خرید تور تابستان

ضرورت گذار از رادیکالیسم و گفتمان دیگرساز

امیرحسین علینقی در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز نوشت:

۱. انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ ایران پایان یافت و نشانه‌های معناشناسانه آن در هر دور انتخابات متفاوت بود. اگر معنای دور دوم این انتخابات تصدی پست ریاست جمهوری توسط یکی از نامزدهای انتخابات بود؛ دور اول اما، مدلولی یکسره متفاوت داشت. پس از آنچه در نیمه دوم سال ۱۴۰۱ بر جامعه و دختران ایرانی رفت، و همچنین پس از سه سال از مدیریت اجرایی ناموفق سابق، از عدم حضور معنادار بیش از ۶۰ درصد واجدان شرایط در پای صندوق‌های رای می‌توان و می‌بایست درس‌های بسیاری برای حکمرانی آموخت. اهمیت این ادعا زمانی بیشتر می‌شود که، به نظر می‌رسد جامعه ایران مسیرهای قابل توجهی برای رساندن پیام خود به نظام مدیریتی کشور در اختیار ندارد و عدم شرکت در انتخابات را احتمالاً می‌بایست گفتگویی میان جامعه بی‌تریبون ایران با مدیران این جامعه دانست. شخصاً همانند خیلی عظیمی از ایرانیان، در دور اول انتخابات، از حق انتخاب خودم، برای بیان انتخابی مهم‌تر استفاده کردم و در انتخابات حضور نیافتم، تا با توجه به مخاطرات موجود در رویه جاری حکمرانی، شاید «دعوتی به خیر» (اصل هشتم قانون اساسی) کرده باشم.

    ۲. عدم حضور اکثریت جامعه ایران در دور اول انتخابات اما، تنها نشانه موجود در این انتخابات نیست. استهلاک موجود در بدنه حامیان اصول‌گرایان نیز، زنگ هشداری است، برای آنها که به تدریج، در حال از دست دادن حامیان قسم خورده خود هستند. اگر عدم حضور اکثریت جامعه ایران در انتخابات از زاویه ملی معنادار باشد، ریزش حامیان بدنه اصول‌گرایی می‌بایست برای «اصول‌گرایی» و «اصول‌گرایان» مهم باشد. اصل اولیه به ما می‌گوید که با حرکت هر جریان فکری به منتهی‌الیه طیف فکری خود (مانند سیطره تندروهای اصول‌گرایی بر گفتمان اصول‌گرایی) می‌بایست انتظار داشت که حامیان میانه‌رو آن جریان فکری، اهداف و آرمان‌های خود را در جریان‌های فکری-سیاسی دیگری جستجو کنند. این بلایی است که، به نظر می‌رسد، تندروها بر سر جریان معروف به اصول‌گرایی آورده‌اند، همچنان‌که بلایی مشابه نیز در طول دهه ۱۳۶۰، توسط تندروهای جناح چپ بر سر گفتمان چپ آورده شد. (فاعتبروا یا اولی‌الابصار)

    ۳. اما تندروها چگونه بر دیدگاهها و رویکردهای فکری و سیاسی سیطره می‌یابند؟ اگر از پرداختن به چرایی این پرسش صرفنظر کنیم، شاید بتوانیم به برخی نشانه‌های عینی که می‌تواند توصیف کننده حرکت یک جامعه به سوی تندروی و حرکت به منتهی‌الیه طیف راست، اشاره کنیم. در این زمینه، احتمالاً تلاش برای «قطبی» کردن فضا و «دوست و دشمن» ساختن، مهم‌ترین نشانه باشد. هر گاه که نظام هنجاری از تمرکز بر «انسان» و «شهروند» فاصله گرفته و شروع به استفاده از نام‌گذاری‌های دیگر در طبقه‌بندی انسان‌ها نماید، می‌توانیم از تقویت موقعیت تندروها در گفتمان جاری خبر دهیم. راه دوری نمی‌رویم و نگاهی به ظهور مجدد راست افراطی در اروپا می‌اندازیم. مدتی پس از هر موج مهاجرت به سمت اروپا، کارخانه دشمن‌سازی از مهاجران فعال شده و در قالب «ما/ آنها»، به ترویج نفرت می‌پردازد. نتیجه این امر، قدرت یافتن تندروها در هر گفتمان سیاسی است. اگر زمینه‌های عقیدتی و ایدئولوژیک نیز به این روند دشمن‌سازی افزوده شود (مثلاً تلاش شود تا از طریق تشبیه مناره‌های مساجد به موشک، پیوندی میان مسلمانی و تروریسم ایجاد شود که چه بهتر!) آنگاه شاید آنها بتوانند پارلمان‌ها را نیز تسخیر کنند.

    ۴. گفتمان اصول‌گرایی امروزه، و بر خلاف بخش‌هایی از سنت قابل احترامش (مانند احترام به انسان و مالکیت و اصل برائت و…)، عملاً در چنگال رادیکالیسمی گرفتار شده است که، نه تنها با سرنوشت ایران، بلکه با سرنوشت اصول‌گرایی نیز قمار می‌کند. نتیجه دور اول انتخابات ۱۴۰۳ ایران یکی از نتایج، و شاید کم‌هزینه‌ترین نتایج این قمار است، زیرا که به مثابه یک داده پزشکی، از وجود نشانه‌های بیماری حکایت می‌کند. حضور و غلبه گفتار دشمن‌ساز بر این گفتمان، و خصوصاً تمرکز بر ادبیات نظامی (که بستر اولیه‌اش بر تمایز دوست از دشمن و دشمن‌سازی است) از دید ناظران پنهان نیست. تقسیم ایرانیان به گروههای تقابلی و تکرار آن در تریبون‌های مختلف، به ویژه تریبون‌های وابسته به نهادهای رسمی و عمومی، امروزه به پدیده‌ای عادی در روند ارتباطاتی کشور تبدیل شده است. قرار دادن ایرانیان در مقابل یکدیگر از طریق بسیاری دوگانه‌های دشمن‌ساز دیگر از نهادهایی که خود، بخشی از دولت-کشور ایران هستند و از منابع عمومی ایرانیان تغذیه می‌شوند، سرآغاز روندی است که فرجامش را آشکارا می‌توان در نتیجه دور اول انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ ایران مشاهده کرد. شوربختانه بخشی از همین دوگانه‌سازی‌ها راه خود را در قوانین کشور (گزینش‌ها، اعطای مناصب و پست‌ها، و فرایند تخصیص مجوزهای کسب و کار و…) باز کرده و برخی دیگر نیز از طریق تفاسیر شاذ و نادری مانند «آنچه نظارت استصوابی خوانده می‌شود» تیشه به ریشه اعتبار، اعتماد و مشروعیت حکمرانی کشور زده است و از مسیر غلبه دادن به رادیکالیسم در مدیریت کشور، روند حکمرانی کشور را نیز با ناکارآمدی همراه کرده است.

    ۵. تمام آنچه گفته شد، در حالی است که برخلاف روند چند دهه گذشته، ذخایر حکمرانی کشور از منابع قدرت (اقتصاد، سیاست، اجتماع، دین و قانون) و سایر ذخایر و منابع نمادین تهی گشته است و این منابع را نمی‌توان خرج ناکارآمدی رادیکالیسم حاکم بر مدیریت کشور کرد. به همین دلیل، مخاطرات بی‌پایانی در تداوم روند کنونی وجود دارد که نیازمند تامل است. لذا می‌بایست توجه کرد که ایران ۱۴۰۳، از زاویه در اختیار داشتن و دسترسی به منابع قدرت، ایران دهه‌های گذشته نیست.

    ۶. اگر چنین باشد، نشانه‌های بالینی از دور نخست انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ را می‌بایست به فال نیک گرفت و رادیکالیسم حاکم بر مدیریت کشور را بازنشسته کرده و مسیر حکمرانی را تغییر داد. اگر بپذیریم که تغییر در حکمرانی بازتابی در زبان و کاربرد آن دارد، آنگاه انتظار خواهیم داشت که مدیران این کشور بیش از هر اصطلاح دیگری، از اصطلاحات «انسان» و «ایرانی یا شهروند» استفاده کنند. استخدام کلیدواژهای دیگر در زبان سیاستمدران ایرانی و صاحبان تریبونی که، به هر نحو از منابع عمومی عمومی استفاده می‌کنند (مانند ائمه جمعه و نظامیان)، معنایی جز چرخیدن در بر همان پاشنه‌های رادیکالیسم ندارد که افق مخاطرات آتی را تیره‌تر می‌کند؛ مخاطراتی که اکنون، بیش از هر زمان دیگری، ایران، ایرانیان و حاکمان ایران را هدف قرار داده است.

    انتهای پیام

    بانک صادرات

    نوشته های مشابه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دکمه بازگشت به بالا