آيا مشروطه برای ايران زود بود؟
محمدعلي غيبی، در روزنامه اعتماد نوشت: «روايتهاي تاريخي همواره در گذر زمان، در معرض قضاوتهاي واقعگرايانه يا شتابزدهاي قرار ميگيرند. تاريخ معاصر ما گرچه در منابع به مراتب بيشتر و متنوعتري همچون روزنامهها و اسناد رسمي و… ثبت شدهاند، اما در مورد جنبش مشروطه ايران هم باز قضاوتهاي تازهتر و البته شتابزدهتري را شاهديم؛ سخناني همچون «مشروطه براي ما زود بود» يا «مشروطه توطئه انگليسيها بود» و… كه مستقيما پشتوانه فكري مشروطهخواهان و مجاهدان راه آزادي را هدف ميگيرد.
لذا تصميم گرفتم به بهانه نزديك شدن به سالگرد به توپ بسته شدن مجلس شوراي ملي در سال 1287 خورشيدي، مروري بر تلاش دليرانه مشروطهخواهان در چنين روزي در سال 1287 كرده باشم و در مورد بخشي از نتايج انقلاب مشروطه كه كمتر مورد توجه قرار گرفته، قضاوت خود را كرده باشم.
روز 2 تير 1287 خورشيدي، مردم ايران شاهد تقابل دو جبهه باغشاه و بهارستان بودند؛ توپخانه دولتي در باغشاه، همگي رو به سمت بهارستان داشتند و در كنار آن گارد سلطنتي به فرماندهي لياخوف و شاپشال روسي كه آنها نيز از محمدعليشاه فرمان ميبردند. در جبهه مقابل ششصد نفر از مجاهدان مسلح به تفنگ همراه جماعتي از مردم با سلاحهايي همچون شمشير و قداره و خنجر، مردمي را نمايندگي ميكردند كه تا آن موقع در صحنه سياست خارجي ايران مجالي براي عرضاندام نداشتند.
از طرفي مرتب بر شمار نيروهاي قزاق و در طرف مقابل هم بر شمار مجاهدين و بازاريان و مردم ديگر كه به سمت بهارستان و مجلس ميشتافتند، افزوده ميشد تا آنجا كه قزاقها از ورود مردم به ميدان بهارستان جلوگيري كردند. گرچه مجاهدان و مشروطهخواهان در ابتدا برتري نسبي يافتند، اما نهايتا توپخانه نيروهاي قزاق بود كه نتيجه درگيري را تعيين كرد و برخلاف روايت رسمي كه شمار كشتهشدگان مشروطهخواه را سيصد نفر اعلام كرده بود، به روايت م. پاولويچ 2500 نفر كشته شدند.
ميرزاجهانگيرخان صوراسرافيل، ملكالمتكلمين و شيخ احمد روحالقدس در باغشاه به طرز فجيعي به قتل رسيدند و ساير مشروطهخواهان يا دستگير يا در شهرهاي ديگري كشته شدند يا به خارج از ايران يا به سفارتهاي خارجي گريختند و دوران سخت استبداد صغير آغاز شد كه سالهاي دشوارتر جنبش مشروطه را به دنبال داشت كه شرح نمونههاي بارز آن همچون ده ماه محاصره تبريز، اشغال تبريز به دست روسها و … و تحمل سختيهاي فراوان از سوي مشروطهخواهان در اين مقاله نميگنجد.
اما سوال اين است كه آيا چنين مجاهدتهاي بيشماري بدون داشتن يك بنيه فكري و البته جماعت فراواني از مجاهدان آزاديخواه و جان بر كف ممكن بود؟ اينكه به ادعاي يك كارمند سفارت انگليس، يكي از ايرانيان تحصنكننده در سفارت انگليس از كارمندان سفارت خواسته تا به آنها مشروطه بدهند تا بروند دنبال كارشان؛ صرفنظر از صحيح يا غلط بودن اين ادعا، نميتواند اعتبار مجاهدت شمار عظيمي از مشروطهخواهان ايراني را مخدوش كند.
فداكاريها و زحمات فراوان كه حتي به كشته شدن عده زيادي از مشروطهخواهان تا چند سال بعدي انجاميد، نميتوانست حاصل ماجراجوييهاي مبارزان و متفكران آن بوده باشد. احتمالا مبارزان مشروطه علاوه بر آزاديخواهي و ميهنپرستي، نيمنگاهي هم به نيكنامي در تاريخ داشتهاند و هرگز انتظار اين را نميكشيدند كه مردمان آينده تمام انديشهها و بنيههاي فكري آنها را هيچ شمرده و مشروطه را براي ايرانيان زود بدانند.
ما امروزيها تصوري اشتباه در مورد خود داريم و آن، اين است كه خود را پيشگام جريان روشنفكري و آزاديخواهي در ايران ميپنداريم در حالي كه از تعالي و مترقي بودن انديشههاي پيشينيان خود در گذشته اطلاع چنداني نداريم.
اگر تصوير يا فايلهاي ديجيتال روزنامههاي دورههاي مختلف تاريخي همچون جرايد دوره قاجار، برخلاف وضعيت كنوني كه از سوي مركز اسناد و كتابخانه ملي ايران با قيمتي گزاف در اختيار دانشجويان و محققان رشته تاريخ قرار ميگيرد با هزينه كمتري در اختيار علاقهمندان بود، مطالب پرمغز و فاخر آنها در جهت بيداري عمومي كه حاصل فكر مترقي ايرانيان آن دوره بود بر ما بيشتر عيان ميشد گذشته خود را تا اين اندازه پايين نميآورديم. اگر پس از مشروطه، ايران وارد بحران عميقي شد، مشروطه مقصر نبود. حتي يك دولت مستبد به سبك و سياق دولتهاي ناصرالدين شاه هم توانمندي مقابله با نيروهاي خروشان و سلاحهاي مدرن و موثرتر جنگ جهاني اول را نداشت.
از قضا اين مشروطه بود كه با وارد كردن مردم عادي ايران به صحنه سياست، توان و اعتبار دولت قاجار را در سطح بينالملل بيشتر كرد و ضمنا با ايجاد فضاي گستردهتر و مسيرهاي تازهتر براي مردمان عادي ايران (غير از مسيرهايي همچون نوكري براي شاهزادگان) زمينهساز تربيت سياستمداراني استخواندار از طبقه مردم عادي ايران و نقطه عطفي شد براي دوره جديدي از تاريخ ايران با سياستمداران كارآمدتر، ميهنپرستتر و باهوشتري همچون فروغي و مصدق. ضمنا بايد در نظر گرفت كه اگر مشروطهاي نبود ساماندهي كارها حتي در اواخر دوره قاجار كمتر ميشد و از طرفي هم هيچ نيرويي براي جلوگيري از قرارداد فاجعهبار 1919 بين وثوقالدوله و انگليسيها وجود نمييافت.
هيات ايراني حاضر در كنفرانس صلح ورساي در زمان پايان جنگ جهاني اول گرچه به علت ناجوانمرديهاي وثوقالدوله و كارشكنيهاي انگليسيها نتوانستند از حقوق از دست رفته ايران در جنگ جهاني اول دفاع كنند، اما با اين وجود از اين زمان به بعد كمكم دوران متفاوتي از حضور ايران در سياست بينالملل با مرداني قدرتمندتر و از جنس مردم عادي و نه با القاب قاجاري آغاز شد.»
انتهای پیام