روی برنگردان | محمدرضا تاجیک
دکتر محمدرضا تاجیک، نظریهپرداز و استاد دانشگاه در یادداشتی با عنوان «روی برنگردان» که برای انتشار در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
یک
بهراستی، حالواحوال زمان و زمانۀ امروز ایران با ما از چه آیندهای سخن میگوید؟ یا با بیانی اسپینوزایی، در بطن و متن حالمایههایی که انسانِ ایرانی در اکنونیت بیقرار خویش تجربه میکند، کدام گشودگی/ناگشودگی امکانها، یا کدام گذار موجد و مقوم یا مانع و مخرب امکانها نهفته است؟
در روایتی در انجیل یوحنا میخوانیم: وقتی نبی و واعظی دورهگرد به نام عیسی اهل ناصره را برای بازجویی نزد حاکم رومی، پونتیوس پیلاتوس، بردند چه اتفاقی افتاد. پیلاتوس میخواهد دربارۀ این مرد عجیبوغریب بیشتر بداند، مردی که بهنحوی بسیار مرموز میگفت «بهر این زاده شدم، و به جهان آمدم، تا بر حقیقت گواهی دهم. هر آن کس که از حقیقت باشد بر آوای من گوش فرامیدهد. پیلاتوس در پاسخ گفت «حقیقت چیست؟» و بعد روی خود را برگرداند تا با کسی دیگر صحبت کند.
فرانسیس بیکن، نویسنده و سیاستمدار انگلیسی، در مقالهای با عنوان «دربارۀ حقیقت» که در سال ۱۶۲۵ نوشت -یعنی چند سال قبل از اینکه از مقامش بهعنوان رئیس مجلس اعیان انگلستان عزل شود- دربارۀ این قطعه چنین اظهار نظر کرد: «پیلاتوسِ مسخرهباز گفت حقیقت دیگر چیست؟ و منتظر پاسخ نماند». نکتۀ مهم این است که پیلاتوس بعد از اینکه سؤالش را پرسید روی خود را از عیسی برگرداند، چون از پاسخ عیسی میترسید. و پیلاتوس تنها کسی نیست که چنین احساسی دارد. برای پیلاتوسِ «مسخرهباز» حقیقت فقط بازی و مضحکه است. بیکن میگوید اشخاصی مثل پیلاتوس «هر باور راسخی را نوعی بردگی میدانند».
آرت اسپیگِلمَن، در کتاب گرافیکی خاطرات خود به نام موش، تجربۀ پدر و مادرش از زندگی در اردوگاههای کار اجباری رژیم نازی را روایت میکند و هر ملیتی را بهصورت حیوانی خاص ترسیم میکند: نازیها بهصورت گربه، یهودیان بهصورت موش، لهستانیها بهصورت خوک، آمریکاییها بهصورت سگ و مانند اینها. او در این کتاب میگوید افسران نازی مردی را که میگفتند یهودی است دستگیر میکنند، اما این مرد اصرار میکند که آلمانی است و نه یهودی («من از دست قیصر نشان افتخار گرفتهام. پسرم سرباز آلمان است!»). و اسپیگلمن صورت این مرد را اول بهشکل موش، بعد بهشکل گربه و در آخر هم چیزی بین موش و گربه ترسیم میکند. اما افسران به خواهش و تمنای او اعتنا نمیکنند. او را دستگیر میکنند و میکشند و کار به همین منوال ادامه مییابد: او موش است. او یهودی است. او آن چیزی است که افسران میگویند. در جامعهای که دوستدار و جویای حقیقت نیست و مردمش وسوسههای خود را نمیشناسند و تلاش نمیکنند حیلهگری را از دلهایشان محو کنند، درنهایت، حقیقت همان چیزی میشود که قدرت میگوید. (ن.ک. به لن جیکوبز Alan Jacobs، «با مسخرهبازی نمیتوان به حقيقت نزديک شد»، سایت ترجمان)
دو
وضعیت و شخصیت برخی از اربابان قدرت امروز ما نیز، چندان متفاوت از وضعیت و شخصیت پیلاتوس و افسران نازی نیست، زیرا هیچکدام منتظر پاسخ حالهای متغیرِ نهان در حالمایهها (یا گذار و صیرورت میان حالها) نیستند. صدای دگرگونیهای پیوسته-در-راه را نمیشنوند (یا نمیخواهند بشنوند)، و یا نمیحواهند خطِ ملودیکِ دگرگونیهای پیوسته (به تعبیر دلوز) که میتواند با افزایش و کاهش توان همراه باشد، را ببینند. نمیخواهند پاسخ واقعیتها را وقتی از واقعیتِ آنان، یا از امر واقعی (در بیان لکان) که در اعماق آنها نشسته، از زبان خودِ واقعیتها بشنوند.
شگفتتر آنکه، علاقهای وافر به شنیدن پاسخهای مصنوع و مصقول ذهن و میل و ارادۀ معطوف به قدرت و منفعت خود دارند. لذا خود میپرسند و خود پاسخ میدهند و از پاسخ خود سخت لذت (یا به بیان لکان، «ژوئیسانس»/«کیف») میبرند. از منظر اینان، پاسخ حقیقی هر پرسش، به بیان نیچه، سپاهی است متحرک از استعارات، کنایهها، آرایههای زبانی و بیانی و ذهنی و تخیلی و نمادین آنان. از اینرو، حکایت پاسخ اینان، بیشباهت به بیان میرابو در صفات و مشخصات مردی که میباید برای مقام رئیس جمهوری انتخاب شود، نیست.
آوردهاند که میرابو یکی از رهبران بزرگ انقلاب کبیر فرانسه که مرد آبلهرویی بود، برای مردم نطق میکرد. موضوع سخنرانیاش بیان صفات و مشخصات مردی بود که میباید برای مقام رئیس جمهوری انتخاب شود. میرابو، در این مورد داد سخن میداد، ولی همۀ صفات و مشخصاتی که به زبان میآورد، در حقیقت صفات و مشخصات خودش بود. یکی از سیاستمداران باهوش فرانسه که در صف مستمعان بود، متوجه این معنی شد. رو به اطرافیاناش کرد و آهسته گفت: آقای میرابو، باید این را هم به ما اطلاع بدهند که آیا یکی دیگر از مشخصات رئیس جمهوری، این است که باید آبلهرو هم باشد. از این منظر، میتوان گفت «پاسخ همواره پاسخ قدرت است».
از اینرو، همواره با افزوده و مازاد یا بالقوگی و تفاوت – یعنی چیزی بیش از آنچه باید باشد – عجین است که موضوع میل و ژوئیسانس قدرت است. به بیان دیگر، قدرت در پاسخ، همواره بهمثابه حضوری مصر و لجوج که بیشتر به غیاب میماند insistence وجود دارد. از این منظر، پاسخ واقعی و حقیقی، آن است که توسط نظم نمادین قدرت نامگذاری میشود. بنابراین، از قبل مقهور و محسور و مسحور ایدئولوژی «یا نظم نمادین» قدرت است، ابژۀ میل اوست و آن میگوید که قدرت از او طلب میکند.
سه
اما به گواه تاریخ، در پاسخهای واقعی و حقیقی قدرتی نهفته است که هیچ قدرتی قادر به رویبرگرداندن از آن نیست. پاسخها واقعی و حقیقی، همچون امر سرکوبشده بازمیگردند و یا همچون امر تحت انقیاد، شورشی علیه پاسخهای دروغین (قدرتپرورده) برپا میکنند و گوشهای ناشنوا و ذهنهای بسته را سخت میآزارند. اصحاب قدرت دیگر نمیتوانند از حال و احوال جامعۀ مردمان و سیاست و اقتصاد و فرهنگ و دین و هنر و … بپرسند، و بهراحتی روی بگردانند و یا به پاسخ خویش دل خوش بدارند.
دیگر نمیتوانند با پاسخهای خویش روح سرکش و عاصی پرسشهای معطوف به ناکارگردی و کژکارگردی و بدکارگردی اصحاب تصمیم و تدبیر مسلط، بحرانها و بیقراریهای گوناگون، شکافها و شیارها و گسلهای قومیتی، نسلی، جنسیتی، فرهنگی، اجتماعی، طبقاتی، دینی، حاد شدن خصلت اعتراضهای اجتماعی، انجماد و تصلب فضای سیاسی، و… را رام کنند.
بهعنوان واپسین کلام، شاید بتوان جامعۀ امروز ایران را «جامعۀ تردید و پرسش» نامید، اما شاید کمتر بتوان نهاد قدرت مسلط در ایران امروز را «نهاد تدبیر و پاسخ» دانست. در این شرایط، چنانچه اهالی قدرت از «رویگرداندن» روی نگردانند و با تردیدها و پرسشهای فزایندۀ جامعۀ مردمان، مواجههای از سر مسئولیت و عدالت نداشته باشند، باید شاهد تعمیق و گسترش (و بهتبع، رادیکالیزه و ستیهندهتر شدن) رویگرداندن اکثریتی از آحاد جامعه از نهاد حکومت و قدرت باشیم.
انتهای پیام
قدرت در نطر این چپ سرمایه داری جهانی و اساسا سرمایه داری ازاد داخل ایران نیست که هر هویت ملی را نابود می کنه قصه میگه چپ چپ های قدیم حداقل به جلو گیری از امپریالیسم ناتو و امریکا اعتقاد داشتند در حد اونها هم نیستی تکرار نطریات لاکان و پست مدرنهای فرانسوی نطریه پردازی نیست عمو تلاش برای استفاده از نطریات اونها در ایرانه
اتفاقی نمی افتد اگر نهاد قدرت نهاد قدرته اتفاقی نمی افته ….
می دونی نطرم هم اینجا هم ذیل یهودی چپ چرند بود ولش کن …
ایشون نطریه پداز نیست ؟؟؟؟؟
یک مشت جملات آشفته به اسم تحلیل جامعه شناختی