سومین پاسخ نماینده آیت الله سبحانی به مجتهدشبستری
در پی درخواست مناظره دکتر محمد مجتهد شبستری از مراجع عظام تقلید، آیت الله سبحانی، از مراجع تقلید، دکتر محمد محمدرضایی را نماینده خود در مناظرات مربوط به امور دین معرفی کرد و دکتر شبستری اعلام کرد که نقدهای مکتوب وی را میپذیرد.
اولین پاسخ مکتوب آقای محمدرضایی (در باب خدا و وحی) مورخ 9/11/95 و دومین پاسخ (اسلام و فرهنگ زمانه) مورخ 24/11/95 پیشتر منتشر شده است. [لینک]
سومین پاسخ مکتوب این استاد و مدیر گروه فلسفه دین دانشگاه تهران و پژوهشگر حوزوی (نماینده آیت الله سبحانی در مناظره) به دعاوی دکتر محمد مجتهد شبستری استاد الهیات تطبیقی دانشگاه تهران و پژوهشگر حوزوی (در باب اسلام و حقوق بشر) که در اختیار انصاف نیوز قرار گرفته در پی میآید:
باسمه تعالی
«اسلام و حقوق بشر»
همکار گرامی جناب آقای دکتر محمد مجتهد شبستری، جنابعالی در مقالات و نوشتههای خود عنوان نمودهاید:
مبناهای تئوریک داعش و الهیدانان و فقیهان مسلمان و شیعی یکسان است. و آن مبنا چنین اعتقادی است: هر دو (اعتقاد دارند که متون قرآن و حدیث، حاوی یک سلسله نظامهای ثابت و ابدی معرفتی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی و اقتصادی برای همه انسانها در همه عصرها میباشد که آن را شریعت الهی مینامند. و چنین اعتقادی را یک پیش فهم باطل در مقام تفسیر متون اسلامی میدانید که همه خشونتهای از آن بر میخیزد و به نظر شما تنها راه چاره و اجتناب از این پیش فهم باطل متون دینی به رسمیت شناختن حقوق بشر غربی است.
همچنین جناب عالی معتقدید که مسلمانان تنها با پذیرش حقوق بشر غربی که غیر دینی است. میتوانند در جهان حاضر، از ایزوله بودن خارج و توان زیستن و بالیدن پیدا کنند و نیز جلوی خونریزی و خشونت را بگیرند، زیرا که اسلام را بسترساز خشونت و داعش میدانید و نیز اعتقاد دارید که اگر حقوق بشر با نام خدا و دین مطرح گردد مردم از آن استنکاف میکنند ولی اگر به نام بشر بما هو بشر مطرح شود، همه انسانها آن را خواهند پذیرفت.
ابتدا عین تعابیر جنابعالی را در این باره مطرح و سپس در ذیل چند اشکال آنها را مورد نقد و بررسی قرار میدهیم.
عین تعابیر جنابعالی:
1.”خطر عظیم، داعشها، القاعدهها، النصرهها، طالبانها در جهان حاضر از مبنای تئوریک تفسیر آنها بر میخیزد و نه از تفسیر نکردن آنها، آن مبنای تئوریک مشترک میان آنان و فقیهان رسمی این است که متون قرآن و حدیث حاوی یک سلسله نظامهای ثابت و ابدی معرفتی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای همه انسانها در همه عصرها میباشد که آن را شریعت الهی مینامند. این یک پیش فهم باطل در مقام تفسیر متون اسلامی است که همه خطرها و خشونتهای شدید و یا غیر شدید در جهان اسلام از آن بر میخیزد. “(شبستری، اگر داعش از فقیهای بپرسند، 25 تیر 1393)
- “پادزهر تئوریک در این باب فقط و فقط به رسمیت شناختن حقوق بشر است. “(شبستری، مبناهای تئوریک داعش، 20 تیر 1393)
3.”حقانیت حقوق بشر در جهان حاضر ناشی از همین پادزهر بودن تئوریک آن است. اما کلام و فقه رسمی اسلام برای مقابله با آن مبناهای خطرناک نه تنها فقیر است. بلکه بسترساز پیدایش داعشها و داعشیان است. همین حقوق بشر است که الهیدانان و فقیهان اسلام باید آن را به رسمیت بشناسند و فرهنگ اسلام و مسلمانی را با این اقدام تاریخ ساز توان زیستن و بالیدن در جهان حاضر ببخشند. این است رسالت انسانی و دینی تاریخ ما مسلمانان در عصر حاضر.” (همان)
- جناب عالی در باب ماهیت این حقوق بشر اعلام میدارید که این حقوق بشر غیر دینی است.
“اما حقوق بشر، غیر دینی است….. غیر دینی یعنی این که از متون دینی برگرفته نشده است. پس از کجا گرفته شده است؟ ….. از واقعیت زندگی تاریخی اجتماعی بشر گرفته شده است…………… در قرن بیستم در جنگ جهانی اول و دوم میلیونها انسان در آن دو جنگ به بهانه و عناوین مختلف کشته و زخمی شدند. سپس هنگام تدوین اعلامیه حقوق بشر برای متفکران و مردم جهان این سؤال مطرح شدکه با تکیه به کدامین اصل اخلاقی و انسانی میتوان برای همهی انسانهای روی زمین حریمهای غیر قابل تجاوزی به وجود آوردکه هم در مقام نظر مورد پذیرش همهی انسانها قرار گیرد و همه در مقام عمل بیشترین شانس موفقیت را داشته باشد؟ همه در جستجوی یک رویکرد اخلاقی عملی بودند که بتوان به آن و پافشاری در تحقق آن مانعی در برابر جنگجوییها و خونریزیها و ستمگریها به وجود آورند…. و آن حرمت و کرامت ذاتی هر فرد انسانی صرفاً از آن نظر که انسان است… اما اعلامیهی حقوق بشر بر این مبنا پایهگذاری شده است که انسانها بر اثر دردها و رنجهایی که کشیدهاند و زخمهای که خوردهاند و جنگهایی که دیدهاند و ….. به این نتیجه رسیدهاند که برای بر طرف کردن این مشکلات و تغییر وضع موجود، الزامهایی را برای همه انسانها معین کنند و به همه پیشنهاد کنند و این الزام را برای حیثیت و کرامت انسان و از آن نظر که انسان است مبتنی کنند نه از آن نظر که مخلوق خداست… در واقع حقوق بشر، یک استراتژی است و از متون دینی به دست نمیآید. “(شبستری، گفت و گوی مولود بهرامیان با مجتهد شبستری)
- من معتقدم ما مسلمانان باید صد در صد بر مسالهی حقوق بشر بپردازیم، درست در همان مفهوم که در اعلامیهی حقوق بشر آمده است. برای این که ما مسلمانان همه در حال حاضر بخشی از جامعه جهانی هستیم نمیتوانیم خود را جدا کنیم. به طور قطع ما بخشی از آن جامعهی جهانی هستیم که یک روزی این الزامها را برای خودش ضروری تشخیص داده است. یعنی همان سه مسالهی “آزادی”، “عدالت” و “صلح جهانی” برای ما مسلمانان هم مسالهی بسیار مهمی است.”(همان ص 3)
- همچنین جناب عالی معتقدید که این حقوق بشر را نباید از کتاب و سنت برگرفت، زیرا اگر بگویید این حقوق را خدا داده است.
“این دیگر حقوق بشر بما هو بشر نخواهد بود بلکه حقوقی است که خدا میخواهد اگر مسلمانان اینگونه استنباط کنند که حقوقی است که خدا میدهد، باید به محدودی کارشان وقوف داشته باشند، دیگر نمیتواننند برای جهان تعیین تکلیف بکنند: نمیتوانند بگویند اینها حقوقی است که جلو جنگها را میگیرد. نمیتوانند بگویند اینها حقوقی برای همگان است. اینها حقوقی معتبر برای خدا باوران/ قرآن باوران/ سنت باوران است. اگر اینطور است این یک مسالهی داخلی عالم اسلام یا مسالهی داخلی این یا آن کشور اسلامی میشود. چون شما نمیتوانید به دیگران بگویید یا ایها الناس! ما به خدا معتقد هستیم و خدای ما این حقوق را به شما داده است، سپس بیایید این حقوق را برای پیشگیری از جنگ مراعات کنید. گویند: ما اصلاً از خدای شما نمیتوانیم حقوقمان را تحویل بگیریم.”(همان/ ص 4)
- همچنین جناب عالی دلیل آن که حقوق بشر را نمیتوان از کتاب و سنت به دست آورد، آن میدانید که معیاری مشخص و معین برای تفسیرهای مختلف از قرآن وجود ندارد، اما برای حقوق بشر انسانی معیار روشنی برای صحت آن وجود دارد و آن اجماع جهانی است.
“شما هر چیزی به نام خدا مطرح کنید، یکی دیگر چیزی دیگری به نام خدا مطرح میکند اما وقتی به نام بشر مطرح کنید که آقا این مدعای بشر است. آن هم باید بتواند بگوید که مدعای بشر غیر از این است به محض اینکه این حرف به میان آمد که این مدعای بشر است. میگوییم بشرها را جمع کنید ببینیم مدعایشان چیست؟ این چیزی است که شما به صورت علمی میتوانید به نتیجه برسید. اما وقتی به جایی استناد میکنید که هیچکس به آن دسترسی ندارد، هر کسی تفسیر خود را خواهد داشت. “(همان / ص 7)
- همچنین جنابعالی معتقدید که امروز حتی خدا هم حقوق بشر میخواه. د، زیرا با حقوق بشر است که میتوان جلوی خونریزی را گرفت.
“امروز خدا هم حقوق بشر میخواهد اگر باور نمیکنید ببینید که چگونه مسلمانی، مسلمانان دیگر را به خاک و خون میکشند! شما اگر بخواهید در مقابل قذافی بایستید نمیتوانید بگویید که خدا نمیخواهد برای بقای سلطهی خودت انسان بکشید وی میتواند بگوید که نه خیر خدا همان میخواهد که من میگویم ما به عنوان بشر باید حقوق بشر را عَلَم کنیم و بگوییم که این کاری که تو انجام میدهی، ضد بشر است و انسانهای دیگر هم آن را تأیید کنند فقط در این صورت است که حجت تمام میشود.”(همان/ ص 7)
از تعابیر جنابعالی میتوان چنین نتیجه گرفت:
1-چون از دین تفسیرهای مختلفی میشود باید آن را کنار گذاشت. اما در مورد سه مساله حقوق بشر یعنی عدالت، آزادی و صلح جهانی، تفسیر واحدی وجود دارد. از این رو آن را باید معیار زندگی قرار داد.
- اگر معتقد باشیم که دین و خدا، یک سلسله نظامهای ثابت و ابدی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی برای سعادت انسان معرفی نموده است، این فرض باطل است. اما اگر بگوییم که انسانها یک سلسله الزامات اخلاقی فراگیر را بدون استناد به دین و خدا ارائه دادهاند این پیش فرض باطل نیست.
- اصولاً دین و تفسیر الهی دانان و فقیهان از دین، بسترساز خشونت و پیدایش داعش و داعشیان است ولی حقوق بشر بسترساز انسانهای با کرامت و مشخص و منادی آزادی و عدالت و صلح است. شما با نام دین و خدا نمیتوانید جلوی آدمکشی را بگیرید ولی با نام حقوق بشر میتوان جلوی خونریزی را گرفت.
- اصولاً الزامات اخلاقی انسانها بما هو انسان با الزامات اخلاقی الهی ناسازگار است.
- حقوق بشر، غیر دینی است، یعنی از کتاب و سنت گرفته نشده است.
- اگر مسلمانان حقوق بشر را به رسمیت بشناسند، فرهنگ اسلام و مسلمانی، توان زیستن و بالیدن پیدا نمیکند.
- اگر کسی تفسیر متفاوتی از حقوق بشر ارائه نماید، ما هم بشر را جمع میکنیم و از آنها سؤال میکنیم مدعای شما چیست با پاسخ آنها مشکل حل میشود، اما اگر تفسیر متفاوت از قرآن ارائه شود هیچ معیاری برای صحت و سقم آن وجود ندارد.
نقد و بررسی:
اشکال اول
تفسیرهای مختلف از یک متن، دلیل کنار گذاشتن آن نیست.
جناب آقای دکتر شبستری، جناب عالی به دلیل آن که از دین اسلام تفسیرهای مختلفی به عمل میآید معتقدید که نباید مبنای عمل ما قرار گیرد اما از آنجا که حقوق بشر یعنی از عدالت، آزادی و صلح جهانی تفسیرهای مشترک و واحدی در بین همه انسانها وجود دارد و باید آن را عَلَم کنیم در این صورت است که حجت بر ما تمام میشود و میتواند دستور زندگی ما قرار گیرد. از این رو، اگر مسلمانی از قبیل صدام و قذافی مسلمانان دیگر را به خاک و خون بکشند. نمیتوانیم بگوییم که از قرآن و سنت بر میآید که عمل شما خلاف اسلام و دستورات الهی است، زیرا آنها در مقابل خواهد گفت که گفته شما خلاف اسلام و عمل من بر اساس اسلام و خواست خدا است. اما وقتی بحث حقوق بشر به میان آید آنها ساکت و دست از عمل خود بر میدارند، البته به شرطی که انسانهای دیگر هم آن را تأیید کنند.
یا به تعبیر دیگر، اسلام و دین، بسترساز خشونت و پیدایش داعش و داعشیان است. اما حقوق بشر بسترساز انسانهای با کرامت و مدافع صلح و آزادی و عدالت است و با حقوق بشر میتوان جلوی خونریزی را گرفت.
در پاسخ این مدعیات میتوان گفت.
جناب عالی بر اساس چه ضابطه و معیاری معتقدید که از حقوق بشر غربی، تفسیر واحد مشترکی وجود دارد. بحثهای جنجال برانگیزی که در شورای امنیت در باب حقوق بشر و نقض آن صورت میگیرد و اختلاف آراء نمایندگان کشورهای عضو در این باره، از چه چیزی حکایت میکند؟ آیا اختلاف آنها حاکی از تفسیرهای متفاوت آنها از مواد اعلامیه حقوق بشر است (اگرخوشبینانه چنین فکر کنیم) پس، از اعلامیه حقوق بشر هم تفسیرهای متفاوتی وجود دارد. اما اگر اختلاف آنها را ناشی از اختلاف در منافع مادی آنها دانسته و اعلامیه حقوق بشر تنها بهانهای برای کسب منافع بیشتر باشد که باید فاتحه آن خوانده شود.
برای روشنی بیشتر، چند مثال را مطرح مینماییم:
الف. مساله فلسطین و غصب آن: جناب عالی خود شاهد هستید که قریب دهها سال است که کشوری به نام فلسطین با حمایت مدافعان حقوق بشر، غصب شده است و چقدر انسانهای بیگناه را از خانه و کاشانه خود آواره و یا در زندانها محبوس و یا آنها را به قتل رساندهاند و هر روز شاهد شهرک سازیهای جدید در سر زمینهای اشغالی هستیم.
با این که ماده 17 اعلامیه حقوق بشر به صراحت اظهار میدارد که “هیچ کس را نمیبایست خود سرانه از حقوق مالکیت خویش محروم کرد”. و باز جناب عالی شاهد هستید که کشورهای قدرتمند و حامی حقوق بشر، چگونه منابع خود را با غاصبان گره زدهاند.
و هر گاه تهدیدی متوجه آنها شود، با تمام قوا به حمایت از اشغالگران برخاسته آنها را به خونریزی بیشتر دعوت مینمایند. هر چه به کشورهای قدرتمند وحامی حقوق بشر گفته میشود که این عمل بر خلاف حقوق بشر است، آنها در جواب میگویند که ما نسبت به شما فهم بهتری از حقوق بشر داریم و ما هستیم که تعیین میکنیم حقوق بشر چیست و به تعبیری ما ملاک حقانیت حقوق بشر هستیم. اما فعلاً نتوانستهاند جلوی خونریزیها را بگیرند. از این رو در این مساله تفسیرهای متفاوت از حقوق بشر وجود دارد. بنابراین این مدعای جنابعالی که با نام دین و خدا نمیتواند جلوی آدمکشی را گرفت، ولی با نام حقوق بشر میتوان جلوی خونریزی را گرفت صحیح نیست.
ب. حاکمیت اراده مردم:
جناب آقای دکتر شبستری، حتماً به یاد دارید که بند 2 ماده 21 اعلامیه حتماً به یاد حقوق بشر به صراحت اظهار میدارد: “اراده مردم میبایست اساس حاکمیت دولت باشد. چنین ارادههای میبایست در انتخاباتی حقیقی و ادواری اعمال گردد که مطابق حق رأی عمومی باشد که حقی جهانی و برابر برای همه است. رأی گیری از افراد میبایست به صورت مخفی یا به طریقهای مشابه برگزار شود که آزادی رأی را تأمین کند.”
حال سؤال این است که برخی از کشورهای ثروتمند عربی منطقه، حکومت پادشاهی دارند و از انتخابات و حاکمیت اراده مردم هیچ خبری نیست. کوچکترین اعتراض و مخالفت را علیه خود به شدت سرکوب مینمایند. اما کشورهای قدرتمند حامی حقوق بشر نظیر آمریکا نه تنها آن را محکوم نکرده بلکه با تمام قوا از آنها حمایت میکنند و انواع تجهیزات و سلاحهای نظامی پیشرفته را برای حمایت از چنین حاکمیتهایی، در اختیار آنان قرار داده و در صورت محکومیت خشونت آنها در شورای امنیت سازمان ملل، به نفع آنها از حق وتو استفاده مینمایند. اما در عوض، جمهوری اسلامی ایران را علیرغم انتخابات فراگیر و گسترده و حاکمیت اراده مردم بر سر نوشت خود، به شدت محکوم میکنند. مردم آزادی خواه و عدالت خواه، چنین تفسیری از حقوق بشر را صحیح نمیدانند. شما اعلام نمودهاید که با عَلَم کردن حقوق بشر میتوان جلوی خونریزی را گرفت آیا تا کنون چنین شده است؟! آیا اختلاف نظر در اعلامیه حقوق بشر وجود ندارد؟
ج. حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد
حق وتو، حقی است که به پنج عضو دائمی شورای امنیت، یعنی آمریکا، فرانسه، انگلستان، روسیه و چین داده شده است. هر کدام این کشورها بر اساس این حق میتوانند از تصویت هر قطعنامه و یا پیش نویس در این شورا جلوگیری کنند، زیرا که بر اساس منشور سازمان ملل متحد، برای تصویب هر قطعنامهای آراء همه اعضای دائم شورای امنیت باید موافق آن باشد و این به این معنا است که در صورت مخالفت یکی از اعضای دائم با یک قطعنامه، آن قطعنامه به اصطلاح وتو میشود.
لازم به ذکر است که تصویب هر قطعنامه مستلزم 9 رأی موافق از مجموع 15 رأی اعضای شورای امنیت (10 عضو غیر دائم و 5 عضو دائم) است. حق وتو بر اساس اندیشه برتری صلح بر عدالت در اختیار پنج عضو دائم شورای امنیت قرار گرفته است.
جناب آقای دکتر شبستری، حال سؤال این است که آیا همه کشورها و همه افراد انسانی بما هوانسان، موافق این حق وتو هستند. بسیاری از کشورها و انسانهای عدالت خواه، مخالف این تبعیض آشکار در حقوق بشر هستند. البته خود این کشورهای دارای حق وتو موافق این حق ویژه میباشند و تا کنون نیز هیچ کدام از اعضای دائمی برای فسخ حق وتو اقدام نکردهاند
و دلیل برتری صلح بر عدالت نیر برتری قدرت وزور بر منطق و اندیشه و خردورزی است. حق وتو به این معنا است که کشورهای عضو دائم که اکثر آنها دارای بمب اتمی هستند با زبان بی زبانی میخواهند اعلام کنند اگر خواست ما در جامعه بین الملل تحقق پیدا نکند، هر چند همه مردم دنیا موافق قطعنامهای باشند ما عدالت را بر هم میزنیم و در جهان آشوب بر پا میکنیم.
آیا چنین تخطی و تجاوز آشکار از عدالت، میتواند به تعبیر جنابعالی در مقام نظر مورد پذیرش همه انسانها قرار گیرد و هم در مقام عمل بیشترین شانس موفقیت را داشته باشد؟! آیا با چنین تلقی از حقوق بشر است که اعلام میدارید امروز خدا هم حقوق بشر میخواهد.
شما، این حق وتو را مقایسه نمایید با موضوع زره امام علی (ع) حاکم قدرتمند سرزمینهای اسلامی در دست مرد یهودی (ماجرا چنین است: در زمان خلافت و زمامداری امام علی (ع) در کوفه زره آن حضرت گم شد پس از چندی نزد مردی یهودی پیدا شد. علی (ع) به او فرمود: این زره من است، ولی آن مرد انکار کرد و گفت: زره در دست من است شما که ادعا میکنید باید دلیل بیاورید.
امام علی (ع) او را به محضر قاضی برد و اقامه دعوی کرد که این زره از آن من است، نه آن را فروختهام و نه به کسی بخشیدهام و اکنون آن را در نزد این مرد یافتهام. شریح، قاضی دادگاه به آن مرد گفت خلیفه ادعای خود را اظهار کرد تو چه میگویی؟ او گفت: این زره مال خود من است. و در عین حال گفت مقام خلافت را تگذیب نمیکنم. قاضی رو به امام (ع) کرد و عرضه داشت: شما مدعی هستید و این شخص منکر است، به همین جهت، ارائه شاهد بر عهده شماست. علی (ع) خندید و فرمود: قاضی راست میگوید، اکنون باید شاهد آورم، ولی من شاهدی ندارم. قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد به نفع یهودی حکم کردو او هم زره را برداشت و روانه شد. ولی مرد یهودی که خود بهتر میدانست زره برای چه کسی است، پس از آنکه چند قدم برداشت برگشت و گفت: این طرز حکومت و رفتار آر نوع رفتارهای بشر عادی نیست. از نوع حکومت انبیاء است. سپس اسلام آورد و اقرار کرد که زره برای علی (ع) است و در مسیر صفین از دست او افتاد. آنگاه حضرت علی (ع) از اسلام آوردن او خوشحال شد و زره را به او هدیه داد) (مجلسی، بحارالانوار، ج 34، ص 316)
آیا امام علی (ع) با آن حکومت و قدرت فوق العاده از حق وتو استفاده نمود؟ آیا اسلام با این رهبر عادل نیازمند آن است که برای بالیدن، حقوق بشر را بر خود مسلط نماید؟
جناب آقای دکتر شبستری، ما باید عدالت علی (ع) را ترویج کنیم نه عدالتی را که مدعیان حقوق بشر به بشر ارزانی داشتهاند.
- مبنای هرمنوتیکی جناب عالی، ناسازگار با قرائت واحد از حقوق بشر است.
جناب آقای دکتر شبستری جنابعالی براساس مبنای هرمنونیکی معتقدید که اصولاً
“در عالم انسان، واقعیتی به نام قرآئت قطعی الانطباق نداریم و همه قرائتها ظنی و اجتهادی است، همواره پیدایش قرائتهای جدید محتمل است و منطقاً هیچ مانعی برای آن وجود ندارد.”(مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین ص 247)
و نیر به صراحت اعلام میدارید که:
“مسلمات دانش هرمنوتیک و دانش تاریخ (چه آقایان از این دانشها خوششان بیاید و چه بدشان بیاید) به ما میگویند فهم و تفسیر هیچ متن دینی و بازسازی هیچ حادثه تاریخی بدون پیش فهمها و پیش فرضها و انتظارات و علایق ممکن نیست.”(همان)
حال جنابعالی که معتقدید که هیچ تفسیری بودن پیش فهم و پیش فرض و علایق ممکن نیست. و هیچ قرائتی در عالم انسان قطعی نیست و همواره پیدایش قرائتهای جدید محتمل است، چرا اعلام میدارید که تفسیر واحدی از اعلامیه حقوق بشر وجود دارد و با علم کردن حقوق بشر و تفسیر واحد از آن میتوان جلوی خونریزی را گرفت.
شما خوب میدانید که پیش فرض و علاقه کشورهای قدرتمند استکباری از قرائت حقوق بشر کسب منافع بیشتر است جایی که منافع آنها نظیر مساله فلسطین و نقض حاکمیت مردم در کشورهای منطقه تأمین شود. تفسیری از اعلامیه حقوق بشر ارائه میدهند که همه ظلمها را در راستای حقوق بشر توجیه میکنند و اگر منافع آنها تأمین نگردد، به عوض جمهوری اسلامی ایران را محکوم مینمایند.
بنابراین، جناب آقای شبستری، جناب عالی براساس مبنای هرمنوتیکی خود نباید اعلام میکردید که همه انسانها تفسیر واحدی از حقوق بشر دارند و با علم کردن آن میتوان جهان را گلستان نمود، زیرا که بر اساس مبنای هرمنوتیکی شما تفسیرهای مختلف از متن واحد وجود دارد البته شما معتقدید که ملاک و معیارهای هم برای صحت و سقم این تفسیرهای مختلف وجود ندارد و از این رو است که داعش و داعشیان را جزء اسلام میدانید، و قرائت آنها را از اسلام صحیح. (در حالی که همه الهی دانان و فقهای شیعه و اهل سنت تفسیر آنها را از اسلام غیر صحیح و عمل آنها را هم به شدت محکوم کردهاند). البته بر خلاف مبنای هرمنوتیکی خود، تفسیری از اسلام را صحیح میدانید که با حقوق بشر سازگار باشد نه تفسیر ناسازگار با حقوق بشر. بنابراین، براساس مبنای هرمنوتیکی شما، تفسیرهای مختلفی از اعلامیه حقوق بشر وجود دارد. البته، ما بر خلاف، نظر جناب عالی معتقدیم که همه قرائتها و تفسیرها از متن صحیح نیست ولی شما معتقدید که صحیح است.
- معنای عدالت و آزادی در اسلام و حقوق بشر متفاوت است
جناب آقای دکتر شبستری، جناب عالی معتقدید که ما مسلمانان باید عدالت و آزادی و صلح جهانی مورد نظر حقوق بشر را بپذیریم و آن را سر لوحه زندگی خود قرار دهیم.
پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) مأمور اجرای عدالت از جانب خداوند است چنانچه قرآن میفرماید:
وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَینَکمُ (الشوری/۱۵﴾
“و مامورم در میان شما عدالت برپا سازم. ”
عدالت در اسلام با حق وتو اعضای دائم شورای امنیت سازگاری ندارد که عدهای به جهت قدرت و توان نظامی از حق ویژهای برخوردار باشند. از نظر اسلام، تمام افراد در برابر قانون مساوی هستند، حتی حاکم بزرگ اسلامی امیرالمؤمنین (ع) در برابر قانون با یک فرد یهودی مساوی است. ابعاد عدالت از نظر اسلام عبارتند از 1-عدالت در داوری 2-عدالت در برابر قانون 3-عدالت در حوزه اقتصاد 4-عدالت در امور معنوی و مادی 5- عدالت در خانواده و ارکان آن و……
حال یک مسلمان با اعتقاد به چنین عدالتی (که همه مردم حتی حاکم در برابر قانون مساوی است)، چگونه میتواند با عدالت برخاسته از حقوق بشر موافق باشد که حق وتو را میپذیرد.
همچنین معنای آزادی برخاسته از حقوق بشر متفاوت از معنایی آزادی در اسلام است.
پیامبران الهی مبعوث شدهاند که انسانها را از طاغوت برون و درون آزاد نمایند تا به سعادت و رشد معنوی حقیقی نائل گردند و فضایل و کمالات انسانی را تعالی بخشند. اما معنای آزادی مورد نظر حقوق بشر، رها شدن فرد به حال خود است تا فارغ از مداخله دیگران به دلخواه خویش عمل کند. اما چه بسیار انسانهایی که اگر به حال خود رها شوند، پیرو هوای نفس و تمایلات نفسانی میگردند که میگساری، قماربازی، شهوت رانی، بی حد و حصر، خودکشی، همجنس بازی، اعتیاد به مواد مخدر، ثروت اندوزی و استعمارگری و برده داری نوین به گونهای که در ظاهر با آزادی فرد منافاتی ندارد، در زمره این تمایلات است. افرادی که مرتکب این اعمال زشت میگردند که شمار آنها هم کم نیست، چنین اعمالی رابر اساس عنصر آزادی توجیه میکنند.
درست است که انسان آزاد و لیبرال جدید به ظاهر خود را از اسارت قدرتهای بیرونی فارغ نموده است، اما برده و اسیر تمایلات نفسانی خود شده که از نظر اسلام این نوع بردگی، ذلیلانه تر از بردگی بیرونی است
چنانچه امیرمومنان علی (ع) میفرماید: عَبدُ الشَّهوَةِ أذَلُّ مِن عَبدِ الرِّقِّ. (آمدی، غررالحکم و درر الکلم، ص 304) بنده شهوت، خوارتر از بنده زرخرید است.
و حتی پیامبرگرامی اسلام (ص) مبارزه با دشمن درون یا تمایلات نفسانی را سختتر از مبارزه با دشمنها و طاغوت برون میداند.
(مبارزه با تمایلات نفسانی، جهاد اکبر است که مهمتر از مبارزه با دشمنان بیرونی است که جهاد اصغر میباشد. (محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمه، ص 110)
از این رو پیامبر اسلام مأمور است تا انسان را از غل و زنجیر دشمنهای برون و درون آزاد نماید. و تعالیم و تزکیه نفس اسلامی در جهت این آزادی قابل توجیه است. پس، معنای آزادی حقوق بشر، در ظاهر نفی سلطه برون است، اما از نظر اسلام نفی سلطه برون و درون است.
بنابراین معنای عدالت و آزادی از نظر اسلام با عدالت و آزادی حقوق بشر منافات دارد. از این رو، مسلمانان نمیتوانند با حفظ اعتقادات خود، حقوق بشر غربی را به رسمیت بشناسند و آن را سر لوحه زندگی خود قرار دهند.
اشکال دوم: مبنای تئوریک داعش با مبنای الهی دانان و فقهای اسلامی (تشیع) یکسان نیست.
جناب آقای دکتر شبستری، جنابعالی، مبنای تئوریک داعش را با مبنای الهی دانان و فقیهان شیعی یکسان می دانید که عبارت است از: هر دو اعتقاد به یک سلسله نظامهای ثابت ابدی معرفتی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی و اقتصادی برای همه انسانها در همه عصرها دارند. و آن را یک پیش فهم باطل در مقام تقسیر متون اسلامی میدانید.
و چنین پیش فهمی را بستر ساز داعش و داعشیان دانسته و نیز اعتقاد دارید که تنها پادزهر تئوریک در این باب، به رسمیت شناختن حقوق بشر است. یعنی با این بیان، اعلام میدارید که الهی دانان و فقیهان، باید دست از این فرض باطل بردارند، یعنی اعتقاد به نظامهای ثابت و مشترک معرفتی و اخلاقی نداشته باشند.
در پاسخ این ادعا میتوان گفت که جناب عالی معتقدید که حقوق بشر واجد یک سلسله الزامات و اصول اخلاقی ثابت و ابدی است که برخاسته از حیثیت و کرامت انسان بماهو انسان است و به همه توصیه مینمایید که این الزامات و معیارهای حقوق بشری را همه مردم در همه نقاط جهان و در زمانهای متفاوت، سر لوحه زندگی خود قرار دهند.
حال سئوال این است که به نظر شما اگر قرآن، یک سلسله الزامات اخلاقی و اجتماعی مشترک و ثابت را برای همه انسانها توصیه نماید، این پیش فرض باطل است. اما اگر اعلامیه حقوق بشر چنین الزامات اخلاقی و اجتماعی مشترک و ثابت را به انسانها توصیه نماید، پیش فرض درست و صحیحی است و اعلام مینمایید که چنین توصیههایی در مقام نظر و عمل مورد پذیرش همهی انسانها قرار گیرد. این چه استدلالی است؟ اگر اعتقاد به یک سلسله نظامهای ثابت را یک پیش فهم باطل میدانید، باید در همه جا چنین اعتقادای داشته باشید نه اینکه در حوزه اسلام این پیش فهم را باطل ولی در اعلامیه حقوق بشر، یک پیش فهم درست و صحیح بدانید و این مغالطه یک بام و دو هوا است.
در ضمن جناب آقای دکتر شبستری، شما خود به خوبی میدانید که داعش و گروههای نظیر آن، ساخته و پرداخته مدافعان حقوق بشر و کشورهای استعماری و مرتجع منطقه است که وزیر خارجه آمریکا در کتاب خاطرات خود به آن اعتراف نموده است و نیز جوبایدن، معاون رییس جمهور امریکا به صراحت اعلام داشته که متحدان واشنگتن در خاورمیانه از جمله ترکیه، قطر، امارات و عربستان عامل اصلی پیدایش و رشد داعش هستند. لذا خاستگاه داعش همان کشورهای مدافع حقوق بشر است نه اسلام.
همچنین اگر واقعاً کشورهای استعمارگر و متحدان انها، در جنگ داعش مؤثر نیستند، این همه امکانات مالی و نظامی پیشرفته آنان از کجا تأمین میشود و نفتشان به چه کسی فروخته میشود؟
در صمن الزامات و نظامهای ثابت و ابدی اسلام، یک سلسله اصول اخلاقی است که همان انسان بما هو انسان آنها را پذیرفته و در برابر آن خشوع و تواصع مینمایند که برخی از آنها عبارتند از:
احسان به پدر و مادر، نکشتن بی گناهان، نکشتن فرزندان به دلیل بیم از تنگدستی، دوری جستن از کارهای زشت، حفظ اموال یتیمان، پرهیز از کم فروشی و کم کاری، برپایی حق، عدالت و تقوا و پاکی، پرهیز از ظلم و یاور مظلومان بودن، وفای به عهد، شرک نورزیدن به خدا، راست گویی، پرهیز از تهمت و رعایت حقوق همسر و فرزندان و زیردستان و نیز احترام به کرامت وحقوق انسانها به گونهای که امیر مومنان علی (ع) در نامه به مالک اشتر میفرماید:
“قلب خود را سرشار از رحمت و محبت نسبت به مردم ساز و همچون حیوان درنده نسبت بدانان مباش، زیرا آنان یا برادر دینی تو هستند یا انسانهایی همچون تو.”(نهج البلاغه، نامه 53)
و نیز پیامبر گرامی اسلام در روایتی میفرماید:
هر کسی به یک ذمی (اهل کتاب) آزاری برساند من دشمن او میشوم و در روز قیامت از او انتقام خواهم گرفت (به نقل از سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 529)
حال اسلامی که رهبران آن نسبت به همه انسانها مهربان و ملاطفت دارند، میتواند بستر ساز داعش و داعشیان باشد به گونهای که هدفی جز قتل و غارت و خونریزی و کشتن بی گناهان ندارند (حاشا و کلاً)
(شایسته ذکر است که پیامبراکرم (ص) در مدت 23 سال پیامبری در مقابل متجاوزان و راهزنان و ازار دهندگان امت اسلامی و مخالفان مسلح دعوتان حضرت 27 غزوه و 55 سریه داشتند که در خلال انها مجموع کشتکان حدود هشتصد الی هزار و اندی نفر برآورد شده است. شما ان را فقظ با جنگ جهانی دوم مقایسه نمایید که در خلالان حدود 50 الی 70 میلیون انسان بی گناه کشته شدند.)
بنابراین، جناب آقای دکتر شبستری، داعش و گروههایی نظیر آنها دست پرورده همان مدافعان حقوق بشرند نه آموزههای اسلامی.
همچنین جناب عالی، در مقاله انسداد تفکر (18 مرداد 1386 – شماره 6) به صراحت اظهار میدارید که آدمکشی تروریستها ربطی به اسلام ندارد (عین تعبیر جنابعالی: این سخن مثل این میماند که بگوییم اسلام بد است، چون تروریستها به نام آن آدم میکشند این چه منطقی است؟). حال چه شده است که این تروریستهای دست پرورده کشورهای استکباری را برخاسته از اعتقاد به اصول و الزامات ثابت و مشترک اسلامی بین انسانها می دانید. همان دیدگاه جنابعالی صحیح است که این تروریستها ربطی به اسلام ندارند، نه آن که آنها را برخاسته از اعتقاد به یک سلسه الزامات اخلاقی ثابت و مشترک بدانیم.
اشکال سوم: حقوق بشر ناسازگاه با نام خداوند نیست.
جناب آقای دکتر شبستری، جنابعالی معتقدید، حقوق بشر کنونی غیر دینی است به این معنا که از کتاب و سنت گرفته نشده است. بلکه الزامات حقوق بشر بر حیثیت و کرامت انسان، از آن نظر که انسان است مبتنی است نه از آن نظر که مخلوق خداست. و اگر هم خدا باوران و مسلمانان، همین حقوق بشر را یا حقوقی بهتر از ان را به بشر ارائه دهند، قابل پذیرش نیست، زیرا در آن صورت خطاب آنها نمیتواند به همه مردم باشد، زیرا اگر آنها بگویند که خدای ما این حقوق را برای پیشگیری از جنگ به شما داده است، آنها را مراعات کنید. آنها در جواب میگویند که ما اصلاً از خدای شما نمیتوانیم حقوقمان را تحویل بگیریم. نتیجه آن که حقوق بشر باید بدون توجه به خدا مطرح گردد.
نقد و بررسی
در پاسخ این مدعیات میتوان گفت:
- 1. جناب آقای دکتر شبستری اولاً انسان، مخلوق خداوند است، نه مخلوق خود و اشیاء و موجودات پیرامونی نظیر حیوانات و گیاهان و عناصر بی جان و بی شعورو نیز دستورات الهی فقط در کتاب و سنت نیست، بلکه برخی از دستورات الهی در نفس و وجدان آدمیان است (و نفس و ماسویها فالهما فجورها و تقویها)…
لذا هر حکم و الزام صحیحی که از نهاد انسان بما هو انسان برخیزد، همان، دستور الهی است. بنابراین تمام الزامات درست و صحیح انسان، دستورات الهی است و به این اعتبار دینی هستند.
- 2. یکی از مشکلات حقوق بشر کنونی، که منادی آزادی، عدالت، صلح جهانی است، عدم ضمانت اجرایی آن است. بر فرض این تعابیر معنای درستی را در ذات خود داشته باشند اما مشکل این مفاهیم بیشتر در مرحله اجرا است. امروزه بحث نظارت و کنترل بیرونی و درونی منابع انسانی در سازمانها یک بحث جدی است. لذا در اکثر مراکز حساس دوربینهای مدار بسته تعبیه میکنند، اما با این وجود چون خود – کنترلی مناسبی وجود ندارد، روزنههای فرار از چشم دوربینها نیز وجود دارد. اما اعتقاد به خدا و روز واپسین عامل خود کنترلی انسانها در اجرای آزادی و عدالت و صلح جهانی است و تا زمانی که انسانها از صمیم جان معتقد به خدا و روز واپسین نگردند، مشکلات کنونی اجرای حقوق بشر حل نخواهد شد.
حال اگر اعتقادات دینی واقعاً پشتیبان مناسبی برای الزامات اخلاقی هستند، چرا باید از آنها اجتناب نمود. به تعبیر استاد مطهری، اخلاق بدون خدا، مانند اسکناس بدون پشتوانه خواهد بود. در آن صورت الزامات اخلاقی، واژههای بسیار زیبایی هستند که پشتوانه اجرایی ندارند.
جناب آقای دکتر شبستری، همان گونه که مستحضرید اکثر مبانی فکری و تئوریک حقوق بشر ریشه در افکار ایمانوئل کانت (1804-1724) فیلسوف بزرگ آلمانی دارد. هیچ فیلسوفی به اندازه کانت به حیثیت و کرامت انسانی توجه نکرده است. به گونهای که ملاک اخلاقی بودن الزامات عقلی را احترام به انسان بما هو انسان و آزادی انسان میداند.
(1. قاعده احترام به انسان: چناب عمل کن که انسانیت را چه در شحص خود و چه در شخص دیگران همواره و در عین حال به عنوان غایت به کار بری و نه صرفاً به عنوان وسیله. 2- قاعده آزادی و خود مختاری انسان: چنان عمل کن که اراده بتواند در عین حال، به واسطه دستور اراده، خود را واضع قانون عام لحاظ کند (محمدرضایی، تبیین و نقد فلسفه اخلاق کانت، ص 135 و ص 155)
اما در نهایت ناگزیر شد که بگوید که این الزامات انسان بما هو انسان به خدا و جاودانگی و جهان آخرت منتهی میشود و در تعبیری به صراحت میگوید که اعتقاد به وجود خدا به این الزامات انسانی روح و قوت میبخشد. (ما باید الزامات و تکالیف اخلاقی را چنان تلقی کنیم که گویی آن الزامات خدایند و ما این عمل را به دلیل روح و قوت بخشیدن به نیت و عزم اخلاقی خود انجام میدهیم (همان، ص 267)
اگر در واقع اعتقاد به خدا و روز واپسین به الزامات انسان در باب آزادی، عدالت و صلح جهانی قوت و روح میبخشد، چرا خود را محروم از آن کنیم و الزامات حقوق بشر را به نام خدا مطرح ننماییم. و نیز بشر امروز آن قدر عقلانیت دارد که از بین دو طرح، آن طرحی که مناسبتر و اجراییتر است، آن را برگزیند نه آن گونه تصویری از بشر ارائه دهیم که موجودی غیر منطقی و لجوج و عنود است. همان انسانی که به دنبال آزادی و عدالت و صلح است اگر به نخو مناسبی وجود خدا و دین مطرح گردد، مسلماً آن را خواهند پذیرفت، به شرطی که کشورهای استکباری و منفعت طلب، مانع آن نشوند و از حق وتوی خود استفاده نکنند.
- 3. جناب آقای دکتر شبستری، جنابعالی با این مدعای خود، فلسفه بعثت تمام انبیاء الهی را مورد تردید قرار دادهاید. پیامبران الهی از جانب خداوند مبعوث شدهاند تا انسانها را از غل و زنجیر اسارت دورن و برون آزاد نمایند و عدالت را در تمام ارکان زندگی انسان اجرا نمایند. و همه تعالیم خود را به نام خدا و این که انسان مخلوق خدا است، مطرح ساختهاند. (ما ارسلناک الارحمه للعالمین/انبیا/107؛ انی رسول الیکم جمیعاً / اعراف /158)
اگر ادعای جنابعالی صحیح باشد، مردم مورد خطاب پیامبران، میتوانستند ادعا کنند که اصلاً نمیتوانیم از خدای شما حقوق و تکالیف و تعالیم خود را تحویل بگیریم، زیرا که چنین خدایی را قبول نداریم. انبیاء الهی با ارشاد و تبلیغ، ذهن خفته انسانها را بیدار تا به آن مرحله از بلوغ نائل گردند که آموزهها و تکالیف خود را از خدا تحویل بگیرند نه از ذهن محدود انسان بما هو انسان. مردم نیز بر اثر تعقل و خردورزی، و با عقلانیتی که در تعالیم و الزامات اخلاقی انبیاء الهی بود آنها را میپذیرفتند.
بنابراین جناب آقای دکتر شبستری، شما به گونهای مردم جهان را غیر عقلانی تصویر نمودهاید که اگر سخن حقی را هم بشنوند، پذیرای آن نخواند بود.
اشکال چهارم: اجماع جهانی معیار ممکن و مناسبی نیست
جناب آقای دکتر شبستری، جناب عالی معتقدید که اگر حقوق بشر و هر الزام دیگری به نام خدا مطرح گردد، فرد دیگری، چیز دیگری را به نام خدا مطرح میکند. یعنی هر کسی تفسیر خود را خواهد داشت و معیاری هم برای صحت و سقم تفاسیر وجود ندارد. در نتیجه نمیتوانیم به نتیجه برسیم. اما اگر چنین حقوق و الزاماتی را به نام بشر مطرح کنید، اگر کسی مخالفت کرد که این مدعای بشر نیست، ما میگوییم بشرها را جمع کنید، ببینیم مدعایشان چیست؟ این چیزی است که شما به صورت علمی میتوانید به نتیجه برسید.
در پاسخ این مدعا میتوان گفت که جناب آقای دکتر شبستری، ما معیارهای گوناگون برای صدق گزارهها و الزامات نظیر نظریه مطابقت، انسجام گرایی و کارکردگرایی داریم، اما معیار اجماع جهانی را کمتر استماع نمودهایم. آیا جنابعالی به لوازم این معیار پایبند هستید؟ با توجه به این که در شورای امنیت و سازمان ملل و در میان مردم اختلاف نظر جدی در مفاهیم و مصادیق آزادی، عدالت و صلح جهانی وجود دارد، آیا امکان آن هست که در هر مساله ای همه بشرها را جمع کنیم و از آنها بخواهیم که بگویند که آیا این معنای حقوق بشر را قبول دارند یا نه؟ یا این مصداق مشمول حقوق بشر است یا نه؟
بر فرض عملی بودن چه هزینهی گزافی باید صرف نمود تا هر روز بیش از هفت میلیارد بشر را جمع نمود و از آنها سؤال کرد. اصولاً چنین معیاری با این هزینههای گزاف امکان تحقق ندارد و تا کنون نیز در موارد اختلافی، از این معیار استفاده نشده است.
علاوه بر آن مگر اعضای دائم شورای امنیت که از حق وتو برخوردارند، اجازه میدهند که اجماع جهانی علیه آنها صورت گیرد و اگر هم همه انسانها، به فرض محال بر امری تصمیم داشته باشند، چه کسی آنها را اجرایی کند؟
اگر واقعاً چنین آزمونی برای مواد اعلامیه حقوق بشر وجود دارد، چرا تا کنون اجرایی نشده است، همانگونه که مطرح شد در مساله فلسطین، نقص حاکمیت اراده مردم در کشورهای منطقه، مساله یمن، سوریه، میانمار، و هزاران مساله دیگر داخلی و بین المللی، مورد اختلاف اقوام و ملل مختلف است. ولی همچنان به نام حقوق بشر، حقوق بشر نقص میشود و به اعتراض هیچ کسی هم ترتیب اثر نمیدهند.
جناب آقای دکتر شبستری، این آزمون و معیار صحت و سقم حقوق بشر عملاً کارایی ندارد. و باید معیاری دیگر نظیر عقلانیت و … را ارائه بنمایید.
اشکال پنچم: به رسمیت شناختن حقوق بشر سبب بالندگی اسلام نمیشود
جناب آقای دکتر شبستری، شما معتقدید که رسالت انسانی و دینی تاریخی ما مسلمانان (الهی دانان و فقیهان اسلام) آن است که برای بالیدن و توان زیستن، حقوق بشر را به رسمیت بشناسیم و اگر چنین حقوقی را به رسمیت نشناسیم در جهان و در داخل کشورهای خودمان ایزوله میشویم.
در پاسخ این مدعا میتوان گفت که جنابعالی که در اثبات عقلانی وجود خدا و وقوع حادثه وحی تردید دارید و نیز خطاب الزامات و اوامر و نواهی و الهیات قرآنی را مربوط به عصر نزول می دانید و نه ما انسانهای مدرن. فقط الزامات عبادی را استثناء کرده بودید که آن را هم در مصاحبه اخیر انکار کردهاید و به صراحت اظهار میدارید که:
“من بر این باورم که در عبادات هم باید تجدید نظرهایی شود که فرصت تفصیل نیست فقط این نکته را عرض کنم، به نظر من در عبادات باید مفهوم وجوب را کنار گذاشت و به جای آن، مفهوم توصیه را باید قرار داد. مفهوم وجوب که واجب است ظهر چنین نماز بخوانید و واجب است که روزه بگیرید. این مفهوم به باور من اعتبار خود را از دست داده است. عبادت را به عنوان یک سلسله اعمال بدنی – روحی روانی که به منظور تعالی روحی مفیدند میتوان توصیه کرد”.
حال با این اوصاف که به نظر جناب عالی الهیات و اوامر و نواهی قرآنی و اسلامی در زمان ما اصالت خود را از دست داده (که فرض بسیار نادرستی است)، چه چیزی باقی میماند که بالنده شود. و ای کاش به طور واضح روشن مینمودید که اسلام (الهیات و اوامر و نواهی قرآنی و اسلامی) چیست تا بتواند با رسمیت شناختن حقوق بشر بالنده شود.
بنابراین با تفسیر جناب عالی از اسلام، اسلام تمام محتویات خود را از دست داده و چیزی ندارد تا بالنده شود و توان زیستن پیدا کند. در ضمن جناب عالی بر خلاف قاطبه مسلمانان که اوامر الهی را دال بر وجوب میدانند، بر اساس پیش فرض و علایق خاص که در ذهن دارید، از آن توصیه میفهمید، اما شما معتقدید که از بایدها و نبایدهای حقوق بشر همه انسانها یکسان میفهمند و این بر خلاف مبنای هرمنوتیکی شما است.
همچنین در عجبم شما که معتقدید که اوامر و نواهی قران مربوط به عصر نزول است، چرا اعتقاد دارید که اوامر و نواهی اعلامیه حقوق بشر که تقریباً مربوط به حدود 70 سال پیش است و زندگی بشر در این مدت تغییر محسوسی کرده است، ولی همچنان مناسب زندگی همه انسانها با فرهنگهای مختلف در همه نقاط جهان است و تاریخ پایانی هم برایان مشخص نمینمایید.
در پایان، از شما همکار گرامی جناب آقای دکتر شبستری، میخواهم که حقیقتاً در مبانی اعتقادی، تفسیری و فکری خود، از اسلام و حقوق بشر تجدید نظر نمایید، زیرا که الحق و الانصاف از حقانیت و اتقان لازم برخوردار نیستید. و مسلم بدانید که خدا حافظ قرآن، معجزه جاودانه خود (اعم از الهیات و اوامر و نواهی آن) است. (انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون (حجر / 15))
با احترام و عرض پوزش
محمد محمدرضایی
استاد و مدیر گروه فلسفه دین دانشگاه تهران و پژوهشگر حوزوی و نماینده مرجع عالی قدر حضرت آیت الله سبحانی در مناظره و بحثهای مربوط به امور دین
14/12/95
انتهای پیام
یکی به من عوام کمک کند! به نظر من صحبت های دکتر شبستری دارای حداکثر صحت و پاسخ های دکتر رضایی حاوی سفسطه می باشد. یک سوال؟ چرا در حال حاضر برده داری منسوخ شده است؟ مگر کلی آیه و حدیت و روایت در این مورد وجود ندارد؟؟ اگر اشتباه منسوخ شده است که من حرفی ندارم. ولی اگر به درستی منسوخ شده است چرا همین حکم نمی تواند در قبال مسایل دیگر مثل قطع دست دزد یا دیه زن یا … مورد استفاده قرار گیرد؟ به نظر این حقیر مسایلی که در مورد احکام اجتمایی و قضایی 1400 سال پیش بوده است را مجتهدان خبره و شجاع می توانند به روز کنند. در فقه سنی نمی دانم ولی در فقه شیعه به خاطر باز بودن باب اجتهاد این موضوع امکان دارد
جناب دکتر محمد رضایی اعمال اسرائیل و امریکا نقض حقوق بشر است و نه تفسیر مواد اعلامیه حقوق بشر ، در کجا این دو کشور تفسیری خلاف دریافت اکثریت صاحب نظران از مواد اعلامیه حقوق بشر ارائف کرده اند ، اگر کسی جام شرابی را سکنجبین عنوان کرد و نوشید تفسیر در مورد حرمت شرب خمر ارائه نکرده است !
کجا استاد شبستری دین را زمینه ساز خشونت معرفی کرده اند ، ایشان تفسیر از دین با پیش فرضهای مختلف را زمینه ساز خشونت میدانند ؟
مگر فقها غیر معتقدان به ادیان ابراهیمی را کافر نمیدانند ، در حال حاضر طرف معاملات کلان ما چین است و شوروی !
اقای شبستری را از دانشگاه کنار گذاشتند ، لطف کنید و دیگ ایشان را همکار خطاب نکنید .
جناب شبستری گویا … خود را از دست داده اند.
همجنس بازان نیز بر اساس اعلامیه حقوق بشر دارای آزادی فعالیت هستند
اعلامیه حقوق بشر چه سنخیتی با مکتب اهل بیت (ع) دارد؟؟؟