خرید تور تابستان ایران بوم گردی

مظاهر جمهوریت از سیدابوالحسن تا سیدابراهیم | دل‌آزرگی آیت‌الله خامنه‌ای از تحمیل مهندس موسوی به‌جا بود

مرور زمانه و زمینه 13 دوره انتخابات ریاست جمهوری در گفت‌وگو با محمدجواد مظفر (1)

علی نیلی، انصاف نیوز: رئیس جمهور یکی از جدی‌ترین مظاهر جمهوریت در ایران عصر جمهوری است که حالا در آستانه یک انتخابات دیگر قرار گرفته؛ انتخابات ریاست جمهوری دوره چهاردهم که فقدان ناگهانی و تاسف‌برانگیز سیدابراهیم رئیسی، موجب برگزاری آن یک‌سال پیش از موعد شده است.

برای مرور انتخاب‌های جمهور در سیزده دوره پیشین سراغ محمدجواد مظفر رفتیم که از نخستین روزهای پیروزی انقلاب و تشکیل جمهوری اسلامی، وارد عرصه کنش‌گری سیاسی و فرهنگی و اجتماعی شد و کتابی تالیف کرده با عنوان «اولین رئیس جمهور».

متاسفانه کشور به دلیل از داست دادن رئیس جهمور، در آستانه یک بزنگاه سیاسی مهم است. شما کتابی درباره مکاتبات نخستین  رئیس ‌جمهور با نخست‌وزیرش داشتید که اتفاقا این نخست‌وزیر هم رئیس جمهور می‌شود اما متاسفانه دروه‌اش را به پایان نمی‌رساند و در یک حادثه تروریستی شهید می‌شود. فضای انتخابات دوره اول ریاست جمهوری چگونه بود و چرا این دوره به پایان نرسید؟

همان‌طور که می‌دانید در سال 58، قانون اساسی در حال تدوین بود که ماجرای اشغال سفارت آمریکا و استعفای دولت موقت پیش آمد. مرحوم امام خمینی مسئولیت اداره کشور را به شورای انقلاب سپردند؛ تا آن زمان شورای انقلاب تشکیلات اداری نداشت و تنها نقش نظارتی بر اقدامات دولت موقت داشت.

زمینه‌های نخستین انتخابات ریاست جمهوری

با سقوط دولت موقت، عصر جمعه 18 آبان 58، شهید حسن اجاره‌دار، از شهدای شب هفتم تیر سال 60، من و چند نفر از دوستانم را دعوت کرد که دبیرخانه شورای انقلاب را تشکیل دهیم. ما به ساختمان مشهور مجلس سنا که آن زمان محل تشکیل جلسات مجلس خبرگان بود رفتیم و اتاق‌هایی را در طبقه بالای ساختمان آماده کردیم و از صبح شنبه، 19 آبان 58، دبیرخانه شورای انقلاب به طور رسمی آغاز به کار کرد و من هم به عنوان مسئول روابط عمومی شورای انقلاب معرفی شدم.

جلسات شورای انقلاب که حالا مسئولیت اداره قوه مجریه را هم بر عهده داشت در همین ساختمان مجلس سنا برگزار می‌شد و مرحوم حسن حبیبی، که به عنوان سخن‌گوی شورای انقلاب انتخاب شده بود، پس از هر جلسه شورا در جمع خبرنگاران حاضر می‌شد و در باره مصوبات جلسه توضیح می‌داد.

یکی از مهم‌ترین وظایف شورای انقلاب، برگزاری دوره اول انتخابات ریاست‌جمهوری بود که پس از بحث و بررسی  در نهایت زمان انتخابات 5 بهمن همان سال تعیین شد.

دوستانی که در دبیرخانه شورای انقلاب فعالیت می‌کردند اغلب دانشجو بودند و با یک آرمان‌گرایی فوق‌العاده زیاد و غیرقابل وصف، در پی تحولات عمیق در کشور بودند. یکی از ابتکارات همین جمع، برگزاری جلسات گفت‌وگو با کاندیداهای مطرح انتخابات ریاست جمهوری بود. بنابراین با آقایان جلال‌الدین فارسی، ابوالحسن بنی‌صدر، حسن حبیبی و مهندس عزت‌الله سحابی برگزار کردیم. آقای بنی‌صدر که از مدت‌ها قبل مشخص بود کاندیدای ریاست جمهوری است. جلال‌الدین فارسی کاندیدای اصلی حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز بود اما مجبور به کناره‌گیری شد و حزب جمهوری به ناگزیر، آقای حبیبی را پس از کنار رفتن جلال‌الدین فارسی، کاندیدا کرد.

یادم هست که بنی‌صدر به تندی علیه حزب جمهوری اسلامی و شخص آقای بهشتی صحبت کرد. خودش هم گفت نوار را ببرید و به آقای بهشتی بدهید. این کار انجام شد و مرحوم آقای بهشتی این نوار را شنید. ایشان گفته بود همه آن بچه‌هایی که در جلسه با بنی‌صدر حاضر بوده‌اند، بیایند و حرف مرا هم بشنوند. در نتیجه یک جلسه دو ساعته هم با آقای بهشتی بحث و گفت‌وگو کردیم.

به هر حال این نوارها 20 سال پیش من بود تا در دوره اصلاحات به این نتیجه رسیدم که فضا برای انتشار آن آماده است. بنابراین نوارها به شکل کامل پیاده و ویرایش شد و با پاورقی‌ها و توضیحات لازم منتشر شد که الان هم به چاپ هفتم رسیده است. نه از این جهت که کتاب به کوشش من منتشر شده است، از این جهت که یک سند ارزنده از افکار سران نظام و پایه‌گذاران جمهوری اسلامی در آن مقطع است، اعتقاد دارم هر شهروند ایرانی باید یک بار این کتاب را بخواند.

چرا با صادق قطب‌زاده و دریادار مدنی که کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری بودند، صحبت نکردید؟

قطب‌زاده را جدی نمی‌گرفتیم و با دریادار مدنی هم مخالف بودیم. احساس ما جوان‌ها این بود که انتخاب دریادار مدنی به عنوان رئیس‌جمهور یعنی تداوم همان رویه‌های رژیم سلطنتی.

از پیش مشخص بود که آقای بنی‌صدر رای بالایی خواهد داشت؟

بنی‌صدر وقتی وارد ایران شد توانست با تکیه بر علم خودش، یافته‌های خودش و سخنوری‌اش، در فضای انقلابی موضوعیت پیدا کند. این خیلی جالب و مهم بود که او بدون هیچ تشکیلاتی توانسته بود در اکثر شهرها نظر مردم را به خود جلب کند، غیر از این‌که خیلی از افراد مورد وثوق جامعه هم به او تمایل پیدا کرده بودند. مثلا در شهر ما، خانواده پرنفوذ شهید دستغیب طرفدار بنی‌صدر بودند یا در اصفهان، آقای طاهری و در گرگان آیت‌الله نورمفیدی از بنی‌صدر حمایت کردند.

اگر جلال‌الدین فارسی مجبور به کناره‌گیری نمی‌شد به نظرتان نتیجه انتخابات نخست ریاست جمهوری چگونه رقم می‌خورد؟

من به شخصه معتقدم باز هم بنی‌صدر رای می‌آورد.

سخنور، مبتکر و متکبر!

با همان اختلاف رای بزرگی که با آقای حبیبی داشت؟

حالا ممکن است آقای فارسی کمی بیشتر از مرحوم حبیبی رای می‌آورد اما باز هم بنی‌صدر رئیس‌جمهور می‌شد. فارسی موضوعیت و محبوبیتی نداشت. من این نکته را هم بگویم که آقای فارسی هم به شدت دچار کیش شخصیت بود. در همین کتاب آمده است که در گفت‌وگو با ما، گفت من همیشه گفته‌ام نهضت آزادی عضو من است، نه من عضو نهضت آزادی و حالا هم می‌گویم حزب جمهوری عضو من است، نه من عضو حزب جمهوری.

یعنی جلال‌الدین فارسی بسیار متکبر و خودبزرگ‌بین بود و نمی‌توانست در برابر بنی‌صدر رای بالایی کسب کند.

مهره مار بنی‌صدر چه بود؟ رای 11 میلیونی او در سال 58 با هر متری که اندازه بگیریم عدد بالایی است. چرا توانست چنین رای بالایی بیاورد؟

می‌دانید که او معروف شد به مرد 11 میلیونی. رای بالایی آورد که دلیلش سخنوری‌اش بود. مردم در سال اولی که از دست رژیم شاهنشاهی نجات پیدا کرده بودند، ناگهان با فردی مواجه شدند که بسیار خوب حرف می‌زد، دیدگاه‌های نویی داشت، می‌توانست تحولات داخلی و خارجی را تحلیل کن و پیشنهادهایی برای مسائل کشور دارد. ضمن این‌که در دوره کوتاهی که در شورای انقلاب عهده‌دار اداره وزارت دارایی و سرپرست وزارت خارجه شد، ابتکاراتی به خرج داد که افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داد. از جمله این‌که در وزارت دارایی یک وام 4درصدی تعریف کرد و من خیلی‌ها را سراغ دارم که با همان وام 4درصدی بنی‌صدر خانه‌دار شدند.

یعنی علاوه بر سخنوری و مهارت در سخن‌گفتن، مطالب را هم در سطح قابل قبول و هم به شکل همه‌فهم و عامه‌پسند مطرح می‌کرد. کارهایی هم انجام داده بود که در مجموع توانست افکار عمومی را جذب کند.

او نخستین رئیس جمهور ایران بود اما نتوانست دوره‌اش را به پایان برساند. چرا؟

من سه عامل را در شکست بنی‌صدر موثر می‌دانم؛ عامل اصلی هم خودش بود. بسیار خودمحور بود. کتابی تحت عنوان «کیش شخصیت» نوشته بود که در همان جلسه به او به مزاح گفتیم این کتاب سرنوشت خود شماست. او هم جواب داد این را جلال‌الدین فارسی پشت من انداخته. من به او گفتم در یکی از سرمقاله‌های روزنامه انقلاب اسلامی طوری ماجرای اعلامیه امام بعد از 17 شهریور را تعریف کرده‌اید که مخاطب حس می‌کند شما به اما خط دادید. عصبانی شد و گفت من نیازی به این کارها ندارم. حرف عجیب دیگری هم زد و گفت اگر می‌خواهید بدانید من کیستم، من بزرگ‌ترین اندیشه زمان معاصرم. کتاب تضاد و توحید من بزرگ‌ترین اثر قرن است. شما ببینید چه ادعای بزرگی داشت. این را باور کرده بود که البته باعث بحث و گفت‌وگوهای زیادی نزد روحانیون و روشنفکران و گروه‌های سیاسی شد.

عامل دوم، باند رجوی بود. باند رجوی ضربه بزرگی به بنی‌صدر زد.

بنی‌صدر و باند رجوی

بنی‌صدر پس از غائله 14 اسفند 59 به دامن رجوی افتاد. ما داریم درباره زمانه انتخابات ریاست‌جمهوری حرف می‌زنیم.

نه، چنین نیست. من این جریان را خوب می‌شناسم و سال‌ها رویش مطالعه کرده‌ام. تعمد هم دارم که می‌گویم باند رجوی؛ نه منافقین و نه سازمان مجاهدین. این‌ها باند رجوی بودند. او بازیگری کرد. می‌دانستند که رای ندارد اما کاندیدای ریاست جمهوری شد. نظرشان این بود که انقلاب توسط روحانیت دزدیده شده و باید انقلاب را پس بگیریم. برای همین هم برای مبارزه مسلحانه زمینه‌سازی می‌کردند.

واقعا چنین باوری دارید که رجوی و باندش از همان ابتدا به دنبال جمع‌آوری سلاح و مبارزه مسلحانه بودند؟

بله. رجوی تشنه قدرت بود و سازمان را به انحراف کشاند. بعد از ماجرای انتخاب بنی‌صدر، استراتژی باند رجوی حمایت از او شد تا جایی که وقتی بنی‌صدر حکم فرماندهی کل قوا را از امام گرفت، شعار می‌دادند «سپه‌سالار ایرانی بنی‌صدر، به جبهه‌ها نگه‌بانی بنی‌صدر» بنی‌صدر هم کیف می‌کرد از این حرف‌ها. بعد هم دفتر همکاری‌های مردم و رئیس جمهور را تشکیل داد که نظرسنجی‌هایی می‌کرد و به او می‌گفت محبوبیت تو از امام بیشتر شده است. باند رجوی هم دائم این تصویر غلط از جامعه را برای بنی‌صدر تقویت می‌کرد.

عامل سوم شکست بنی‌صدر هم دل‌خوری اعضا به ویژه جوانان حزب جمهوری اسلامی و طیفی از روحانیون به دلیل شکست سنگینی بود که از او خورده بودند. بنابراین بنای ناسازگاری با او را گذاشتند به خصوص در ماجرای انتخاب نخست‌وزیر.

پیروزی حزب جمهوری اسلامی در انتخابات مجلس اول، زخم شکست از بنی‌صدر را التیام نداد؟

موفقیت حزب جمهوری اسلامی در انتخابات مجلس، قدرت‌شان را افزایش داد. به همین دلیل هم در ماجرای انتخاب نخست‌وزیر، تنش‌ها افزایش پیدا کرد. بالاخره او رئیس جمهور شده بود و حق داشت که همکارانش را خودش را انتخاب کند. چن اسم را هم مطرح کرد. گفته بود اگر به دل خودم باشد، علی‌رضا نوبری را معرفی می‌کنم. اولویت دومش مهندس عزت‌الله سحابی بود. قبلش هم در مانوری زیرکانه اسمی از حاج احمد آقای خمینی آورده بود. به هر حال این دو گزینه را مجلس رد کرد و اکثریت حزب جمهوری اسلامی در مجلس، شهید رجایی را به بنی‌صدر تحمیل کردند. آدمی که هیچ ربط و شباهتی به بنی‌صدر نداشت. اصلا از دو فضای متفاوت بوند و کوچک‌ترین نزدیکی و شباهتی به هم نداشتند. از همین‌جا تقابل شروع شد و فضا هی تند و تند و تندتر شد تا در نهایت به غائله 14 اسفند 59 و ماجرای دانشگاه تهران منجر شد.

از نظر من کارگردان آن ماجرا باند رجوی بود. همه نیروهایش را بسیج کرد و به میدان آورد و بنی‌صدر هم لذت می‌برد از حجم جمعیت و شعارهایی که به نفعش می‌دادند. بنی‌صدر بازی خورد.

اگر 29 خرداد 1360، انتخابات دیگری برگزار می‌شد، بنی‌صدر 10 میلیون و 700 هزار رای بهمن 58 خود را داشت؟

نه، شکسته بود رای بنی‌صدر. خیلی از کسانی که به او رای داده بودند، این همراهی و اتحادش با باند رجوی را قبول نداشتند و نمی‌پذیرفتند. یکی‌شان خود من که به شدت از نزدیک‌شدن بنی‌صدر به مجاهدین خلق آزرده شدم. رای بنی‌صدر قطعا می‌شکست اما شاید باز هم رای می‌آورد.

من در مقدمه این کتاب [اولین رئیس جمهور] نوشته‌ام که بنی‌صدر با یک تحلیل غلط از جامعه ایران، یک فرصت تاریخی را از ملت گرفت. چرا فرصت تاریخی؟ چون برای اولین بار رئیس جمهوری با رای مردم انتخاب شده بود و مورد حمایت امام هم بود. اگر در تحلیل محبوبیت خودش چنان خطا نمی‌کرد، فرصتی برای پیش‌رفت کشور فراهم می‌شد که شرایط را عوض می‌کرد.

رئیس جمهور رجایی؛ مظلوم یا محبوب

خرداد 60، اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین خلق، آغاز ترورها و آغاز فرایند انتخاب رئیس‌جمهور دوم. نخست وزیری رئیس ‌جمهور شد که به نظر می‌رسید تا چند ماه قبل در مقابل رئیس جمهور منتخب مردم قرار داشته است. آقای رجایی چطور انتخاب شد و چطور محبوب شد؟

باید در آن فضا می‌بودید تا تحولات جامعه را درک کنید. اتفاقی مثل انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر، خیلی بزرگ و تکان‌دهنده بود. قابل وصف نیست که مردم چه حل و هوایی در تشییع جنازه مرحوم بهشتی داشتند. همین زمانی که بنی‌صدر دیگر پنهان شده است. خب، انقلابی از دل تفکرات دینی و اسلامی برآمده که پس از سال‌ها به پیروزی رسیده و توانسته حکومت تشکیل دهد. رهبر انقلاب یک مرجع تقلید است با کاریزمایی غیرقابل وصف. معلوم است در این شرایط، آقای رجایی که به روحانیت انقلابی نزدیک است و رقیب جدی هم ندارد، رئیس‌جمهور می‌شود.

آقای رجایی رئیس جمهور محبوبی بود؟

ایشان چون کوتاه‌ترین دوره تصدی قوه مجریه را داشت، محبوب شد. اصلا فرصت نکرد کاری انجام دهد و به قول معروف دیکته‌ای ننوشت که غلط داشته باشد. به جایی نرسید که مردم بتوانند قضاوتی از کارنامه‌اش داشته باشند اما به دلیل مظلومیتش و نوع شهادتش، محبوب شد.

چرا شهید رجایی به یک الگوی مدیریتی در جمهوری اسلامی تبدیل شد؟

من معتقدم این تصویری است که جریان حاکم ایجاد می‌کند اما اگر از مردم کوچه و خیابان بپرسید، بعید می‌دانم که اصلا شهید رجایی را بشناسند. او به عنوان الگوی پای‌بندی به دین و ایدئولوژی مطرح است نه الگوی مدیریتی.

آقای احمدی‌نژاد به اسم رجایی رای آورد و در همین یک هفته اخیر هم بالاترین تجلیل از مرحوم رئیسی این بوده که او را به شهید رجایی تشبیه می‌کنند.

عرض کردم که این فقط ریشه در ایدئولوژی دارد و هیچ ربطی به اداره کشور ندارد. ایشان کمتر از یک ماه رئیس جمهور بود. ما استاد الگوسازی از چهره‌ها هستیم اما الگویی که مبتنی بر ایدئولوژی است، نه لزوما کارآمدی.

اولین رئیس جمهور روحانی؛ از الگوی دولت موفق تا الگوی انتخاب اجباری

فضای کشور در آستانه انتخابات سومین دوره ریاست جمهوری چگونه بود؟

بعد از انفجار نخست‌وزیری و شهادت آقایان رجایی و باهنر، فضای جامعه هم ملتهب و هم متاثر بود. جامعه سرشار از احساسات بود و آقای خامنه‌ای که کاندیدای اصلی این دوره هم بودند، یک روز پیش از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی ترور شده و به طرز معجزه‌آسایی نجات یافته بودند، گرچه کارایی دست راست‌شان را برای همیشه از دست دادند. بعد از تجربه بنی‌صدر و آغاز ترورها، امام هم متقاعد می‌شود که برای اداره کشور و برای حفظ کشور، یک روحانی کاندیدا شود. همان‌طور که گفتم آقای خامنه‌ای زمینه رای هم داشتند و دولت سوم را تشکیل دادند.

که اتفاقا الگوی یک دولت خوب و موفق تا همین امروز است.

بله. آقای خامنه‌ای مدیر است، با سواد است، کتاب‌خوان است و با ادبیات و موسیقی آشنایی دارد. انصافا حواس جمع و هوش ویژه‌ای دارند. تا امروز 42 سال است که در راس کشور قرار دارند. در آن دوره تلاش داشتند که نخست‌وزیر نزدیک به خود را معرفی کنند. ایشان به هیچ‌وجه تمایلی به مهندس میرحسین موسوی نداشت و از همین زمان دل‌گیری‌های ایشان آغاز می‌شود.

سال 60 هم همین‌طور بود یا اختلاف از 64 آغاز شد؟

نه، از ابتدا هم رئیس‌جمهور مایل به نخست‌وزیر مهندس موسوی نبود اما با تمهیدات بیت امام و تاکید شخص امام، به این انتخاب تن دادند اما اختلاف‌ها دائما وجود داشت تا در آستانه انتخابات دوره چهارم ریاست‌جمهوری که به نوعی اختلاف‌ها اوج گرفت.

این زمانی بود که جامعه روحانیت مبارز هم عملا دو تکه شده بود. اعضای حزب جمهوری اسلامی هم کاملا در دو جناح قابل تفکیک و مخالف هم تقسیم‌بندی می‌شدند.

در دور دوم، انتخابات ریاست جمهوری سال 64، آقای خامنه‌ای هیچ علاقه‌ای به معرفی مجدد مهندس موسوی نداشت و نخست‌وزیر به نوعی به ایشان تحمیل شد. رئیس جمهور بسیار آزرده بود. ایشان دلش می‌خواست نخست‌وزیری انتخاب کند که بتواند با او کار کند. دقیقا همان اتفاقی که برای بنی‌صدر افتاد، تکرار شد. وقتی هم آن جریان مخالفت با آقای موسوی در مجلس پیش آمد و 99 نفر به هدایت آقای زواره‌ای به بیت امام پیام دادند که به نخست‌وزیر رای اعتماد نمی‌دهند، ظاهرا ایشان گفته بود این‌ها 100 نفر بودند و نفر صدم هم من هستند.

خب وقتی آقای خامنه‌ای رئیس جمهور می‌شود و می‌خواهد کار کند، می‌بیند مناسبات جاری مانعش می‌شود. برای مثال حکم امام در مورد سلمان رشدی صادر می‌شود. آقای خامنه‌ای به عنوان رئیس جمهوری که مناسبات دنیا را می شناسد و می‌داند با وجود چنین حکمی ما نمی‌توانیم با دنیا کار کنیم، می‌آید و در نمازجمعه تلاش می‌کند کمی فضا را تلطیف کند اما امام مجددا پیامی می‌دهند و تندتر از قبل علیه سلمان رشدی حرف می‌زنند. در مورد اختیارات ولایت فقیه هم تقریبا همین الگو تکرار شد.

می‌خواهم بگویم آن آزردگی و نگرانی رئیس‌جمهور از انتخاب نخست وزیر و همکارانش و نوع اداره کشور، کاملا قابل فهم و به نظر من بجا بود. این آزردگی تا جایی پیش رفت که در اواخر دولت چهارم، آقای خامنه‌ای به نوعی کناره‌گیری کرده بودند. من آن زمان مدیرکل رسانه‌های خارجی وزارت ارشاد بودم و تا جایی که خاطرم هست، ایشان گفته بود پس از برگزاری انتخبات ریاست جمهوری حاضر به پذیرش هیچ شغلی نیست و روی احیای حزب جمهوری اسلامی متمرکز خواهد شد.

پایان قسمت اول

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. خدایا!! حقیقتا این میرحسین خار چشمان تان بوده و هست! دارد کورتان میکند!! بعد از این همه رفتار غیرانسانی و خلاف قانون؛ بعد از این همه برخوردهای مبتنی بر جنگل با وی و همسرش، هنوز هرجا کم می آورید، حرف از میرحسین را پیش می کشید!!؟ خودتان نمی دانید، یعنی در سطحی نیستید که بدانید، که وقتی اینگونه رفتار میکنید و حرف می زنید، مردم بیش از پیش به خالی بودن تان پی می برند؛ به روشنی می فهمند که چقدر تهی و پوچ هستید! کماکان ازتان میخواهم که همین رفتار را با قدرت و قوت ادامه بدهید!!!

  2. به نظرم این جمله آقای مظفر:” اصلا فرصت نکرد کاری انجام دهد و به قول معروف دیکته‌ای ننوشت که غلط داشته باشد.” اشتباه می باشد.
    درسته که آقای رجایی یک ماه رئیس جمهور بودند ولی ایشان حدود بیش از 1.5 سال نخست وزیر (همه کاره اجرا در قانون اساسی قبلی) و سه ماه هم کفیل ریاست جمهوری بودند. مردم منش و مدیریت و وزرای ایشان را دیده بودند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا