خرید تور نوروزی

تولید پسماند کمتر وظیفه‌ی کیست، مردم یا دولت‌ها؟

با اینکه اقدامات فردی مؤثرند، باید به فکر راهکارهای کلان‌تر هم بود

چیپ کلول (Chip Colwell) استاد انسان‌شناسی دانشگاه کلورادو و سردبیر مجلهٔ اینترنتی و پادکست سپینز است و مطلبی با عنوان «Too much stuff: can we solve our addiction to consumerism» در وب‌سایت گاردین نوشته است که متن آن با ترجمه‌ی مزدک مفتون در سایت ترجمه منتشر شده است. متن کامل را در ادامه بخوانید.

در دهه‌های اخیر، مصرف انبوه و تولید پسماند، که منجر به بحران‌های اقلیمی و زیست‌محیطی شده، بسیاری را نگران کرده است، تا آنجا که برخی تصمیم گرفته‌اند سبک زندگی‌شان را تغییر دهند و با خرید کمتر وسایل زندگی و تولید کمتر پسماند به نجات کرهٔ زمین کمک کنند. اما بعضی‌ها می‌گویند این اقدامات فردی بی‌فایده است و تنها دولت‌ها و شرکت‌های بزرگ می‌توانند با تصویب قوانین و اصلاح الگوی مصرف از فاجعهٔ زیست‌محیطی جلوگیری کنند. حق با کدام طرف است؟‌ بالاخره آیا ما می‌توانیم تأثیری در وضعیت محیط‌‌زیست داشته باشیم؟ یا اینکه صرفاً وظیفهٔ دولت‌ها و شرکت‌هاست که فکری به حال این شرایط کنند؟

چیپ کلول،گاردین— یک روز سرد یخ‌بندان سوار ماشین از حاشیۀ دِنور گذشتم، از پایگاه نیروی هوایی باکلی عبور کردم و محلات حومۀ شهر را که در حاشیۀ دشت‌های بزرگ پهلوی هم چپیده‌اند پشت سر گذاشتم. دیدم از میان دشت چند برآمدگی دارد ظاهر می‌شود که از افق مثل کوه یخ بالا رفته‌اند. به آن‌ها نزدیک شدم، دیدم دورشان را سیم خاردار گرفته است و فهمیدم که به مقصد رسیده‌ام.

به پایگاه دفع زبالۀ آراپاهو دنور، که با اسم بانمکِ دَدز 1 شناخته می‌شود، رسیده بودم. من عضو توری بودم که یک خبرنگار محلی ترتیب داده بود. ده نفر بودیم که حول راهنمایمان، داک نیرو، یکی از مدیران ددز، میان‌سال و با طرز رفتار آدم‌های کاربلد، دور هم جمع شده بودیم. نیرو به ما گفت که ددز ۲۴ ساعت شبانه‌روز و شش روز در هفته باز است. هر روز ۸۰۰ کامیون می‌آیند و بارشان تا دو مگاتن دورریز در سال می‌رسد. ما کامیون‌ها را می‌دیدیم که به ایستگاه وزن‌کشی می‌رسیدند. نیرو می‌گفت «توقفی در کار نیست؛ کامیون پشت کامیون».

سوار یک ون شدیم و نیرو ما را به منطقه‌ای برد که حفرۀ جدیدی در آن در حال ساخت بود: پیِ کوه جدید زباله. اندازه‌اش ۱۰ هکتار بود و سطح داخلی آن را با خاک رس و خرده‌شیشه پوشانده بودند تا مانع از آن شود که مایعاتی که ممکن است موقع تجزیۀ زباله جمع شوند به آب‌های زیرزمینی نشت کنند. موقعی که ساخت آن تمام شود، این حفره از پسماند پر خواهد شد و ممکن است ظرف دو سال به ارتفاع ۹۰ متر برسد.

بعد نیرو ما را به یک محوطۀ خاک‌چال فعال برد. ما به صف عبور پیوستیم و جادۀ ناهموار و کثیف و شیب‌داری را تا بالای یک تپه سواره طی کردیم. می‌دیدیم که صفی از کامیون‌ها دوروبرمان می‌ایستادند تا هرآنچه را که می‌شود تصور کرد تخلیه کنند. یکی از افراد تور گفت «انگار تمام محتویات آپارتمان من را جمع کرده‌اند و اینجا ریخته‌اند»؛ شوخی نمی‌کرد. تراکتورهای ۱۰۰تنی از کاناپه گرفته تا جعبۀ کلوچه را به‌صورت قشر ضخیمی درمی‌آورد که آثار زندگی مدرن را درون خودش داشت، و در همان حال باد آشغال‌ها را مثل برف در هوا پراکنده می‌کرد. نتیجه: مدفن خشکی از پسماند که یک هزاره باقی خواهد ماند.

نیرو بعد ما را به بخش متاسفانه بسیار کوچکی از ددز برد که برای جمع‌آوریِ مواد قابل‌بازیافت و قابل‌تبدیل به کمپوست تخصیص داده شده بود. در ایستگاه آخر، از یک نیروگاه برق بازدید کردیم که با موتور قطارهای قدیمی کار می‌کرد و انرژی‌اش را گاز متانِ آزادشده از تجزیۀ زباله تأمین می‌کرد. این نیروگاهْ برق کافی برای تأمین انرژی ۲۵۰۰ خانه در سال را تولید می‌کند.

وقتی تور خاتمه یافت، من نمی‌توانستم از تحسین کارایی خاک‌چال خودداری کنم، عملیات مهندسی‌ای که این‌همه پسماند را مدیریت می‌کند. ددز به چرخۀ بی‌پایان مصرف شهر امکان می‌دهد بی‌وقفه ادامه یابد، ضمن اینکه احتمال آسیب زیست‌محیطیِ زودرس را کاهش می‌دهد. ولی منابع برای مدیریت چنین حجم عظیمی از پسماند همه‌جا وجود ندارد. مثلاً غنا هر هفته از کشورهایی مثل انگلستان، ایالات‌متحده و چین حدود ۱۵میلیون قلم پوشاک دست‌دوم وارد می‌کند. کار بسیاری از این البسه به توده‌های شبه‌زباله ختم می‌شود که، با باران‌های فصلی، در قالب میلیون‌ها قطعه‌لباسِ درحال‌پوسیدنِ درهم‌پیچیده به سواحل محلی منتقل می‌شوند.

در عین حال که قدردان کار نیرو و همکارانش بودم احساس انزجار هم می‌کردم. درک و پذیرش آنچه در واقع از مصرف جمعی ما حاصل می‌شود دشوار است –کوهی از پسماند و هزینه‌‌هایی که صرف بازیافت آن‌ها می‌شود. فقط همین یک پایگاه دفع زباله، مثل ماشین، دائم کار می‌کند تا جریان بی‌وقفهٔ اشیای رهاشده را مدیریت کند.

مصرف انبوه منافع زیادی به همراه داشته است: ایجاد اشتغال، رفاه مالی، ایمنی و امنیت فیزیکی، روش‌های جدید برقراری ارتباط، گفت‌وگو و تفکر، سفر آسان به تقریباً همه‌جای جهان، چراغ‌هایی که جلوی تاریکی شب‌ها را می‌گیرد و موسیقیِ همیشه در دسترس.

با این حال، هزینه‌هایش هم سرسام‌آور بوده است. نابرابری اقتصادی و جنگ بر سر منابع تجدیدناپذیر عدۀ بی‌شماری از انسان‌ها را به کشتن داده است. در دهه‌های اخیر رشد تند تولید به انتشار آلاینده‌ها و فروپاشی اقلیمی شتاب داده است، منجر به ازبین‌رفتن منابع آب شده است و در انقراض حیوانات نقش داشته است. «توده‌های زباله»، در ابعاد عظیم در اقیانوس‌های جهان شناورند که ذرات میکروپلاستیک بی‌شمار همراه آنها راهشان را به درون شبکۀ غذایی باز می‌کنند. حتی اگر وجود جنبه‌های مثبت در مصرف انبوه را تا زمان حاضر بپذیریم باید اذعان کنیم که وضعیت ناپایدار است، ولی به نظر می‌رسد که نمی‌توانیم جلوی خودمان را بگیریم.

در آغاز سال ۲۰۲۱، من و همسرم و دخترمان دور هم نشستیم تا ببینیم می‌توانیم جلوی مصرف خانواده‌مان را بگیریم یا نه. من از یک سری از افراد به‌اصطلاح مینیمالیست الهام گرفته بودم و می‌خواستم آن را امتحان کنم: دربارهٔ افرادی مثل لاورن سینگر، که در بروکلین به سبک «بدون پسماند» زندگی می‌کرد و زبالۀ هشت سالش آن‌قدر کم بود که می‌شد در یک شیشۀ مربا جایشان داد، جستجو کرده بودم. دربارۀ یک خانوادۀ چهارنفره در لس‌آنجلس خوانده بودم که استفاده از پلاستیک را به‌کل ترک کرده‌اند. با لارا جوانا آشنا شده بودم، مادر دو فرزند در همپشایر انگلیس که یک سال هیچ چیزی نخرید و ۲۵۰۰۰ پوند پس‌انداز کرد.

درحالی‌که داشتم لپ‌تاپم را باز می‌کردم، پرسیدم «ما چه‌کار می‌توانیم بکنیم؟» و مقاله‌ای از فوربز را آوردم که راهنمایی برای یک سال «بدون خرید» ارائه می‌کرد (که در مجله‌ای که یک بخش «فهرست میلیاردرها» دارد جالب است). پرسیدم «این چطوره؟».

دخترم، که آن‌موقع نُه سال داشت، سرش را به نشانهٔ موافقت تکان داد. گفت «من می‌خواهم از محیط‌زیست حمایت کنم». از آن‌همه جعبه که خرت‌و‌پرت‌ها داخلشان بود خوشش نمی‌آمد. او اضافه کرد «محیط زیست مهم است چون حیوانات در آن زندگی می‌کنند و درختان هم در آن زندگی می‌کنند». همسرم با اشتیاق نظر او را تأیید کرد. گفت «و من می‌خواهم مصرف‌گراییم را کم کنم چون بعضی وقت‌ها آدم فکر می‌کند خرت‌و‌پرت‌های زندگی روزمره خوشی می‌آورد، ولی این چیزها خوشی نمی‌آورند». داشتیم به نقطۀ شروع خوبی می‌رسیدیم.

برای انتخاب این نوع زندگیِ راهبردی، طیف وسیعی از انگیزه‌ها ممکن است در کار باشند: حس زیبایی‌شناسی (حالتی که افراد فضاهایی را می‌پسندند که در آن‌ها اشیای کمتری وجود دارد)، ذهن‌آگاهی (تمایل فرد به اینکه هدفمندانه‌تر زندگی کند) و تجربه (حالتی که در آن امتحان‌کردن سبک زندگی‌های مختلف افراد را به هیجان می‌‌آورد.) انگیزۀ دخترم محیط‌زیست بود؛ انگیزۀ همسرم ذهن‌آگاهی. در من بیشتر زیبایی‌شناسی مینیمالیستی غلبه داشت. ولی من علی‌الخصوص از خرید بی‌پایان خسته شده بودم و از امکان اینکه مصرف بی‌رویۀ ما این سیاره را نابود می‌کند به هراس افتاده بودم.

بعد از چند لحظه سکوت، همسرم تجدیدنظری کرد و گفت «باشد، شاید بلندگو که موسیقی پخش می‌کند با خودش خوشی هم بیاورد».

به نکتۀ جالبی اشاره می‌کرد. زندگی بدون اشیا غیرممکن است و اشیا می‌توانند برای ما تجارب خوشی و لذت ایجاد کنند. اشیا ما را به همدیگر، به گذشته‌هایمان و به هویت‌هایمان پیوند می‌دهند. حتی اگر ما از بعضی اشیا به‌خاطر ویرانی‌ای که به بار می‌آورند نفرت داشته باشیم، به اشیائی که ما را به آنچه هستیم تبدیل می‌کنند عشق می‌ورزیم. هر چه باشد ما انسان‌ها مدت‌های مدیدی است به اشیایمان متکی بوده‌ایم.

یک دفعه گفتم «چطور است که سال بدون خرید نداشته باشیم، سال کم‌خرید داشته باشیم؟ غیر از چیزهای ضروری، هرکدام از ما امسال فقط می‌توانیم پنج چیز بخریم».

ما این پیشنهاد را بررسی کردیم. من یک پیش‌نویس از چیزهای موردتایید که جزء آن پنج تا حساب نشوند تهیه کردم: خوراکی‌ها، اقلام مرتبط با کار و مدرسه، ضروریات بهداشتی و قطعات ماشین (اگر لازم شد). اجازه داشتیم که از دیگران هدیه قبول کنیم، اگرچه سعی می‌کردیم آنها را از هدیه‌دادن منصرف کنیم. ولی اگر خودمان برای دیگران هدیه‌ای می‌خریدیم، جزء آن پنج تا حساب می‌شد.

همه با خوشحالی قبول کردند. ولی من بعد از اینکه لپ‌تاپم را بستم شروع به فکرکردن دربارۀ تمام چیزهایی کردم که دلم می‌خواست قبل از اینکه به این برنامه برسیم خریده باشم -یک دوشاخۀ تلفن دیگر، یک ظرف غذای اتوماتیک بهتر برای گربه‌مان، کفش مخصوص دویدن، عینک آفتابی و … . شاید این برنامه از آنچه خیال می‌کردم دشوارتر بود.

این کار خانوادۀ من نسخه‌ای بود از مینیمالیسم، جنبشی درحال‌رشد در بسیاری از جوامع مصرف‌گرا با هدف زندگی‌کردن با چیزهای کمتر. الیزابت چی، شخصی ۴۰ساله در پورتلند ارگان، ۲۰۲۰ عدد از متعلقاتش را رها کرد و در سال ۲۰۲۰ به غیر از خوراکی، نوشیدنی و لوازم بهداشتی هیچ چیزی نخرید. بعضی‌های دیگر از خرید بعضی چیزهای مشخص خودداری می‌کنند، مثلاً چیزهای پلاستیکی. بعضی دیگر ممکن است ابزارک‌های یک‌بارمصرف یا لباس‌های مُد روز یا چیزهایی مثل بشقاب‌های کاغذی را، که استفاده از آن‌ها اسراف‌کارانه به نظر می‌رسد، ترک کنند.

عده‌ای دیگر هم هستند که به اصول اخلاقی مصرفِ مجدد ملتزم هستند؛ اینها چیزهای کمتری را دورمی‌ریزند و چیزهایی را که در صورت عدم التزام به این اصول ممکن بود دور بیندازند را نگه می‌دارند. در سال‌های اخیر، نرم‌افزار نِکست‌دور معروف شده است: همسایه‌ها برای قرض‌گرفتن ابزار از آن استفاده می‌کنند، اقلامی را با هم مبادله می‌کنند و چیزهایی را که در مسیر خاک‌چال و دور ریخته شدن هستند به دیگران می‌بخشند. نکست‌دور گزارش می‌دهد که مردم ۱۱ کشور و نزدیک به یک‌سوم خانوارهای ایالات‌متحده از آن استفاده می‌کنند. همین‌طور، بای‌ناتینگ -گروهی مجازی که در سال ۲۰۱۳ بنیان گذاشته شده و به «اقتصاد هدیه» و به اشتراک‌گذاری و قرض‌دادن اشیایی که قبلاً ممکن بود خریده یا دور انداخته‌ شوند اختصاص داده شده است. استفادۀ مجدد خلاقانه برای سینگر و دیگرانی که «سبک زندگی بدون پسماند» را دنبال می‌کنند نیز ضروری است، سبکی که مستلزم استفادۀ مجدد از اشیا (ازقبیل زنبیل پارچه‌ای)، قرض‌گرفتن اشیا از دیگران (مثلاً لیوان از همسایه‌ها برای مهمانی) و هدف‌گذاری مجدد و «به‌یافت» اشیا (مثلاً تبدیل چوب‌پنبۀ بطری به روکش پیشخوان آشپزخانه) است.

دست آخر کسانی هستند مثل خانوادهٔ من که در یک سالِ کم‌خرید مصرفشان را کاهش می‌دهند. بعضی‌ها متعلقاتشان را فقط به ۱۰۰ چیز کاهش داده‌اند. مستند سال ۲۰۲۱ نتفلیکس مینیمالیست: کمتر اکنون است2 بینندگان را به چالش می‌کشد که حذف یک چیز در ماه اول، دو چیز در ماه دوم، سه چیز و الی آخر را مد نظر قرار دهند -ازطریق فروختن، بخشیدن یا دورریختن. نسخۀ دیگر ظهور نوعی «ماده‌گرایی میراثی»3 است که در آن افراد فقط چیزهایی را می‌خرند که سال‌ها باقی خواهند ماند -ماندگاریِ برنامه‌ریزی شده به‌جای کهنگی عمدی. تلاش خانوادۀ من برای خرید کم به‌مدت یک سال در این دسته قرار می‌گیرد.

هراس اولیۀ من یک هفته ادامه یافت. مدام به چیزهایی برمی‌خوردم که «لازم بود» بخرم -عینک آفتابی، یک توپ شیطونک برای بازی با دخترم بعد از سوراخ شدن توپ محبوب قبلی، یک کتاب جدید، هدیه‌ای برای یک دوست که بچه‌دار شده بود. باید گفت من دربرابر تمام این وسوسه‌ها مقاومت کردم. به خودم یادآوری می‌کردم که قدردان چیزهایی که داریم باشم و به کم بسازم. ولی بعد همه‌گیری کرونا سررسید و ناگهان خانۀ کوچکمان تبدیل شد به دفتر کار، سالن ورزش و محل گذراندن تعطیلاتم -جایی که خانوادۀ ما تقریباً تمام لحظاتش را در آن می‌گذراند. با تردید و دودلی شروع کردیم به گشتن دنبال خانه.

تا آوریل ما یک کتاب پیانو و یک دوچرخۀ جدید برای دخترم خریده بودیم. بالاخره یکی از کفش‌های مخصوص دویدنم سوراخ شد؛ (فکر می‌کردم) انتخابی جز خرید یک جفت کفش جدید ندارم؛ به‌هرحال آمادگی جسمانی‌ام به آن بستگی داشت. همسرم دو کتاب به عنوان هدیه برای یک دوست خرید.

بعد اتفاقات پیش‌بینی‌نشده از راه رسیدند. اتفاقی، چندتا ماژیک‌ همراه تقریباً تمام لباس‌هایم در لباس‌شویی افتادند. بااین‌حال هنوز درمقابل خرید مقاومت می‌کردم. ولی ماه بعد یک خانۀ عالی برای خودمان پیدا کردیم. قیمت خرید پیشنهاد دادیم، با اینکه می‌دانستیم -از یک طرف قبول داشتیم از یک طرف انکار می‌کردیم- که برای اسکان در آن خانه لازم است هرکداممان خیلی بیشتر از پنج چیز بخریم.

درحالی‌که فقط بعد از شش ماه سال کم‌خریدمان در آستانۀ شکست بود، به یک متن طولانی تند ولی خنده‌‌‌‍‌دار علیه مینیمالیسم نوشتۀ چلسی فاگان در وبلاگ رژیم مالی برخورد کردم. فاگان چندین استدلال علیه تمام اَشکال مینمالیسم اقامه می‌کند. او نوشته است که مینیمالیسم طبقه‌گراست، مد زودگذرِ ثروتمندان است، به‌دلیل اینکه فقرای واقعی نیاز به نگرانی اینکه چه چیزی را نخرند ندارند و به‌دلیل اینکه اقلام «سازگار با محیط زیست» و «ماندگار» اغلب گران‌اند. فاگان یک پند مینمیالیستی را آورده: «پولتان را پای آن مزخرفات ایکیا خرج نکنید. با این میز ناهارخوری ۴۰۰۰دلاری ساختۀ دست یک رمان‌نویسِ شکست‌خورده در اسکاندیناوی شما دیگر هیچ‌وقت نیازی به اثاثیۀ دیگری ندارید -که معنی واقعیش این است که حالا درآمد کافی برای «سرمایه‌گذاری» روی لباس و محیط دوروبرتان دارید».

به‌علاوه فاگان این ایده را که سادگی و حذف حشو و زوائد مساوی ارزشمندیِ اخلاقی است «معنویت‌گرایی کاذب» می‌داند و به باد تمسخر می‌گیرد. فاگان نتیجه می‌گیرد که هر صورتی از مینیمالیسم «فقط شکل دیگری از مصرف آشکار است، راهی است برای اینکه بگوییم من و تمام چیزهایی را ببینید که از خریدشان امتناع کردم و چیزهای به‌ شدت گران و نادری که درعوض ارزشمند قلمداد کرده‌ام».

دیگران گفته‌اند که حمله‌کردن به خودِ مصرف به‌منظور حل مشکلات مصرف بی‌رویه احتمال موفقیت کمی دارد. مصرف‌گرایی نمادی برای آزادی و برابری دمکراتیک شده است -در جهان امروز، تصور این است که هر کسی می‌تواند هر چیزی مصرف کند و درنتیجه به شخصی تبدیل شود که می‌خواهد. جلوه و جذابیت نمادین مصرف را نمی‌‌شود خیلی راحت از بین برد.

مسلم است که آدم‌ها به اشیا عشق می‌ورزند. دنیل میلرِ انسان‌شناس روی خریداران فروشگاه‌های لندن تحقیقی انجام داده و مشاهده کرده است که بسیاری از افراد مصرف را عملی از روی لذت‌گرایی نمی‌بینند، بلکه به آن به چشم تهیه مایحتاج برای خودشان و خانواده‌شان نگاه می‌کنند. اقلامی که به خانه آورده می‌شوند راهی است برای نشان‌دادن اندیشیدن و توجه به نیازهای افراد درون آن. به‌این‌ترتیب خرید راهی است برای ابراز توجه و مراقبت -عملی از سر عشق. منطق ضدمصرف را می‌شود، جور عجیبی، ضدعشق تفسیر کرد. و کیست که عشق نخواهد؟

در عین حال که این استدلال‌ها علیه مینیمالیسم -به‌خصوص افراطی‌ترین اشکال آن- به‌ نظرم حقایق نگران‌کننده‌ای آمدند و من را تکان دادند، به این هم فکر کردم که در هر صورت با تجربه‌کردن آن چقدر درباره خودم، نیازهای خانواده‌ام و رابطه‌ام با اشیا، چیز یادگرفتم. وقتی از همسرم دربارۀ این انتقادها پرسیدم، برایم شرح داد که چطور دورۀ خرید کم باعث شده که قبل از خرید هرچیزی مکثی کند تا از خودش بپرسد که آیا واقعاً به آن نیاز دارد یا راه دیگری برای به‌دست‌آوردن آن هست یا نه. موقع تعطیلات یا تولدها فشار عصبی کمتری را تحمل کرده، چون می‌دانسته که لازم نیست نگران باشد که چه بخرد و این سبب شده که در نظر داشته باشد که توانایی خرید چیزی به این معنی نیست که باید این کار را انجام دهد. از نظر او مینیمالیسم معنویت‌گرایی کاذب نیست؛ بلکه به معنی دستیابی به رضایت واقعی و تجدید نظر دربارۀ اسباب و عوامل دستیابی به خوشیِ حقیقی است.

با او موافق بودم، هرچند این دل‌نگرانی را داشتم که علیرغم اینکه ممکن است مینیمالیسم راهکار خوبی در سطح فردی باشد، باز هم به راه‌حل‌های کلان‌تری نیاز داریم -راه‌حل‌هایی که نه فقط مصرف فردی بلکه فراتر از آن نحوهٔ کار جهان مصرف‌گرایی را مورد تجدیدنظر قرار دهند.

سپیده‌دم یک روز تابستانی در سال ۲۰۰۸، کلک مارکوس اریکسن که در ۶۰مایلی غرب لس‌آنجلس بر روی اقیانوس آرام شناور بود، داشت غرق می‌شد. بادهای تندی با سرعت ۵۰ گره دریایی دریا را به تلاطم آورده بودند و از میان تنۀ کشتی بی‌توان او می‌گذشتند و آن را در هم می‌شکستند. دور از انتظار نبود. به هر حال، کلک، که اسمش جانک بود، از بدنۀ یک هواپیمای سسنا ساخته شده بود که روی تختۀ نئوپان گذاشته شده بود و دورش ۱۵۰۰۰ بطری پلاستیکی حلقه زده بود.

بحران مواد پلاستیکی هشت سال قبل اریکسن را، موقعی که از میدوی اتل، قطعۀ کوچکی از زمین مسطح در کرانه غربی مجمع‌الجزایر هاوایی، بازدید کرده بود، تحت تأثیر قرارداده بود. در آنجا صدها هزار آشیانۀ آلباتروس لیسان وجود دارد. بازدید اریکسن که با راهنمایی هایدی اومن زیست‌شناس انجام شد بر روی میزان پلاستیکی که این پرندگان به عنوان غذا می‌بلعند تمرکز داشت. آلباتروس‌های والد فرزندانشان را از طیف شگفت‌آوری از مواد پلاستیکی که در این جزیره و آب‌هایش انباشته شده است تغذیه می‌کنند -مسواک‌، لوازم آشپزخانه، سیم‌، فندک‌ سیگار- که احساس سیری کاذب ایجاد می‌کنند. واضح است که بسیاری از این پرندگان می‌میرند و موقعی که اجساد درحال‌فسادشان می‌ترکد، شکم‌های مملو از پلاستیکشان نمایان می‌شود.

اریکسن مرد عمل است. زندگی‌اش را وقف این کرده است که آنچه را در میدوی اتل شاهدش بوده به معرض دید کسانی آورد که نمی‌دانند که چطور رابطۀ عاشقانه بشریت با پلاستیک به نمایش ترسناکی برای اقیانوس‌‌هایمان بدل شده است. در سال ۲۰۰۳ او ۲۰۰۰ مایل را سوار بر باتل راکت، کلکی که از ۲۳۲ بطری پلاستیکی دو لیتری ساخته شده بود، بر رود می‌سی‌سی‌پی پارو زد تا توجه‌ها را به آلودگی این آبراه جلب کند. بعد اریکسن می‌خواست جایی را که تمام پلاستیک‌های رودهای آمریکای شمالی درنهایت به آن می‌رسند ببیند.

او به تودۀ زبالۀ بزرگ اقیانوس آرام -مجموعه‌ای از ضایعات ساختۀ انسان که از کشور پرو بزرگ‌تر است و درون یک جریان چرخه‌ای اقیانوس گرفتار آمده است- به راهنمایی مردی که به عنوان کاشف آن شناخته می‌شود یعنی کاپیتان چارلی مور سفر کرد. در آنجا اریکسن فهمید که بخش کمی از آن از زباله تشکیل شده و بیشتر آن سوپ غلیظی است ساخته از پلاستیک‌های قطعه‌قطعه شده یا به قول او «شهرفرنگی ساخته‌شده از ذرات پلاستیک شبیه ترافل رنگی روی کیک فنجانی». اریکسن فهمید که پاک‌سازی این قطعات که حیات دریایی را به خطر می‌اندازند تقریباً غیرممکن است. اریکسن و تیمی از دانشمندان شاید اولین کسانی باشند که در سال ۲۰۱۴، بعد از ۲۴ سفر اکتشافی، وزن کل پلاستیک‌های موجود در اقیانوس‌های جهان را تخمین زده‌اند: حدود ۲۵۰۰۰۰ تن.

این بحران آن قدر عظیم است که کارهایی از قبیل آنچه که خانواده من برای کاهش پسماند-به‌خصوص پلاستیک- انجام داد، در برابرش هیچ است. آژانس حفاظت از محیط زیست ایالات متحده برآورد کرده است که در سال ۲۰۲۱ آمریکایی‌ها نزدیک به ۵۱ میلیون تن، یا به عبارتی هر نفر ۱۴۰ کیلوگرم، دورریزِ پلاستیک داشته‌اند. حتی اگر من به طریقی می‌توانستم که یک سال تمام یک اونس پلاستیک هم مصرف نکنم و دور نریزم باز هم اقدامات من کل پسماند پلاستیک کشور را ذره‌ای ناچیز کاهش داده بود. موقعی که این چیزها را حساب کردم این همه انرژی و اضطرابی که صرف سال کم‌خریدم کرده بودم به نظرم پوچ و بیهوده آمد.

فکر این قضیه موقعی که برای مصاحبه با مارکوسی اریکسن رفتم مدام در سرم می‌پیچید. اریکسن شلوار جین تیره و ژاکت پشمی مشکی به تن کرده بود، عینکش را روی موهای جوگندمی‌اش گذاشته بود و ظاهری حرفه‌ای داشت. بااینکه اشخاص ریاضت‌طلب به مسألهٔ مسئولیت فردی در مصرف توجه دارند، اریکسن تأکید می‌کند که مباحثات مدرن در این زمینه را روایت‌های شرکت‌هایی شکل داده‌اند که خودشان در بحرانی که دست به گریبانش هستیم از همه بیشتر مسئول‌اند.

اریکسن اعتقاد دارد که مسئولیت اصلی حل بحران زیست‌محیطی متوجه بنگاه‌ها و دولت‌هاست. آن‌هایی که مواد را تولید می‌کنند و آن‌هایی که مسئول نظارت بر آن هستند می‌توانند در مقیاس لازم برای تغییر واقعی عمل کنند. آنا کامینز، هم‌بنیان‌گذارِ مؤسسۀ ۵ چرخاب4،مؤسسه‌ای غیرانتقاعی که بر کاهش آلودگی پلاستیک تمرکز دارد، اخیراً به لس‌آنجلس تایمز گفته است که «اگر فکر کنیم اقدامات فردی تغییری جدی ایجاد خواهند کرد داریم خودمان را فریب می‌دهیم». «هر کار کوچکی مفید است، ولی تغییر در سطح سیاست‌گذاری عمومی و شرکت‌ها ضروری است».

اریکسن اعتقاد دارد که راهبرد کلان حل این معضل باید حرکت از «اقتصاد خطی» به «اقتصاد چرخشی» را در بر داشته باشد. همان‌طور که در سال ۲۰۱۷ نوشته است، این کار به معنی حرکت از اقتصادِ «یک بار مصرف کن و دور بینداز» به مدلی است «با سیستم‌های طراحی پایان عمر، بازیابی و بازتولید که مواد مصنوعی مثل پلاستیک را در یک حلقۀ بسته نگه می‌دارد». در حالت ایدئال، مواد مصنوعی هرچه بیشتر با موادی که آسیب کمتری به محیط‌زیست می‌زنند و پسماند کمتری تولید می‌کنند، جایگزین می‌شوند. بنگاه‌ها می‌توانند سیستم‌های بسته‌بندی و تحویل نوآورانه‌‌ای ازقبیل جعبه‌های قابل‌بازگشت و قابل استفادۀ مجدد ارائه دهند.

دولت‌ها می‌توانند قوانینی را به تصویب برسانند که در آنها استفاده از بعضی مواد یا محصولات مشخص ممنوع اعلام شود و کهنگیِ عمدی تعدیل شود و عمر مفید محصولات بیشتر در نظر گرفته شود -برای مثال در ایالات‌متحده قانون پیشنهادی حق تعمیر شاید باعث شود که ابزارک‌های خیلی بیشتری به‌جای تعویض، تعمیر شوند. در سال ۲۰۲۰ فرانسه قانون ضدپسماند را به تصویب رساند که بر اساس آن سازندگان گوشی‌هوشمند، ماشین‌ لباس‌شویی، تلویزیون، لپ‌تاپ و ماشین چمن‌زنی ملزم شده‌اند که محصولاتشان را بر اساس «شاخص تعمیرپذیری» فهرست کنند و شرکت‌‌ها را از نابودکردن اقلام فروش‌نرفته‌شان منع می‌کند. کنیا، روآندا، اوگاندا و تانزانیا همگی استفاده از کیسه‌های یک‌بارمصرف را ممنوع اعلام کرده‌اند و کنیا اخیراً پلاستیک‌های یک‌بارمصرف و شیشه را در پارک‌های ملی ممنوع اعلام کرده‌ است. شیلی، تا پیش از رسیدن سال ۲۰۲۵، تمام محصولات خوردنی و نوشیدنی یک‌بارمصرف را ممنوع خواهد کرد. اریکسن گفت «مدل شهر پسماند-صفر هم هست». «ما مخصوصاً این حرکت را در بازارهای درحال‌ظهور مشاهده می‌کنیم که فضا برای خاک‌چال یا منابع مالی برای استفاده زباله‌سوز ندارند. این راهبرد ایجاد نیروی کار حول تفکیک زباله، بازیافت و کمپوست‌سازی را در برمی‌‌گیرد.

بااین‌که این ایده‌ها روشن‌بینانه‌اند ولی با انتقادهای زیادی هم مواجه‌اند. بعضی‌ها اظهار می‌کنند که شواهدی کمی وجود دارد که نشان دهد که جوامع صنعتی این توانایی را در خود دارند که از اقتصاد خطی به سمت اقتصاد چرخشی حرکت کنند و از فواید زیست‌محیطی مورد انتظار آن بهره برند. بعضی دیگر می‌گویند که از دید مهندسی ساخت سیستمی که به معنای واقعی حلقه‌بسته باشد، غیرممکن است. در تولید صنعتی همیشه مواردی پیش می‌آید که در آنها لازم می‌شود که مواد جدیدی وارد سیستم شود و فراوارده‌های پسماندی از آن خارج شود. مواد و مصالح دچار فرسایش می‌شوند. ماشین‌ها نشتی پیدا می‌کنند. بعضی از مواد سمی آن قدر خطرناک‌اند که نمی‌شود آنها را به چرخه بازگرداند. به علاوه در یک تحقیق که در آن اقتصادهای چرخشی مورد بررسی قرار گرفته‌اند، نه اینکه در آن فقط روی مکانیزم‌های ایجاد سیستم‌های حلقه‌بسته تمرکز شده باشد، مشاهده شده است که در اقتصاد چرخشی برخلاف انتظار تولید کل افزایش پیدا کرده است.

علت این است که، دقیقاً به این دلیل که تولید چرخشی هزینه تولید هر واحد را کاهش می‌دهد، تقاضا برای چیزهای ارزان‌تر افرایش می‌یابد که درنهایت تولید را بالا می‌برد و از منافع زیست‌محیطیِ مورد انتظار از اقتصاد چرخشی می‌کاهد. در موارد دیگر، صرفه‌جویی‌های ایجاد شده از طریق بالابردن کارایی تولید با تصمیماتی که مصرف‌کنندگان دربارهٔ نحوهٔ استفاده از این پس‌اندازهای بالقوه می‌گیرند، جبران می‌شود. مثلاً در سال‌های اخیر جهشی رو‌به‌جلو در کارایی سوخت خودروها اتفاق افتاده است، ولی صرفه‌جویی در سوخت با بزرگ‌ترشدن ابعاد خودروها جبران شده است. تحقیق به این نتیجه ختم شده است که می‌توان برای کاهش این «بازگشت‌به‌عقب اقتصاد چرخشی» قدم‌هایی برداشت، ولی این راهکارها با اهداف شرکت‌های انتفاعی همخوانی ندارد.

بعضی دیگر هم چنین استدلال می‌کنند که ایدۀ اقتصاد چرخشی، به‌جای اینکه مفروضات سرمایه‌داران و شرکت‌ها که ما را به این وضعِ درهم‌برهم رسانده‌اند رد کند، آن‌ها را قاب‌بندی مجدد می‌کند. اقتصادهای چرخشی به‌جای به‌چالش‌کشیدن انتخاب رشد به‌عنوان هدف، شکل تازه‌ای از رشد را خلق می‌کنند که باز هم در دست شرکت‌های صنعتی است. اتهام وارده به اقتصاد چرخشی این است که به شعار شرکت‌ها تبدیل شده است و این خود موجب سیاست‌زدایی از بحران زیست‌محیطی می‌شود، چراکه به‌جای درگیرشدن با نظام اقتصادیِ ناعادلانه‌ای که با هزینۀ عدۀ زیادی از مردم قدرت و منافع را به عدۀ قلیلی می بخشد، جنسِ راه‌حل مسئله را فنی می‌داند که باید توسط صنعت حل شود.

برای التزام به کاهش مصرف و پسماند مرتبط با آن دلایل اخلاقیِ قدرتمندی می‌شود اقامه کرد، چون بااینکه ممکن است سهم فرد در بحران محیط زیست بسیار اندک باشد، فداکاری‌های کوچک ما -مثلاً با خرید پلاستیک کمتر- مسلماً به تغییرات مهمی منجر می‌شوند. این نوع فداکاری‌ها ارزش‌هایی را که به آنها معتقدیم به دیگران نشان می‌دهد که ممکن است افراد دور‌وبرمان را هم ترغیب کند که آنها هم سهمشان را ادا کنند.

در سطحِ کلان، باید تغییرات ساختاری اتفاق بیفتد –یعنی خط مشی‌های عمومی، قوانین، معاهدات بین‌المللی، ساختار، برنامه‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری‌های جدید باید در نظر گرفته شود. شکی نیست که ایدۀ اقتصاد چرخشی محدودیت‌های عملی دارد و ممکن است در جهت منافع تجاری از آن سوء استفاده شود، ولی به نظرم ساده‌لوحانه است اگر خیال کنیم که می‌توانیم برای حفاظت از سیاره‌‌مان خیلی راحت سرمایه‌داری و اقتصاد جهانی را کنار بگذاریم. درعمل اقتصاد چرخشی یک رویکرد واحد نیست، بلکه شامل چندین رویکرد است -مجموعۀ وسیعی از رَویه‌ها درون صنایع مشخص، راهی برای تفکر دربارۀ مسائل مهندسی، مجموعه‌ای از خطوط راهنما و آمال برای دولت‌ها و شرکت‌هاست. با اینکه گستردگی دامنۀ این رویکردها از بعضی جنبه‌ها این جنبش را به گسست و چندپارگی دچار می‌کند، به این معنا هم هست که ما این امکان را داریم که به تجربیات مختلف نگاه کنیم و ببینیم کدامشان درست کار می‌کنند و کدام درست کار نمی‌کنند. در لحظۀ اضطراری کنونی به اقدام عاجل نیاز است و این یعنی در این زمینه باید با شرکت‌هایی که جهان مدرن ما را می‌سازند همکاری کرد.

هرچند این به معنی تسلیم نیست؛ همۀ ما باید سهممان را در فشارآوردن به اصحاب قدرت ادا کنیم تا تغییر واقعی و معنی‌دار ایجاد کنیم، در عین اینکه باید تلاش کنیم که تغییر واقعی و معنی‌داری در زندگی خودمان پدید آوریم.

این مطلب را چیپ کلول نوشته و در تاریخ ۲۸ نوامبر ۲۰۲۳ با عنوان «Too much stuff: can we solve our addiction to consumerism» وب‌سایت گاردین منتشر شده است و برای نخستین‌بار با عنوان «تولید پسماند کمتر وظیفهٔ کیست؟ مردم یا دولت‌ها؟»در سی‌امین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ مزدک مفتون منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ با همان عنوان منتشر کرده است.
این مطلب برگرفته از آخرین کتاب کلول است.
چیپ کلول (Chip Colwell) استاد انسان‌شناسی دانشگاه کلورادو و سردبیر مجلهٔ اینترنتی و پادکست سپینز است که به مسائل و کشفیات انسان‌شناختی می‌پردازد. مطالب عمومی او در نشریاتی چون نیویورک تایمز، آتلانتیک و فارن افرز منتشر می‌شوند.

پاورقی
1 Denver Arapahoe Disposal Site (DADS)
2 The Minimalists: Less Is Now
3 heirloom materialism
4 gyre institute

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا