خرید تور نوروزی

مرگِ خوش | تاریخچه‌ی بحثِ به‌مرگی

هیو بریکی در سایت کانورسیشن مطلبی با عنوان The worthless life and the worthy death: euthanasia through the ages نوشته است که با ترجمه‌ی پارسا دزیانی در سایت خانه اخلاق پژوهان جوان منتشر شده است. متن کامل را در ادامه بخوانید.

«شاید برای ما ایرانی‌هایی که با فرهنگ «زندگی پس از مرگ جریان دارد» بزرگ شده‌ایم، خودکشی، غیرمسئولانه به نظر برسد، اما اگر برایند زندگی درد و رنج باشد و اگر مرگ پایان ماجرا باشد، بهتر نیست به آرامی به آن پایان دهیم و درد و رنجش را بیش‌تر از این متحمل نشویم؟

نویسنده‌ی مقاله با معرفی کتاب The Good Death Through Time ما را با پرسش‌هایی در این باره مواجه خواهد کرد و نتیجه‌گیری را به خودمان می‌سپارد. اگر شما بودید چه تصمیمی می‌گرفتید؟ به‌مرگی را انتخاب می‌کردید؟

آیا قضاوت‌های اخلاقی دربارۀ اتانازی منحصر به عصر ما است؟ اگر در فرهنگ‌های دیگری بزرگ می‌شدیم، دیدگاه‌هایمان دربارۀ ارزش زندگی و مرگ ما را به قضاوت‌های متفاوتی سوق می‌داد؟

کتاب The Good Death Through Time اثر کیتلین ماهار ما را از گذر تاریخ به سفری جذاب می‌برد و نشان می‌دهد که چقدر نظرات ما دربارۀ «خوب مردن» در حال تغییر است. ماهار بر ۲۰۰ سال گذشته تمرکز کرده و توجه ویژه‌ای به تحولات و مناظره‌های برگزار شده در انگلستان و استرالیا دارد.

این اثر بدون شک مورد توجه خوانندگان استرالیایی قرار خواهد گرفت و به ما گوش‌زد خواهد کرد که استرالیا نقش مهمی در توسعۀ قانون و اجرای اتانازی ایفا کرده است.

این مشارکت شامل کار دکتر فیلیپ نیچکی با ماشین اتانازی و اختراع اخیر او، ماشین خودکشی سارکو است. کتاب یادشده شامل استدلال‌های تأثیرگذاری است. این استدلال‌ها برگرفته از کتاب جنجالی Should the Baby Live اثر پیتر سینگر و هلگا کوهسه، فیلسوفان استرالیایی، است که در سال ۱۹۸۵ منتشر شد.

همچنین قوانین بی‌نظیر قلمرو شمالی، با اینکه چندان دوامی نداشت، در سال ۱۹۹۵ برای بیماران بدخیم تصویب شد: اولین قانونی که رسماً به پزشکان اجازه می‌داد تا بیماران را خودخواسته بمیرانند.

بااین‌حال، کتاب ماهار به مسائلی فراتر از اتانازی نیز می‌پردازد. به‌نظر می‌رسد که هیچ پاسخی برای این دو سوال وجود ندارد: اول، اینکه چرا دیدگاه ما دربارۀ اتانازی تغییر کرده و دوم، چرا قوانین مربوط به اتانازی به سرعت در حال تصویب و اجرا شدن است؟

در ماجرای اتانازی با چند مسئلۀ بزرگ مواجه هستیم: ایمان قلبی به زندگی پس از مرگ، دیدگاه‌های بنیادین دربارۀ آنچه یک زندگی را ارزشمند می‌کند، و ماهیت مسئولیت‌های اخلاقی و بنیادین ما.

از طرفی در این ماجرا با مدافعان متعهدی سروکار داریم که در طول سال‌ها تمام تلاش خود را برای متقاعد کردن مردم و تغییر سیاست انجام می‌دهند. حتی با حوادثی ناگهانی و غیرمنتظره سروکار داریم. مثلا، زندگی غم‌انگیز زن جوانی که کنار دستگاه تنفس زمین‌گیر شده، مادری ناامید که فرزندش را با ترحم به قتل رساند. این‌ها وقایعی‌اند که مردم سراسر جهان را به شوک فرو برد و قوانین، اعمال و افکار عمومی را طوری تحت تأثیر قرار داد که هیچ‌کس نمی‌توانست پیش‌بینی کند.

به‌مرگی با چاشنی رنج

کتاب ماهار خواننده را میخکوب می‌کند، زیرا به همان اندازه که دانش‌نامه‌ای دربارۀ تغییرات اجتماعی و ارزش‌های مورد منازعه است، کاوشی دربارۀ اخلاقِ خوب‌مردن هم هست. شاید بزرگترین نقطه‌قوت آن این باشد که ماهار قصد به کرسی نشاندن حرف خود را ندارد. در عوض، او دیدگاه‌های متفاوت مردم را در طول تاریخ توضیح می‌دهد. او باورها، ارزش‌ها و تجربیات آن زمان را بررسی می‌کند و نشان می‌دهد که چرا فلان‌دیدگاه‌ در زمان خودش معنا داشته است.

ماهار با انجام این کار از خواننده می‌خواهد تا دیدگاه‌های کاملاً متفاوت را درک کند. پژوهش او بیشتر دربارۀ دوران ویکتوریا بوده است. در آن زمان، مرگ با درد و رنج بهتر از مرگ خودخواسته بوده است. آن‌طور که ماهار توضیح می‌دهد، در اواسط قرن هجدهم در انگلستان، می‌توانستید ببینید که مردن کودکی بر اثر سل مسئلۀ رقت‌باری نبود، بلکه شاید کمی مثبت تلقی می‌شد؛ برخلاف امروزه که بسیار غم انگیز دانسته می‌شود.

چگونه چنین چیزی ممکن بود؟ یکی از دلایل اصلی این وقایع تکیه بر زندگی اخروی بود. بیماری اوقاتی را برای رسیدگی به نیازهای روحی فردِ در حال مرگ فراهم می‌کرد، درحالی‌که مرگ ناگهانیِ بدون درد چنین ویژگی‌ای را ندارد. دردهای زمینی در مقایسه با وعدۀ بهشت و تهدید جهنم ابدی چیز خفیفی محسوب می‌شد.

علاوه‌بر این، رنج را می‌توان نوعی امتحان و آمادگی برای مردن دانست. رنج کشیدن بخشی از سنت الهی بود. یا به عبارتی امتحانی بود که با کمک ایمان می‌شد از آن سربلند بیرون آمد. متون مذهبی راهنمایی برای این امتحان بودند، مثلاً Ars Moriendi، به آن‌ها در مورد «هنر مردن» آموزش می‌داد.

میزان فعلی استفاده از روش اتانازی در ایالت‌های استرالیا بین ۰٫۵ تا ۱ درصد است، ماهار به افزایش تعداد موارد در هلند اشاره می‌کند. اتانازی ۴ درصد از کل مرگ و میرهای این کشور را تشکیل می‌دهد. نرخ مرگ و میر به وسیلۀ اتانازی در کانادا ۳ درصد است. خبرهای نگران‌کننده‌ای از سهولت دسترسی به خدمات خودکشی و امکان دسترسی «کودکان بالغ» در سن دوازده سالگی به این خدمات، می‌رسد.

صبر و فروتنی عیسای آویخته بر صلیب، الگوی پذیرفته‌شده‌ای برای یک مرگ خوب بود. کودکی که با شجاعت و ایمان با مرگ روبرو می‌شد، حتی می‌توانست برای خانواده‌اش غرورآفرین باشد. کتاب‌های آن زمان داستان‌هایی از مردن جوانانی را روایت می‌کرد که با شجاعت به استقبال مرگ می‌رفتند. در این کتاب‌ها تأثیر معنوی والایی که این کار بر اطرافیانشان می‌گذاشت، ستایش می‌شد.

با توجه به دلایل ذکر شده، مردن یک امر تشریفاتی و بسیار اجتماعی بود. کشیشی اغلب بر بالین فردی که رو به قبله بود، حضور داشت و مردم «عیادت» را وظیفۀ خود می‌دانستند. در دورانی که رنج‌های طاقت‌فرسا و مرگ زودهنگام امری عادی بود، مردن چیزی عجیب، غیرقابل تصور یا پنهان نبود؛ بخشی از فرهنگ زندگی بود و همیشه حاضر بود.

اولویت‌ها را نشناخته‌ایم یا خرد پنهانی در کار است؟

در عصر سکولار، همۀ این‌ها عجیب و نامعقول به نظر می‌رسد؛ در گذشته، رفاهِ زمینی به طور وحشتناکی قربانی یک آخرت فرضی و سنت الهیِ رازآلود می‌شد. تعجب برانگیز است که مردم با وجود گفتمان عامه‌پسند و آثار منتشرشدۀ آن زمان اصلاً نمی‌توانستند سختی مردن را درک کنند.

در عین حال، نگاه ماهار ما را ترغیب می‌کند که این احتمال را در نظر بگیریم وقتی ایمان و عقاید مردم -که زیربنای مناسکشان بود- شروع به تغییر کرد، خرد هم از بین رفت. باورهای فرهنگی آن عصر، درد را تا حدودی قابل درک و معنادار می‌کرد. هنگامی که باورها و اولویت‌ها در اواخر دورۀ ویکتوریا دستخوش تغییر و تحول شدند، این معنادار بودن از بین رفت.

اگر درد بی‌هدف و خالی از معنا باشد تبعات و مشکلاتی در پی دارد. زمانی که معنویت رایج بود، رنج از اهمیت کمتری برخوردار بود (در مقایسه با عذاب آخرت)، اما معنادارتر بود (به عنوان امتحانی که خدا مقرر کرده بود). با فراگیر شدن جهان بینی سکولار مدرن، رنج کنونی مهم‌تر و کم معناتر شد.

رنج مهم‌تر شد، زیرا نگرانی‌های اخلاقی دربارۀ آن در کانون توجه قرار گرفت. آرمان‌های تأثیرگذار در اواخر قرن هجدهم، مثل در جستجوی خوشبختیِ توماس جفرسون، سودگرایی جرمی بنتام شروع به تقویت فضائل اخلاقی‌ای مثل شفقت و خیرخواهی -که از زمان‌های دور به‌جا مانده‌اند- کردند. توجه عموم مردم معطوف به شرایط هولناک زندان‌ها، آسایشگاه‌ها و درد و رنج بیماران و افراد در حال مرگ شد. دیدگاهی که ادعا می‌کرد این همه درد و رنج از سنت‌های الهی است، کم کم از میان رفت.

شاید نتیجۀ بزرگنمایی رنج و از بین بردن معنای آن به طور تعجب‌آوری، باعث وخیم‌تر شدن رنج مردم شود. این تغییرات روش‌های منطقی‌سازی درد را تضعیف کرد و آیین‌های اجتماعی موجود در آن را برهم زد. ماهار خاطرنشان می‌کند که با نزدیک شدن به پایان قرن نوزدهم، برخی از صاحبان‌ نظر بر این باور بودند که مردم عصر مدرن بیش‌تر با درد دست و پنجه نرم می‌کنند.

اصلاح نژاد، اعتماد و قانون

ماهار جنبه‌های فرهنگی جالبی را دربارۀ صعود و نزول اتانازی در تاریخ بررسی کرده است که دیدگاه‌های ویکتوریایی دربارۀ مرگ و مردن تنها برشی از تاریخ است.

ارتباط بین اتانازی و اصلاح نژاد موضوعی حائز اهمیت است که باید مورد بحث قرار بگیرد. نازی‌ها در هولوکاست به عقیم‌سازی معلولان و جدا کردن آن‌ها از جامعه پرداختند و در نهایت اعدام‌شان کردند، درحالی‌که بسیاری از -و نه همۀ- حامیان اتانازی رضایت داوطلب اتانازی را شرط می‌دانستند. ایدۀ کلی اتانازی، که بر بی‌ارزش بودن زندگی برخی از افراد تاکید دارد و ادامه‌دار شدن‌شان را بیهوده می‌داند، با ایدئولوژی نازی همخوانی داشت، که این باعث ترویج اتانازی در اروپای پس از جنگ شد.

ماهار، برهۀ غیرعادی‌ای را در اواسط قرن بیستم بررسی می‌کند که در آن مردم به پزشکان اعتماد داشتند، اما بحث‌هایی دربارۀ قانونی کردن اتانازی وجود داشت. قانون‌گذاران در قانونی کردن اتانازی تردید داشتند، زیرا نگران بودند که شاید منجر به دخالت دولت در تصمیمات پزشکان خانواده شود؛ حال آنکه پزشکان خانواده معتمد مردم بودند و در فضای کاری منحصر به خودشان به طبابت و تجویز مشغول بودند. جالب توجه است که مقاومت در برابر قانونی کردن اتانازی ناشی از تمایل به حفظ آن به عنوان یک عمل در محدودۀ تکنیک‌های حرفه‌ای بود.

انجام اتانازی به شکل قانونی مسبوق سابقه است و توجه عموم را جلب کرده است. در پروندۀ آر وی آدامز در انگلستان یک متخصص عمومی به خاطر قتل محاکمه شد. درحالی‌که، دادگاه در راستای کوتاه کردن عمر، به شرط تسکین درد یا فشار روانی به پزشک حق قانونی می‌داد.

در سال ۱۹۷۵ توجه مردم جهان به دختری در کما جلب شد. یک دختر جوان آمریکایی به نام کارن آن کوینلان، غش کرد و دچار آسیب مغزی دائمی شد. او بدون امید به بهبودی، با دستگاه‌های پزشکی به صورت مصنوعی مدتی زنده ماند. شرایط غم‌انگیز او این فکر را در سر مردم انداخت که باید این حق را داشته باشند که برای مرگ و زندگی خود تصمیم بگیرند و یا حداقل در شرایط خاصی حق این را داشته باشند که به زندگی نباتی خود پایان دهند.

گفت‌وگو، عمل‌گرایی، داستان، راهکار

در هر کدام از این موارد، ماهار خواننده را دعوت می‌کند تا دیدگاه‌های متفاوت را ببیند و ریشه‌های فرهنگی‌ چنین دیدگاه‌هایی را بفهمد.

من در مقام یک فیلسوف، کنجکاو بودم که بدانم چگونه در طول تاریخ این موضوع اینقدر پراهمیت باقی مانده است. با گذر نسل‌ها مدافعان و منتقدان به طور یکسان سعی کردند مخاطبان خود را متقاعد کنند و حرف منطقی خود را به کرسی بنشانند. بحث و جدل بر سر اتانازی تنها یک جنبه از تکامل آن است. زمانی سنت‌ستیزی تلقی می‌شد، سپس به یک پیشنهاد جدی تبدیل شد، بعد مقبولیت گسترده‌ای بدست آورد و در نهایت به یک قانون تبدیل شد.

داستان‌ها، به‌ویژه وقتی که تخیل عمومی مردم را تحریک می‌کردند، بسیار مهم بودند. مردم خود را اسیر دستگاه تنفس تصور می‌کردند. آن‌ها از اینکه یک مادر دلسوز خودسرانه پسر معلول خود را کشته بود، وحشت زده شدند. عواملی قدرتمندی که همه را مجذوب خود کرد و آن‌ها را به شنیدن مشتاقانۀ این داستان‌ها سوق داد عبارت بودند از: مرگ، فعالیت‌های غیرقانونی و شفقت. رسانه‌های خبری هم به این داستان‌ها دامن می‌زدند.

عکس‌ها هم اهمیت خاصی داشتند. نازی‌ها از اتوبوس‌هایی خاکستری برای انتقال افراد ناتوان و سوق دادن آن‌ها به کام مرگ استفاده می‌کردند. تصاویر این اتوبوس‌ها واکنش منفی شدیدی را در آلمان علیه پیتر سینگر که از اتانازی حمایت می‌کرد، برانگیخت. در تصویر دیگری، فردی با لوله‌های درهم‌وبرهمی به ماشین‌ استریلی وصل شده بود، اما چنین چیزی خلاف تصور مردم دربارۀ یک مرگ خوب بود.

استراتژی هم نقش مهمی داشت. مدافعان و گروه‌های جامعۀ مدنی صبورانه و هوشمندانه برای توسعۀ آگاهی اجتماعی، پذیرش و حمایت از اتانازی، و تبدیل حمایت‌هایشان به نتایج ملموس قانونی کار کرده‌اند.

پیتر سینگر

اتانازی اکنون چه وضعیتی دارد؟

کار ماهار جدای از بیان تاریخچۀ جذابش، برای همۀ ما اهمیت دارد. مسئلۀ اتانازی در استرالیای ۲۰۲۳ داغ و فراگیر است. مرگ خودخواسته به زودی در تمام ایالت‌های استرالیا در دسترس خواهد بود. این قضایا توجه مردم جهان را جلب خواهد کرد.

به مدتی طولانی، منتقدان اتانازی از شیب لغزنده‌ای صحبت می‌کردند. استدلال آن‌ها این بود که وقتی قانونی که از کشتن دیگران (حتی ترحم‌آمیز) جلوگیری می‌کند، حذف شود و بی‌ارزش بودن برخی از زندگی‌ها به‌طور گسترده‌ای پذیرفته شود، دیگر متوقف کردن این رویه و ملایم کردن شیب آن دشوار خواهد بود.

معلوم شد که درست می‌گویند. درحالی‌که میزان فعلی استفاده از روش اتانازی در ایالت‌های استرالیا بین ۰٫۵ تا ۱ درصد است، ماهار به افزایش تعداد موارد در هلند اشاره می‌کند. اتانازی ۴ درصد از کل مرگ و میرهای این کشور را تشکیل می‌دهد. نرخ مرگ و میر به وسیلۀ اتانازی در کانادا ۳ درصد است. خبرهای نگران‌کننده‌ای از سهولت دسترسی به خدمات خودکشی و امکان دسترسی «کودکان بالغ» در سن دوازده سالگی به این خدمات، می‌رسد.

شاید از طرفی این‌ها خبرهای خوبی باشند؛ به لحاظ اخلاقی به شما حق خودکشی می‌دهد تا باترحم به درد و رنج خود پایان دهید. اما همانطور که بحث‌های کنونی را می‌سنجیم، کتاب ماهار به ما کمک می‌کند تا تاریخ را با دید بزرگتری ببینیم؛ به ما گوش‌زد می‌کند که دیدگاه‌های متفاوتی دربارۀ معنای خوب زیستن و مرگ با عزت وجود دارد.

در عصر معاصر آن‌هایی که دل‌نگران خودکشی افراد ناتوان هستند، شمه‌ای از دیدگاه قدیمی دوران ویکتوریا را در سر دارند؛ رنج، ناتوانی و وابستگی‌ای که به ما تحمیل می‌کنند، ممکن است معنا و فضیلت خاص خود را داشته باشد.

تاریخ ماهار درک ما را در مواجهه با این چالش‌های معاصر غنی می‌کند، اما به طرز قابل تحسینی ما را آزاد می‌گذارد تا خودمان تصمیم بگیریم.»

منبع: theconversation

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا