خرید تور تابستان ایران بوم گردی

فعالیت دانشجویی و همکاری اساتید و کارکنان با فعالان دانشجویی

مهران سلیمانی، دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی تبریز، در نشریه دانشجویی تمثیل نوشت:

فعالیت دانشجویی از دیرباز جزء مهم تغییرات اجتماعی و رهبری در آموزش عالی بوده است. کنشگرایی به تلاش‌های دانشجویان برای ایجاد تغییر در داخل یا خارج از محوطه دانشگاه در طیف وسیعی از مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اشاره دارد که اغلب در آن از تکنیک‌های خارج از کانال‌های سازمانی مانند اعتراضات، تظاهرات و تجمعات استفاده می‌شود (آلتباخ، 1989). اگرچه برخی استدلال می‌کنند که دانشجویان همیشه مهم‌ترین برنامه‌ها را دنبال نکرده‌اند (آلتباخ، 1989)، در کل دانشجویان صدای خود را در واکنش به موضوعات مهم اجتماعی (جنگ، فقر، حقوق مدنی، جنبش زنان، آپارتاید، قوانین کار) و نهادی (مسائل مربوط به حقوق دانشجو، اتحادیه، امور مالی دانشگاه، محیط‌زیست دانشگاهی) بلند کرده‌اند (آستین، 1975؛ فاستر و لانگ، 1970؛ رودز، 1998).   

علاوه بر کمک به تغییرات قابل‌توجه در داخل و خارج از دانشگاه، بسیاری از محققین موافق‌اند که کنشگرایی وسیله‌ای برای یادگیری دانش‌آموزان در مورد فرایندهای دموکراتیک، شهروندی و رهبری است (آستین، 1975؛ همریک، 1998؛ جولیوس و گامپورت، 2003؛ رودز، 1998; تسویی، 2000).

از این رو بحث در مورد ارتباط اساتید و کارکنان دانشگاهی با فعالین دانشجویی و همکاری ایشان با فعالین دانشجویی در کل روند جنبش دانشجویی مهم بوده و هست و همان‌گونه که نشان خواهیم داد، این همکاری علاوه بر اینکه بر انسجام، بهبود عملکرد و هرچه هدفمند شدن و توسعة هرچه بیشتر فعالیت دانشجویی کمک می‌کند، باعث توسعة فردی و ارتقای نگرش و ذهنیت فعال دانشجویی می‌شود که خود از این جنبه که دانشجو پس از فراغت از تحصیل وارد جامعه و عرصه کنش‌ورزی شهروندی خواهد شد هائز اهمیت است.   

در این راستا ابتدا همگام با مرور بخشی از ادبیات موجود، 1. به بررسی دلایل و انگیزه‌های این همکاری می‌پردازیم، 2. در مورد ماهیت و نحوه این همکاری بحث می‌کنیم، 3. عوامل و زمینه‌هایی که بر ماهیت این همکاری اثر می‌گذارند را مورد بحث قرار می‌دهیم، 4. رابطه این همکاری و تاثیر آن بر توسعة فعالین دانشجویی را بررسی می‌کنیم. پس از پرداختن به این مباحث، لازم است تا این همکاری و تفاوت‌هایش را در دانشگاه‌های علوم پزشکی کشورهایی نظیر ایران که در آن‌ها دانشگاه‌های علوم پزشکی ذیل وزارتی جداگانه (وزارت بهداشت) قرار می‌گیرند و ساختار ادغام شده‌ای از آموزش و درمان ارائه می‌دهند را، مورد بحث قرار گیرد که انتهای این مطلب را بدان اختصاص خواهیم داد.

انگیزه برای همکاری   

مطالعاتی که بررسی می‌کنند چرا اساتید و کارکنان با دانشجویان در فعالیت مشارکت می‌کنند، تمایل بیشتری به تمرکز بر ویژگی‌های اعضای هیئت‌علمی و کارکنان برای توضیح مشارکت دارند (آلتباخ، 1989؛ آستین، 1975). به‌عنوان‌مثال، اعضای هیئت‌علمی که با دانشجویان درگیر هستند معمولاً جوان هستند (35 سال یا کمتر)، از نظر سیاسی لیبرال، یهودی یا فاقد پیشینه مذهبی، غیر سفید و مجردند، حقوق کمتری دارند و رتبه علمی پایین‌تری دارند (آستین، 1975). طبیعتاً برخی از این ویژگی‌ها در جغرافیا و کشورهای مختلف متفاوت می‌نماید. برای مثال در ایران صرف‌نظر سیاسی لیبرال یا غیرمسلمان و غیر سفید بودن چندان موضوعیت ندارد اما مواردی چون مجرد بودن و حقوق و رتبة علمی پایین مواردی قابل‌اتکا هستند و می‌توان به ایران نیز تعمیم داد. 

وولف وندل و همکاران (2004) نیز به طور خاص در مورد انگیزه سؤال نکردند، اما مصاحبه‌شوندگان آن‌ها پیشنهاد می‌کنند که بسیاری از کارکنان امور دانشجویی موقعیت استراتژیک خود را بین دولت و دانشجویان درک کنند و می‌توانند به‌عنوان مترجم عمل کنند و به ایجاد تغییرات معنادار کمک کنند. بخشی از انگیزة پردیس در همکاری با دانشجویان این است که می‌بینند نگرانی‌های دانشجویان مشروع است و مؤسسات باید تغییر کنند تا بتوانند بدنه دانشجویی متنوع‌تری را بپذیرند.

رودز، سانز و کاردوچی (2005) بینش مهمی را در مورد انگیزه‌های اساتید و مدیران برای کار با دانشجویان با بررسی مورد اقدام مثبت در دانشگاه میشیگان ارائه می‌کنند. آنها در تحقیقات خود توضیح دادند که چگونه مدیران، اساتید و دانشجویان در یک ائتلاف با هم کار می‌کنند که آن‌ها را به یک جنبش اجتماعی مبدل می‌کنند که قادر به ایجاد تغییرات بزرگ‌تر از زمانی هستند که این گروه‌ها جداگانه کار می‌کردند.

آن‌ها به نقش هویت مشترک (همه به ارزش عمل ایجابی اعتقاد داشتند) و ایدئولوژی (عمل ایجابی از یادگیری و برابری حمایت می‌کند) به‌عنوان انگیزه‌ای برای عمل در گروه‌های مختلف که اغلب با هم کار نمی‌کنند نگاه کردند. کار آن‌ها نشان می‌دهد که چگونه گرفتن یک لنز متفاوت – نظریه جنبش اجتماعی – می‌تواند موضوعاتی را که نامرئی بوده‌اند روشن کند – مانند هویت، ایدئولوژی و روشی که گروه‌های خاص در زمان‌های کلیدی برای اقدام جمعی گرد هم می‌آیند.

از آنجایی‌که اعضای هیئت‌علمی و کارکنان بخشی از مؤسسه هستند، در صورت فشار بیش از حد برای تغییرات، شغل خود را به خطر می‌اندازند. درحالی‌که دانشجویان در صورت تظاهرات، تماس با رسانه‌ها، تحریم، یا شرکت در سایر اشکال فعالیت آشکار، کمتر در معرض خطر هستند. از نظر استراتژیک، اساتید و کارکنان با دانشجویانی که می‌دانند می‌توانند در صورت نیاز برای ایجاد تغییر، این نقش مستقیم‌تر را ایفا کنند، شریک می‌شوند. همچنین، زمانی که موضوعی در محوطة دانشگاه خیلی داغ می‌شود، دانشجویان می‌توانند نقش رهبری را در زمانی که اساتید و کارکنان باید کنار بروند، حفظ کنند (کزار، 2010).

پیشینه همکاری اساتید و کارکنان   

تحقیق آستین (1975) شاید جامع‌ترین بررسی در مورد نقش هیئت‌علمی در فعالیت دانشجویی باشد. این مطالعه شامل یک نظرسنجی ملی از 60000 دانشکده و مطالعات موردی از 10 مؤسسه بود که در هر دانشگاه با اساتید، دانشجویان و مدیران مصاحبه انجام شد. اگرچه این مطالعه بسیار گسترده‌تر بود و به‌طورکلی بر فعالیت دانشجویی متمرکز بود، اما یکی از سؤالات تحقیق مربوط به چگونگی تأثیر اساتید بر فعالیت دانشجویی بود. آستین این سوال را مطرح کرد که تشویق اساتید تا چه اندازه احتمال بروز اعتراض دانشجویان را افزایش می‌دهد؟

مطالعه او نشان داد که اساتید به طور مستقیم تظاهرات را در بین دانشجویان تشویق می‌کنند و اغلب آغازگر و همچنین شرکت کننده بودند. به‌طورکلی، 83% از اعضای هیئت‌علمی معتقد بودند که اساتید باید در بیان نظرات سیاسی و مشارکت در تدریس آزاد باشند. 70 درصد معتقدند که تظاهرات شکل مهمی از فعالیت است و البته تنها 20 درصد از اعضای هیئت‌علمی معتقدند که اساتید حق دارند از مقاومت خشونت‌آمیز در برابر مقامات عمومی در محوطه دانشگاه حمایت کنند.

در پژوهش موردی، اعضای هیئت‌علمی در شش مؤسسه از ده مؤسسه با دانشجویان معترض همراه بودند. مطالعه آستین همچنین نشان می‌دهد که مشارکت اساتید تأثیرات مهمی بر فعالیت دانشجویی داشته است. زمانی که اعضای هیئت‌علمی درگیر فعالیت با دانشجویان بودند، اعتراضات طولانی بود، دانشجویان بیشتری تمایل داشتند درگیر شوند، و اعتراض تأثیر بیشتری بر زندگی دانشگاه داشت و منجر به تغییرات اساسی شد. اساتید تمایل داشتند نقش میانجی را با دولت ایفا کنند، که در این صورت دانشجویان کمتر مورد محرومیت قرار می‌گرفتند، و پلیس احتمال کمتری داشت که فراخوانده شود. آستین نتیجه می‌گیرد که اعضای هیئت‌علمی به اعتراض مشروعیت و نفوذ دادند.   

مطالعات دیگر در مورد ماهیت مشارکت اعضای هیئت‌علمی از طریق «آموزش‌ها» تمرکز می‌کنند، زیرا این‌چنین آموزش‌ها یکی از مشهودترین اشکال مشارکت با دانشجویان بودند (بیکفورد و رینولدز، 2002؛ فاستر و لانگ، 1970). جلسات آموزشی گردهمایی‌هایی هستند که خارج از زمان عادی کلاس درس اتفاق می‌افتند و طی آن اساتید و کارکنان در مورد نگرانی‌های مهم اجتماعی و سیاست‌های عمومی که معمولاً مربوط به موضوعاتی است که دانشجویان به آن‌ها اعتراض می‌کردند، بحث می‌کردند (فاستر و لانگ، 1970). اگرچه ما معمولاً امروز چیزی در مورد این تدریس‌ها نمی‌شنویم، اما جالب است که اساتید چگونه با دانشجویان پیرامون موضوعاتی که به آنها اهمیت می‌دهند، تعامل دارند.

یادگیری خدمات، یکی از حوزه‌های کنونی است که در آن کنشگرایی و تعامل استادان با دانشجویان توصیف می‌شود (بیکفورد و رینولدز، 2002؛ همریک، 1998). محققان پیشنهاد می‌کنند که این راهی برای گنجاندن فعالیت‌گرایی در برنامه درسی و تجربیات روزانه دانشجویان است (بیکفورد و رینولدز، 2002).   اگرچه تعدادی از مطالعات بر مشارکت اعضای هیئت‌علمی با فعالان دانشجویی متمرکز شده است، تنها یک مطالعه منتشر شده (تا سال 2010) بر روی کارکنان انجام شده است (وولف وندل و همکاران، 2004).

تک نگاری و مقاله مربوط به مشارکت کارکنان در فعالیت‌های دانشجویی بر اساس مطالعه 18 مدیر امور دانشجویی درگیر در حوزه حقوق مدنی است. مطالعه کلی نقش و کارکردهای مدیران امور دانشجویی را در طول حوزه حقوق مدنی با تمرکز بر چگونگی تغییر نقش امور دانشجویی از یک کارکرد انضباطی‌تر (جایگاه سرپرستی و والدینی) به عامل تغییر و کمک به توانمندسازی دانشجویان بررسی کرد. مدیران امور دانشجویی با درگیر شدن در چندین فعالیت جدید از جمله حمایت از دانشجویان در ادارة امور، نقش خود را به سمت تغییر نماینده تغییر دادند. ایفای نقش میانجی بین دولت و دانشجویان و کمک به ترجمه پیام‌ها بین دو گروه، تبدیل شدن به‌عنوان یک مربی و منبع برای کمک به فعالان دانشجویی در آموزش مهارت‌های رهبری در مورد چگونگی ایجاد تغییر، و برای پاسخگویی به نگرانی‌های دانشجویان، مانند ایجاد برنامه‌های جدید، تغییرات را به خودی خود به حاصل دارد.

این مطالعه همچنین خواسته‌های متضاد کارکنان امور دانشجویی را مورد بررسی قرار داد؛ تعارض حاصل از حضور بین دولت و دانشجویان. درحالی‌که آن‌ها شروع به ایفای این نقش‌های جدید (مربی، مدافع، میانجی و آغازگر) کردند، مدیران امور دانشجویی نیز باید به ایفای نقش انضباطی ادامه دهند و موقعیت خود را در سلسله مراتب مؤسسه به خاطر بسپارند و از مأموریت نهادی حمایت کنند. موضوع احساس تعارض کار با دانشجویان و مدیریت، موضوعی است که در مطالعات مختلف به آن اشاره شده است (آستین، 1975؛ لانگ، 1970). نقشی که کارکنان امور دانشجویی به‌عنوان مربی و منبع ایفا کردند، به‌ویژه نشان می‌دهد که رشد دانشجو از طریق تعامل بین کارکنان و دانشجویان رخ می‌دهد.

ماهیت همکاری

مطالعة کزار (2010) سه راه اصلی (معلم، میانجی یا آغازگر) را نشان داد که رهبران پایه‌های هیئت‌علمی و کارکنان با دانشجویان کار می‌کردند که نزدیک به مطالعه وولف وندل و همکاران (2004) بود. این مطالعه بر اساس مطالعه وولف وندل و همکارانش با تأیید نقش‌های متفاوتی که اساتید و کارکنان به‌عنوان آموزش‌دهنده، میانجی و فعال/ آغازگر بازی می‌کنند، استوار است. این مطالعه همچنین نقش ترجیحی استاد/کارکن به‌عنوان مربی یا میانجی را تأیید کرد (گاهی اوقات به‌عنوان مدافع ذکر می‌شود). اعضای هیئت‌علمی و کارکنان درباره نقش فعال یا آغازگر ابراز نگرانی کردند و به تنشی که در تلاش برای شریک بودن با دانشجویان اما در داشتن نقشی مقتدر در محوطه دانشگاه احساس می‌کنند، اشاره کردند (مسائل مشخص شده در مطالعه وولف وندل).

تعریف یک اصطلاح: رادیکال‌های معتدل

رادیکال‌های معتدل «افرادی هستند که با سازمان‌هایشان هویت می‌یابند و به آن‌ها متعهد هستند، و همچنین در کنار آن به یک هدف، جامعه یا ایدئولوژی متعهد هستند که اساساً با فرهنگ غالب سازمانشان متفاوت است و احتمالاً با آن در تضاد است» (میرسون و اسکالی، 1995، ص 586). آنها همچنین افراد درون‌سازمانی بدون قدرت یا اختیار رسمی هستند، معمولاً رهبران پایین‌به‌بالا. اساتید و کارکنان با این توصیف مطابقت دارند، زیرا آنها بخشی از دانشگاه هستند – نه فعالان بیرونی – و معمولاً دارای اختیارات رسمی اندک بوده یا اصلاً اختیاری ندارند، بااین‌حال می‌خواهند تغییر ایجاد کنند. این چارچوب با پرتره‌های سنتی رهبری متفاوت است که بر کسانی تمرکز می‌کند که در موقعیت‌های قدرتمند هستند که می‌توانند تغییراتی را در سطح دانشگاه ایجاد کنند. در عوض، بر فعالیت‌های محلی، پراکنده و فرصت‌طلبانه‌تر تمرکز می‌کند. با بررسی افرادی که متعهد به ماندن در سازمان خود هستند و سعی می‌کنند رویکردهای خود را تعدیل کنند تا شغل خود را از دست ندهند یا ازخودبیگانه نشوند، به ادبیات مردمی می‌افزاید.

با این‌ حال، تا این مرحله، چارچوب رادیکال تعدیل شده منحصراً در چارچوب شرکت‌های انتفاعی مورد بررسی قرار گرفته است (میرسون، 2003؛ میرسون و اسکالی، 1995). کزار (2010) تجربیات و بینش اساتید و کارکنانی را بررسی می‌کند که در سیستم سلسله‌مراتبی مدیریت دانشگاه قرار ندارند، اما احساس کرده‌اند که مجبور به تغییر و به چالش کشیدن ارزش‌ها، باورها و عملکردهای مسلط در سازمان هستند. کزار (2010) همچنین چنین می‌انگارد که این چارچوب با رویکرد اکثر اساتید و کارکنان در دوره زمانی امروزی که معمولاً در اعتراض و اقدام مستقیم دخالتی ندارند، مطابقت دارد.   

باتوجه‌به ذهنیتی که از رادیکال‌های معتدل کسب کردیم، کزار (2010) انواع این همکاری بین اساتید، کارکنان و دانشجویان این‌چنین طبقه‌بندی می‌کند: (الف) نامرئی: کار در پشت‌صحنه. (ب) نسبتاً قابل‌مشاهده: کار با باشگاه‌های دانش‌آموزی یا در کلاس درس و (ج) قابل‌مشاهده: شرکت در اقدام مستقیم با دانشجویان مانند اعتراضات. اساتید و کارکنان رویکرد خود را بر اساس شرایط قدرت درک شده و فرهنگ دانشگاه تغییر می‌دهند. به‌عنوان‌مثال، در دانشگاه تحقیقاتی، آنها احساس می‌کردند که فقط می‌توانند از استراتژی‌های نسبتاً قابل‌مشاهده استفاده کنند، زیرا رویکردهای مرئی و نامرئی با روشی که کار در محوطه دانشگاه انجام می‌شد، هماهنگ نبود (کزار، 2010).   

الف) کزار (2010) می‌گوید در مورد مسائل مهم سیاسی، اساتید و کارکنان در پشت‌صحنه و به طور نامرئی با دانشجویان در محوطه دانشگاه کار می‌کردند. برای سهام‌داران در سراسر دانشگاه، این تلاش صرفاً یک موضوع فعال دانشجویی بود. هیچ‌کس از مشارکت اساتید و کارکنان خبر نداشت. بااین‌حال، اعضای هیئت‌علمی و کارکنان به طور مستقیم در راهنمایی دانشجویان، کمک به آن‌ها در تعیین استراتژی‌ها، کمک به آن‌ها برای مذاکره با دولت، و کمک به آن‌ها برای غلبه بر موانع و عبور از شرایط حاکم نقش داشتند. زمانی که این موضوع برای اساتید و کارکنان بسیار خطرناک می‌شد، دیگر نمی‌توانستند مشارکت کنند.

ب) دومین و رایج‌ترین روشی که منتورهای پایه‌های دانشکده و کارکنان با دانشجویان کار می‌کنند، مشاور باشگاه بودن، حمایت از رویدادها با هم و انجام تکالیف کلاس و/یا بحث در مورد تغییرات موردنیاز در دانشگاه یا جامعه است. در گسترة طیف کار نامرئی با دانشجویان (مربیان) تا کار آشکار با دانشجویان (اعتراضات)، این رویکردها در وسط اغلب برای اکثر اعضای دانشگاه قابل‌مشاهده نبود. دولت اغلب از نقش اساتید و کارکنان به‌عنوان مشاور برای دانشجویان آگاه نیست و بر تکالیف کلاس درس و بحث نظارت نمی‌کند. بسیاری از رویدادها در اطراف پردیس‌ها اتفاق می‌افتند که بین دانشجویان و اساتید یا کارکنان حمایت می‌شوند که تا حد زیادی برای پردیس وسیع‌تر ناشناخته هستند. این فعالیت‌های مشترک باعث ایجاد تغییر می‌شوند، باز هم تا حد زیادی به‌عنوان یک مربی، اما این کار را به‌گونه‌ای انجام می‌دهند که برای بسیاری در محوطه دانشگاه موردتوجه قرار نمی‌گیرد.   

ج) در نهایت، برخی از اساتید و کارکنان به روش‌های آشکار با دانشجویان کار می‌کردند، اغلب در مورد موضوعاتی که از نظر سیاسی کمتر موردتوجه قرار می‌گرفت (به‌عنوان میانجی و آغازگر). این استراتژی‌های آشکارتر ممکن است شامل درخواست اعضای هیئت‌علمی و کارکنان برای ملاقات با مدیریت، حمایت مالی از یک اعتراض یا انجمن بزرگ دانشگاه، یا نوشتن سرمقاله برای یک دانشگاه یا روزنامة منطقه‌ای باشد. این راهبردهای آشکارتر و قابل‌مشاهده‌تر کمتر رایج بود. استادان و کارکنان اظهار می‌دارند که اگر به طور مشهودی با دانشجویان کار می‌کردند، انتقاد از سوی دولت و همکارانشان برای آن‌ها بسیار آسان‌تر می‌شد. رهبران مردمی نیز اگر با دانشجویان در مورد موضوعاتی کار می‌کردند که می‌توانست به مسائل آموزشی و به رشد دانشجویان مرتبط باشد و در آن اساتید و کارکنان می‌توانستند نشان دهند که در حال آموزش مهارت‌ها به دانشجویان هستند، کمتر مورد بازخواست قرار می‌گرفتند.

تأثیر بافت/فرهنگ نهادی بر همکاری   

مطالعه آستین (1975) یکی از معدود مطالعاتی بود که زمینه‌های نهادی را در مورد فعالیت دانشجویی و همچنین اینکه آیا اعضای هیئت‌علمی درگیر آن هستند، بررسی کرده است. ازآنجایی‌که زمینه‌ها در طول زمان تغییر می‌کنند، روندهای زمینه‌ای خاص ممکن است از اهمیت کمتری نسبت به برخی دیگر برخوردار باشند که باید در هنگام درک و تفسیر کنشگرایی در نظر گرفته شوند. آستین دریافت که کالج‌های 2 ساله کمترین احتمال را دارند که فعالان دانشجویی داشته باشند و در مقابل مشارکت اساتید در فعالیت‌ها و دانشگاه در این کالج‌ها بیشترین احتمال را دارد. اما از سوی دیگر او دریافت که کالج‌های هنرهای لیبرال نیز از حمایت قوی از فعالیت در میان اعضای هیئت‌علمی برخوردار هستند.

مؤسسات بزرگ و منتخب تمایل دارند اساتیدی داشته باشند که از کنشگری حمایت کرده و در آن مشارکت داشته باشند و هر چه تعداد اساتید بیشتر در محوطه‌ای متمرکز شوند که از کنش‌گری حمایت می‌کنند و درگیر آن هستند، احتمال مشارکت دیگران را افزایش می‌دهد و فرهنگ کنش‌گری را تقویت می‌کند. تسویی (2000) با پیگیری مفهوم فرهنگ کنشگرایی، دریافت که فرهنگ‌های دانشگاهی که آگاهی سیاسی و اجتماعی را تقویت می‌کنند، تفکر انتقادی بیشتری را در بین دانشجویان ایجاد می‌کنند و احتمالاً همکاری بیشتری بین دانشجویان و اساتید، پیرامون یادگیری خدماتی و فعالیت‌گرایی خواهند داشت.   

لانگ (1970) مشخص کرد که چگونه رویکردهای مختلف دانشگاه ماهیت فعالیت دانشجویی را تغییر می‌دهد. مدیران پردیس‌ها که آشتی‌جو و انعطاف‌پذیرتر بودند، تمایل داشتند که اشکال کمتری از فعالیت‌های دانشجویی خشن را تجربه کنند. در مقابل مدیران پردیس که دانشجویان را نادیده می‌گرفتند و با آن‌ها ارتباط برقرار نمی‌کردند، تمایل به ایجاد تظاهرات و اعتراضات عمومی و خشونت‌آمیز بیشتری نشان می‌دادند.   به‌طورکلی، حوزه بافت نهادی تا حد زیادی ناشناخته است. در عوض، سایر تفاوت‌های زمینه‌ای گسترده‌تر مانند دوره زمانی تاریخی مورد بررسی قرار گرفته‌اند (آلتباخ، 1989؛ رودز، 1998).

بررسی آلتباخ (1989) و رودز (1998) در مورد فعالیت دانشجویی از نظر تاریخی نشان می‌دهد که چگونه مسائلی که دانشجویان نگران آن هستند از غذای ضعیف در خوابگاه‌ها به فعالیت سیاسی تغییر کرده است. نیروهای تاریخی بیرونی ماهیت کنشگری در محوطه دانشگاه را شکل می‌دهند. رودز و مینا (2001) همچنین عرصه بین‌المللی را موردمطالعه قرار داده است و اینکه چگونه اساتید و فعالان دانشجویی در مکزیک چگونگی تأثیر فرهنگ و ساختار دانشگاه ملی خودمختار مکزیک را بر استراتژی‌ها و فرایندها توصیف می‌کنند. به‌عنوان‌مثال، اعضای هیئت‌علمی در دانشگاه‌های مکزیک نسبت به ایالات متحده قدرت کمتری دارند، و این امر اقدام مستقیم را بسیار خطرناک‌تر می‌کند.

از دیدگاه کزار (2010) شرایط خاصی تعیین می‌کند که چه فرهنگ فعالیت دانشجویی پدید آید: قدرت درک شدة دانشجویان در محوطه دانشگاه، ماهیت بدنة دانشجویی، پیشینه اساتید و کارکنان، ظهور یک برنامه درسی غیررسمی یا رسمی پیرامون رهبری و فعالیت‌های مردمی، و اساتید، کارکنان و دانشجویان مزایای متقابل کار با یکدیگر را می‌بینند و تجربه می‌کنند. یک هیئت دانشجویی به‌شدت محافظه‌کار، شکوفایی بیشتر فعالیت دانشجویی را دشوار می‌کند.

یک هیئت دانشجویی خنثی یا بی‌علاقه، به تعداد کمی از افراد این امکان را می‌دهد که به‌راحتی با اساتید و کارکنان در زمینه فعالیت مشارکت کنند. وجود تعداد قابل‌توجهی از فعالان دانشجویی سابق در بین اعضای هیئت‌علمی و کارکنان نیز بر این موضوع تأثیر می‌گذارد که اساتید و کارکنان امکان همکاری با دانشجویان را برای تغییر نهادی در نظر بگیرند. همچنین به نظر می‌رسید که یک فرهنگ یا جهت‌گیری غیر نخبگان (برابر خواهانه‌تر) مشارکت بیشتری بین اساتید/کارکنان و دانشجویان حول رهبری/فعالیت ایجاد کند.

تأثیر مشارکت با اعضای هیئت‌علمی/کارکنان بر توسعه دانشجویان

به نظر می‌رسد که فعالیت دانشجویی برای رشد دانشجویان مهم است زیرا آگاهی انتقادی و جمعی، مهارت‌های شهروندی و پیچیدگی شناختی را با هدایت ساختارهای قدرت نهادی، توانمندسازی، مهارت‌های رهبری، تعهد به جامعه و نگرانی‌های نهادی را توسعه می‌دهد و هویت فرهنگی دانشجو را درگیر می‌کند که مشارکت را در یادگیری تسهیل می‌کند (آستین، 1975؛ مالدونادو، رودز، و بوئناویستا، 2005؛ رودز، 1997، 1998). بسیاری از کارهای رودز نشان می‌دهد که مشارکت در فعالیت‌های حول چندفرهنگی، هویت فرهنگی و احساس تعلق دانشجویان را می‌سازد که یادگیری را تسهیل می‌کند. به عبارتی بهتر هویت فرهنگی منبع ثبات و خودشناسی است (رودز، 1997).   

چند مطالعه نشان داده‌اند که همکاری اساتید یا کارکنان ممکن است بر رشد دانشجو تأثیر بگذارد. مطالعه موردی آستین (1975) نشان می‌دهد که دانشجویان یاد می‌گیرند که استراتژی‌های خود را بر اساس کار با اساتید تغییر دهند. آن‌ها بهتر می‌توانستند در مورد متقاعد کردن یا استفاده از اشکال اجباری تظاهرات برای رسیدن به اهداف خود تصمیم بگیرند. ولف وندل و همکاران (2004) خاطرنشان کردند که متخصصان امور دانشجویی به طور دوره‌ای نقش آموزشی را برای کمک به دانشجویان برای اصلاح درخواست‌های خود از دولت، شناسایی تصمیم‌گیرندگان مناسب برای مشورت و کمک به شناسایی راه‌حل‌های مناسب برای نگرانی‌هایشان بر عهده می‌گیرند. با بررسی گسترده‌تر ادبیات، پاسکارلا و ترنزینی (2005) راه‌هایی را شناسایی می‌کنند که تعامل اساتید و دانشجویان با رشد ارزش‌های شغلی، رشد شناختی، و رشد بین فردی و اخلاقی مرتبط است.

ادبیات مربوط به رابطه بین تعاملات استاد-دانشجو و درگیری دانشجو (نمایه‌ای برای یادگیری) همچنین نشان می‌دهد که وقتی اساتید و دانشجویان راه‌های معناداری برای تعامل پیدا می‌کنند، می‌تواند نتایج یادگیری مهمی برای دانشجویان داشته باشد (کوه و همکاران، 2005). در واقع، تعاملات استاد و دانشجو با پیامدهای یادگیری بسیار متفاوتی مرتبط بوده است که به یکی از مهم‌ترین اصول برای تقویت آموزش در مقطع کارشناسی تبدیل شده است و از طریق مجموعه‌ای از برنامه‌ها و اسناد در مورد یادگیری، مانند هفت اصل برای عملکرد خوب در آموزش کارشناسی (چیکرینگ و گاکسون، 1987)، حمایت می‌شود. از سوی دیگر کزار (2010) نیز این تأثیرات را تأیید می‌کند.

بررسی پتانسیل‌ها و شرایط متفاوت همکاری اساتید و کارکنان با دانشجویان در دانشگاه‌های علوم پزشکی کشورهایی نظیر ایران:

یک دانشگاه علوم پزشکی در ایران گذشته از شرایطی که تا این نقطة متن برای شرایط غالب دانشگاه‌های جهان ترسیم شد، با انواع دیگر دانشگاه‌های این کشور تفاوت‌هایی دارد و همان تفاوت‌ها می‌توانند شرایط متفاوتی را برای انگیزه‌ها و ماهیت همکاری اساتید، کارکنان و دانشجویان به همراه داشته باشد. ما در اینجا به چند مورد از این تفاوت‌ها اشاره کرده و شرایط متفاوتی که هرکدام رقم می‌زنند را بحث می‌کنیم:

1- طولانی‌تر بودن میانگین زمان تحصیل هر دانشجو: به جهت وجود چند رشتة تحصیلی دکتری پیوسته در دانشگاه‌های وزارت بهداشت همچون پزشکی، داروسازی، دندانپزشکی و… و نیز ظرفیت بالای پذیرش دانشجو در این رشته‌ها نسبت به غالب رشته‌های دیگر این دانشگاه، سرانه مدت‌زمان زیست دانشجویی در این دانشگاه‌ها بیشتر از سایرین است و همین موضوع شناخت بیشتر، درگیری بیشتر با مسائل و امکان بیشتر آشنایی دانشجویان با اساتید و کارکنان را موجب می‌شود که ازاین‌رو امکان ایجاد دغدغة تغییر در زیستگاه دانشگاهی و نیز احتمال ایجاد روابط همکاری دانشجو با دانشجو و دانشجو با اساتید و کارکنان را بالا می‌برد.

2- احتمال بیشتر جذب کارکنان و اساتید از همان دانشگاه به جهت ماهیت سیستم آموزشی ذیل وزارت بهداشت: به جهت اینکه غالب پست‌های جذب کارکنان، همانند کادر درمان و اعضای هیئت‌علمی، به جهت زمینة علمی لازم و نیز روندهای استخدامی، تحصیلات خود را نیز در همان دانشگاه گذرانیده‌اند، احتمال ابقای فعالین دانشجویی در همان دانشگاه، این بار در قامت اساتید یا کارکنان بالا می‌رود. همین موضوع می‌تواند باعث افزایش انگیزه‌ها و امکان‌های همکاری بین اساتید، کارکنان و دانشجویان شود.

3- درهم‌تنیدگی و مواجهه مستقیم نهاد آموزش و نهاد سیاسی به جهت ادغام آموزش و درمان ذیل وزارت بهداشت: در این دانشگاه‌ها علاوه بر اینکه اعضای هیئت‌علمی با مشارکت در درمان به طور درگیری‌ای مضاعف بر صرف ارتباط از طریق حضور در نهاد آموزش، با نظام حکمرانی سلامت در کشور دارند، دانشجویان نیز پس از طی مدتی از تحصیل، با حفظ مقام دانشجویی برای ارائة خدمت و دریافت دستمزد در قبال آن به خدمت گرفته می‌شوند. این مسئله رویارویی اساتید، کارکنان و دانشجویان را با دولت بیش از انواع دیگر دانشگاه‌ها افزایش می‌دهد و هم ایجاد دغدغه و هم یادگیری زبان مشترک را در دانشجویان در مواجهه با دولت تقویت می‌کند و به توسعة فعالین دانشجویی بیشتر کمک می‌کند.

4- مواجهه بیشتر اساتید، کارکنان و دانشجویان با جامعه خارج دانشگاهی به جهت مشارکت در درمان: ادغام آموزش و درمان ذیل وزارت بهداشت، علاوه بر افزایش مواجهة اساتید، کارکنان و دانشجویان با سیستم دولتی، مواجهة این سه گروه با جامعة خارج دانشگاه را نیز افزایش می‌دهد و همین موجب می‌شود این سه گروه بالاخص دانشجویان که تجربة کمی دارند و سخن از توسعة ایشان رفته است، به طور مستقیم با دغدغه‌های جامعة بیرون دانشگاه مواجه شوند و این مهم، دغدغه‌مندی و کنشگرایی را در دانشجو تقویت خواهد کرد به شکلی که همین مواجهات نیز در همکاری اساتید، کارکنان و دانشجویان صورت می‌پذیرد.

نتیجه‌گیری   

عدم وجود انگیزه برای همکاری سه بخش دانشگاهی ذکر شده همان‌طور که پیش‌تر در مواردی شاهد آن بوده‌ایم، از ای رو که شناخت متقابل این اساتید/کارکنان و دانشجویان را غیرممکن می‌سازد، حتی می‌تواند موجب بروز تنش‌هایی دراین‌بین شود که در مهم‌ترین آثار آن مانعی بزرگ در سر راه توسعة دانشجویی خواهد بود. در مقابل همان‌گونه بر ذکر آن همت شد، وجود درک متقابل بین اساتید، کارکنان و دانشجویان و همکاری‌های در پی آن، موجب تمرین کنش‌ورزی دمکراتیک، تقویت روحیة آموزش‌دهی و آموزش‌پذیری و از همه مهم‌تر موجب یادگیری زندگی همکارانه به‌نحوی‌که بر پوشش کم‌کاری‌ها یا نقاط ضعف همکاران اهتمام شود و اینکه در تصمیم‌گیری‌ها مصلحت شرکا نیز در نظر گرفته شود خواهد بود که همه‌وهمه توسعة زیست دانشگاهی بالاخص دانشجویان، حتی به‌عنوان نسل‌های بعدی اساتید و کارکنان را در پی خواهد داشت.

این مجال فرصتی بر ما داشت تا مجدداً مزایای این همکاری، و انگیزه‌ها، ماهیت و عوامل مؤثر بر این همکاری را بحث کنیم تا شاید ضرورت این امکان برای توسعة زیست کنشگرانة دانشگاهی را در اذهان دانشگاهی به تصویر بکشد. مطمئناً همان‌طور که از کمبود ادبیات این موضوع نیز دریافت می‌شود، هنوز جا برای مطالعه و پژوهش دراین‌خصوص بسیار است که ضروری نیز می‌نماید.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا