خرید تور تابستان ایران بوم گردی

بشنو و باور نکن | بحثی پیرامون اخلاق باور

لاورنس تورسلو در سایت کانورسیشن مطلبی نوشته است که با ترجمه‌ی فاطمه اکبرزاده در سایت خانه اخلاق‌پژوهان جوان منتشر شده است. متن کامل را در ادامه بخوانید.

«این کار، خوب است؛ آن کار، بد است.» تصور بیشترِ ما از اخلاق، گفتنِ همین جملات است. فکر می‌کنیم اخلاق قرار است بگوید این کار را انجام بده و آن کار را انجام نده. اما نویسنده در این مطلب، به موضوع اخلاق باور می‌پردازد. در ساحت باورهایمان نیز اخلاق را رعایت کنیم. اخلاقاً مُجاز نیستیم به هر گزاره‌ای باور داشته باشیم. پس باید چه کنیم؟ پذیرفتنِ کدام باور، اخلاقی است؟ با خواندن این مقاله، با اخلاق باور آشنا خواهید شد.

باورهای نادرست: اطلاعات غلط مطابق با واقعیت نیستند. آیا انتشار اطلاعات غلط، اخلاقاً هم اشتباه است؟ اخلاق باور چیست؟

تأثیر اخبار جعلی و اطلاعات غلط را دیگر نمی‌توان نادیده گرفت. فراگیرشدن رسانه‌های اجتماعی به «واقعیت‌های جایگزین» چنان ضریب نفوذی داده است که قبلاً امکان‌پذیر نبود؛ نمونه‌هایش را می‌توان در مسئلۀ انکار تغییرات آب‌و‌هوایی، تئوری‌های توطئه درمورد انتخابات، یا شایعات بی‌اساس دربارۀ واکسن‌ها دید.

باور نادرست نه‌تنها مسئله‌ای مربوط به حوزۀ عمل، بلکه مسئله‌ای فلسفی است. موضوع «باور» مربوط به معرفت‌شناسی است، شاخه‌ای از فلسفه که به شناخت مربوط می‌شود: چگونه می‌توان حقیقت را فهمید و «دانستن» به چه معناست.

اما ربطش به اخلاق چیست؟ ما معمولاً معتقدیم انسان‌ها در برابر کارهایشان و پیامد این کارها مسئول‌اند و به‌ندرت به این سؤال می‌پردازیم که آیا آدم‌ها، علاوه بر رفتارشان، در قبال باورهایشان هم مسئولیتی دارند یا نه؟ آیا باید در قبال این‌که چگونه اطلاعات را به کار می‌گیرند، تحلیل می‌کنند یا نادیده می‌گیرند تا چیزی را باور کنند هم پاسخگو باشند یا نه؟

به‌عبارت دیگر، آیا اگر کسی باور داشته باشد که پای بشر هرگز به ماه نرسیده یا تیراندازی و کشتار دسته‌جمعی، یک شوخی بیشتر نیست، نه‌تنها باوری غلط دارد بلکه از نظر اخلاقی نیز اشتباه می‌کند؟

خوب را بشناس و انجامش بده

برخی از متفکران می‌گویند جواب این سؤال مثبت است و برایش استدلال‌هایی هم آورده‌اند، استدلال‌هایی که منِ اخلاق‌پژوه، در پژوهش خود بررسی کرده‌ام.

حتی در قرن پنجم قبل از میلاد، سقراط، معرفت‌شناسی و اخلاق را تلویحاً به هم پیوند داد. او را بیشتر از طریق نوشته‌های شاگردانش می‌شناسیم، مانند کتاب جمهوری1 که افلاطون تلاشِ سقراط برای کشف چیستیِ عدالت و خیر را در آن به تصویر کشیده است. یکی از اندیشه‌های منسوب به سقراط غالباً در این مَثَل خلاصه می‌شود: «خوبی را شناختن مساوی است با انجام‌دادن آن2».

پیش‌فرضِ این جمله این است که همه به‌دنبال انجام کاری هستند که گمان می‌کنند بهترین کار است. بنابراین، هیچ‌کس عمداً اشتباه نمی‌کند. در این دیدگاه، خطا به‌لحاظ اخلاقی نتیجۀ باوری اشتباه دربارۀ چیستیِ خوب است، نه قصدی برای انجام عمل ناروا.

مدت‌ها پس از سقراط، در قرن نوزدهم، دبلیو. کی. کلیفورد3، ریاضی‌دان و فیلسوف بریتانیایی، فرایند شکل‌گیری باور را با اخلاق مرتبط دانست. او در مقاله‌اش با عنوان «اخلاق باور» که در سال ۱۸۷۷ منتشر شد، ادعای اخلاقی قاطعی را مطرح کرد مبنی بر این‌که باورداشتن به چیزی بدون شواهد کافی ــ همیشه، همه‌جا و برای همه ــ اشتباه است.

به نظر او، ما همگی اخلاقاً وظیفه داریم باورهای خود را بسنجیم، منابع اطلاعاتی‌مان را بررسی کنیم و بیش از شنیده‌هایمان، به شواهد علمی‌ اهمیت دهیم. خلاصه، وظیفه داریم قابلیتی را پرورش دهیم که امروزه می‌توان آن را «تواضع معرفتی4» نامید؛ تواضع معرفتی یعنی بپذیریم ‌که چه‌بسا ما هم باورهای نادرستی داشته باشیم و بر اساس همین باورها رفتار کنیم.

من فیلسوفی‌ام که به مبحث اطلاعات نادرست و رابطۀ آن با اخلاق و مباحثۀ عمومی علاقه‌مندم. فکر می‌کنم بشود چیزهای زیادی از مقالۀ کلیفورد آموخت. در تحقیقاتم استدلال کرده‌ام که هر یک از ما، تا آنجا که شهروندانی با سهمی مشترک در جامعه هستیم، مسئولیت داریم که به نحوۀ شکل‌گیری باورهای خود توجه داشته باشیم.

هیچ انسانی آن‌قدر تک‌افتاده نیست که باورهایش به هیچ وجه بر دیگران تأثیر نگذارد. باورهای هیچ‌کسی در خلأ شکل نگرفته است. تأثیر خانواده، دوستان، محافل اجتماعی، رسانه‌ها و رهبران سیاسی بر نگرش دیگران بسیار روشن است. مطالعات نشان می‌دهند همین که صرفاً اطلاعات غلط به گوش‌مان می‌خورد تأثیر شناختی بلندمدتی بر نحوۀ تفسیر و یادآوری اتفاقات خواهد داشت و این تأثیرات، حتی پس از اصلاح‌شدن اطلاعات غلط، پابرجا خواهند بود. به‌عبارت دیگر، وقتی اطلاعات نادرست را می‌پذیریم دچار سوگیری‌ای می‌شویم که اجازۀ تجدید نظر را نمی‌دهد.

به دلِ دریا زدن

کلیفورد مقاله‌اش را با مثالی آغاز می‌کند: گروهی از مهاجران که اروپا را به مقصد قارۀ آمریکا ترک می‌کنند، کشتی‌ای کرایه کرده‌اند. مالک کشتی، به دلایلی، نمی‌داند که کشتی برای عبور از اقیانوس اطلس شرایط مناسبی دارد یا نه و در این فکر است که دستی به سر و روی آن بکشد تا از ایمن‌بودنش اطمینان یابد.

اما درنهایت تردیدش را سرکوب می‌کند، برایش دلیل می‌تراشد و به‌این‌ترتیب خودش را مجاب می‌کند که جای هیچ نگرانی نیست. او با این آرزو که مسافران به سلامت به مقصد برسند، آنان را راهی می‌کند. وقتی هم کشتی و مسافرانش در دریا غرق می‌شوند، بی‌سروصدا خسارتش را از بیمه می‌گیرد.

احتمالاً هر کس ماجرا را بشنود مالک کشتی را، دست‌کم تا حدودی، از نظر اخلاقی مقصر می‌داند. به‌هرحال، او وظیفه‌اش را انجام نداد و پیش از سفر مطمئن نشد که کشتی‌اش سالم است.

حالا اگر کشتی برای سفر مناسب می‌بود و سفر بدون هیچ مشکلی انجام می‌شد چه می‌توانستیم بگوییم؟ کلیفورد استدلال می‌کند که باز هم این نتیجه، مایۀ خوش‌نامیِ مالک کشتی نیست، چون او حق نداشت به ایمن‌بودن کشتی باور داشته باشد؛ ترجیح داده بود نداند کشتی‌اش برای دریانوردی آماده است یا نه.

به‌عبارت دیگر، صرفاً کاری که مالک کشتی انجام می‌دهد ــ یا انجام نمی‌دهد ــ نیست که پیامدهای اخلاقی دارد. باورهایش نیز همین‌طورند.

در این مثال، به‌راحتی می توان دید که چگونه باور هر کس به کارها او جهت می‌دهد. بااین‌حال، نکتۀ مهم‌ترِ مثال کلیفورد این است که باورهای فرد همیشه بر دیگران و بر کارهای آن‌ها نیز تأثیرگذار است.

انسان‌ها و افکارشان جزیره‌هایی جداافتاده نیستند

در مقالۀ کلیفورد دو پیش‌فرض به چشم می‌خورَد. اول این‌که هر باوری شرایط شناختی را برای پیروی باورهای مرتبط به وجود می‌آورد. به بیان دیگر، وقتی باوری داریم، پذیرفتن افکار مشابه آن آسان‌تر می‌شود.

این امر در تحقیقات علوم‌شناختیِ معاصر به اثبات رسیده است. به‌عنوان مثال، برخی از باورهای نادرستِ توطئه‌آمیز ــ مانند این باور که ناسا فرود آپولو روی ماه را از خودش درآورده ــ با این احتمال مرتبط است که فردی به دروغ باور کند تغییرات آب‌وهوایی، حقه و فریبی بیش نیست.

پیش‌فرض بعدی کلیفورد این است که هیچ انسانی آن‌قدر تک‌افتاده نیست که باورهایش به هیچ وجه بر دیگران تأثیر نگذارد. باورهای هیچ‌کسی در خلأ شکل نگرفته است. تأثیر خانواده، دوستان، محافل اجتماعی، رسانه‌ها و رهبران سیاسی بر نگرش دیگران بسیار روشن است. مطالعات نشان می‌دهند همین که صرفاً اطلاعات غلط به گوش‌مان می‌خورد تأثیر شناختی بلندمدتی بر نحوۀ تفسیر و یادآوری اتفاقات خواهد داشت و این تأثیرات، حتی پس از اصلاح‌شدن اطلاعات غلط، پابرجا خواهند بود. به‌عبارت دیگر، وقتی اطلاعات نادرست را می‌پذیریم دچار سوگیری‌ای می‌شویم که اجازۀ تجدید نظر را نمی‌دهد.

کلیفورد با درنظرگرفتن این نکات استدلال می‌کند که باورکردنِ چیزی بر اساس شواهد ناکافی، همیشه ــ نه‌فقط در قیاس با واقعیت، بلکه از نظر اخلاقی ــ اشتباه است5. پیش‌فرض این دیدگاه این نیست که افراد همیشه به منابعی دسترسی دارند تا در همۀ زمینه‌ها باوری را با آگاهی اتخاذ کنند. کلیفورد می‌گوید اگر در موضوعی متخصصی وجود دارد، خوب است نظر او را بپذیریم و اگر این‌طور نیست، از قضاوت پیرامون آنچه دلیل محکمی در رد یا تأییدش نداریم، خودداری کنیم.

همان‌طور که کلیفورد در مقاله‌اش می‌گوید، دزدی غلط است، حتی اگر دزد نپذیرد کارش اشتباه است. داشتن باورهای غلط هم همین‌طور است.

علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد

این استدلال که انسان‌ها اخلاقاً در قبال باورهایی با شواهد ناکافی مسئول‌اند، لزوماً به این معنی نیست که قابل‌سرزنش‌اند. همان‌طور که در پژوهش دیگرم استدلال کرده‌ام، فرض‌های کلیفورد ماهیت اخلاقی شکل‌گیری باور را روشن می‌کنند. همین که بگوییم ایجاد و پرورش تفکر انتقادی مسئولیتی اخلاقی است کفایت می‌کند؛ لازم نیست هر کس را که طرفدار باوری بدون پشتوانه است، فردی ذاتاً غیراخلاقی بدانیم و محکومش کنیم.

معمولاً طوری از اخلاق صحبت می‌شود که گویی صرفاً مربوط به شناسایی و نکوهش رفتارهای بد است. بااین‌حال، در عصر افلاطون و سقراط هم، اخلاق در پی راهنمایی افراد برای زندگی خوب در اجتماع و با دیگران بوده است.

به همین صورت، اخلاقِ باور یادآور این نکته است که باید خوب تحقیق‌کردن را یاد بگیریم و این کار مهم را به‌خاطر دیگران انجام دهیم. یادگیری شناسایی استدلال‌های غلط می تواند ما را، به‌لحاظ شناختی، در برابر اطلاعات غلط ایمن کند.

به این ترتیب، چه‌بسا لازم است که با بازنگری در سرمایه‌گذاری‌های آموزشی، بیشتر به رشته‌هایی بپردازیم که، در طول تاریخ، تفکر انتقادی و گفت‌وگوی شفاف را به دانش‌آموزان آموزش داده‌اند، رشته‌هایی مانند فلسفه. جامعۀ مدرن به‌دنبال سازوکارهای مبتنی بر فناوری‌ای است که از ما در برابر اطلاعات نادرست محافظت کنند، اما شاید هنوز هم روی‌آوردن به آموزش اساسی از طریق ارائۀ فراگیر علوم‌انسانی و اطمینان از دسترسی همۀ شهروندان به آن بهترین راه‌حل باشد.»

پی نوشت
Republic
to know the good is to do the good
W.K. Clifford
epistemic humility
یعنی علاوه بر این‌که مطابق با واقع نیست، اخلاقاً هم نمی‌توان به چنین گزاره‌ای باور داشت (مترجم).

منبع: theconversation

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا