به اسکرول کردن ادامه دهید
برخی پژوهشهای جدید میگویند عادت استفاده از نمایشگرها آنقدرها هم که فکر میکنیم بد نیست
پیت اچلز، پژوهشگر فناوریهای دیجیتال و استاد روانشناسی و ترویج علمِ دانشگاه بث اسپا مطلبی با عنوان «Scroll on: why your screen-time habits aren’t as bad as you think they are» در وبسایت گاردین نوشته است که با ترجمهی نسیم حسینی در سایت ترجمان منتشر شده است. متن کامل را در ادامه بخوانید.
«حضور پررنگ و جداییناپذیر فناوریهای دیجیتال در زندگی امروز برای عدهای خوشایند و برای بعضیها بسیار ناخوشایند، و حتی ترسناک، است. آنها دائم نگران اتلاف وقت، حواسپراتی و اعتیاد به گوشیهای همراه هستند و هیچ تردیدی در مورد مضربودن عادت استفاده از نمایشگرها به خود راه نمیدهند. اما آیا واقعاً همینطور است؟ آیا همۀ نگرانیهای ما در مورد نمایشگرها بهجاست؟ یک کارشناس فناوریهای دیجیتال به طرح پنج پرسش متداول دربارۀ استفاده از نمایشگرهای دیجیتال میپردازد که پاسخ به آنها میتواند به درک دقیقتر رابطهمان با فناوری کمک کند.
پیت اچلز، گاردین— این روزها فناوری دیجیتال بهطرز جداییناپذیری در تاروپود جامعه تنیده شده است و این برای بسیاری از ما همیشه هم خوشایند نیست. با زیادترشدنِ نمایشگرها، اضطراب ما هم دربارهشان محسوستر و جدیتر شده است. اما نکند نگرانیمان نابجاست؟ اینجا پنج پرسش متداول دربارۀ مدت استفاده از نمایشگرهای دیجیتال را میبینید که پاسخ به آنها میتواند به درک دقیقتر رابطهمان با فناوری کمک کند.
آیا باید بابت مدتزمانی که از نمایشگرها استفاده میکنیم نگران باشیم؟
نکتهای که دربارۀ مدت استفاده از نمایشگرهای دیجیتال وجود دارد این است که اگر به معنای واقعیِ آن فکر کنید، خواهید دید که مفهوم نسبتاً بیمعنایی است و بنابراین، بهخودیِخود، چیزی نیست که لازم باشد بیش از حد نگرانش باشیم. ایدۀ مدتزمان استفاده از نمایشگر، به سبب سادگیاش، مفهومی گیرا و نافذ است که، در گپوگفتها راجع به زندگی آنلاینمان، بهوفور از آن استفاده میکنیم.
اما مدتزمانی که صرف یکی از اَشکال فناوریهای دارای نمایشگر میکنیم حقیقتاً دربارۀ چگونه گذراندنِ آن زمان، کیفیت محتوایی که مصرف میکنیم، دلیل مصرف آن محتوا، یا موقعیتی که هنگام استفاده از آن فناوری در آن قرار داریم اطلاعات زیادی در اختیارمان نمیگذارد. اگر تمرکزمان را، بهجای میزان استفاده از نمایشگرها، بر چنین نکاتی بگذاریم، میتوانیم از موضع بسیار بهتری مزیتها و خطرات نمایشگرها را بیابیم.
آیا به گوشیهای هوشمندمان معتاد شدهایم؟
دربارۀ انواع مختلف «اعتیادِ» دیجیتال زیاد صحبت میشود، اعتیاد به گوشی هوشمند، اعتیاد به اینترنت، اعتیاد به رسانههای اجتماعی و مانند اینها. هیچیک از اینها اختلالات بالینی مُدونی نیستند و جامعۀ پزشکی یا علمی به هیچ توافق جامعی بر سرِ تعریف اینها نرسیده است، پس به تعبیر دقیق پزشکی، خیر، شما به گوشی هوشمند خود اعتیاد ندارید.
ولی ازآنجاکه تمایل داریم تمرکزمان را صرفاً بر مدتزمان استفاده از نمایشگرها بگذاریم -و ازاینرو نگرانیم که مبادا وقتی که صرفشان میکنیم زیادهازحد باشد- به جایی میرسیم که دیگر برایمان دشوار است که راجع به رابطهمان با گوشیهای هوشمند از هر منظری جز اعتیاد صحبت کنیم. چیزی که اوضاع را بغرنجتر میکند این است که واژۀ «اعتیاد» را معمولاً در معنای غیربالینی و روزمرهاش به کار میبریم؛ در این مواقع منظور واقعیمان این است که چیزی را بسیار دوست داریم، اما حس میکنیم که شاید داریم آن را بیشازحد مصرف میکنیم یا زیادی به آن میپردازیم.
این مشکل فضای آثار پژوهشی را هم آشفته کرده است. به عبارت دیگر، ازآنجاکه در گفتوگوهای عمومیمان از منظر اعتیاد دربارۀ فناوری دیجیتال صحبت میکنیم، پژوهشگران بسیاری گمان میکنند که چنین اعتیادی خواه ناخواه وجود دارد. در چند دهۀ اخیر، پژوهشهای متعددی سعی داشتهاند انواع مختلف اعتیاد به ابزارهای دیجیتال را تعریف و دستهبندی کنند، ولی ازآنجاکه بهطور ضمنی فرض بر این است که چنین اعتیادی حقیقت دارد، برای رسیدن به درکی دقیق و منسجم از خصیصههای معرف این نوع اعتیادها یا طراحی چهارچوب نظری معقولی برای بررسی آنها تلاش چندانی صورت نگرفته است.
درعوض، پژوهشهای متعددی سعی داشتهاند انواع مختلف اعتیاد به ابزارهای دیجیتال را تعریف و دستهبندی کنند، یعنی ما در وضعیتی گرفتار شدهایم که در آن دنبال شناسایی کارهایی هستیم که افراد با فناوریهای دیجیتال انجام میدهند، و میخواهیم بدانیم که آیا افراد در آن کارها زیادهروی میکنند یا خیر، و درنتیجه تصور میکنیم که اگر بیش از حد از آنها استفاده کنیم حتماً معتادشان میشویم.
هیچیک از اینها به این معنی نیست که خطر رابطۀ آسیبزننده یا ناهنجار با فناوری دیجیتال هیچکس را تهدید نمیکند، بلکه بیشتر بدین معناست که اکثریت قریببهاتفاق ما معتادِ گوشیهای هوشمندمان نمیشویم.
آیا نمایشگرها حواسمان را پرت کردهاند؟
زیاد میشنویم که فناوریهای دیجیتال برای ربودن توجه ما طراحی شدهاند و، درست به همین دلیل، گسترۀ توجه ما کاهش یافته است. میگویند که گسترۀ توجه ما اکنون حدود یک ثانیه کوتاهتر از گسترۀ توجه ماهی قرمز است، و مقصر این ماجرا فناوریهای دیجیتال هستند. هیچ چیزِ این روایت حقیقت ندارد: گسترۀ توجه ما رو به کاهش نیست، و اصلاً گسترۀ توجه ماهی قرمز هم چندان کوتاه نیست. این نگرانی، مانند بسیاری از نگرانیهای دیگری که بابت نمایشگرها وجود دارد، از درک نادرست مفهومِ توجه نشئت میگیرد.
توجه، از منظر شناختی، پدیدۀ بسیار پیچیدهای است و صرفنظر از پژوهشهای عالی و بیشماری که دربارهاش انجام شده -به معنای واقعی کلمه هزاران مقاله دراینباره وجود دارد- هنوز هم پرسشهایی وجود دارند که از اساس بیپاسخ ماندهاند، پرسشهایی راجع به اینکه توجه حقیقتاً چه تعریفی دارد و چطور به بهترین شکل میتوان توصیفش کرد. مطالب علمیِ همهفهم معمولاً توجه را بیشازحد ساده توضیح میدهند و آن را نوعی نورافکن میدانند که میتوانیم تکانش بدهیم و بر وظایف مهم یا جذاب متمرکزش کنیم. بااینحال، جابهجاکردن این کانون توجه میان وظایف متعدد برای ما دشوار است، بنابراین ازآنجاکه گوشیهای هوشمند میتوانند بهشدت مایۀ حواسپرتی باشند -هر پیام با صدایی همچون آوایی افسونگر از راه میرسد و با دلفریبی کاری میکند که به شبکههای اجتماعیمان سر بزنیم- نمیتوانیم جلوی پرتشدن حواسمان از مسائل مهم را بگیریم.
در این توضیح مایهای از حقیقت وجود دارد؛ مدل نورافکنیِ توجه یکی از برجستهترین و بررسیشدهترین رویکردها برای فهم توجه دیداری در پژوهشهای روانشناسی است. اما توجه چیزی نیست که صرفاً توسط عوامل بارزی در محیط اطرافمان «جلب» یا «منحرف» شود، بلکه اطلاعاتِ از بالا به پایین1، نظیر اهداف و انگیزههای خاصی که در آن لحظۀ خاص داریم، نیز اهمیت دارند.
درعوض، در چند سال اخیر، سلسلهپژوهشهای جدیدی اظهار میکنند که شاید از منظر سازوکارِ «نقشۀ اولویت» بهتر بتوانیم توجه را توصیف کنیم: توجه چیزی نیست که بهطور خاص فقط بر یک چیز متمرکز شود (و بنابراین احتمالاً بهطور یکجا «ربوده» شود)، بلکه میتوان آن را، به تناسبِ هر وظیفه، میان وظایف متعدد تقسیم کرد. به عبارت دیگر، نمایشگرها فقط یکی از اجزای اکوسیستمِ توجهیِ ما هستند. ممکن است گاهی اثرات مثبتی داشته باشند، و گاهی اثرات منفی، ولی این به بیشمار عامل دیگر در اطرافمان بستگی دارد.
پس چرا گاهی فکر میکنیم که فناوری دیجیتال برایمان مفید نیست؟
این دقیقاً همان عاملی است که حرفزدن از رابطهمان با نمایشگرها را برایمان دشوار میکند. اینکه بگوییم نمایشگرها اعتیادآور نیستند و واقعاً توجهمان را نمیربایند خیلی هم خوب و عالی است، اما چنین روایتی با تجربۀ زیستۀ خیلی از ما جور در نمیآید. همۀ ما چنین تجربهای داریم که گاهی احساس کردهایم وقت بسیار زیادی را -که واقعاً قصد نداشتهایم هدرش بدهیم- با بیمبالاتی صَرف بالا و پایین کردنِ محتوایی کردهایم که درکش نمیکنیم یا اصلاً نمیخواهیم ببینیمش. دوروبرمان را نگاه میکنیم و میبینیم که همه غرق گوشیهایشان هستند و با هیچیک از اطرافیان خود تعاملی ندارند، و حس میکنیم که یک جای کار میلنگد. پس قابلدرک است که وقتی کسی از راه میرسد و اعلام میکند که نمایشگرها ذاتاً برای ما مضرند، خیلی راحت حرفش را بپذیریم.
واقعیت بسیار پیچیدهتر از اینهاست. یکی از یافتههای متقن پژوهشهایی که اثرات منفی فناوری دیجیتال را بررسی میکنند این است که وقتی پژوهشگران از افراد میخواهند، با استفاده از معیارهای خودسنجیای مانند بهزیستیِ ذهنی یا توجه، گزارشی ذهنی از وقتگذرانیشان پای نمایشگرها ارائه دهند، به همبستگیهایی دست مییابند که در مقایسه با زمانی که از معیارهای عینیتری استفاده میشود بسیار بیشترند. بخشی از این مسئله به نظریههای موسوم به «تأثیر فرضی» مربوط است: ما پیوسته در معرض روایتهای بسیار غرضورزانۀ رسانهها دربارۀ تأثیر نمایشگرها هستیم، روایتهایی که نگرش ما را نسبت به نمایشگرها تغییر میدهند، و بهنوبۀ خود در تجربههای فردیمان اثر میگذارند.
بهاینترتیب، بهمرور به جایی میرسیم که نسبت به استفاده از فناوریها احساس ناخوشایندی پیدا میکنیم (و در مجموع نظرمان دربارهاش منفیتر میشود). این احساس ناشی از مضربودنِ واقعی این فناوریها نیست، بلکه ناشی از فرضی فراگیر و مسلّمانگاشته مبنی بر مضربودن آنهاست.
پس یعنی جای نگرانی نیست؟
اصلاً اینطور نیست. طراحی و کاربری فناوریهای دیجیتالِ جدید مشکلات جدی فراوانی دارند، و فرایندهای تصمیمگیریِ دخیل در ساختشان معمولاً بهشدت از مسئولیتپذیری اجتماعی به دور هستند. ولی به عقیدۀ من، ما داریم وقت و زحمت زیادی را صرف نگرانی و (پژوهش) دربارۀ سؤالاتی میکنیم که غلط هستند. اینکه بپرسیم استفاده از فناوریهای دارای نمایشگر خوب است یا بد، یا استفاده از این فناوریها چه موقع از حد مجاز میگذرد واقعاً ما را به جایی نمیرساند، چون این پرسشها دربارۀ شیوۀ استفادهمان از فناوریهای دیجیتال واقعیت را منعکس نمیکنند.
درعوض، سلسلهپژوهشهای تازهای رویکرد دقیقتری اتخاذ کردهاند، مثلاً میپرسند چرا عدهای در فضای آنلاین با مشکل مواجه میشوند و عدۀ دیگری در موقعیتهای ظاهراً مشابه موفق عمل میکنند. بهجای اینکه نمایشگرها را ذاتاً مضر یا ناهنجار بدانیم، بهتر است آنها را وابستگیآور تلقی کنیم. وابستگی بهخودیِخود خنثی است، اما بسته به عوامل بافتاری و موقعیتیِ مختلفی میتواند برایمان مضر یا مفید باشد. اساساً، تغییر وابستگیها خیلی بیش از اینها تحت کنترل خودمان است -این کار وقت و زحمت زیادی میطلبد، اما اگر از نحوۀ استفادهمان از فناوریهای دیجیتال راضی نباشیم، این قدرت را داریم که عامل ایجاد نارضایتی را برطرف کنیم و درعینحال هیچیک از مزایایی را که زندگی آنلاین در اختیارمان گذاشته از دست ندهیم.
دستکم یکی از اصلیترین دلایلی که باید از سخنسراییهای هراسآور دربارۀ مضربودن نمایشگرها دوری کنیم این است که این نوع نگرانیها، عوض آنکه به اقدام مؤثری بینجامند، ممکن است توسط صنعت فناوری بهعنوان مهملاتی هوچیگرایانه به خدمت گرفته شوند. درعوض، اگر بتوانیم در بحثهای منطقیتر و مبتنی بر شواهد بیشتری دربارۀ نمایشگرها شرکت کنیم، و اگر بتوانیم بهشیوۀ معقولتری به توازن میان مزایا و خطرات نمایشگرها بنگریم، آنگاه بهشکل کارآمدتری میتوانیم این صنعت را به اعمال تغییرات معنادار وادار کنیم.
بسیاری از فناوریهای دیجیتالی که نگرانشان هستیم اسباب سرگرمی و آسایش ما هستند، و این یعنی بهزیستیِ کاربران در رأس تکتک ملاحظاتی بوده است که هنگام طراحیشان مدنظر قرار گرفتهاند. با همۀ اینها، ما به تحقیقات بهتری هم نیاز داریم، تحقیقاتی که از وابستگی بیشازحد بر دادههای خودسنجی کناره بگیرند و درعوض دادههای هدفمند این صنعت را با نظریۀ مناسب و دادههایی عینی، که بهشکل هدفمندتری از کاربران به دست آمده باشند، ادغام کنند. شاید رؤیای محالی به نظر برسد، ولی ما همین حالا هم پیوسته شاهد مطالعاتی هستیم که نشان میدهند چنین کاری شدنی است.
پس باید، چه در تحقیق دربارۀ صنعت فناوری و چه در تحقیق دربارۀ خودمان، پرسشهای بهتری مطرح کنیم. با پاسخدادن به این پرسشها بهتر میتوانیم مزایای نهفته در کار با نمایشگرها را درک کنیم، چیزهایی را که شاید مایل به تغییرشان باشیم بیابیم و بهترین راه اثرگذاری بر آن تغییرات را پیدا کنیم.
پیت اچلز (Pete Etchells) استاد روانشناسی و ترویج علمِ دانشگاه بث اسپا است و دربارۀ تأثیر بازیهای ویدئویی و فناوریهای دیجیتال بر رفتار و سلامت افراد پژوهش میکند. او نویسندۀ کتاب Lost in a Good Game: Why we play video games and what they can do for us (2019) است.
پاورقی
- 1Top-down information: منظور تجربیات و دانستههای قبلی فرد است که امور را بر اساس آنها ادراک میکند [مترجم].
انتهای پیام