خرید تور نوروزی

اسلام مدنی علیه اسلام مکی، دفن وظیفه‌ ذاتی دین توسط وظیفه‌ فرعی و غیر اصیل!

حسین جعفری طی یادداشتی در دیدار نیوز نوشت: به باور من اگر به ضرورت ارجاع متشابهات به محکمات قرآنی توجه کنیم (“… هُوَ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ عَلَیْکَ ٱلْکِتَٰبَ مِنْهُ ءَایَٰتٌۭ مُّحْکَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلْکِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٌۭ…)، چه بسا بپذیریم که یکی از مهمترین مصادیق آن ارجاع قوانین و احکام اسلام مدنی به آموزه‌های اسلام مدنی برای تناسب بخشیدن به آن است.

اگر قرآن تاکید فراوان دارد که او را به شیوه ترتیل یعنی با طمانینه بخوانند و فکر کنند؛ چون به خود و منطق درونی اش مطمئن است؛ و ما را چه شده که در یک هماهنگی نانوشته، بجای توصیه به “رتل القران”خواندنِ قرآن، تاکید داریم که “و رتل القران چند صفحه در میان”!

من، اما معتقدم باید به قرآن مراجعه کرد و تک تک صفحاتش را کاوید و در آیه آیه اش تدبر کرد. البته بدان روش صورت که خود می‌گوید؛ همانگونه که قرآن “علی مکث” نازل شده (وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُکْثٍ سوره اسری آیه ۱۰۶ -)، همانگونه نیز باید “علی مکث” خوانده و درک شود؛ و همانگونه که علیرغم تقاضا برای نزول یک جای و کتاب گونه‌ی قرآن، تاکید شده که “ما آن را این چنین فرستادیم تا (تدریجا) تو را به آیات آن دل آرام کنیم و اطمینان قلب دهیم و (بدین سبب) آیات آن را بر تو مرتب به ترتیبی روشن و به آهستگی برخواندیم (وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا سوره فرقان آیه ۳۲)، الان نیز باید به همین روش، قرآن را متناسب با زمینه‌ها و بستر‌های نزول فهم کرد!

به باور من تامل در قرآن بصورت “علی مکث” (و فهم آیات مدنی در سایه و حاکمیت آیات مکی) و تفکیک نظری اسلام به اسلام مکی و اسلام مدنی، ما را از بسیاری از معضلات، سوالات و شبهات امروزی رهایی می‌بخشد و نیازی نیست تا توصیه کنیم کتب مرجع روایی را چاپ نکنیم و یا قرآن را بدون ترجمه چاپ و یا در خواندن آن چند صفحه در میان، عبور کنیم!

بزعم بنده؛ رابطه‌ی این دو اسلام رابطه نظر و عمل است، در اولی اصول نظری اسلام برای مردم تشریح و تبیین می‌گردد و در دومی، احکام و مقررات عملی اجرای اسلام مکی، تشریع و بصورت راهنما اعلام می‌گردد. آموزه‌های اسلام مکی مملو از معارف الهی و اخلاق و تبیین رابطه انسان با خدا و انسان‌ها با طبیعت و همدیگر است و در اسلام مدنی؛ مصادیق عینی آن آموزه‌ها در زمان و مکان خاص (مدینه و نهایتاً حجاز) مورد تشریع قرار می‌گیرد. بدیهی است می‌توان در سایه این تفکیک و با وفاداری کامل به اسلام مکی و با ملاحظه شرایط و نیاز‌های واقعی روز، مصادیق جدید احکام (و البته منطبق بر اسلام مکی) را به جامعه عرضه داشت. در اینجا سوال بسیار مهم و اساسی این است آیا تشکیل حکومت وظیفه‌ی ذاتی دین پیامبر است یا وظیفه‌ای تحمیلی و فرعی؟

مدعای اصلی این مقاله:

وظیفه‌ی ذاتی دین تشکیل حکومت و ایجاد جامعه از صفر تا صد نیست! بلکه دعوت به توحید و رعایت اخلاق پایه انسانی و تمیم و ارتقاء اخلاق عملی است. (بعث لاتمم مکارم الاخلاق)

توجه به زندگی انبیاء از شعیب و یوسف گرفته تا پیامبران اولوالعزمی، چون نوح و موسی و محمد (ص) نشان می‌دهد که نه تنها در ادعای نبوت شان، تقاضای تسخیر حکومت نداشته و مدعی در اختیار گرفتن قدرت حاکمیت نبوده‌اند؛ بلکه بر خلاف آن رفتار کرده‌اند و در شرایط معمول ادعای اولویت هم نداشته است.

مویدات قرآنی این ادعا ذکر وقایع ذیل در قرآن و تاریخ قطعی صدر اسلام است که به اشاره عبور می‌کنم:

اولین گفتگوی میان موسی با فرعون، نامه نگاری‌های میان ملکه سباء (که در حکمرانی بسیارعاقلانه عمل کرده و به نوعی تعجب و تحسین سلیمان را برانگیخته) با حضرت سلیمان و اینکه به هیچ وجه سلیمانِ نبی تقاضایی برای واگذاری حکمرانی به ملکه سباء نمی‌دهد و نیز داستان مفصلِ سوره یوسف و گفتگوی یوسف با فرعون و وزیر شدن یوسف و همچنین مذاکرات محمد (ص) با سران قریش در مکه به هنگام عمل به آیه و انذر عشیرتک الاقربین و …؟!

توجه به این نمونه‌ها و موارد بسیار مشابه دیگر در قرآن روشن می‌سازد که هیچیک از پیامبران ابتدا به ساکن ادعای بدست گرفتن حکومت را نداشته اند. (داستان زندگی حضرت مسیح و عدم توجه و التفات و بی اعتنایی این پیامبر اولی العزم به حکومت چنان روشن است که نیازی به ذکر ندارد)

انبیاء عظام بر اساس وظیفه‌ی ذاتی و اصیل خود، فقط و فقط مامور به دعوتِ” ناس” به توحید و عدم پرسیدن بتان بوده و خواستار ایجاد جامعه‌ای عادلانه (از سوی حاکمان وقت) بوده اند تا در پناه وجود جامعه‌ای که در آن امنیت از گرسنگی و ترس وجود دارد، عبادت خداوند راحت‌تر انجام شود (فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف).

البته در مقام عمل و پس از شروع دعوت پیامبران و بدلیل مخالفتِ طاغوتیان با دعوتِ ناصحانه‌ی انبیاء و عدم اجابت تقاضای آنان مبنی بر آزادی پرسش خدا و عدم رواداشتن ظلم نسبت به شهروندان، پیامبران ناگزیر می‌شدند تا با هجرت و فرار به همراه مومنین، از یوغ حکومت طاغوت خارج شوند؛ و جامعه‌ای جدید تشکیل دهند (همانگونه که این هجرت برای موسی و فرار قوم بنی اسرائیل از ظلم فرعون و محمد و مسلمین مکه در هجرتشان از مکه به مدینه محقق شد.)

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا