خرید تور نوروزی

چرا پانترک‌ها به ژاله آموزگار و زبان فارسی حمله کردند؟

در روزهای اخیر اظهارات صریح «ژاله آموزگار» درباره‌ی زبان فارسی و ایران بازتاب بسیاری پیدا کرد ازجمله جریان پانترک در شبکه‌های اجتماعی به او حمله‌های زیادی کردند.

او در جریان مراسم شب فردوسی و شاهنامه گفت: «ما نمی‌میریم. زبانِ فارسیِ ما نمی‌میرد. من آذربایجانی هستم. خیلی هم خوب ترکی حرف می‌زنم ولی زبان رسمی مملکت ما زبان فارسی است. سلام به فردوسی، سلام به فرهنگ فردوسی پرور، و سلام به ایران عزیز ما که جوانان تنهایش نگذارید. آنجاها خبری نیست به خدا. نرید. ایران تنهاست. همه‌تان دارید میرید. نکنید این کار رو. بچه‌های من! پس اگر می‌روید ایران را به کی می‌سپارید؟ نرید، نرید. با هم موندیم، با هم سختی‌ها رو می‌شناسیم، ما از مریخ نیامدیم، سال به سال این روزهای تلخ را دیدیم، فکر می‌کنید آنجا فرش قرمز برایتان باز کردند؟! همه‌تان مریم میرزاخانی هستید؟! ایران رو تنها نذارید. فردوسی نمی‌بخشدتان».

ایران و فارسی ما را کنار هم جمع کرده است

دکتر ژاله آموزگار، آذرماه ۱۴۰۰ در سخنانی عشق خود به ایران و زبان فارسی را چنین بیان می‌کند: من در خوی به دنیا آمده‌ام، در شهری در آذربایجان. بسیار خوب ترکی حرف می‌زنم، ولی عاشق زبان فارسی هستم که به کشورم ایران تعلق دارد.

او می‌گوید: همه ما اول ایرانی هستیم. من همیشه گفته‌ام ایرانی هستم، آذربایجانی هستم، خویی هستم. آن‌چه ما را در کنار هم جمع کرده ایرانی بودن ماست و زبان فارسی». [ایسنا]


ژاله آموزگار: آذری هستم اما غیرت زبان فارسی را دارم

ژاله آموزگار، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تیرماه ۱۴۰۲ در آیین گشایش سی و ششمین المپیاد ملّی ادبی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: آنچه امروز من را به شما پیوند می‌دهد زبان فارسی است. بدون شک ما ایرانی‌ها باید به ادبیات فارسی ببالیم. این سخن را کسی امروز به شما می‌گوید که با زبان و ادبیات سایر کشورها آشناست و عمرش را صرف زبان و ادب فارسی کرده‌ است. در ایران اقوام مختلفی زندگی می‌کنند و هر قومی زبان و گویش خاص خود را دارد و حلقه اتصال همه اقوام ایرانی، زبان فارسی است. ما یک ملّت هستیم، ملّتی که از اقوام مختلف با زبان‌ها و گویش‌های مختلف دور هم جمع شده‌ایم.

به گزارش مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، این اسطوره‌پژوه با اشاره به زبان‌هایی که از بین رفته‌اند، ادامه داد: زبانی که چیزی از خود ندارد سایر زبان‌ها آن را می‌بلعند. اما زبان فارسی گنجینه عظیمی در دل خود جای داده است و هیچ زبانی یارای این را ندارد که این زبان را ببلعد. من آذری هستم اما غیرت زبان فارسی را دارم. زبان‌های قومی همه سر جای خود ارزشمندند، کُرد باید کُردی یاد بگیرد، آذربایجانی باید ترکی یاد بگیرد. اما همه ما یک زبان مشترک داریم و آن زبانی است که فردوسی با آن شاهنامه را سروده است. ما هنوز شعرهای فردوسی را می‌فهمیم، برخی این را عیب می‌دانند و می‌گویند چرا زبان ما زبان کهن مانده است؟

آموزگار ادامه داد: برای اینکه وقتی فارسی دری آغاز می‌شود، ما دوره‌های مختلف را گذرانده‌ایم. یعنی از باستان به میانه رسیدیم، یعنی وقتی فردوسی شروع به سرودن شاهنامه می‌کند، زبان سخته و درست است. برای اینکه زبان به اوج خود رسیده است. قدیمی‌ترین شعرها به این زبان در گاته‌ها هست. به این زبان فلسفه گفته شده است. اجداد ما آدم‌های اندیشمندی بوده‌اند؛ این نبوده که فقط اسب بتازند و بروند جایی را بگیرند. ما همواره این زبان را سوده‌ایم تا به زبان حال حاضر رسیده‌ایم.

او افزود: زبان فارسی مثل هر زبانی پدر و مادر دارد و زبان‌های باستانی ایرانی پدر و مادر زبان فارسی هستند و مثلاً شاهنامه فرزند گاهان و یشت‌ها است. یشت‌ها سراسر شعر است. من برای این که ثابت کنم که ایرانی‌ها اهل فکر بوده‌اند، چند قسمت از سخت‌ترین قسمت‌های دینکرد را به فارسی ترجمه کرده‌ام. وقتی ما ایرانی‌ها درباره هر چیزی کلمه داریم، یعنی به آن چیز فکر کرده‌ایم.

آموزگار  در بخش دیگری از سخنان خود گفت: متأسفانه امروزه درباره تاریخ زبان فارسی چیزی نمی‌گویند. جا دارد که در کتاب‌های درسی در تمام رشته‌ها درباره تاریخ زبان فارسی مطالبی گنجانده شود و همچون سایر کشورها، شرط ورود به دانشگاه قبولی در آزمون زبان فارسی باشد. در فرانسه و برخی از کشورها این آزمون در سال یازدهم دبیرستان برگزار می‌شود.

به گفته آموزگار، با زبان فارسی است که فردوسی، نظامی، حافظ، صائب و… به همه ایرانیان تعلق پیدا می‌کنند و تاریخ ما را یکی و به هم وصل می‌کنند. همیشه شناخت علاقه ایجاد می‌کند. باید تاریخ ایران را بدون تعصب یاد بگیرید؛ آن وقت به آن علاقه‌مند خواهید شد. آنهایی که سنگی غیر از زبان فارسی به سینه می‌زنند، زبان فارسی را نمی‌شناسند.

او افزود: بدون اغراق می گویم، کسانی که معتقدند فردوسی زن‌ستیز است، حتماً شاهنامه را نخوانده‌اند و تنها با اتکا به بیتی که فردوسی درباره سودابه سروده است، فردوسی را زن‌ستیز می‌خوانند. براساس پژوهش‌های ابوالفضل خطیبی این بیت از ابیات الحاقی شاهنامه است.

آموزگار  تأکید کرد: وقتی من از ایران حرف می‌زنم منظور ایران فرهنگی فارغ از مرزهای سیاسی است، من در طول عمر آموزگاری‌ام شاگردان بسیاری از ملّیت‌های دیگر داشته‌ام، شاگردانی که فارغ از هر بحث سیاسی شیفته زبان فارسی شده‌اند.

او با انتقاد از کسانی که معتقدند زبان فارسی زبان علم نیست، گفت: به‌شدت با این سخن مخالف هستم. زبان فارسی توانایی بسیار بالایی دارد و اگر چنین توانایی‌ای نداشت، امروز برای ما نمی‌ماند.

آموزگار در ادامه سخنانش با انتقاد از کسانی که تلاش می‌کنند سره‌نویسی را در ایران ترویج دهند، گفت: من اعتقادی به سره‌نویسی ندارم. من برای اینکه با مخاطبانم سخن بگویم، می‌نویسم و اگر قرار باشد مخاطبم برای فهم سخنم کلمه به کلمه به فرهنگ لغت مراجعه کند، دیگر لطف کلام من از بین می‌رود.


ما آذربایجانی‌ها نبودیم، چه کسی از زبان فارسی دفاع می‌کرد؟!

ژاله آموزگار، اسفندماه ۱۴۰۲ در مراسم بزرگداشت حسن انوری گفت: زمانی که صحبتی در دفاع از زبان فارسی پیش می‌آید به شوخی به ایشان می‌گویم اگر ما آذربایجانی‌ها نبودیم، چه ‌کسی به این خوبی از فرهنگ و زبان فارسی دفاع می‌کرد؟

ژاله آموزگار، استاد زبان‌های باستانی، در این مراسم متنی مکتوب را با عنوان «آن که آموختن را هرگز متوقف نمی‌کند، هرگز پیر نمی‌شود» برای حاضران خواند.

به گزارش ایسنا،  او در این متن نوشته بود: «انوری در ۹۰ سالگی ‌نیز جوان است؛ چرا که به قول یکی از بزرگان فرق نمی‌کند  ۲۰ ساله هستی یا ۹۰ ساله، هرکس  آموختن را متوقف کند، پیر خواهد شد و هرکس پیوسته بیاموزد، جوان  خواهد ماند. مهم‌ترین مسئله  در زندگی جوان نگاه داشتن ذهن است،  دکتر انوری عزیز که همیشه قلم در دست است و ذهنش در تکاپو است و همیشه درحال آموختن و آموزاندن است، از هر جوانی جوانتر است.

 همه می‌دانیم که زاده شدن یکی از بزرگترین شگفتی‌های جهان است، چه مقدماتی باید فراهم شود تا موجودی تکوین یابد و قدم به این دنیا گذارد و زندگی را آغاز کند؟ خردمندان فقط به زنده بودن بسنده نمی‌کنند بلکه با همه ناسازگاری‌ها سعی می‌کنند دوران حیات را به فرصتی دلپذیر تبدیل کنند و قائل به این هستند که زندگی عمر کردن نیست بلکه رشد کردن است.

 عبارتی را از نیچه نقل می‌کنند  که شاید منسوب  به او است. او می‌گوید کسی که برای زندگی‌اش چرایی پیدا کند، از پس هر چگونگی‌ای برمی‌آید. یعنی مهم است انسان مقصد اصلی را پیدا کند، مسیر درست خود به خود و با کمی تلاش سر راهش سبز خواهد شد. ما زندگینامه خودنوشت انوری را خوانده‌ایم. با کمی دقت می‌توانیم این نکته را از همان آغاز خدمت فرهنگی‌اش در تکاب دریابیم. او چرایی زندگی‌اش را یافته بود که مدارج را با موفقیت طی کرد و به این موقعیت عالی رسید و به این مقام برجسته نائل شد.

 همه با کتاب‌ها و مقالات ایشان آشنا هستیم و همه می‌دانیم دورانی که در تالیف کتاب‌های درسی مسؤلیت داشت، دوران طلایی مطالب ادبی کتاب‌های درسی بود، کتاب دستور ایشان که با همکاری دکتر گیوی نگاشته شده یکی از کاربردی‌ترین دستورهاست. خدمات او در  موسسه دهخدا آن زمان که نام و نشانی از بزرگی داشت، وصف‌ناشدنی است و  متأسفانه همه شاهد بودیم ایشان در چه شرایطی مسئولیت را کنار گذاشت.

کیست از اهل قلم باشد و  مجلدات فرهنگ سخن را و دیگر فرهنگ‌های ایشان را در قفسه کتابخانه‌اش نداشته باشد؟ اکثر کتاب‌ها و مقالات ارزنده او، وسعت اطلاعاتش را در زمینه تخصصی نشان می‌دهد. همانطور که آقای حداد عادل فرمودند عشق به ایران و علاقه به گسترش زبان فارسی در همه آنها به خوبی جلوه‌گر است. 

هرکسی حشر و نشر کوتاهی با ایشان  داشته باشد به اوج دلبستگی او به این سرزمین و علاقه‌اش به ایران پی می‌برد.

 ارادت من به او چندجانبه است؛ هر دو ما آذربایجانی هستیم و به معنای واقعی و با  دلیل و منطق دلبسته ایران و زبان فارسی هستیم. من و ایشان از فارغ‌التحصیلان دانشکده ادبیات تبریز هستیم، هم‌دوره نبودیم اما  از بهره بردن از محضر استادان دانشمند دانشکده سهم یکسان داریم. خوشحالم هم در فرهنگستان و جلسات شورای عالی دایره‌المعارف افتخار همنشینی با ایشان را داشتم؛ در همه جلسات رفتار متین و موقرانه، وقت‌شناسی، نظم و ترتیب و احساس مسئولیت و اظهارنظرهای مستدل و منطقی ایشان تحسین‌برانگیز بوده است. من  آدم خوشبختی بوده و هستم که بخت همصحبتی و همنسلی با بزرگانی چون استاد انوری را داشته‌ام.

گاه مطلبی را  غالبا با طنز مطرح می‌کنیم؛ زمانی که صحبتی در دفاع از زبان فارسی پیش می‌آید، به ایشان می‌گویم اگر ما آذربایجانی‌ها نبودیم چه کسی به این خوبی از فرهنگ و زبان فارسی دفاع می‌کرد؟ از کسروی شروع می‌شود، دکتر موحد، زریاب خوبی، دکتر محمدامین ریاحی و دیگران. پس زنده باد آذربایجان در آغوش ایران.


زبان فارسی ایرانیان را به هم وصل می‌کند

سایت شهرآرا در اسفندماه ۱۳۹۸ در متنی نگاهی کرده است به زندگی و کارنامه و دیدگاه‌های دکتر ژاله آموزگار به بهانه پخش مستند «آموزگار سخن در اساطیر ایران» که در پی می‌آید:

اصالتا آذری است، اما عاشق زبان فارسی و می‌گوید: «من غیرت زبان فارسی را دارم.» ژاله آموزگار 12 آذر 1318 در شهر خوی به دنیا آمده است. پژوهشگر فرهنگ و زبان‌های باستانی ایران، اسطوره‌شناس، مترجم و استاد دانشگاه است. بیژن شکرریز در مستندی با عنوان «آموزگار سخن در اساطیر ایران» به خانه او رفته است تا دکتر ژاله آموزگار از روزگار رفته حکایت کند و زبان فارسی و ایران. این مستند گفت‌وگومحورِ حدودا پنجاه‌دقیقه‌ای دوشنبه‌شب هفته جاری در برنامه «حکایت دل» شبکه 4 سیما پخش شد و مروری کرد بر سیر زندگی و کارنامه و دیدگاه‌های این «معلم» از زبان خودش.

زبان فارسی است که همه ما را به هم پیوند می‌دهد

یکی از بحث‌هایی که سال‌هاست مطرح و گاه داغ‌تر می‌شود، جایگاه زبان‌های قومی در ایران است. آموزگار که خود آذری است، در این مستند می‌گوید: زبان‌های قومی سرجایش، کُرد باید کُردی یاد بگیرد، آذربایجانی باید ترکی یاد بگیرد، اما همه ما یک زبان مشترک داریم که فردوسی و حافظ با آن شعر گفته‌اند. ما هنوز شعرهای فردوسی را می‌فهمیم و بعضی این را برای زبان فارسی عیب می‌دانند. وقتی زبان فارسی دری شروع می‌شود، ما به حد کافی دوره‌های زبان را گذرانده‌ایم. یعنی از دوره باستان به دوره میانه رسیده‌ایم. 8 حالت دوره اوستایی جای خودش را داده به 2 حالت دوره میانه. همین‌جور ساده و ساده‌تر شده است. یعنی وقتی فردوسی شروع می‌کند به سرودن، زبان فارسی ساخته شده است. رودکی دیگر نباید کار دیگری بکند. وقتی می‌گوید «بوی جوی مولیان آید همی» همه می‌فهمند یعنی چه. یعنی زبان به اوجش رسیده بوده است. با زبان فارسی از ابتدا شعر گفته شده، اندیشه گفته شده، یعنی فلسفه داشته است. دینکرد 3 همه‌اش فلسفه است.

یکی از چیزهایی که من درباره آن از دوستان فلسفه‌دانم گله‌مند هستم این است که نمی‌روند به سراغ این‌ها. اجداد ما آدم‌های اندیشمندی بوده‌اند. این نبوده است که فقط اسب بتازانند و بروند جایی را بگیرند. این‌ها را که ‌یاد بگیرید خودبه‌خود علاقه‌مند می‌شوید.

من هم غیرت زبان فارسی را دارم و هم غیرت ایران را. خدا هردوی این‌ها را حفظ کند. من ایران را به‌شدت دوست دارم. با اینکه آذربایجانی هستم، خیلی غیرت زبان فارسی را دارم، چون زبان فارسی است که ما را به هم وصل می‌کند. فردوسی و حافظ و سعدی هستند که همه ما را به هم وصل می‌کنند. شناخت علاقه ایجاد می‌کند. بروید تاریخ ایران را بدون نگاه شوونیستی، بدون تعصب یاد بگیرید. آن وقت خواهید دید که علاقه‌مند خواهید شد. آن‌هایی که الان سنگ زبانی غیر از فارسی را به سینه می‌زنند، زبان فارسی را نمی‌شناسند، به طرفش نرفته‌اند، کار نکرده‌اند، نخوانده‌اند. زبان فارسی زبانی شیرین است. خوش‌آهنگ است. آواهایش کنار هم قشنگ نشسته‌اند. از نظر علم زبان‌شناسی، زبان فارسی آهنگین است و صداهایش گوش‌خراش نیست. مقایسه کنید با آلمانی یا حتی انگلیسی.

اگر واژگان بیگانه معادل‌گذاری فارسی نشود، قدرت زبانمان از بین می‌رود

جایگزینی واژگان فارسی به جای واژه‌های بیگانه و گاه برابرسازی برای کلمات وارداتی، یکی از چیزهایی است که گاه با طنز و شوخی با آن برخورد شده است. ژاله آموزگار که خود عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی است، در اهمیت واژه‌سازی خاطرنشان می‌کند: اگر واژه‌های جدید ساخته نشود و جایگزین واژه‌های وارداتی نشود، به‌مرور زبان فارسی جایگاه خودش را از دست می‌دهد و می‌گویند فارسی دیگر زبان علم نیست. زبان‌های دیگر هم همین کار را می‌کنند. مثلا فرانسه برای کامپیوتر معادل‌گذاری کرده، با اینکه انگلیسی و فرانسوی به هم نزدیک هستند. البته فرهنگستان کلماتی را که جا افتاده است‌ دیگر تغییر نمی‌دهد. ما در گذشته‌ (قرون اولیه هجری)، یا تنبل بوده‌ایم یا بلد نبوده‌ایم یا خواسته‌ایم خودمان را به دستگاه نزدیک کنیم. برای همین از واژه‌های فارسی استفاده نکرده‌ و کلمات عربی را جایگزین کرده‌ایم. در آن دوره هم که همه آدم‌ها خواندن و نوشتن نمی‌دانستند و این امور در انحصار گروه دبیران بود و این شد که همین‌جور در مغز ما رفت و بعدها نتیجه‌اش این شد که زبان فارسی قدرت اجرای کلمات سنگین و فلسفی را نداشت و واژه‌هایی آمد که همه‌اش عربی است. عربی هم عیبی ندارد و به آن احترام می‌گذارم، اما با این رویکرد، قدرت زبان فارسی را از دست می‌دهید.

آدمی معمولی بودم که بلد بودم لحظات را شکار کنم

در بخشی از این مستند، آموزگار به گذشته خود نقبی می‌زند و مسیری را که تا امروز طی کرده است مرور می‌کند. او می‌گوید: 12 آذر 1318 در شهرستان خوی دنیا آمده‌ام. پدرم مأموریت فرهنگی خودش را در این شهر می‌گذراند. مادرم دیپلمه بود و آن دوران داشتن دیپلم مزیتی بود، ولی کار نکرد. من از کودکی خودم خیلی راضی هستم. کودکی آرامی داشتم، مثل هم‌نسلان خودم. شهرستان دنیا آمدن به نظرم چیز خوبی است، چون آدم با فرهنگ دیگری غیر از فرهنگ غالب بر جامعه بزرگ می‌شود. من آنجا زبان ترکی یاد گرفتم و خوشحالم که یک زبان دیگر یاد گرفته‌ام. شاید پدر و مادرم بودند که باعث شدند من به سمت مسائل فرهنگی بروم. در نسل ما کتاب خواندن دلیل روشن‌فکری بود. اگر کتاب نمی‌خواندی یعنی روشن‌فکر نبودی. اینکه من توانستم درس بخوانم، عاملش پدرم بود. او هیچ فرقی بین پسر و دخترش قائل نشد و مرا هم برای درس خواندن به تبریز فرستاد و از این جهت از او خیلی ممنونم.

استاد برجسته فرهنگ و زبان‌های باستانی ایران بخت زندگی در خانواده‌ای فرهنگی و شرایط مساعد را عاملی مهم در طی کردن مسیر و نوع زندگی هر شخص می‌داند و بیان می‌کند: در تبریز به خانه عمویم، حسین امید، رفتم که آدم سرشناسی در آن شهر بود، شاعر و معلم و کتابخانه‌دار. فرزندی هم نداشت و مرا به چشم دختر خودش نگاه می‌کرد. این هم سعادت دیگری بود. همیشه می‌گویم همه آدم‌ها یکسان هستند، اما مهم این است که در جریان چه چیز قرار بگیرند و بلد باشند لحظات را شکار کنند. من آدم فوق‌العاده‌ای نبودم و نیستم. آدمی معمولی بودم که در مسیرهای خوب قرار گرفتم و بلد بودم شکار کنم، از پدرم، عمویم، دانشگاه و … . کسی که روی من خیلی تأثیر گذاشته بود دکتر ماهیار نوابی بود. استادی شیرازی بود که آمده بود تبریز. تخصص این استاد زبان‌های باستانی بود. به ما پهلوی درس می‌داد. از کسان دیگری که خیلی بر من تأثیر گذاشتند دکتر احمدعلی رجایی بخارایی بود.

از خراسان تا پاریس

او در ادامه می‌افزاید: در دانشکده ادبیات با همسرم هم‌کلاس بودیم و آنجا با هم آشنا شدیم. اهل مشهد بود. سال 39 با هم ازدواج کردیم و چون محل مأموریت همسرم کاشمر بود، با کمال میل به آنجا رفتم. سال 41 تنها فرزندم به دنیا آمد و سال 42 برای درس خواندن به پاریس رفتیم. از استادان فرانسوی‌ام خیلی آموختم و مهم‌تر از همه روش کار را باید بگویم از استادان فرانسوی‌ام آموختم. سال 45-46 به ایران برگشتم. آموزش و پرورش مرا مأمور به خدمت کرد به بنیاد فرهنگ ایران که آقای دکتر خانلری در رأسش قرار داشت. بنیاد فرهنگ خدمت خیلی زیادی به فرهنگ گذشته ما کرد. یکی از کارهای دکتر خانلری در آنجا تهیه واژه‌نامه برای کتاب‌های پهلوی بود که پیش از آن این کتاب‌ها را نداشتیم. من از شخصیت‌هایی که آنجا بودند یاد گرفتم. در ایران کار کردن با هم سخت است چون منیت‌ها نمی‌گذارد کار تیمی شکل بگیرد و انجام شود، اما با دکتر تفضلی کتاب‌ها و پژوهش‌های متعددی را به سرانجام رساندیم، چون این منیت بین ما نبود.

معلم هستم و به معلمی خودم می‌نازم

در تیرماه 1395، ژاله آموزگار جایزه نشان عالی دولت فرانسه یا لژیون دونور را در سفارت فرانسه و از دست سفیر کبیر این کشور دریافت کرد. همچنین در دی همان سال به ‌پاس یک عمر کوشندگی علمی و فرهنگی و خدمت به بازشناسی آثار و نوشته‌های بازمانده از ایران کهن، انجمن علمی ایران‌شناسی دانشگاه تهران جایزه سرو ایرانی را به او اهدا کرد. او درباره دریافت نشان لژیون دونور می‌گوید: معمولا این نشان را به کسانی می‌دهند که با فرهنگ فرانسه آشنا هستند و در کشور خودشان هم مثمرثمر بوده‌اند. وقتی می‌خواستند مرا پیشنهاد کنند، از من فهرست کارهایم را خواستند. در حکمی که به من دادند، به معلمی من تأکید کرده‌اند و من بیش از همه به معلمی خودم می‌نازم و از گرفتن این نشان هم خوشحال هستم.

این پژوهشگر و استاد دانشگاه از اینجا وارد فضای معلمی و کارش با دانشجویان می‌شود و یادآوری می‌کند: اگر می‌خواهید معلم خوبی باشید، باید در جامعه باشید. در جامعه بودن یعنی از هنر جامعه اطلاع داشتن. یعنی بدانید آخرین فیلم خوب، آخرین کتاب خوب چیست. فقط این نیست که لغات پهلوی را خوب بشناسید. الان استادان جوان ما بسیار باسواد هستند. من همیشه گفته‌ام هر استادی دانشجویش باید از خودش باسوادتر شود، وگرنه موفق نیست، به دلیل اینکه آن دانشجو امکانات بیشتری دارد و استادان مختلفی را دیده است. پس باید از استادش باسوادتر باشد. اما دانشجویان فعلی ما یک‌بعدی شده‌اند. یک‌ذره قدمشان را آن‌طرف‌تر نمی‌گذارند و فقط درس می‌خوانند. در نتیجه محضر ندارند.

ژاله آموزگار در مورد رمز موفقیتش در کسوت استادی یا آنچه خودش تأکید دارد، یعنی معلمی، خاطرنشان می‌کند: چون معلمی را دوست دارم، با اکراه وارد کلاس نمی‌شوم. با دانشجو ارتباط برقرار می‌کنم و برایشان ارزش قائلم. دانشجو را تحقیر نمی‌کنم. فکر می‌کنم این از رمزهای موفقیت من در کلاس‌هایم است. سه چهار نسل دانشجوی من بوده‌اند. از جوان‌ها خیلی خوشم می‌آید. من عاشق این نسلم. من یک دختر و یک نوه دارم، اما فکر می‌کنم 1000 تا بچه دارم. اما اگر بخواهم این نسل را با نسل گذشته و نسل خودم مقایسه کنم، وضعیت به نظرم چندان خوب نیست. وقتی دانشجویان دکتری‌ام را در سال‌هایی که تدریس کرده‌ام با هم مقایسه می‌کنم، گاهی دلم می‌خواهد نمودار بکشم که بفهمیم چقدر افت کرده‌اند. این را نمی‌گویم که دانشجویان امروز را زیر سؤال ببرم، ولی احساس می‌کنم آن‌قدر که آن زمان پویایی داشتند و دنبال استاد می‌آمدند و مقاله می‌خواستند و می‌پرسیدند، امروز نیستند. امروز راحت به دست می‌آورند و در نتیجه کمتر می‌خوانند. گاهی بی‌علاقه‌اند شاید به این دلیل که ناامیدند. می‌گویند: ما این همه خواندیم که چه بشود؟ نسل من با خود می‌گفتند: ایران منتظر من است. نسل بعد از من هم همین‌طور فکر می‌کردند. اما نسل امروز کمی ناامید هستند. متأسفم. غمگین می‌شوم، اما تقصیر این‌ها هم نیست. امیدوارم بهتر شود.


زایایی و مانایی زبان فارسی و چرایی تبدیل آن به «دُرّ دَری»

ژاله آموزگار در آبان ماه ۱۳۹۸ در نهمین مجلس از سلسله مجالس علمی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار گفت: همه زبان‌هایی که مادر نامیده می‌شوند به محدوده خاصی تعلق ندارند و از این رو زبان فارسی و فرهنگ ایرانی محدوده عظیمی را شامل می‌شود ولی به سبب منشا و ساختار یکسان خویشاوند هستند و زبان‌های ایرانی نامیده می‌شوند مانند سُغدی، خوارزمی، سَکایی، اوستایی، مادی، فارسی باستان و حتی ایلامی. آنچه باید رمز ماندگاری زبان فارسی دانست این است که زبان ما مثل یک انسان زنده زندگی کرده و با طی سه دوره فارسی باستان، فارسی میانه و فارسی امروز تحول یافته است.

آموزگار سپس به تشریح ماندگاری این زبان اشاره کرد و گفت: من از چند زبان‌شناس پرسیدم چند زبان در جهان وجود دارد و برآیند آن چیزی میان ۳۰۰۰ تا ۷۰۰۰ زبان بود. در این میان برخی زبان‌ها بلعیده می‌شوند و بعضی دیگر می‌بلعند. با اینکه ایران در طول تاریخ مرتب مورد تهاجم بیگانگان چون یونانی‌ها، اعراب و مغولان بوده اما حفظ شده چون از ابتدا زبان اندیشه بوده است. کتیبه فارسی باستانِ بیستون یک متن کامل است که مقدمه، متن و نتیجه‌گیری دارد و از این رو، در آن زمان، یک شاهکار به حساب می‌آید و زبانی شعرگونه دارد. زبان فارسی نه‌تنها از میان نرفته بلکه زایا بوده و تولیدمثل بهتری هم کرده و تا جایی مدارج را طی کرده که برای خوانشِ «بوی جوی مولیانِ» رودکی نیاز به فرهنگ لغت نیست اما انگلیسی‌ها برای خواندن آثار ویلیام شکسپیر نیاز به کمک دارند. مصر اگرچه کشور متمدنی است ولی زبانش عربی شد چون شاهنامه نداشت و ما جزء زبان‌هایی هستیم که اجازه ندادیم بلعیده شود چون زبان را آدم‌‎های یک سرزمین نگاه می‌دارند و نگاهش داشتند چون قدرتش را داشت و عربی نشد. اگرچه به آثار علمی دیگر زبان ازجمله سریانی و یونانی و هندی و عربی اهمیت دادیم اما چون فرهنگِ فردوسی‌پرور داشتیم، ماند و شد دُرّ دَری.

آموزگار در پایان به موضوعی که محل مناقشه این روزهاست، گفت: در همه دنیا، یک زبان در هر کشور زبان فارسی و زبان تعامل است و اگر چنین نباشد، یکپارچگی ملی خدشه می‌پذیرد اما کسی ایرادی به زبان‌های محلی نمی‌گیرد. در فرانسه زبان قوم فرانک و یا در آلمان زبان قوم ژرمن به زبان ملی تبدیل شده و معیار شده اما متاسفانه در ایران برخی معتقدند نباید زبان قوم فارس زبان مبنا قرار می‌گرفت. غمگینم که برخی به هر روی زبان فارسی را مورد حمله قرار می‌دهند درصورتی‌که این زایایی خاصیت آن بوده است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا