ارباب علوم
فرهاد قنبری، در کانال تلگرامی خود نوشت: «دانش سیاسی که افلاطون و سقراط آن را «ارباب علوم» مینامند چیزی جدای آن چیزی است که امروز در دانشکدههای علومسیاسی و روابط بینالملل کشور (سایر کشورها هم چیز چندان متفاوتی نیست) به دانشجویان آموزش داده میشود. علومسیاسی در جامعهٔ ما بیشتر تدریس «اطلاعات عمومی» است تا پرورش افرادی که قدرت اندیشیدن و پرسشگری و در انداختن طرحی جدید داشته باشند.
اما دانش سیاسی مورد نظر سقراط و افلاطون، دانشی است که فرد را به انسانی پرسشگر تبدیل میکند که توان طرح سؤال در امور طبیعیشدهٔ سیاسی را دارد و به کنکاش در مورد چرایی، وظیفه و هدف وجودی و غایی مسائل سیاسی و حکومت و امثالهم میپردازد.
چیزی که امروزه در دانشکدههای علومسیاسی به دانشجویان تدریس میشود، بیشتر از آنکه سیاست و سیاستورزی و اندیشدن سیاسی باشد، آشنایی با انواع نظامهای سیاسی و سازمانهای بینالمللی و امثالهم است. اغلب واحدهای درسی که دانشجوی علومسیاسی میخواند، همان چیزهاییست که یک خبرنگار و رورنامهخوان حرفهای و دنبالکنندگان شبکههای خبری سیاسی با آنها آشناست. (بهعنوان مثال کسی که به مدت چهار سال مخاطب هر روزهٔ روزنامهٔهای کثیرالانتشار بودهاست، آگاهی و شناخت سیاسی او در بسیاری موارد بیشتر از کسی است که لیسانس علوم سیاسی دارد)
به متون و واحدهای درسی رشتهٔ علومسیاسی که مینگریم، میبینیم که هدف این رشته در بهترین حالت تربیت کارمند (آن هم برای خالی نبودن عریضه) برای برخی ادارات مانند فرماندرایها و بخشداریهاست و کسی هم انتظاری از تبدیل شدن آنها به متفکر و اندیشمند سیاسی را ندارد.
اما باید توجه داشت، دانش سیاسی یا فهم تفکر سیاسی چیزی فرای شناخت انواع حکومتها و سازمانهای بینالمللی و شیوههای حکومت و امثالهم است. دانشجوی جامعهشناسی یا علوم و فلسفه سیاسی و روابط بینالملل باید بتواند به پرسش اساسی و وجودی چرایی سیاست و هدف و غایت سیاست بپردازد و با ذهنی انتقادی و پرسشگر به نقد تمام امور طبیعی پذیرفته شده در ساختار قدرت در جهان بپردازد. دانشجوی علومسیاسی امروز بیشتر از آنکه نام احزاب و جناحهای سیاسی ایران و آمریکا و…، را بشناسد، باید بتواند به این پرسشهای بنیادی چرایی تشکیل جامعه سیاسی پاسخ دهد.
علوم سیاسی و جامعهشناسی و تاریخ و فلسفه صرفاً حفظ کردن متون و جزوههای (عمدتاً بیسروته اساتید) و پاس کردن واحدهای اعلام شدهٔ دانشگاهی نیست. علومسیاسی و فلسفه، علومی تزئینی و تقلید از دانشگاههای غربی نیستند، علومسیاسی و در کل علومانسانی آن کلیشهٔ مضحک «علوم ساده و حفظ کردنی» نیست، علومسیاسی و فلسفهٔ سیاسی نیاز به ذهنی خلاق و عمیق و تفکری انتقادی و مسئلهساز دارد و فارغالتحصیل این رشته باید توان پرداختن و تحلیل مسائل به دور از هیاهوهای رسانهای را دارا باشد.
اینکه دانشجو متونی را با حفظ کردن شب امتحانی و گاهی با تقلب پاس کند که کارشناس ادبیات و هنر و سیاست و تاریخ و جامعه و دارای ذهن و اندیشهٔ فلسفی نمیشود. حاکمیتِ چنین نگاه و گفتمانی بر علومسیاسی باعث شدهاست جامعهٔ دانشگاهی ما (با آن عموم اساتید به غایت بیسواد و پرت از دنیا) توان تربیت اندیشمند و نظریهپرداز سیاسی نداشته و هنوز پس از صدوبیست سال از مشروطه همچنان مسئلهٔ جامعه همان مسئلهای است که در عصر مشروطه مطرح شدهاست و چه بسا عقبگرد و پَسرفت هم داشتهاست.»
انتهای پیام