قدرت و ناشکیبایی | محمدرضا تاجیک

دکتر محمدرضا تاجیک، نظریه‌پرداز و استاد دانشگاه در یادداشتی که برای انتشار در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

یک

لوئیس آ. کوزر، در کتاب ‹نظریه‌ی تقابل‌های اجتماعی›، از یک منظرِ جامعه‌شناختی، می‌نویسد: ‹هر چه رابطه‌ی میان گروه‌ها قوی‌تر باشد، به همان نسبت هم شدت تقابل افزایش می‌یابد›. به اعتقاد وی، انسان‌هایی که وجوه مشترک فراوانی با هم دارند، در مقایسه با افراد غریبه، نسبت به هم اعمال سوء ناپسندتری را روا می‌دارند. در مقابل، غریبه‌ای که انسان دارای وجوه کیفی متناسبی با او نیست، و هیچ‌گونه علاقه‌ی مشترکی میان آنان وجود ندارد، آدمی با او صرفا با هویتی عینی روبه‌رو خواهد گردید، و در این حالت، نیازی به بروز شخصیت خود نمی‌یابد.

هر چه ما به‌عنوان انسان‌هایی کامل با دیگری بیش‌تر وجوه اشتراک داشته باشیم، به همان میزان نیز، قادر خواهیم بود هرگونه رابطه‌ای را با وی دامن بزنیم. به همین جهت، این چنین وضعیتی قادر است اختلافی در حال تکوین را به‌شکلی افراطی بسط و توسعه بخشد.

زیمل نیز، بر این اعتقاد است که ‹رابطه‌ی تنگاتنگ و تعهدات گسترده، باعث تقویت و شدت تقابل می‌گردند›. باور انسانی چنین است که دوسوگرایی که همیشه در روابط درهم‌تنیده و تنگاتگ موجود است، از اغماض و سیطره بر احساسات خصمانه سرچشمه گرفته است (که به‌نوبه‌ی خود قابل تقلیل به بسیاری امکانات جهت ایجاد تقابل در چنین رفتاری می‌باشند)، زیرا افراد درگیر در یک رابطه‌ی خصمانه به جهت ترس و واهمه از پی‌آمدهای منفی این چنین تقابل‌هایی، از بیان و بروز آن ابا دارند.

هنگامی که ‹شیء محبوب› تبدیل به ‹شیء منفور› گردد، تقابل تمامی احساسات شخصی فرد را به‌گونه‌ای تجهیز می‌کند که تداوم رابطه را به خطر می‌اندازند. در این حالت، خصوصا هنگامی که این تقابل و تنفر اسیر رنگ سیاست و قدرت می‌شود، به تعبیر روبرت میخلز، نفرت در درجه‌ی اول، دیگر متوجه جهان‌بینی فرد مخالف نیست، بلکه این نفرت متوجه رقیب خطرناکی می‌شود که با او در رقابتی تنگاتنگ برای به‌دست‌آوردن قدرت شریک گردیده است.

دو

تاریخ سیاسی پساانقلاب ما، سرشار از حذف و طرد رادیکالِ خودی‌ها (سوژه‌های وفادار)، از یک‌سو، و رادیکالیزه‌شدن تقابل میان آنان، از سوی دیگر، بوده است. در گذر و گذار این چند دهه، همواره برخورد با ‹خودی‌ها› شدیدتر و خشن‌تر از برخورد با ‹غیرخودی‌ها› بوده است. یک روز با شخصیتی دیرآشنا، همچون یک غریبه و مرتد برخورد شده، روز دیگر، یک جریان فکری-اجتماعی، با برچسب امریکایی و سکولار از میدان به‌در گردیده، دو روز بعد، بسیاری از نیروهای فکری و اجرایی به بهانۀ ناهمخوانی و ناهمسازی، تصفیه شده‌اند، روزی دیگر، یک روشنفکر دینی دفعتا ضددین نامیده شده، روزی رسانه‌های نقاد فله‌ای بسته شده، و روزهایی نیز، شاهد منفور و محکوم‌شدن یک رئیس جمهور، یک روحانی، یک انقلابی، یک رزمنده، یک سلبرتی، یک روشنفکر، یک استاد، یک دانشجو، و… بوده‌ایم.

این‌روزها شاهد نوع و جنس و صورتی طنزآمیز و پارادوکسیکال از این روایت و حکایت دیرینۀ حذف و طرد خودی‌ها هستیم: حذف و طردی به‌نام «وفاق». داستان از این قرار است: روزی قدرت لاجرم بر این اندیشه شد که باید انشاء دیگری بنویسد و دیکتۀ دیگری بگوید، شاید آن روز تلخی که با او آشتی نیست به‌سر آید. لذا دروازه‌ای که نه، پنجره‌ای، با اسم رمز وفاق، به روی روز خوبتر گشوده شد. پنجره، اما چون پنجره بود و کوچک بود و باریک و نیمه‌باز، تنها عده‌ای خاص می‌توانستند از آن عبور کنند و در حریم همگنان پشت پنجره درآیند. مشکل زمانی افزون‌تر می‌شد که بر لبۀ پنجره عده‌ای به حفاظت و حراست و صیانت نشسته بودند تا آن‌کس را برای عبور و ورود یاری رسانند که شبیه آن «خودی» باشد که پرتره و تمثالش بر در و دیوار حریم قدرت نقش است: و زیرش با خط شکسته نوشته‌ شده: رجل‌هایی به‌نام کارشناس دیریست گم‌اند، با نگاه‌های خاکستری، با منش‌ها و مرام‌هایی به رنگ بی‌رنگی. هر کس دارد از آنان نشانی، ما را کند خبر. این هم نشان ما: از یک‌سو راستِ راست، از سوی دیگر، چپِ راست.

داستان هم این‌طوری به‌سر می‌رسد که کلاغ وفاق هنوز به لانه‌اش نرسیده، تخم شقاق می‌کند و بسیاری از یاران غارِ (یا خودی‌های) دوران تنهایی و عزلت تازه-به-قدرت-رسیدگان، خود را تماشاگران منفعل تئاتر قدرتی می‌بینند که نقش‌ها را به مردمانی سپرده‌اند که به جای آنان پیروز شده‌اند، و با عجله، در حال به‌خاک‌سپاری نعش آن شهید عزیز، یعنی وفاق، هستند.

برگردم به سطور نخستینم و بگویم: هزاران راه نرفته و دشوار در پیش دارید، هر ره که می‌روید تاریک است و زیرش دام‌ها، و عبور از هر یک، جز به یاری انبوه یاران روزهای شب ممکن نمی‌گردد. شاید حکم عقل معطوف به بقاء در قدرت نیز، آن باشد که آب جوی وفاداری و مهربانی یاران را گل نکنید.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا