چرا اختلافنظرها زیاد است؟
هادی صمدی، مدرس فلسفه، در کانال تلگرامی خود (تکامل و فلسفه) مطلبی دربارهی سه درس ساده از فلسفه نوشته است که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
«درس یک. داوری در باب گزارهها و جملات تجویزی متفاوت است.
جملاتی مانند اینکه «باید از هوش مصنوعی در تشخیص اتیسم بهره گرفت»؛ یا اینکه «نباید بر پروژههایی که باعث افزایش بههنجارسازی بیشتر میشوند صحه گذارد» از جنس گزاره نیستند. یعنی بهخلاف جملاتی مانند «میانگین دمای تهران در مرداد ۳۵ درجه بود»، صادقسازی مستقل از انسانها در جهان وجود ندارد که داور ما در اختلافنظرهایمان باشد.
بنابراین تفاوتی ندارد کدام گزینه را انتخاب کردیم: اگر میپنداریم که نظر ما «صادق» است و نظر دیگران «کاذب» اشتباهی فلسفی مرتکب شدهایم از جنس اشتباهات مقولهای؛ یعنی مقولهی گزاره و جملات تجویزی را خلط کردهایم. جملات تجویزی کارآمد و ناکارآمدند و نه صادق و کاذب. همانند تجویزهای مختلف دو پزشکاند در درمان یک بیمار، که یکی از دیگری کارآمدتر است.
بنابراین کارآمدی دو تجویز متفاوت را در رسیدن به هدفی خاص و واحد میتوان مقایسه کرد. حالا پرسش این است که هدف مشترک و واحد دو فرد الف و ب در پست قبلی چه بود؟ اگر هدفهای مورد نظر آنها دقیقاً واحد نباشد دیگر نظرات آنها لزوماً رقیب یکدیگر نیست. پس وقتی میگوییم گزارههای تجویزی درست (right) اند یعنی پیروی از آن تجویز ما را به هدفی میرساند.
در اینصورت طرفداران الف و ب هر کدام باید بگویند اولاً گمان دارند پیروی از تجویزهای الف و ب ما را به چه هدفی میرساند و ثانیاً چرا گمان دارند پیروی از آنچه از آن طرفداری میکنند، و نه گزینهی مقابل، ما را به آن هدف میرساند. (تا پست بعدی که به این نکته میپردازیم به این پرسش فکر کنید که در هنگام گزینش میان ۵ گزینه، هدفی که به الف یا ب نسبت دادید چه بوده؟ آیا به نظر شما هدفشان مشترک بوده؟ آیا بدون این کار گزینش خود را انجام دادید؟)
اما ذکر دو نکتهی دیگر در همین مورد ضروری است تا ببینیم چرا صرف بهرهگیری از منطق نمیتواند در داوری میان استدلالهای رقیب مشکل را حل کند. دو درس بعدی، اینبار از فلسفهی تجربیاند.
درس دو. اختلافنظرها صرفاً دلایل منطقی ندارد بلکه علل زیستی نیز دارد و عموماً دومی راهنمای انتخاب عموم مردم است و نه اولی.
باورهای افراد، دعاوی بیانشده توسط آنها، و نوع استدلالهای که در قابلپذیرش بودن آن عرضه میکنند معلول شرایط درونی و محیطی آنهاست و نه عموماً تأملاتی سنجیده و مستقل از شرایط. به همین علت در هنگام قضاوت، منطق به تنهایی نمیتواند به عنوان یگانه ابزار حل اختلافها به کار بیاید. به چند عاملی که میتواند «علت» اختلافنظر الف و ب باشد نگاهی کنیم.
تفاوت در گرایش سیاسی، میزان محافظهکاری یا لیبرال بودن، تیپ شخصیتی، میزان درگیری شخصی با این موضوع یا موضوعی مشابه، وظیفهگرا یا پیامدگرا بودن (که خود تابعی از فعالیت بیشتر بخشهایی از مغز است)، سن، جنس، و تعلق به پایگاه اجتماعی و اقتصادی خاص، از جمله مواردیاند که بر داوری میان الف و ب در نظرسنجی بالا اثر میگذارند.
جامعهای که الف و ب در آن زندگی میکنند و میزان خدماتی که افراد نابهنجار ذهنی یا بدنی از آن برخوردارند میتواند بر فهم افراد از معلولیت اثر داشته باشد. ممکن است همین نظرسنجی در کشورهای متمول شمال اروپا نتایج کاملاً متفاوتی با کشورهای فقیر آفریقا داشته باشد. یک فرد واحد در این دو ناحیه به یک معنای واحد «معلول» نیست.
درس سه. اختلافنظر بر سر موضوعهای طیفی بیشتر است.
موضوع مورد اختلاف نیز ممکن است طیفی باشد. میزان انحراف از انسانِ بههنجار (که موجودی انتزاعی است که مصداقی در جهان ندارد) انواع بسیار متفاوتی دارد و در هر نوع نیز نباید دربارهی دوسوی طیف یکسان قضاوت کرد. نه تنها اتیسم دارای طیف است بلکه معلولیت نیز انواع گستردهای دارد و در نوع آن نیز طیفهایی وجود دارد. پس علت اصلی اختلاف آن است که میخواهیم دربارهی موضوعی نظر دهیم که مستقل از منظر نگرش ما خود واجد مرزهای روشنی نیست. بنابراین هرگونه اعمال مرز بر آن خطاپذیر است.
خلاصهی دو درس بالا: به دو علت اصلی رسیدن به پاسخهایی همهپذیر در موردی مانند مثال یادشده با دشواری مواجه است: طیفی از منظرها وجود دارد که هر منظر تابعی از شرایط زیستهی متفاوت انسانهاست، و از این منظرهای متفاوت دربارهی وجوهی از جهان داوری میکنیم که خود آنها نیز طیفیاند!
ممکن است گمان رود که بیان این سه درس فلسفی بهانهای است در دفاع از آنکه راهکاری در داوری میان الف و ب وجود ندارد. اما درست برعکس؛ در جوامع دموکراتیک راهکارهایی معرفی شده، و با به رسمیتشناختن برخی از موانع آنها را به فرصت تبدیل کردهاند.
اما چگونه در جوامعی که سطح بهزیستی عمومی بالاتر است اتمسفر شکوفایی تقویت شده است؟ خواهیم دید راهحل از به رسمیتشناخته شدن هر ۵ گزینه با هم حاصل میشود!»
انتهای پیام