخ آن را. مباحث این کتاب بهقدری بهروز بود که با خودم فکر کردم ترجمهی آن هم تاریخ فلسفهی اخلاق را بازگو میکند هم خود فلسفهی اخلاق و استدلالهای فیلسوفان را. در مجموع، این کتاب را صرف تاریخ فلسفهی اخلاق نمیدانستم، هرچند شاید برای آنکه تاریخ فلسفهی اخلاق غیر از تاریخ علوم است.
نکتهی دیگر اینکه گاهی پارادایم حاکم بر متون فلسفهی اخلاق به ذهنیتمان شکل میدهد، حالآنکه فلسفهی اخلاق مسألهای عملی است و شاید نیازها و مسائل ما از آنچه پارادایمی در دورهای به ما تحمیل کرده است قدری متفاوت باشد. خواندن تاریخ فلسفهی اخلاق این حسن را دارد که فضای ذهنیمان را به مسائل دیگری میبرد و تفاوتها را به رخ میکشد.
افزونبراین، تاریخنویسی گزینشی است و در تاریخ فکر و اندیشه که قطعاً انتزاعیتر است، سلیقه و دیدگاه آدمی خیلی در انتخاب افراد برجستهتر میشود. در این کتاب راجع به کانت چندین مدخل هست و در مورد ارسطو یک مدخل. هرچند راجر کریسپ ویراستار آثار ارسطو در کمبریج است. ازسویدیگر، اروین که کتابی سهجلدی بسیار مهمی در تاریخ اخلاق دارد، در ده مدخل به ارسطو و آکویناس پرداخته و فقط یک مدخل را به کانت اختصاص داده است.
راجر کریسپ، سرویراستار این مجموعه، را میشناختم و به نظرم گزینش خوبی انجام داده بود، چه در موضوعات و چه نویسندگان انتخابی. مثلاً در این کتاب با اندیشههای اخلاقی لاک مواجه میشویم که پیشازاین، در تاریخ فلسفهها تأکید بر معرفتشناسی او بود و خیلی وارد اندیشههای اخلاقیاش نشده بودند. در این کتاب درمییابیم که لاک اتفاقاً نقش مهمی در تحولات بعدی داشته که دیده نشده است. همچنین، در مورد باتلر نویسندهای را گزیده که سی سال بر باتلر کار کرده است. مجموع اینها من را به سمت ترجمهی این کار کشید. اما حجم کتاب زیاد بود و من نمیتوانستم این کار را بکنم. ذهنم به سمت سیدمحمدحسین صالحی رفت که از دوستانم بود و کارش را در دو جلدی «دربارهی مسألهی شر» دیده بودم. صحبت کردیم و قرار شد کمک کند. مقابله و بازبینی و تصحیح متن انگلیسی در بخش سوم هم به کوچکی سپرده شد. خود من هم با دید مقابلهای متن را از آغاز تا پایان خواندم و هرجا به نظرم اشتباهی در کار راه یافته بود با صالحی و کوچکی در میان گذاشتم.
در نهایت، گلایهای از راجر کریسپ هست. او هیچ شرقیای را در فلسفهی اخلاق در نظر نگرفته است، اما عنوان کلی فلسفهی اخلاق را بر کتابش گذاشته است. در واقع این کتاب فلسفهی اخلاق غرب است. هرچه نباشد در شرق کسانی مثل فارابی بودهاند که بر آکویناس و دیگران تأثیر بزرگی گذاشتهاند. وقتی از اخلاق در معنای جامع آن سخن میگوییم نمیشود اینها را نادیده گرفت. هرچند شاید این به نقطهضعف ما برگردد که در این زمینهها کاری نکردهایم که منبعی باشد برای کار پژوهشی این افراد.
نکات احتمالی جلد نخست و دوم را بر عهده میگیرم
سیدمحمدحسین صالحی/ ویراستار فارسی مجموعه: این کتاب در شهریور ۱۳۹۸، قدری پیش از کرونا پیشنهاد شد و دیر به سرانجام رسیدن آن هم از آفتهای کرونا بود. در انتخاب مترجمان با حمایت محسن جوادی نه شهرت ملاک کارمان بود نه حجم کارهای قبلی. از میان بیستنفر پیشنهادی، چهارده نفر برای جلد یک و دو فارسی، یعنی ششصد صفحه از متن انگلیسی، از فیلتر ارزیابی گذشتند. چهار نفر از این افراد کار اولشان بود. برخی از دوستان نیز قبلاً چندین کتاب یا صدها صفحه ترجمه کرده بودند. بنابراین، سطح کار متفاوت بود و پروسهی ترجمهی این ششصد صفحه و مقابلهی من حدود یکسالونیم طول کشید. کار مترجمان را یک دور مقابلهی خطبهخط میکردم و گاهی رفتوبرگشتها و اختلافنظرهایی در سرهنویسی یا اصطلاحات و ادبیات کلی متن داشتیم، اما من سعی کردم سه ملاک را در کنار هم پیش ببرم تا متن نهایتاً از لحاظ دقت و وفاداری به متن انگلیسی، روان بودن متن فارسی و رعایت تعادل میان گرایش به سرهنویسی و خلاف آن متعادل باشد و این کار دشواری بود.
سرانجام کار را تحویل جوادی دادم و او مقالات را با دقت خواند و خطاهای ازقلمافتاده اصلاح شد. بعدازآن، خانم عالی از تحریریهی نشر هرمس کار را خواند. البته رویهی کار بر کاغذ رفتوبرگشتها را زیاد کرد و باعث دوبارهکاریهایی شد. دربارهی شروع ترجمهی جلد سوم دیر تصمیمگیری شد و در واقع، جلد یک و دو دو سال پیش تمام شده بود. دکتر جوادی و خانم عالی متن را خواندند و مواردی را در قالب پیشنهاد به من گفتند. گرچه در پروسهی رفتوبرگشت دربارهی این مسائل بحث میشد، در نهایت اجتهاد من در متن اعمال شده است. از این نظر هر نکتهای در مورد جلد یک و دو بر عهدهی من است.
شاخصترین کتاب تاریخ فلسفهی اخلاق
مصطفی ملکیان/ استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفهی اخلاق: محسن جوای برای کارهای اینچنینی شخصی مناسب و درخور است. غیر از معلومات و احاطه بر موضوع، نفس شخصیت و منش اخلاقی او نیز باعث میشود کسانی حاضر باشند زیر بیرق او سینه بزنند و با او همکاری کنند. طبعاً استقبال صورت گرفته و مترجمانی آمدهاند و این کتاب را بهنحو شایستهای ترجمه کردهاند. البته وقتی کتابی ویراستار و مقابلهگر دارد، مخاطب نمیداند چه قدر از شایستگی و برازندگی و پاکی و پیراستگی اثر را باید بهپای مترجمان بنویسد و چهاندازه را بهپای ویراستار و مقابلهگر. ما از پشتصحنه خبر نداریم، اما میتوانیم در باب آنچه در دست داریم داوری کنیم. در باب این کتاب باید بگویم ترجمهای خوب و درخور آن صورت گرفته است. مقابلهگر و ویراستار جلد اول و دوم، سیدمحمدحسین صالحی، یکی از جوانان این کشور است که از آشنایی با او مفتخر و خوشحالم. هیچگاه از او ترجمه یا ویراستاریای ندیدم که ضعیف باشد یا درخور نباشد. فارغ از ویژگیهای شخصیتی و منشی، علم و دقت نظر و وجدان کاری او نیز چشمگیر است.
نکاتی که در این مجال برمیشمرم در مورد اقسام علوم و معارف بشری صادق است. هر علم و معرفت بشریای خود چیزی است و تاریخ آن چیز دیگر. یکی از علوم مشمول این سخن نیز فلسفه است. و چون فلسفهی اخلاق یکی از شاخههای فلسفه است، این سخن دربارهی فلسفهی اخلاق نیز صادق است. بنابراین، سخنم را منحصر میکنم به تاریخ فلسفهی اخلاق، ولی هرچه بگویم در باب تاریخ بهطورکلی فلسفه و بهطور اعم در مورد تاریخ هر علمی صادق است.
تفاوت میان یک علم و تاریخ آن علم؟
در تاریخ یک علم میخواهیم بدانیم عالمان آن علم دقیقاً چه گفتهاند و دقیقاً چه چیزی را میتوان به آنها نسبت داد. اما در علم میخواهیم بدانیم آنچه را این عالمان گفتهاند باید بپذیریم یا رد کنیم؛ اثبات کنیم یا نفی؛ تأیید کنیم یا انکار؛ تقویت کنیم یا تضعیف؛ جرح کنیم یا تعدیل؛ حک کنیم یا اصلاح؟ یکبار میخواهم با دقت هرچه تمامتر بدانم عالمان یک علم در طول تاریخ دربارهی یک موضوع یا مسأله یا مشکل چه گفتهاند. بار دیگر، میخواهم در خود آن علم وارد شوم و بگویم حال این سخن آن عالم را در باب فلان موضوع یا مسأله یا مشکل میتوانم بپذیریم یا نمیتوانم؟ به کدام دلیل میتوانم بپذیرم و به کدام دلیل نمیتوانم؟ و بهمحض ورود به این بحث، دیگر وارد آن علم شدهام. علم فلسفهی اخلاق و تاریخ فلسفهی اخلاق نیز همینطورند.
کسانی که تاریخنگار یک علماند به یکی از این کارها همت گماشتهاند: ویراست نقادانه و علمی، گزارش عقاید عالمان، تفسیر سخنان عالمان، بازصورتبندی سخنان عالمان.
ویراست نقادانه و علمی، بدین معنا که متنهای عالمان را طوری ویراستاری بکنند که بتوان از «اشارات و تنبیهات» ابنسینا نسخهای به دست داد که به احتمال قوی از زیر قلم ابنسینا بیرون آمده است. چون در طول تاریخ و به خصوص پیش از صنعت چاپ، اختلافهای فراوانی میان نسخههای خطی یک کتاب است و این اختلاف در نسخههای چاپی کمتر شده است. پس، اگر من از میان نسخههای مختلف خطی و چاپی «اشارات و تبیهات» نسخهای نزدیک به نوشتار خود ابنسینا فراهم کردم، ویرایش انتقادی کردهام و مشغول تاریخنگاری فلسفهام.
گزارش عقاید عالمان، یعنی اینکه بگویم عالمان این علم چه عقایدی در باب موضوعات یا مشکلات آن داشتهاند. اینجا، فقط گزارش میکنم و میکوشم دقیقترین گزارش را از سخنان و آرای عالمان ارائه دهم.
تفسیر سخنان عالمان، فیلسوفان همه بهوضوح هرچهتمامتر مطلب نمینویسند و در سخنانشان ابهام و ایهام و غموضی هست. بنابراین، اگر من مثلاً ابهام و ایهام و غموض موجود در متن هیوم را برطرف کردم و تفسیری بهدست دادم که با تمام متون بازمانده از او سازگار بود و بتوان گفت که آنکه این چیزها را نوشته علیالقاعده باید دربارهی این موضوع هم نظرش این باشد، گزارشگری نکردهام، بلکه به استنباط خودم استدلالی مستند به نوشتههای آن فیلسوف را عرضه داشتهام.
بازصورتبندی سخنان عالمان، یعنی بیان سخنان یک فیلسوف با اصطلاحات امروزی. اینجا به محتوای رأی دست نمیزنم، اما صورتبندی جدیدی میکنم و میگویم اگر این فیلسوف الآن زنده بود و میخواست با ترمینولوژی یا مجموعه مصطلحات ما سخن بگوید حرفش را در قالب این مفاهیم و گزارهها و جملهها بیان میکرد. این نوعی بازآرایی یا صورتبندی جدید است که محاسن فراوانی دارد.
وقتی این تاریخنگاری صورت گرفت، میتوانم وارد گفتوگو شوم و فلان رأی فیلسوفی را بپذیرم یا به دلیلی نپذیرم. آنجا دیگر من تاریخنگار فلسفه نیستم و در حال فلسفهورزی و گفتوگوی عقلانیام؛ یعنی گفتوگویی که در آن باید برای تقویت یا تضعیف یا رد و قبول آرای هر یک از این فیسلوفان دلیل و استدلالی داشته باشم.
ارتباط میان دانستن علم و تاریخ آن علم
نکتهی دیگر این است که میان دانستن تاریخ یک علم یا دانستن خود آن علم ارتباطی هست یا نه؛ یعنی اگر بخواهیم به علمی وقوف بیابیم، باید به تاریخ آن نیز وقوف بیابیم یا نه؟ بهبیاندیگر، شرط لازم برای دانستن فلسفه این هست که تاریخ فلسفه را بدانیم یا نه؟ سه دیدگاه متفاوت در این باب وجود دارد که دربارهی آنها سخن میگویم:
دیدگاه اول بر آن است که معرفت تاریخی به فهم فلسفی کمک نمیکند. ریچارد رورتی معتقد بود که در طول تاریخ بشر به لحاظ باورها، احساسات و عواطف، خواستهها، نیازها و ارزشها و هنجارها و آرمانها و عادت و آدابورسوم آنقدر متحول شده است که خواندن آرای فیلسوفی در تاریخ فلسفه به فهم فلسفی کنونیتان کمکی نمیکند و آنچه آنها در آن زمان میگفتند با آنچه ما میگوییم بیربط است. نه اینکه آنها بیربط سخن گفتهاند، ما اینقدر متحول شدهایم که دیگر حرفهای آنها به زبان فیلسوفان علم با زمان ما ربطی ندارد. مثل اینکه جزوهای در مورد تعمیر درشکه پیدا کنید که سه هزار سال فردی چینی پیش نوشته است. نوشتههای فرد چینی در کتاب درست است، اما ما دیگر درشکهای نداریم که با استفاده از آن کتاب مرمتش کنیم.
هرکدام از شما هنگام مطالعهی کتابهای فلسفهی قدیم گاهی به آرایی برمیخورید که فارغ از اینکه با آنها موافق یا مخالف باشید، تعجب میکنید که چگونه فیلسوفی چنین سخنی گفته است. همین تعجب نشان میدهد که بشر آن روز با بشر امروز خیلی فرق میکند. تعجب میکنید که ارسطو، آن نابغهی همهی ادوار، در باب بردگی یا زنان چنین سخنانی گفته است. هرچه این شگفتزدگی بیشتر شود، نشاندهندهی فاصلهی بیشتر است. گاهی آنقدر این فاصله زیاد میشود که حرف آن فیلسوف یا گذشتگان آن علم را نمیفهمیم و فکر میکنیم ما مخرج مشترکی نداریم.
پیش از ریچارد رورتی فیلسوف دیگری، کالینگوود، نیز میگفت اگر میبینید آرای فیلسوفی عجیبوغریب است فکر نکنید او آدم جاهل یا سبکمغز یا تنکمایهای بوده است، آنها انسانهای دیگری بودهاند و ما دگرگون شدهایم و الآن از لحاظ زیستشناسی شبیه آنها هستیم، وگرنه از هر لحاظی با سرعت هرچهتمامتر در حال تغییریم.
دیدگاه دوم از آن هگل و هگلیان است که میگویند این عجیبوغریب بودنی که امروز به چشم ما میآید درست است، اما مثل این میماند که فیلسوفی هزار سال عمر کرده باشد. آنها میگویند، اگر فیلسوفی دو هزار سال عمر کند، در این فرصت فراوان و مجال وسیع، آرای او نیز عوض میشود، به طوری که آرای این شخص آرمانی در دوهزار سالگی همان آرا در ۲۵ سالگی نیستند. رورتی تأکید میکند که میان این آرا گسستی نیست و آهستهآهسته تطور پیدا کردهاند؛ یعنی اگر به عقب برگردید متوجه میشوید که آنها مقدماتی بودهاند که اینها از دلشان بیرون آمدهاند. آرای دوهزار سالگی خیلی با آرای ده سال قبل او تفاوت ندارد و همینطور آرای ده سال قبل او با آرای بیست سال قبل. و همینطور وقتی به عقبتر میرویم میبینیم که با تفاوتهای تدریجی بهصورت طبیعی از دل هم بیرون آمدهاند. اگر این آرا را در مجموع فیلسوفان در نظر بگیریم، طبیعی خواهد بود که طی سه هزار سال آرای فیلسوفان تا این اندازه دگرگون شود. بنابراین، این دیدگاه تأکید دارد که در این آرا تفاوت هست، اما گسست نیست. اینها همه پلهپله بر هم مبتنی میشده و بالا میآمده است. بنابراین، به نظر هگل فلسفه علم تاریخی است و تاریخ در فلسفه مهم است، اما دگرگونیها بهتدریج صورت میگیرد و به همین سبب متوجه آن نمیشوید. اگر عمرمان کفاف میکرد و از زمان آناکسیماندر تا امروز میماندیم، متوجه میشدیم که این آرا خیلی طبیعی به اینجا رسیدهاند. ولی چون نبودهایم، به نظرمان عجیب میآید.
رأی سومی هم وجود دارد که نسب آن به ارسطو میرسد و در زمان ما راسل مدافع آن بود. راسل بر این باور بود که مسائل فلسفی در طول تاریخ بین همهی ما مشترک بوده است. گاهی اشتراک قدری ضعیفتر شده و گاهی قویتر، ولی ما امروز با همان مسائلی سروکار داریم که نیاکان ما با آنها سروکار داشتند. و آنطور که ما با این مسائل سروکار داریم، نیاکان ما نیز با عبارتهای دیگر با آنها سروکار داشتند. مسائل فلسفی مسائلیاند که در ذهن بشر میمانند و برای همین هم ۲۵۰۰ سال یا ۳۰۰۰ سال چیز مهمی نیست. ارسطو هم معتقد بود که آرای فلسفی متغیر نمیشوند، آنچنان که عادتها یا احساست و عواطف ما عوض میشوند. این مسائل در ذهن آدمی میمانند و هر بار به صورتی درمیآیند و در واژهای، در عبارتی و با جملهای متفاوت بیان میشوند. بنابراین، اگر بدانید فلان فیلسوف ۲۵۰۰ سال پیش در باب جبر و اختیار چه گفته است این به فهم کنونیتان از مسئلهی جبر و اختیار کمک میکند.
راسل در مقدمهی کتاب معروفش که مقدمهای است بر شناخت لایبنیتس میگوید فکر نکنید که زمانهی لایبنیتس گذشته است و ما الآن چیزی از او یاد نمیگیریم. مسائل فلسفی مسائلیاند که از در پرتابشان کنی بیرون از پنجره داخل میآیند. بنابراین مسائل ما با ۲۵۰۰ سال پیش فرقی نکردهاند. اگر آنها را فهمیدید مسائل امروزمان را نیز فهم میکنید. من از یک جملهی راجر کریسپ استنباط میکنم که او نیز با راسل و ارسطو همنظر است. از این نظر که میگوید: «ما به نویسندگان نگفتیم چگونه بنویسند یا ننویسند، اما آنچنان که گزارش کردهاند نوشتههایشان به درد مسائل امروز ما هم میخورد.» و من فکر میکنم که حق با او است و دیدگاه سوم قابل دفاعتر است.
دربارهی کتاب کریسپ
در میان کتابهایی که در این حوزه به زبان فارسی منتشر شده است کتاب «تاریخ فلسفهی اخلاق» کریسپ با فاصلهای عظیم بهترین کتاب است، اما در زبان انگلیسی هم کتابهای مثل این چندان نوشته نشده و انصافاً این کتاب یکی از شاخصترین و بارزترین کتابهایی است که در حوزهی فلسفهی اخلاق نوشته شدهاند. البته بخشی از این به راجر کریسپ برمیگردد که ویراستار این مجموعه است و بخش دیگر آن به این برمیگردد که نویسندگان بسیار مهمی به این مسائل پرداختند. اگرچه وزن همهی این نویسندگان به یک اندازه نیست، اما واقعاً همهی اینها از سطح متوسط بالاترند.
من فکر میکنم این کتاب تا مدتهای مدید برای هرکسی که بخواهد به تاریخ فلسفهی اخلاق در غرب رجوع بکند بهترین کتاب خواهد بود. توصیه میکنم که این کتاب را با طمأنینه و تأنی بخوانید، آنوقت متوجه میشوید که بصیرتهایی برایتان پیش میآورد. چه چیزها که از خودتان پرسیدهاید و در این کتاب کسی طرح کرده است. راجر کریسپ حتی آرای کسانی را بیان کرده است که تا پیش از آنکسی به آرای آنها در اخلاق نمیپرداخت.
پیتر کریفت، فیلسوف و الهیدان آمریکایی، در یکی از آثارش میخواهد بگوید قرونوسطی را تخطئه نکنید و میگوید: «تمام نظامهای فلسفی مثبت کنونی که بشر از آنها دفاع میکند از قرونوسطی رسیده است.» در ادامه، برای تأیید سخن خود به سراغ فیلسوفان مدرن میآید و میگوید، فیلسوفان مدرن یا اصلاً در باب فلسفهی اخلاق تحقیقی نکردهاند یا به اخلاق پرداختهاند، ولی آرایی گفتهاند که هیچ فهم عرفی و شهودیای آنها را تأیید نمیکند. و در میان آنها که به اخلاق نپرداختهاند از هگل و هایدگر و دکارت و لایبنیتس نام میبرد، حال آنکه در کتاب کریسپ هم در باب آرای لایبنیتس میخوانیم، هم دربارهی دکارت.
اینکه آدمی هنگام گردهمآوردن مجموعهای از محققان تابع شهرتها نشود، بسیار مهم است. اگر راجر کریسپ تابع شهرتها میشد، در این اثر فصلی در باب لایبنیتس یا دکارت نبود. چون مشهورات میگوید که هگل یا لایبنیتس در اخلاق چیزی نگفتهاند.»
انتهای پیام