«آشتی ملی» هدف یا وسیله
«امان لله باطنی» در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با موضوع آشتی ملی نوشت:
آنچه امروز تحت عنوان گفتمان «آشتی ملی» در فضای سیاست طرح میشود اگرچه قطعاً در خلاء و تنها برای ثبت در تاریخ مطرح نشده بلکه شاید مهندسی سیاسی باشد که با کارتوگرافی و نقشه برداری از زمین سیاست انجام شده است و با توجه به وضعیت داخلی، وضعیت بین المللی، آرایش قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی طرح شده است.
اما باید دید آیا این آشتی ملی اساساً یک پارادایم است یا یک دکترین «استراتژی، تاکیتک و تکنیک»؟ قرار است قطب نمای حرکات سیاسی شود یا تنها برای گذار از بحران خلق شده؟ اساساً سلبی است یا ایجابی؟ به قول دکتر رنانی اجماع ملی در خدمت توسعه است یا برای جلوگیری از آسیبهای بیشتر است؟ حتی با این فرض که پارادایم نباشد باید دید یک استراتژی است یا یک تاکتیک؟ اساساً برای رفتارهای سیاسی تعریف شده و رفتاری برای کنش سیاسی و ساختارهای سیاسی تعریف شده و نهادی است؟ به بیان دیگر در گفتمان «آشتی ملی» افراد قرار است با هم آشتی کنند یا ساختارها و گفتمانها؟
با بررسی بیشتر این گفتمان در مییابیم یک آشتی ملی ایجابی و ساختاری باید در سه سطح (آشتي دولت با ملت، ملت با ملت، دولت با حاکمیت) محقق شود و برای همین نیاز به گفتمان شدن دارد که به نظر نمیرسد آنچه تحت عنوان آشتی ملی این روزها گفته میشود اینچنین ساختاری باشد. به بیان دیگر آنچه تحت عنوان آشتي ملی این روزها طرح میشود نه تنها یک پارادایم نیست که قرار است از این به بعد به سیاست و رفتارهای سیاسی اصالت دهد و قطب نمای سیاست باشد بلکه در خوشبینانهترین حالت شاید برای یک طرف استراتژی باشد و برای طرف دیگر یک تاکتیک. به بیان واضحتر آشتی ملی طرح شده این روزها شاید آشتي ملی است در سطح میکرو پلیتیک تا یک آشتی ملی حول مایکرو پلیتیک، آشتي ملی که شاید به رفع حصر و کنسرت در مشهد و پخش ربنای شجریان ختم شود و نه به آشتی و برآیندگیری میان دو گفتمان نظام اسلامی و انقلاب اسلامی. باید گفت آشتی ملی یک پروسه است تا یک پروژه و در واقع با تحلیل میدانی سیاست حتی میتوان آشتي ملی را بیشتر یک هدف نامید تا یک وسیله و آنچه امروز در باب آن میشنویم متاسفانه صورت تقلیل یافتهای از آن است که هیچ نقشه راهی ندارد. با این همه همین آشتی ملی را در همین سطح باید پاس داشت و به فال نیک شمرد و بر روی گفتمان شدن آن در سیاست کار کرد.
با تحلیل شرایط موجود در مییابیم اصلاحطلبان برای “آشتی ملی” باید نقشه راه داشته باشند و در واقع هیچ راهی به جز فازبندی آشتی ملی ندارند، فاز اول آشتي ملی را میتوان فاز “وحدت ملی” دانست فازی که در آن حول ثبات کشور در شرایط بحران بینالمللی میان نحلههای سیاسی وحدت برقرار میشود و چالشها به حداقل میرسد، در این فاز باید بر نقاط اشتراک پای فشرد و آنها را برجسته کرد و دلها را به نوعی به یکدیگر نزدیک کرد، فاز دوم فاز “گفتگوی ملی” است که در این فاز هم گفتگو و هم گفتمانی ملی شکل میگیرد و به نوعی آشتی ملی در این فاز تئوریزه میشود و فاز سوم یا فاز نهایی، فاز آشتی ملی است که در آن به قول دکتر سریع القلم nation – state یا کشور – ملت شکل میگیرد و همه بر سر آنکه “ایران باید ایران شود” اجماع و به نوعی هویتهای ملی و مذهبی با یکدیگر آشتی میکنند.
به این ترتیب پروسه آشتي ملی از سطح یک تاکتیک و یک استراتژی به سطح یک پارادایم میتواند ارتقا یابد، ضمن آنکه به تدریج از وضعیت سلبی وارد فاز ایجابی و از وضعیت “عبور از بحران” به وضعیت “اجماع برای توسعه” نقل مکان میکند.
در واقع چالش داخلی اصلاحطلبان بر سر آشتی ملی همانند چالش آنها بر سر مشروطهخواهی و جمهوریخواهی است. چالشی که در آن شاید نتوان مستقیم و بی مقدمه سراغ آشتي ملی رفت، چالشی که در آن آشتی ملی یک پروسه است تا یک پروژه، چالشی که در آن آشتی ملی میتواند یک هدف باشد تا یک وسیله.
انتهای پیام