خرید تور تابستان

شاهرخ مسکوب که بود؟

برترین‌ها نوشت: شاهرخ مسکوب نویسنده و پژوهشگر معاصر و یکی از برجسته‌ترین شاهنامه‌پژوهان ایرانی بود. او زندگی پرفرازونشیب و دشواری را سپری کرد که سال‌های بسیارش نیز در غربت گذشت. دوری اما برای مسکوب به معنای فراموشی نبود. او در تمام سال‌های زندگی در اروپا از فعالیت‌‌های ادبی‌اش دست نکشید که حاصلش یافته‌ها و آثار ارزشمند اوست.

شاهرخ مسکوب کیست؟

شاهرخ مسکوب در 20 دی‌ سال 1304 در شهر سرسبز بابل چشم به جهان گشود. او دوره‌ی ابتدایی خود را در یک مدرسه‌ی علمیه در شهر تهران گذراند. در همان زمان به سراغ آثار بزرگان ادبیات می‌رفت و کتاب‌های داستان و رمان‌های مشهور را مطالعه می‌کرد. بعد از پایان دوره‌ی ابتدایی، خانواده‌ی مسکوب به اصفهان رفتند و برای چندین سال در آن شهر زندگی کردند.

چوب و هنر_Fپلاس

او در جست‌‌وجوی دانش به دانشگاه تهران قدم گذاشت و در رشته‌ی حقوق شروع به تحصیل کرد. در همین سال‌ها مانند بسیاری از اهل ادب و هنر به عقاید چپ‌گرایان و افکار حزب توده علاقه‌مند شد و فعالیت‌های سیاسی خود را آغاز کرد. او زبان فرانسوی را برای آشنایی بیشتر با اطلاعات روز سیاسی آن دوره فراگرفت و تفسیر اخبار خارجی در روزنامه‌ی قیام ایران، اولین کار جدی‌اش در زمینه‌ی نویسندگی بود؛ سپس اندک‌‌اندک به‌صورت جدی‌تر به فعالیت‌های ادبی پرداخت و کتاب‌های بسیاری نوشت.

مسکوب نسبت به وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران بی‌تفاوت نبود و دیدگاه‌های خود را نسبت به حکومت وقت بیان می‌کرد. او به سبب عقاید و موضع‌گیری‌های سیاسی به زندان افتاد. بعد از انقلاب برای مدتی در روزنامه‌ی آیندگان مشغول به کار شد. با تغیر شرایط و گسترش سانسور، فضا برای نوشتن محدودتر شد و مسکوب جهت فراهم آوردن وضعیتی مطلوب و معتدل برای ادامه دادن فعالیت‌‌هایش ایران را برای همیشه ترک کرد و به پاریس رفت. زندگی او بعد از مهاجرت دگرگون شد و روزگار سختی را در خارج از ایران گذراند؛ فقر و تنگ‌‌دستی و دوری از سرزمینی که در آن ریشه داشت. شاهرخ مسکوب سرانجام در 23 فروردین سال 1384 به علت بیماری سرطان خون، در شهر پاریس درگذشت. دوستان صمیمی او پیکرش را به ایران منتقل کردند تا او را در سرزمین مادری‌اش به خاک بسپارند. مزار او در بهشت‌زهرای شهر تهران است

فعالیت‌های ادبی و آثار شاهرخ مسکوب

مسکوب درباره‌‌ی بسیاری از آثار کلاسیک ادبیات فارسی مانند شاهنامه‌ی فردوسی و دیوان حافظ تحقیقات زیادی انجام داده و در جهت احیا، گسترش و حفظ زبان فارسی بسیار کوشیده است. از جمله آثار پژوهشی او می‌توان به مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار، سوگ سیاوش: در مرگ و رستاخیز، شکاریم یک‌سر همه پیش مرگ، ارمغان مور، در کوی دوست و از دیگر تألیفات موفقش می‌توان به سفر در خواب، گفت‌وگو در باغ، روزها در راه، سوگ مادر، کتاب مرتضی کیوان و… اشاره کرد.

آقا شاهرخ، هیچکس اندازه شما ایران را دوست نداشت

او همچنین به انگلیسی و فرانسوی تسلط کامل داشت و در عرصه‌ی ترجمه نیز خوش درخشیده است. ترجمه‌های او درست مانند تألیفاتش به دل می‌نشینند و مخاطب از خواندن آن‌ها لذت می‌برد. او کتاب‌های مختلفی مانند ادیپ شهریار و آنتیگون، خوشه‌های خشم و… را ترجمه کرده است.

کتاب سوگ مادر

از دست دادن عزیزان سخت است. بعد از مرگ نزدیکان تا مدت‌های طولانی، لبخند از لب‌ها رخت می‌بندد، اشک مهمان دائمی چشم‌ها می‌شود و غم و اندوه در قلب‌ها خانه می‌کند. شاهرخ مسکوب بارها فوت عزیزان خود را دیده بود. او پدر خود را در نوجوانی از دست داد و دوستان زیادی را به خاک سپرد؛، اما فقدان مادر تجربه‌ی جدید، تلخ و سنگینی بود. کتاب سوگ مادر شامل یادداشت‌های پراکنده‌ی مسکوب در مورد مادرش است.

آقا شاهرخ، هیچکس اندازه شما ایران را دوست نداشت

حسن کامشاد این یادداشت‌های عاطفه‌‌برانگیز را بعد از فوت شاهرخ، جمع‌آوری کرده است. سوگ مادر در سال 1386 به همت نشر نی منتشر شد و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفت. این نوشته‌ها از اسفند ماه سال 1342 و قبل از فوت مادر شروع شده و تا سال 1376 ادامه پیدا می‌کند.

کتاب روزها در راه

روزها در راه در سال 1379 به همت نشر خاوران در پاریس منتشر شد. این مجموعه‌ی دوجلدی روزنوشت‌ها و خاطرات زندگی مسکوب را شامل می‌شود. در این اثر با شاهرخ مسکوب همراه می‌شویم و از زمان قبل از انقلاب در سال 1357 تا سال 1997 سرگذشت این نویسنده را دنبال می‌کنیم. او نوشتن خاطراتش را در ایران شروع کرد، اما بعد از مهاجرت هم به این کار ادامه داد.

آقا شاهرخ، هیچکس اندازه شما ایران را دوست نداشت

«صبح جمعه است. در ایوان خانه‌ی مهرانگیز نشسته‌ام؛ در خزرشهر. باران ریزی می‌بارد. به قول مازندرانی‌ها، زِلفِشه. ریز‌تر از هر قطره‌ای، چیزی مثل نم و شبنم که باریدنش احساس نمی‌شود، که در هوا آویزان است و بر صورت و دست احساسش می‌کنی. صدای دریا، صدای تمام‌نشدنی، یکنواخت و متنوع دریا_ صدائی که همیشه همان است و هیچ آنی همان نیست_ به گوش می‌رسد. صدا انگار از راه‌های دور می‌آید و در همان‌ حال انگار از زیر پا بلند می‌شود و در هوا می‌پیچد. دریا دور و نزدیک و بیگانه و دوست در خودش می‌پیچد، طوفانی است، آشفته است و آرام ندارد. چیزی برای گفتن دارد، تا ساحل می‌آید و زبانش را به شن‌ها می‌کشد، می‌گوید و برمی‌گردد. حرف نمی‌زند، با هزار زبان همهمه می‌کند. همهمه‌ی دریا در فضا موج می‌زند و باد را می‌راند. درخت‌ها با برگ‌های سرمازده زیر باران می‌لرزند و ذرات آب روی پوست سبزشان می‌درخشد؛ مثل چراغ‌های سوزنی، مثل منجوق و ستاره و خرده شیشه. هوا آبکی است و ابرها روی بام‌ها و درخت‌ها شکم داده‌اند، لخت، سنگین، پربار افتاده‌اند و به کندی زیر آسمان پست جا‌به‌جا می‌شوند، مثل اینکه در دسترس هستند. هنوز خزان نشده، هنوز این سرزمین نه سرد و نه گرم، سبز و بهاری است. صدای خیس، صدای بارانی و بی‌آرام دریا می‌آید. امواج همانند صدا پیاپی هوا را می‌رانند و باران_ برای ما خشکی‌زده‌ها_ نشان دوستی آسمان و زمین است. دو سه روزی است که حالم بهتر است، با گیتا صحبت کردم. گفت غزاله راه افتاده است، هر روز سه چهار بار و هر بار هفت هشت قدمی برمی‌دارد و بعدش می‌ماند. اول کار است. خبر خوبی بود. نگرانی‌ام تا اندازه‌ای برطرف شد. ولی به‌هرحال دیروز رفتند آمریکا، به هوستون، تا اگر لازم باشد آزمایش‌هایی بکنند. کاش اصلا لازم نباشد. این دو سه روز از اخبار تهران دور بوده‌ام.

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا