خرید تور تابستان ایران بوم گردی

بازخوانی مدرنیته | معایب، مزایا و مواجهه

روزنامه اعتماد متن سخنرانی رضا غلامی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در جمع دانشجویان دانشگاه صداوسیما را منتشر کرده است که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید.

«سلام عرض می‌کنم خدمت شما عزیزان، دانشجویان جدیدالورود دانشگاه صداوسیما و همچنین مسئولان محترم این دانشگاه. در بدو سخن، لازم می‌دانم از جناب آقای دکتر اسفندیاری، ریاست محترم دانشگاه که این فرصت را برای حقیر به جهت حضور در جمع شما عزیزان فراهم کردند، سپاسگزاری کنم. مشاهده چهره‌های مومن، پرانگیزه و بانشاط درمیان شما، امید زیادی را برای آینده این دانشگاه و سازمان صداوسیما ایجاد می‌کند و لذا خوشحالم که درکنارتان هستم. خوشبختانه دانشگاه صداوسیما طی سال‌های اخیر با تحولات خوبی روبه‌رو بوده و با برنامه‌ریزی و همت مدیران محترم دانشگاه، این تحولات همچنان ادامه دارد. موضوع سخنرانی من، «بازخوانی مدرنیته؛ معایب، مزایا و مواجهه با آن» است. قبل از ورود به مباحث اصلی، لازم می‌دانم چند مطلب مقدماتی را خدمت‌تان عرض کنم.

مقدمه

مدرنیسم دوره‌ای بسیار مهم از تاریخ فکری، فرهنگی، علمی، تکنیکی و صنعتی بشر است که از دگرگونی‌های گسترده در جامعه غربی در مسیر میل به توسعه و کسب قدرت و رفاه از طریق تغییر نگاه به عالم، به انزوا کشاندن سنت و دین و به میدان آوردن عقل و تجربه تدریجا به‌وجود آمد. برای درک عمیق مدرنیته نمی‌توان از فهم تاریخ مذهب و رابطه آن با دنیا و نسبتش با علم صرف نظر کرد. علاوه‌بر این آنچه در عصر رنسانس در اروپا رقم خورد، چیزی نیست که بتوان از روی آن پرید و بدون واکاوی جزئیات آن به‌سمت ادراک مدرنیته رفت. رنسانس که از آن به برزخ میان قرون وسطی و مدرنیته تعبیر می‌شود، مرحله‌به‌مرحله، زمینه دگردیسی‌های فکری و نهایتا تولد مدرنیته را در اروپا ایجاد کرد و به مدد پیشران‌های گوناگون به سایر نقاط جهان سرایت کرد.

درواقع مدرنیته جنبشی است که منعکس‌کننده میل به جایگزین شدن مجموعه‌ای از اندیشه‌ها، ارزش‌ها، نمادها و رفتارهای جدید در زندگی فردی و اجتماعی و در پاسخ به تغییرات سریع علم، فناوری و جامعه به‌ویژه پدیده صنعتی شدن و شهرنشینی خصوصا کلانشهرهاست. به بیان واضح‌تر مدرنیسم با احساس سرخوردگی نسبت به دوران سنت یا گسست آگاهانه از گذشته است.
برخی عناصر و مولفه‌های اصلی مدرنیسم عبارتند از اومانیسم یا انسان‌محوری (دربرابر خدامحوری )، سکولاریسم (که معنای وسیعی دارد و کمترین آن، انفکاک دین از جامعه است)، ساینتیسم یا علم‌زدگی (که علم را در حد خدا بالا می‌برد و سلطه آن بر انسان را قطعی توصیف می‌کند)، لیبرالیسم فرهنگی یا آزادیخواهی (که فارغ از مباحث مربوط به لیبرالیسم اقتصادی، خاستگاه آزادی فردی را به جزئی لاینفک از حیات انسان مدرن تبدیل می‌کند)، فردگرایی یا فردباوری (به معنای تقدم فرد بر جامعه که آثار آن در حوزه اقتصاد ملموس‌تر است.)

با سپری شدن تدریجی و گام‌به‌گام دوره رنسانس و از اواخر قرن هفدهم، مدرنیته به‌طور طبیعی ابتدا در ایتالیا و سپس در فرانسه، انگلیس و سایر نقاط گوناگون اروپا بروز و ظهور پیدا کرد. تا اوایل قرن نوزدهم در اروپا، چند انقلاب بزرگ را مشاهده می‌کنیم که هریک در شکل‌گیری وجهی از مدرنیته مهم‌اند. برای نمونه در سال 1789 انقلاب کبیر فرانسه با شعار آزادی، برابری و برادری رخ داد که با لغو پادشاهی، اولین جمهوری در جهان تاسیس شد و سپس لائیسیته به‌نحو پرقدرتی در فرانسه و بعد اروپا ترویج شد. بین سال‌های 1760 تا 1840 انقلاب صنعتی را در انگلستان داریم که با اختراع ماشین بخار آغاز شد و سپس پشت سر هم دگرگونی‌های فراوانی را در صنعت و تولید و به‌تبع آن مصرف و سبک زندگی ناشی از آن به‌وجود آورد. درباره اینکه چرا اروپا کانون تولد و شکوفایی مدرنیته است، نظرات گوناگونی وجود دارد اما آنچه مسلم است به‌جز حوادث متنوع قرون وسطی و آثار و تبعات سلطه مسیحیت و به‌طور کل سنت دراروپا، ظرفیت‌های فراهم‌شده در اروپا- از مسیر استعمار، امپریالیسم و برده‌داری- در تبدیل اروپا به کانون مدرنیته بی‌اثر نبوده است، درعین‌حال تعمیم دادن این موضوع به کل مدرنیته هم صحیح نیست.

اگر سوال شود که چه چیزی تحت‌تاثیر مدرنیته است، باید سوال را برگردانیم به اینکه چه چیزی تحت‌تاثیر مدرنیته نیست! به‌نظر می‌رسد مدرنیته عمدتا به‌واسطه، علم و فناوری، میلیون‌ها کالای صنعتی ضروری و غیرضروری و انواع قواعد و دیسیپلین‌، مانند اکسیژن در جو وارد زندگی انسان‌ها شده و کمتر جایی از مدرنیته و آثار و تبعات آن خالی است. در چنین شرایطی چه بخواهیم و چه نخواهیم در بخش مهمی از زندگی فردی و اجتماعی خود در اتمسفر مدرنیته قرار داریم و چه‌بسا به‌جای جنگ با کلیت مدرنیته باید به فکر کاهش مضرات و معایب آن و به‌خدمت در آوردن مدرنیته در جهت تحقق اهدافی باشیم که در شرایط انفعال و وادادگی دربرابر مدرنیته، این اهداف قابل‌تحقق نیستند.

در این میان عدم مطلق‌گرایی و توجه به گوناگونی در مدرنیته از اهمیت فراوانی برخوردار است. این تصور که مدرنیته در تمام اروپا و آمریکای شمالی و سایر نقاط دنیا یکدست است و در آن تنوع و تکثری وجود ندارد، یک تصور خام و سطحی است.
درنظر گرفتن غرب مدرن به‌مثابه یک کل، مواجهه‌ای مسامحه‌آمیز با غرب است؛ چراکه غرب چه در عصر رنسانس و چه در دوران مدرن، همواره با تکثرات فکری، فرهنگی و به‌تبع آن سیاسی و اقتصادی روبه‌رو بوده است. شما وارد هر نقطه از اروپا بشوید، ظهور قرائت متفاوتی از مدرنیته را مشاهده می‌کنید. بااین‌حال یک نکته را نیز نمی‌توان نادیده گرفت و آن اینکه روح مدرنیته- که شاید بتوان از آن به اومانیسم تعبیر کرد- در تمام غرب با همه تنوع و تکثری که در آن باید فرض شود، وجود داشته و دارد.
از طرف دیگر مطلق‌گویی در قضاوت‌هایی که در باب غرب مدرن و مزایا و معایب آن می‌شود، به صواب نزدیک نیست.

اصولا خیلی از آنچه به‌عنوان حاصل ارزیابی از غرب قابل‌ارائه است، نسبی است و از پشت عینک خاصی دیده شده و لذا مطلق‌اندیشی و جزم‌گرایی در غرب‌شناسی نمی‌تواند صحیح باشد. با این اوصاف آنچه در این سخنرانی طرح می‌شود حتما قابل‌نقد است. ضمنا نباید از نظر دور داشت که آنچه به‌عنوان پست‌مدرنیسم یا پسانوگرایی و پساتجددگرایی مطرح شده و اولین‌بار در سال 1949 و پس از جنگ‌جهانی دوم وارد ادبیات فکری غرب شد، مغایر با اصول مدرنیسم نیست و اتفاقا بیشترین اهتمام خود را به نقد مدرنیته‌ عینیت‌یافته (یا خود انتقادی ) و تمرکز برای خالص‌سازی مدرنیته و اسطوره‌زدایی و ایدئولوژی‌زدایی از آن معطوف می‌دارد.

مزایا

شاید این منصفانه باشد که هرگونه نقدی درباره غرب از مزایا و نقاط قوت آغاز شود. اصولا نگاه سیاه و سفید به غرب و ارائه این جمع‌بندی که هر آنچه برآیند مدرنیته تلقی می‌شود، به‌دلیل ابنتای بر جهان‌بینی غیرالهی یا اومانیسم، پلید و سیاه است، یک جمع‌بندی معقول و واقع‌بینانه نیست. این روشن است که در اندیشه اسلامی، به فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر، نگاه سراسر سیاهی وجود ندارد و لذا نه‌تنها تلاش برای یافتن مزایا و نقاط قوت ممدوح است، بلکه درصورت شناسایی مزایا و نقاط قوت، استفاده از آنها در فرهنگ و تمدن اسلامی، امری مسبوق به سابقه است. به نظر می‌رسد مدرنیته به‌صورت نسبی و نه مطلق، مزایا و نقاط قوتی دارد که نمی‌توان آنها را نفی کرد و نادیده گرفت؛ برای نمونه، یک. تلاش غرب مدرن در مسیر خرافه‌ستیزی؛ دو. کمک موثر غرب به افزایش قدرت و رفاه انسان و جوامع انسانی که نه‌تنها با گذشته قابل‌مقایسه نیست، بلکه در مواردی شکوهمند است؛ سه. افزایش سلامتی و طول عمر انسان‌ها در اثر افزایش علوم، فناوری‌ها و محصولات بهداشتی و درمانی؛ چهار. علم و تکنولوژی در همه ابعاد که گسترش برق‌آسا و وسیع آن به‌ویژه آثاری که بر زندگی انسان داشته است، شگفت‌انگیز است؛ پنج. ارتقای سواد انسان‌ها و جوامع انسانی و رشد انواع آگاهی‌های آنان نسبت به ابعاد گوناگون زندگی فردی و اجتماعی؛ شش. گسترش ارتباطات و تعاملات بشری و کوچک شدن جهان که از آن به تبدیل جهان به یک دهکده تعبیر می‌شود؛ هفت.

حقوق بشر که با وجود نقدهایی که به برخوردهای گزینشی و ریاکارانه برخی دولت‌های غربی به تحقق آن وجود دارد، شرایط انسان‌ها و جوامع انسانی را به‌مراتب از قبل بهتر و شرافت‌آمیز‌تر کرده است؛ هشت. آزادی و حقوق فردی که بدون‌تردید به‌رغم نقدهایی که به آن در دو ساحت نظر و عمل وجود دارد، ایجاد فرصت‌های آن در غرب بی‌نظیر است. اصولا تلاش برای تامین آزادی فردی در حوزه‌های مذهبی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در مرکز کل پروژه مدرن قرار دارد و بشر هیچ‌گاه به اندازه الان آزاد نبوده است؛ نه. شکل‌دهی سطح و درجه‌ای عالی از دولت- ملت و به‌تبع آن، تثبیت حقوق دولت‌ها و حقوق شهروندی دربرابر نگاه ارباب- رعیتی و امثال این نگاه‌ها؛ ده. استبداد‌ستیزی و دموکراسی که حتما به‌مدد مدرنیته نه‌تنها به شکوفایی رسیده است، بلکه در مسیر پرپیچ‌وخم و حتی انتقادآمیزی که داشته، دستاوردهای بزرگی نیز به‌نفع آزادی، اخلاق و عدالت در جهان داشته است.

معایب

جدای از استادان و محققان شرقی و مسلمان که درباره معایب و آسیب‌های مدرنیته صحبت کرده‌اند، خود متفکران غربی درباره ضعف‌ها و عیوب مدرنیته به وفور سخن گفته‌اند.
من در اینجا میان نظرات اندیشمندان شرقی و غربی پیوند برقرار کرده‌ام. روشن است که هرکدام از سرفصل‌هایی که به‌عنوان عیب مدرنیته ذکر می‌کنم مستقلا قابل بحث است اما هدف اصلی در اینجا، ارائه یک تصویر کلی است.

یک. بی‌معنایی حیات و نسبی‌گرایی افراطی

احساس بی‌معنایی و بی‌هدفی در عالم مدرن، و میوه آن یعنی نیهیلیسم یا پوچ‌گرایی، چیزی است که زندگی انسان‌ها را در جوامع مدرن در معرض فروپاشی قرار داده است. نیچه، فروپاشی ساختارهای عمیق معنایی جامعه غربی را بحرانی عمیق و حاصل دگرگونی اساسی نگرش اخلاقی- معنوی غرب می‌دانست. مشکل نیهیلیسم یا پوچ‌گرایی این است که اگر انسان‌ها نتوانند زندگی خود را معنادار و هدفمند کنند، به‌سرعت از زندگی سرخورده می‌شوند و حتی ممکن است به خودکشی روی آورند. این باور که همه ارزش‌ها بی‌پایه یا در حد رادیکال نسبی هستند و هیچ چیز را نمی‌توان شناخت، به خوشبختی واقعی نمی‌توان رسید و با مرگ همه چیز به پایان می‌رسد، اغلب با بدبینی، ناامیدی و یأس شدید در زندگی همراه است و نشانه بارز پوچ‌گرایی است.

برخی گزارش‌ها می‌گوید که تقریبا یک درصد از مردم در یک کشور غربی تمایل به نیهیلیسم دارند. براساس داده‌های اخیر، میزان خودکشی در کشورهای غربی که از درجه رفاه بالایی قرار دارند- و یکی از مهم‌ترین عوامل خودکشی همین پوچ‌گرایی است- رو به افزایش بوده است. به‌هرحال بی‌معنایی، نسبیت رادیکال و پوچ‌گرایی به آزار دهنده‌ترین عنصر در جوامع مدرن تبدیل شده است. به‌قول علامه محمدتقی جعفری «هر لحظه‌اى که در زندگانى انسانى بدون آگاهى به حکمت وجود خویش و بدون توجه به اینکه از کجا آمده و به کجا می‌رود سپرى شود، مرگ ابدى است.»

دو. بحران اراده‌ها

حاکمیت بروکراسی و میلیون‌ها قواعد جزئی بر زندگی فردی و جمعی انسان‌ها که لزوما آزادی و حقوق همه در آن رعایت نشده است، درکنار سلطه علم، فناوری و صنعت بر حیات انسان‌ها و شکل‌دهی به باورها، ارزش‌ها و عواطف آنها، از قرن 19، مساله شی‌ءشدگی انسان‌ها را جدی کرده است. شیءشدگی انسان‌ها و به تعبیری دیگر کم‌اختیار و شبه‌مجبور شدن آنها، بیش از هر چیز اراده آزاد را تحت‌تاثیر قرار داده است. این پدیده که مختص عصر مدرن است، انسان را به یک ابزار در سیستمی بزرگ تبدیل می‌کند که هر آنچه برای او درنظر گرفته شده باید بی‌کم‌وکاست انجام دهد. براساس پیش‌بینی‌ها، گسترش هوش مصنوعی می‌تواند سرکوب اراده انسان‌ها را که وجه مهمی از انسانیت است به نحو مضاعف و سریع‌تری رقم بزند. اینکه انسان مدرن برخلاف شعارهای اصلی خودش، به مسیری محتوم برای گرفتن آزادی اراده از انسان‌ها وارد شود، موضوعی است که نمی‌توان از کنار آن به‌سادگی گذشت.

سه. نخ‌نما شدن فرهنگ و اندیشه

دغدغه‌مندی درباره سرنوشت فرهنگ و اندیشه و تهی شدن زندگی فردی و جمعی انسان‌ها از فرهنگ در اثر شکل‌گیری تمدن صنعتی مدرن، چیزی بود که بیش از همه، مکتب فرانکفورت وارد بحث آن شد و این دغدغه را به دغدغه‌ای جهانی بدل ساخت. بعد از دهه‌ها از شروع مباحث مکتب فرانکفورت و البته افول و غروب سریع آن، چیزی که این مکتب و قلیل پیروان آن مانند هابرماس بعدا پیش‌بینی می‌کردند، تقریبا اتفاق افتاد، یعنی امروز فرهنگ و بازیگری حداکثری فرد در میدان فرهنگ به سطحی‌ترین شکل قابل‌تصور نزول کرده یا تفکر و اندیشه‌ورزی ژرف، جای خود را به امواج مباحث احساسی و تقلیدی داده و عملا مجامع شکوهمند فکری- فلسفی گذشته را با رکود و کسادی محسوسی روبه‌رو کرده است.

چهار. خودفرورفتگی؛ انزوای اجتماعی و غیبت تعاون اجتماعی

در فرهنگ‌های فردگرای مدرن، مردم تمایل دارند برای استقلال، اتکا به خود و اهداف و نفع شخصی، بیش از انسجام اجتماعی ارزش قائل شوند. به بیان دیگر فرد مدرن متکی به خود است و بهزیستی خود را بر خیر و نفع جامعه ترجیح می‌دهند. همچنین مردم در پارادایم فردگرایی اغلب تاکید بیشتری بر برجسته و منحصربه‌فرد بودن دارند و لذا افراد مستقل دیده می‌شوند و فرد به‌عنوان مهم‌ترین واحد درنظر گرفته می‌شود. در چنین شرایطی، ارزش‌ها و هنجارها، مبنای فردی دارند (خودانگاشت هستند)؛ کسب لذت فردی، در اولویت است؛ باورهای فردی، متمایزکننده فرد از جامعه ‌است. خودفرورفتگی و انزوای اجتماعی، به‌تبع آن نبود تعاون اجتماعی و ضعف حس از خودگذشتگی و فداکاری به بالاترین حد خود می‌رسد و از همه مهم‌تر آزادی‌های فردی، حقوق اجتماعی و عدالت را به‌چالش می‌کشد. این شرایط شاید سخن بیونگ‌چول هان، فیلسوف کره‌ای‌الاصلی را که ساکن برلین است باور پذیر کند که کأنه «بشریت درحال جنگ با خویشتن است.»

پنج. نابودی اعتمادبه‌نفس

جدای از کاهش حس خود‌ارزشمندی در میان انسان‌ها که می‌توان آن را محصول هم ردیف کردن انسان با ابزار و گرفتن بخشی مهمی از اختیار و اراده او درنظر گرفت، زندگی براساس قانون‌های علمی نسبی و اطلاعات شبه‌قطعی رسانه‌ها، چیزی است که اعتمادبه‌نفس انسان و جوامع مدرن را به‌شدت تحت‌تاثیر قرار داده است. انسان‌ها در این شرایط مانند برده علم و آن دسته قوانین علمی به‌شمار می‌روند که خود این علم و قوانین آن، هم نسبی بوده و هم مستمرا در شرایط تغییر هستند. از طرف دیگر هرچند انسان‌ها به‌صورت یک کل و سیستم، خود را موجودی دارای اعتمادبه‌نفس بالا نشان می‌دهند که می‌تواند بر طبیعت و حتی تحولات فرازمینی فائق ‌آید اما خارج بودن سیستم اجتماعی از شفافیت و جدا شدن آن از اراده انسان‌ها، سیستم را به پدیده‌ای مخوف تبدیل کرده که می‌تواند در یک لحظه زندگی بشر را با تخریب گسترده و فراگیر روبه‌رو کند.

شش. هدم سنت‌های معقول و شیرین

یکی از مهم‌ترین خاستگاه‌ها و فراتر از آن وجه عینیت‌یافته مدرنیته، پشت کردن به سنت‌ها و کنار گذاشتن پایبندی به باورها، آداب و رسوم معقول و همچنین از دست رفتن احترام و حمایت از ارزش‌ها، اخلاق، هنجارها و عملکردهای سنتی است که همواره نقش حافظ و لذت‌بخش کردن زندگی را برای بشر داشته‌اند. شاید از همین جاست که طی یک سده اخیر مقاومت‌های جدی و البته کم‌رمقی در برابر سنت‌ستیزی شکل گرفته و انواعی از سنت‌گرایی شامل مقاومت فعال در برابر تغییر ارزش‌ها، اخلاق، هنجارها و شیوه‌های سنتی را شکل داده است. شاید سنت‌گرایی را بتوان پاسخ و عکس‌العملی طبیعی به مدرنیته در نظر گرفت که برخلاف سنت‌گرایی نه‌تنها برای آداب و رسوم و باورهای تثبیت‌شده ارزش قائل نیست، بلکه ارزش‌های سنتی من‌جمله دین را به انزوا کشانده و به دنبال اشکال جدیدی برای زندگی فردی و اجتماعی بوده است.

هفت. پارادوکسیکال اسطوره و افسون‌ستیزی و اسطوره و افسون‌زدگی

اسطوره‌ستیزی در یک رویکرد کلی به باور یا سیستم فکری‌ای اطلاق می‌شود که با اسطوره یا اسطوره‌گرایی مخالفت می‌کند. اسطوره‌ستیزی می‌تواند به رد یا براندازی اسطوره‌های سنتی یا مضامین اساطیری در ادبیات یا هنر با مضامین ماوراءالطبیعه، دینی یا مضامین حماسی اشاره داشته باشد. در کنار اسطوره‌ستیزی، افسون‌ستیزی را نیز نمی‌توان نادیده گرفت. افسون‌ستیزی جریانی است که ضد علوم غریبه از جمله جادوگری در غرب مدرن شکل گرفت و تلاش کرد آن را به اسم خرافه‌گریزی از زندگی انسان و جامعه مدرن خارج کند. با این حال مساله اصلی فراتر از افراط در اسطوره‌ستیزی یا نفی مطلق ماوراءالطبیعه به اسم افسون‌ستیزی است؛ به نظر می‌رسد آنچه به‌عنوان عیب بزرگ مدرنیته باید مورد تأمل قرار بگیرد تبدیل برخی از اصول و نمادهای مدرنیته به اسطوره و نوعی از افسون است که نقدهای بسیاری از پست‌مدرن‌ها را نیز در پی داشته است. این تعارض، حتی در جایی که مدرنیته به دنبال ایدئولوژی‌ستیزی هست نیز به شکل دیگر خود را نشان می‌دهد. از یک طرف مدرنیته به دنبال تضعیف ایدئولوژی هست و از طرف دیگر خود به سمت تبدیل اصول مدرنیته به‌نوعی از ایدئولوژی آن هم از نوع ایدئولوژی‌های سرسخت و افراطی حرکت کرده است.

هشت. تحمیل‌ فناوری‌ها و صنعت بر حیات بشر

تحمیل فناوری‌ها و صنایع گوناگون به زندگی همه جوامع بشری در شرایطی که این فناوری‌ها و صنایع پیشرفته، بخش مهمی از مزیت‌های چرخه طبیعی حیات فردی و جمعی انسان و جوامع انسانی را تخریب کرده است آزار‌دهنده است. در حال حاضر، برای قسمت مهمی از جمعیت کره زمین که با سنت‌های خود و چرخه طبیعی زندگی احساس خوشی دارند، تحمیل برخی از فناوری‌ها و صنایع که ممکن است وجه ضروری نیز برای آن قابل فرض نباشد، قابل قبول نیست. آنها معتقدند بخش مهمی از آسیب‌های اجتماعی جوامع مدرن حاصل همین فناوری‌ها و صنایع است اما چنانچه آسیب‌هایی نیز برای جوامع آزاد از فناوری‌ها و صنایع تحمیلی در نظر بگیریم می‌توانند به‌نحو خودجوش نه‌تنها جلوی بخش مهمی از آسیب‌های اجتماعی را بگیرند، بلکه با آسیب‌های اجتماعی ایجادشده به‌صورت موفقیت‌آمیزی مقابله کنند.

نه. جهانی شدن و مقابله با تنوع و تکثر فرهنگ‌ها و آیین‌ها

پدیده جهانی شدن یک پدیده بسیار مهم و سرنوشت‌ساز طی نیم قرن اخیر تلقی شده که از نظر برخی از صاحب‌نظران از لوازم حیات مدرنیته به‌ویژه نظام سرمایه‌داری رسوخ‌کرده در آن است. جهانی شدن با هم‌افزایی انواعی از فناوری‌های جدید به‌ویژه فناوری‌های ارتباطاتی شکل گرفته است. با اینکه جهانی شدن با فرازوفرودهایی روبه‌رو بوده و مقاومت‌های جدی در برابر آن تحقق آن را با تردید روبه‌رو کرده است اما فضای مجازی و ورود هوش مصنوعی به جهان دوباره شانس جهانی شدن را برای تحقق بالا برده است. حتی به‌رغم چالش‌های ناشی از همه‌گیری کووید ۱۹ و تنش‌های ژئوپلیتیکی مانند قضیه اوکراین و رو آمدن مجدد جلوه‌های از ناسیونالیسم جهانی شدن هنوز فی‌الجمله در حال پیشرفت است. مساله اصلی در جهانی شدن محوریت فرهنگ و سبک زندگی مدرن و غربی است که مخالفت‌های جدی‌ای را در پی داشته است. واقعیت این است که سبک زندگی غربی شیوه حیات فردی و اجتماعی بومیان چه در آسیا و اقیانوسیه، چه در آمریکا و چه آفریقا را با اختلال روبه‌رو کرده است. همچنین مسلمانان با جمعیتی بالغ بر دو میلیارد نفر از جمله منتقدان جدی جهانی شدن با محوریت فرهنگ غربی هستند.

عموم مسلمانان دیدگاهی آزرده از فرهنگ غرب و نیز اشاعه دین‌گریزی از سوی غرب دارند و مواجهه نواستعماری غرب با دنیای اسلام را در عدم توسعه کشورهای اسلامی بسیار موثر تلقی می‌کنند. از سوی دیگر سوسیالیست‌ها بر سلطه سرمایه‌داری بر جهانی شدن اشاره می‌کنند و معتقدند که جهانی شدن نابرابری و استثمار نو را ترویج می‌کند، حتی خیلی از روانشناسان اجتماعی استدلال می‌کنند که ماهیت فردگرایانه تمدن غربی می‌تواند منجر به بی‌هویتی بخش مهمی از مردم دنیا شود و این می‌تواند پیامدهای منفی‌ای از نوع افراطی داشته باشد. البته مشکل جهانی شدن فقط مشکل مردم در خارج از اتمسفر غربی نیست بلکه خود مردم غرب نیز به دلیل حذف خرده‌فرهنگ‌ها و تلاش برای یکدست‌سازی در جهانی شدن دچار سطحی از واگرایی در زندگی فردی و اجتماعی خود هستند. یعنی واگرایی را می‌توان به دلیل نادیده گرفتن تفاوت‌های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در جوامع امری مخاطره‌آمیز دانست. واگرایی مردم در زندگی فردی و اجتماعی یک موضوع پیچیده است که می‌تواند عکس‌العمل‌های مختلفی در جهان داشته باشد. مثلا امروز نژادپرستی در غرب رو به رشد است یا حس ناسیونالیستی و قرائت فاشیستی از آن دوباره در حال تقویت است. اینها، همان واگرایی‌ای است که می‌توان آن را محصول مدرنیته دانست.

ده. هراس از سوءاستفاده از علم و فناوری و نتایج هولناک

با وجود قدرت عظیمی که زنجیره فناوری‌های مدرن به‌ویژه فناوری‌های جدیدتر برای گسترش رفاه در جهان به وجود آورده است هراس از تولید فناوری‌های ضدانسانی و مخرب یا سوءکاربرد فناوری‌های مثبت و سازنده چیزی نیست که بتوان از کنار آن به‌سادگی گذشت. برای نمونه امروز ترس از بیوتکنولوژی و دست‌کاری مضاعف در طبیعت یا ورود گسترده به فناوری‌های هوش مصنوعی و تبعات منفی آن به‌شدت ملموس است. البته این ترس مختص به فناوری‌های نوظهور نیست و از قرن 19 این ترس درباره تولید و سوءکاربرد فناوری‌ها وجود داشته است. مثلا ترسی که از پیوند زدن حوزه علم و فناوری با کارخانه‌های ساخت سلاح‌های کشتار جمعی به‌ویژه سلاح‌های اتمی یا شیمیایی وجود داشته و بشر نیز در متوقف کردن این پیوند چندان کامیاب نبوده است.

یازده. منزوی شدن خانواده

جایگاه نهاد خانواده در جوامع مدرن غربی موضوعی است که طی چند دهه اخیر در میان جامعه‌شناسان، سیاستمداران و گروه‌های مذهبی به‌شدت مورد بحث است. خانواده یک واحد اساسی در جامعه است و کارکردهای چندوجهی را برای صیانت از جامعه انجام می‌دهد که آن را به یک نهاد بسیار مورد نیاز در جامعه تبدیل می‌کند. با این حال مفهوم خانواده در دهه‌های اخیر به‌شدت تغییر کرده است و ساختار سنتی خانواده هسته‌ای دیگر تنها ساختار شناخته‌شده خانواده نیست. برخی استدلال می‌کنند که سیاست اجتماعی معاصر به جای نگرانی‌های خانوادگی بر منافع فردگرایانه تاکید دارد و همین امر عامل اصلی تضعیف بنیاد خانواده است. این نکته نباید از نظر دور بماند که نهاد خانواده عامل شکل‌گیری بسیاری از آسیب‌های اجتماعی‌ای است که امروز جوامع مدرن را آزار می‌دهد. از گسترش طلاق یا زندگی مجردی از عدم تمایل به ازدواج تا گسترش فساد اخلاقی به‌ویژه همجنس‌بازی از گسترش سقط جنین تا پیری جمعیت در برخی کشورها از فرزندان بی‌سرپرست یا بدسرپرست تا زنانی که از حداقل‌های یک زندگی معمولی محروم مانده‌اند و…

دوازده. فساد، فحشا و بردگی نوین زن و استثمار جنسی او

جدای از خارج کردن مردم از تعادل جنسی و گرایش شدید سبک زندگی مدرن و غربی به افزایش اشتهای جنسی و سوءاستفاده از جذابیت‌های جنسی و تبدیل آن به ابزاری برای سودآوری، در حال حاضر میزان تن‌فروشی در کشورهای اروپایی و آمریکای‌شمالی طی سده اخیر و تبدیل آن به یک صنعت، دائما رو به افزایش بوده است. در این میان توسعه صنعت پورنوگرافی در گسترش تن‌فروشی یا میل به روابط نامشروع و از نوع خشن و تجاوزگرایانه نقش مهمی داشته است. اینکه محصولات مستهجن در فروشگاه‌های جنسی، دی‌وی‌دی‌کلاب‌ها، مینی‌مارکت‌ها و کیوسک‌فروشی‌ها به‌راحتی فروخته می‌شود و مشتری بخش مهمی از آنها نوجوانان هستند مساله‌ای ساده‌ای نیست. همچنین شواهد نشان می‌دهد که جرم‌انگاری از کارگران جنسی و کسانی که به اشکال گوناگون در این عرصه نقش مخرب دارند تقریبا از بین رفته است. موضوع تأسف‌بار در این زمینه صدمات عظیم و بی‌سابقه‌ای است که به زنان در جهان خورده است. اغراق نیست چنانچه گفته شود زنان به‌عنوان قربانیان اصلی این ماجرا امروز به نام آزادی تن به انجام انواع کارهای کثیف یا کارهایی که در گذشته و با رویکرد سنتی، قبیح و مصداق بی‌عفتی شمرده می‌شد تشویق و ترغیب می‌شوند.

سیزده. مدرنیته و گسترش آسیب‌های اجتماعی

همان‌طور که پیش‌تر هم بیان شد آسیب‌های اجتماعی مانند آسیب‌های ناشی از محرومیت‌های اجتماعی، خشونت‌ها و حوادث از دغدغه‌های مهم در غرب مدرن است و حتما زنجیره فرهنگی و اقتصادی مدرنیته در آن نقش اساسی داشته است. گسترش اعتیاد به مواد مخدر و الکل، گسترش فساد و فحشا، افزایش طلاق، گسترش فقر و حاشیه‌نشینی، گسترش بی‌خانمانی در شهرهای بزرگ، افزایش کودکان بدسرپرست یا بی‌سرپرست و شکل‌گیری جریان کودکان کار، افزایش خودکشی ناشی از فقر و بیکاری یا ناشی از پوچ‌گرایی، گسترش نزاع‌های منجر به قتل اعم از مسلحانه و غیرمسلحانه از جمله آسیب‌هایی است که شرایط را برای بخش مهمی از مردم در جهان رنج‌آور کرده است.

چهارده. سراب آزادی و تقابل آزادی و عدالت و اخلاق

این پرسش که آیا غرب مدرن در موضوع آزادی موفق بوده است یا نه پیچیده و چندوجهی است. غرب در طول تاریخ حول محور ادعاهای فردی سازماندهی شده است، با تمرکز بر حقوق طبیعی یا انسانی که زمینه را برای نظام‌های حقوقی و سیاسی فراهم می‌کند. با این حال، میزان حمایت از این حقوق در عمل به‌طور گسترده در کشورها و مناطق مختلف متفاوت و در مواردی مأیوس‌کننده است. این واقعیت که غرب جدای از برخورداری از تاریخ طولانی و سیاه نژادپرستی، برده‌داری و استثمار، هنوز هم تا حدی این شرایط را حفظ کرده است خود گویای شرایط آزادی در جهان مدرن است. البته موفقیت غرب در مساله آزادی مفهومی ثابت نیست و فرازهاوفرودهایی را تجربه کرده به این معنا که فرآیندی مستمر است که نیازمند تلاش و مبارزه مستمر است. برای فهم کارنامه مدرنیته در حوزه آزادی فهم ابعاد بی‌عدالتی در غرب مدرن نیز لازم است؛ چراکه در کنار آزادی‌های فردی آزادی‌ها و حقوق اجتماعی نیز بسیار مهم است. امروز تقریبا ملموس است که در بخشی از کشورهای غربی خصوصا ایالات‌متحده، ترتیبات اجتماعی که تاثیری عمیق، فراگیر و تقریبا اجتناب‌ناپذیر بر جامعه دارد بر عدالت ساختاری استوار نشده است.

از طرف دیگر بی‌عدالتی سیستمی در عرصه نژادپرستی ریشه تاریخی عمیقی در غرب دارد و در هسته جامعه غربی تعریف شده است. همچنین سیستم قضایی غرب مدرن هم از بی‌عدالتی مصون نبوده است. نابرابری در قوانین و دادگاه‌ها، اجرای قانون و…، به‌نحو ملموسی در برخی کشورها خصوصا ایالات‌متحده وجود دارد و این نابرابری‌ها می‌تواند منجر به محکومیت‌های نادرست، خشونت پلیس و حبس‌های دسته‌جمعی و… شود. مسلما تلاش جهانی برای تعریف، بازدارندگی و کاهش اثرات بی‌عدالتی فاحش تاریخی یکی از مهم‌ترین چالش‌های زمانه ماست. بعضی‌ها معتقدند دوران مدرن به‌عنوان عصر قساوت در تاریخ ثبت خواهد شد، عصری که در آن حقوق اساسی بشری که اکثر جوامع ادعا می‌کنند در مقیاسی غیرقابل تصور نقض شده است. ممکن است این ارزیابی درباره عدالت در غرب توأم با اغراق باشد اما روشن است که مدرنیته در باب عدالت کارنامه شکست‌باری از خود ارائه داده است.

پانزده. ترس از آینده

امروز انسان مدرن دائما در اضطراب ظهور انواع حوادث پیش‌بینی‌نشده قرار دارد و حتی در مواردی این اضطراب به سطح کشنده می‌رسد. برای نمونه، ویروس کووید 19 از جمله حوادثی بود که انسان و جامعه مدرن تصور وقوع آن را جز در برخی فیلم‌های تخیلی نمی‌کرد و نکته رعب‌انگیزتر اینکه دانشمندان احتمال تکرار پدیده‌هایی به‌مراتب بدتر از کووید 19 را پیش‌بینی کرده‌اند. اینکه عامل ظهور این حوادث مرگ‌بار چیست برای ما مساله مهم تری است. حتی اگر گزینه آزمایشگاهی و عمدی بودن انتشار ویروس‌ها و بیماری‌های جهانی از قبیل کووید 19 را کنار بگذاریم، در اینکه اینها حاصل تخریب و دشمنی با محیط‌زیست است، تقریبا شکی وجود ندارد. البته پیامدهای تخریب محیط‌زیست خیلی فراتر از اینهاست و این پیامدها می‌تواند گرفتاری‌های روزافزونی را برای بشر به وجود بیاورد. امروز مساله آب و احتمال شکل‌گیری جنگ‌های بزرگ بر سر آب یک نمونه از این گرفتاری‌هاست. یا امروز مساله غذا و آینده تامین مواد غذایی برای جمعیت رو به افزایش کره زمین آن هم در شرایط مصرف‌گرایی و اسراف گسترده از دیگر گرفتاری‌هایی است که جوامع بشری به‌شدت با آن روبه‌رو هستند.

شانزده. نهادینه شدن فقر در جهان و تقسیم جهان به شمال و جنوب

فقر مساله فوق مهمی است که میلیون‌ها نفر را در سراسر جهان تحت تاثیر قرار می‌دهد و مدرنیته نه‌تنها به کاهش آن کمکی نکرده است بلکه فقر را نیز توسعه داده است. براساس گزارش بانک جهانی، تعداد افرادی که در فقر شدید نه فقر معمولی زندگی می‌کنند، به بیش از 700 میلیون نفر رسیده است. فقر حالتی از محرومیت است که در آن مردم یا جوامع به منابع و نیازهای اولیه مورد نیاز برای داشتن یک زندگی سالم و شرافتمندانه دسترسی ندارند. کودکان و جوانان دو‌سوم فقرای جهان را تشکیل می‌دهند و زنان در اکثر مناطق، اکثریت فقرا را تشکیل می‌دهند. همچنین فقر شدید عمدتا در قاره آفریقا متمرکز است؛ قاره‌ای که بیشترین آورده و ثروت را برای غرب مدرن و ساختن تمدن غربی و قله آن یعنی ایالات‌متحده‌آمریکا داشته است. مساله فقر را باید در شرایطی مورد توجه قرار داد که با ترتیباتی که در جهان مدرن به وجود آمده است، عمده افراد و جوامع فاقد منابع و فرصت‌های لازم برای خروج از فقر هستند.

سال 2011 جوزف استیگلیتز و بعد پیکتی و همکارش امانوئل سائز، به‌صورت رسمی اعلام کردند منبع مشکلات اقتصادی و اجتماعی آمریکا «یک‌درصدی‌ها» هستند. پیکتی روی گروه کوچکی از ابرثروتمندان تمرکز کرد و سوال تجربی ظاهرا ساده‌ای را پیش کشید: «اینها پولشان را از کجا آورده‌اند؟» بعد که معلوم شد بخش بزرگی از این پول را اصلا «درنیاورده‌اند» (یعنی یا ارث بوده یا محصول اجاره‌دادن [رانت] دارایی‌هایشان) این وضعیت دست‌کم دو دلیل دارد. اول اینکه این واقعیت که ثروت، ثروت می‌آورد به‌ناگزیر ما را بر این می‌دارد که به سرچشمه‌های این ثروت‌ها توجه کنیم یعنی به یک زنجیره طولانی که از گذشته به اکنون می‌رسد.

اگر این‌طور نگاه کنیم آنگاه ثروت‌های مدرن دیگر مستقل از ثروت‌های قدیمی نخواهند بود ازجمله همه ثروت‌هایی که منبع اصلی آنها اقدامات خشونت‌بار و استعماری و بهره‌کشانه بوده است. از دوران افلاطون تا امروز، همه آرمان‌شهرهایی که فیلسوفان و مصلحان اجتماعی در خیال خود ساخته‌اند، یک خصوصیت مشترک دارند که در آنها نابرابری ریشه‌کن شده است و دیگر کسی فقیر نیست. خیلی از دولتمردان و اقتصاددانان اروپایی در اواخر دهه ۱۹۶۰، بعد از سال‌ها رونق و شکوفایی احساس می‌کردند بالاخره به این آرمانشهر رسیده‌اند. آنها دیگر فقر را مساله‌ای مربوط به گذشته و کشورهای عقب‌مانده می‌دانستند، چیزی که تمدن غرب از آن گذر کرده است اما وضعیت امروز جهان و پیش‌بینی‌ها درباره آینده عکس این را ثابت می‌کند.

هفده. بر باد رفتن آرزوی صلح

این پرسش که آیا جوامع مدرن در تحقق صلح جهانی موفق بوده‌اند یا خیر، پرسشی پیچیده است. جدای از جنگ جهانی اول و دوم که بزرگ‌ترین و خسارت‌بار‌ترین جنگ‌های عصر مدرن تلقی می‌شود، بعد از جنگ جهان دوم، سازمان ملل متحد در گسترش صلح عملا با شکست روبه‌رو بوده و تاکنون در کمتر پرونده‌ای موفق عمل کرده است. صرف‌نظر از ناعادلانه بودن ساختار و ترکیب شورای امنیت سازمان ملل به‌ویژه پیش‌بینی دیکتاتورمآبانه حق وتو برای پنج عضو دائمی آن، تاکنون اعضای دائمی شورای امنیت به‌ویژه ایلات‌متحده‌آمریکا، در عمده جنگ‌ها یا نقش شروع‌کننده یا نقش تداوم بخش را بازی کرده‌اند.

این موضوع را باید به نظامی‌گری یا ارتش سالاری در جهان مدرن پیوند زد. به‌طور کلی ارزیابی نظامی‌گری در دنیای امروز مستلزم توجه به تاثیر آن بر جنبه‌های مختلف جامعه از‌جمله عوامل انسانی، ژئوپلیتیکی، جنسیتی و اجتماعی است که در اینجا فرصت ورود به همه آنها نیست. همین که بدانیم از زمان جنگ جهانی دوم و با وجود تشکیل سازمان ملل و صدور بیانیه‌های صلح‌گرایانه از‌جمله اعلامیه حقوق بشر، چقدر سلاح کشتار جمعی از سوی قدرت‌های بزرگ ساخته شده‌، کافی است تا به آثار نظامی‌گری در جهان پی ببریم. پس از جنگ جهانی اول و دوم نه‌تنها کشورهای غربی از این دو جنگ درس نگرفتند بلکه خود و دیگران را به میدان رقابت تنگاتنگ و دیوانه‌وار برای افزایش تولید انواع سلاح کشتار جمعی وارد کردند.

تعیین تعداد دقیق سلاح‌های کشتار جمعی که قبل و بعد از جنگ جهانی اول و دوم در جهان ساخته شده‌اند، دشوار است. با این حال مشخص است که از جنگ جهانی دوم به بعد چندین کشور سلاح‌های هسته‌ای، شیمیایی و بیولوژیکی تولید و آزمایش کرده‌اند. ایالات‌متحده تنها کشوری است که از سلاح‌های هسته‌ای در جنگ استفاده کرده است و در طول جنگ جهانی دوم دو بمب اتمی روی ژاپن پرتاب کرده است. طی دهه‌های گذشته هیچ‌گاه از تولید، انبار و آزمایش بمب اتم صرف‌نظر نکرده است. گفته می‌شود که ایالات‌متحده دارای 5968 کلاهک مستقر در قوانین استارت در سال 2003 است و تعداد دقیق آن تا 30 سپتامبر 2009، 5113 کلاهک بوده است. در سال 2014 بولتن دانشمندان اتمی گزارش داد که ایالات‌متحده در مجموع حدود 7400 کلاهک دارد که 2120 کلاهک به‌طور فعال مستقر شده است.

کشورهای دیگری مانند روسیه، چین، هند، پاکستان، اسرائیل و احتمالا کره‌شمالی نیز دارای سلاح هسته‌ای هستند. علاوه‌بر این چندین کشور ازجمله عراق در جنگ تحمیلی‌اش بر ایران با کمک کشورهای غربی ازجمله آلمان مبادرت به تولید، انبار و استفاده از سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیکی کرد. با این حال ذکر این نکته ضروری است که به‌دلیل پنهان‌کاری و عدم‌شفافیت تعیین تعداد دقیق سلاح‌های کشتار جمعی ساخته شده در جهان دشوار است. آنچه مسلم است امروز با این رویه‌ای که غرب مدرن در پیش گرفته است، آرزوی صلح به رویایی دست‌نیافتنی تبدیل شده است.

هجده. ویرانی کره‌زمین

ابعاد تخریب محیط‌زیست انسان و کره‌زمین خیلی وسیع و عمیق است. تغییر اقلیم یکی از برجسته‌ترین مسائل زیست‌محیطی است که امروزه کره‌زمین با آن مواجه است. این امر در اثر انتشار گازهای گلخانه‌ای عمدتا دی‌اکسید‌کربن در جو در‌نتیجه فعالیت‌های انسانی مانند سوزاندن سوخت‌های فسیلی و جنگل‌زدایی ایجاد می‌شود؛ هرچند امروز کشورهای توسعه‌یافته خواستار توقف استفاده از گازهای گلخانه‌ای از سوی کشورهای در‌حال توسعه هستند اما خودشان مقصر درجه اول انتشار گازهای گلخانه‌ای بوده و همچنان نیز هستند. یکی دیگر از مسائل مهم و مخرب از دست دادن تنوع زیستی در کره‌زمین است. از دست دادن تنوع زیستی به کاهش تعداد و تنوع گونه‌ها در کره‌زمین اشاره دارد. این تلفات ناشی از تخریب زیستگاه، آلودگی، صید بی‌رویه و سایر فعالیت‌های انسانی است که اکوسیستم‌ها را مختل می‌کند. مساله دیگر به آلودگی وسیع برمی‌گردد. آلودگی، همان ورود مواد مضر به محیط‌زیست است که می‌تواند اشکال مختلفی داشته باشد، ازجمله آلودگی هوا، آلودگی آب و آلودگی خاک.

همچنین آلودگی ناشی از فعالیت‌های انسانی مانند فرآیندهای صنعتی، حمل‌ونقل و کشاورزی که باز هم کشورهای توسعه‌یافته و فوق‌مدرن نقش اساسی را در آن داشته و دارند. یک مشکل بزرگ دیگر جنگل‌زدایی است. جنگل‌زدایی یعنی پاکسازی جنگل‌ها برای استفاده انسان مانند کشاورزی، قطع درختان و شهرنشینی. جنگل‌زدایی عامل اصلی تغییرات آب و هوایی و همچنین از دست دادن تنوع زیستی و فرسایش خاک است. در کنار جنگل‌زدایی می‌توان به تخریب اراضی هم اشاره کرد. تخریب زمین به وخامت کیفیت زمین اعم از فرسایش خاک، بیابان‌زایی و شور شدن زمین اشاره دارد. تخریب زمین در اثر فعالیت‌های انسانی مانند چرای بی‌رویه، جنگل‌زدایی و فعالیت‌های کشاورزی ناپایدار ایجاد می‌شود. یکی دیگر از گرفتاری‌های امروز انسان و جوامع مدرن، مصرف بیش از حد است. مصرف بیش از حد به استفاده بیش از حد از منابع فراتر از آنچه برای رفاه انسان لازم است، اطلاق می‌شود. این امر توسط عواملی مانند رشد جمعیت، رشد اقتصادی و مصرف‌گرایی هدایت می‌شود. به هرحال ابعاد تخریب محیط‌زیست انسان و کره‌زمین که تبعات مدرنیته مقصر شماره یک آن به‌شمار می‌رود، متعدد و پیچیده است و آینده مبهم و ترسناکی را برای کره‌زمین و ساکنان آن به‌وجود آورده است.

نوزده. حکمرانی احمق‌ها

شاید هیچ وقت به اندازه الان غرب مدرن رهبران کم‌سواد، کم‌خرد و لمپن نداشته است. مساله نگران‌کننده‌تر، گرایش بخش مهمی از جمعیت مردم در جهان از‌جمله مردم در برخی کشورهای اروپایی یا ایالات‌متحده به لمپنیسم و علاقه به روی کارآمد احمق‌هایی مانند بوش‌پسر، دونالد ترامپ، بوریس جانسون، زلنسکی و… است؛ هرچند لمپن‌هایی مانند ترامپ سخنان یا شعارهای جذاب و ساختار‌شکنی برای بخشی از مردم -‌که خارج از بازی‌های متداول سیاست هستند یا زخم خورده و واداده سیاسی محسوب می‌شوند- بیان می‌کنند، اما نه‌تنها از استقلال‌رأیی بهره‌مند نیستند بلکه ظرفیت بالقوه ایجاد هرج و مرج و بلبشو در مدیریت کشورهای خودشان و به تبع آن جهان را به‌وجود می‌آورند. این وضعیت، نه‌تنها چشم‌انداز امیدبخشی را برای آینده جهان مدرن به تصویر نمی‌کشد بلکه نگرانی‌ها درباره آینده را دوچندان می‌کند.

مواجهه ما و مدرنیسم

واقعیت این است همانقدر که بزرگ‌نمایی بیش از حد معایب مدرنیته خطاست، کوچک‌نمایی اشکالات آن هم خطاست. مدرنیته پدیده بسیار مهم و با عظمتی است که بر بخش‌های مهمی از زندگی ما احاطه دارد. تعبیر من این بود که مدرنیته مانند اکسیژن در همه‌جا پراکنده شده است و حتی مخالفان مدرنیته بدون آنکه بخواهند یا بدانند، در اتمسفر مدرنیته زیست می‌کنند و در مواردی هم از مدرنیته برای اهداف خود استفاده می‌کنند و هم در مواردی به بسط مدرنیته یاری می‌رسانند. با این وجود سراسر پلید و سیاهی دیدن مدرنیته و نادیده گرفتن خط تلاش بشر دارای فطرت الهی در درون تمدن غربی، نمی‌تواند مواجهه معقولی با مدرنیته تلقی شود. از سوی دیگر نباید در برابر معایب مدرنیته تسلیم شد.

با اینکه پست مدرنیسم حرکتی برای نقد، اصلاح و احیای مدرنیسم است، اما در نقد غرب مدرن به ما کمک می‌کند. البته ما نقدهای خودمان را هم داریم و باید این نقدها را نیز با صدای بلند و البته با زبان منطق و استدلال مطرح کنیم. تصور می‌کنم به‌جای غرب‌زده شدن و انفعال و وادادگی در برابر مدرنیته یا تصورات خیال‌پردازانه درباره آن، می‌توان با بهره‌مندی از یک عقلانیت مستحکم، پویا و اثربخش، و نیز برخورداری از درک عمیق از پدیده مدرنیته، در رویارویی با مدرنیته گزینش‌گری تیزبین، هوشمند و ژرف‌نگر بود یعنی نقاط قوت مدرنیته را گرفت و نقاط ضعف آن را در حد مقدور کنار گذاشت. آنچه مسلم است فرهنگ و تمدن اسلامی همواره نسبت به دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها رویکرد تعاملی داشته است.

البته فرهنگ و تمدن اسلامی زمانی ظرفیت تعاملی بالایی دارد که از قوت لازم به‌ویژه در ساحت بروز و ظهور عینی برخوردار باشد. فرهنگ و تمدن اسلامی ضعیف و عقب‌مانده قادر نخواهد بود با تمدن مدرن غربی وارد تعامل و به طریق اولی رقابت شود. به بیان واضح‌تر جهان اسلام ضعیف یا جهان اسلامی که خود ارزشی برای سنت‌ها و دارایی‌های خود قائل نیست حتی نمی‌تواند از مسیر معایب مدرنیته یا استفاده از موقعیت‌های مثبتی که مدرنیته ایجاد کرده است، برای احیای تمدن خود استفاده کند. براساس آنچه گذشت می‌توان پنج رویکرد را به‌صورت یکپارچه برای مواجهه با مدرنیته توصیه کرد:

یکم. خروج از انفعال و وادادگی و به‌دست‌گیری ابتکار عمل ( بازیگری فعال برای تحول مثبت در مدرنیته)
دوم. ساخت و تکمیل عقلانیت قوی، پویا و تحول‌آفرین
سوم. عمق‌نگری نسبت به مدرنیته و محصولات آن (با هدف امکان گزینش‌گری)
چهارم. صیانت از سنت‌ها و دارایی‌های فرهنگی و هویتی خود در متن زندگی در یک درهم‌ریختگی با اتمسفر مدرنیته و جلوگیری از منزوی شدن آنها
پنجم. تلاش همه‌جانبه و سخت‌کوشانه برای احیای تمدن اسلامی که البته در‌عین‌حال که مرزهای روشنی با تمدن مدرن غرب دارد، بی‌بهره از مزیت‌های مدرنیته نیز نیست.
از توجه شما سپاسگزارم
والسلام علیکم و رحمه‌الله»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. کشور دانمارک با پنج‌میلیون نفر جمعیت پاک ترین کشور دنیا محسوب می شود بطوریکه تعداد زندانیان در ان‌پنج‌نفرست راز این امر چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا