خرید تور نوروزی

در ستایش ناامیدی، عاشقی، عیاری | عباس نعیمی جورشری

| سخنی و هشداری در دفاع از جان والای ایران |

عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی نوشت:

ای بلبل خوشنوا فغان كن
عید است نوای عاشقان كن
چون سبزه ز خاك سر برآورد
ترك دل و برگ بوستان كن
بالشت ز سنبل و سمن ساز
وز برگ بنفشه سایبان كن
صد گوهر معنی ار توانی
در گوش حریف نكته‌دان كن

این ابیات عطار حکیم را مطلع سخن قرار دادم تا صمیمانه ترین تبریکاتم را در این نوروز تمدن خیز و دلگشا، تقدیم کنم به شما هم وطنان عزیز و ارجمند.
در پی این تهنیت، شایسته و ضرورت می دانم چند نکته را درباب ایران امروز و زندگی ایرانیان در سال پیش رو تبیین کنم. نکاتی که به نظرم اهمیت وافری دارد، مبادا در خلال تبریکات عرفی و آرزوهای دور و دراز معمول، مورد غفلت قرار گیرد.

ایران در سال پیش رو در معرض یکی از مهمترین تهدیدات تمدنی خویش قرار گرفته است. بحرانی که می توان آن را با واژگان تخصصی جامعه‌شناسانه توصیف نمود نظیر «آنومی» که امیل دورکیم جامعه‌شناس فرانسوی شرح می دهد. آنومی عبارت است از موقعیتی اجتماعی که در آن ناهنجاری وفور می‌یابد، ساختارها تضعیف می شوند و نظم و تعادل اجتماعی به هم می خورد و نهایتاً اجتماع در معرض فروپاشی قرار می گیرد. بنابراین در جامعه آنومیک، پرخاشگری در طیف متنوعی دیده می شود و خشونت در سطوح گسترده‌ای رواج دارد. پژوهش هایی چند را می توان سراغ گرفت که فرایند بحران خیز جامعه ایرانی را در سالهای اخیر روایت کرده اند. اما اکنون این بحران ها در نقطه تلاقی خطرناکی قرار گرفته است که زندگی اجتماعی ایرانیان را در معرض انومیک شدن و حتی فروپاشی قرار خواهد داد. در توصیف آنومی ایرانی می توان از کلیدواژه احساس ناامنی سخن راند. این احساس ناامنی در نزد ایرانیان در ابعاد مختلفی قابل طرح و بحث است از جمله:
ناامنی در بعد حیاتی و زیستی
ناامنی در بعد اقتصادی و معیشتی
ناامنی در بعد سیاسی‌ و نظامی
ناامنی در بعد جنسیتی
و…
هرکدام از این ابعاد را می توان با نمونه های معینی تشریح نمود. آنچنان که پیشتر نیز کم و بیش پرداخته شده است.

این موقعیت مبتنی بر احساس ناامنی، انسانی خلق می کند که مصداق غریب در وطن خویش است. احساس ناامنی چنان گریبانگیر حیات اجتماعی مردم ایران شده که گویی هر کدام از ما در وطن خویش غریب هستیم. چنان بیگانه ای در سرزمینی دور دست قرار گرفته باشیم و از نیازهای برحق خود محروم مانده باشیم. در روابط فردی حمایت لازم را دریافت نکنیم و از سوی ساختارها و نهادها نیز مورد اعتنا و احترام نباشیم. این امر وضعیتی را رقم زده است که من از آن با عنوان بحران جمعی عاطفه یا بحران عاطفه جمعی یاد می کنم. اگرچه جابه جایی دو واژه مذکور، مصداق و شمول مفهوم را تغییر می دهد اما هردو ترکیب در کنار هم، بهترین بیان برای آن مقصودی و وضعیتی است که نگارنده مدنظر دارد.

اما برای رخت برکشیدن از این ورطه تهدید و خطر میهنی چه می توان کرد و اساسا چه باید کرد؟ در اینجا تأسی می جویم به فحوای حاکم بر آثار هانا آرنت. او امید را چنان مانعی خطرناک بر سر کنش های شجاعانه می پنداشت و معتقد بود در عصر تاریکی، معجزه نجات بخش جهان، کنش مند بودن است. آرنت اشاره می کرد امید، روح واقعیت را نادیده می گیرد و در مواجهه با ترس، از حقیقت‌ عقب نشینی می کند.

براین اساس مایلم مخاطبان را دعوت کنم به ناامید شدن! اساسا در چنین موقعیتی و چنین اجتماعی از تاریخ، بایستی در ستایش ناامیدی سخن گفت! ناامید شدن از راه های رفته، اسلوب های پرداخته شده و آدم های تجربه گردیده می تواند خود مفری باشد به سمت کشف راه های نو، چارچوب های جدید و انسان های دیگرگون. کشف هایی که چه بسا امید آفرین گردند و واقعیت را توان رقم زدن و متحول کردن، داشته باشند.

این ستایش از ناامیدی مشروط به آن است که انسان ناامید سر در گریبان انزوا و افسردگی فرو نبرد و به مخدر صوفی‌گری دچار نشود. بلکه کنش گری پیشه کند. کنشگری که الزاما مبتنی بر آگاهی بخشی است و آگاهی نیز بر بستر خردگرایی و عقلانیت نقاد پدیدار می شود. نگارنده مطلقا معتقد نیست که کنشمندی، الزاما موفقیت آمیز است. خیر از قضا ناکامی های آن در ادوار تاریخی چشمگیر بوده است‌. لکن بدبینی مذکور مترادف منحل نمودن کنش نخواهد بود. اساسا کنش آگاهی بخش و خردگرا، موکول و مشروط به نتیجه نیست. با این تعبیر است که به نظرم باید به جای امید، اینبار در ستایش ناامیدی سخن گفت.

در همین راستا و در سال پیش رو باید توصیه موکد داشت به عاشقی و عیاری! تجربه عشق و تبادل عاطفه می تواند گریزگاهی باشد برای رهایی از بحران فوق الذکر یعنی بحران جمعی عاطفه. به یاد بیاوریم سخن حافظ بزرگ را که؛
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی!
علی رغم همه تجربیات احتمالا تلخی که در دفتر عاشقی و عواطف هرکدام از ما ایرانیان رقم خورده باشد، بایستی پاسدار عشق بود‌‌. دقت نماییم که این پاسداری و پاسداشت، فراتر از معشوق و کیستی چیستی اوست. به این تعبیر، معشوق مالک عشق نیست، دخیل بر آن است.

عشق و عاطفه در بن خویشتن، پالاینده است و تعالی بخش. چنانکه مولوی عزیز در نی نامه باشکوه اشاره می کند؛
هرکه را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد!
البته که حیات ایرانیان توام با رنج و غم و درد بسیار بوده است. چنانکه آن مرد حکیم تصریح دارد؛
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
حقیقتا در سال های اخیر اینگونه گذشته بر ایران زمین، اما باید به یاد داشت و تذکر داد که؛
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست!

نگارنده ذیل تاکیدی که بر عاشق شدن و عاشق ماندن نموده است، اشارت مستقیمی نیز بر عیاری و جوانمردی دارد.
سنت عیاری ایرانی که بروزی مبرهن از جوانمردی است، تکمیل کننده سخن من با هم وطنان ارجمندم است. بازگشت به این رسم دیرین ایرانیان می تواند در گریز از آنومی اجتماعی و بحران ناامنی و عاطفه، مرهمی سودمند افتد.

در پایان به گونه‌ای نوستالوژیک سخن را باز می گردانم به دوران کودکی و شعر دبستانی مان در کتاب های فارسی که با هم می‌خواندیم. اکنون در پایان سخن، شما هم‌ وطنانم را دعوت می کنم از هر آن کجای دوردست که هستید با من زمزمه نمایید؛

ما گل های خندانیم
فرزندان ایرانیم
ایران پاک خود را
مانند جان می دانیم
ما باید دانا باشیم
هشیار و بینا باشیم
از بهر حفظ ایران
باید توانا باشیم
آباد باش، ای ایران
آزاد باش، ای ایران
از ما فرزندان خود
دل شاد باش ای ایران!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. نویسنده محترم توان ذکر مصادیق روشن و عدیده را ندارد صرفا کلی گویی انهم از زبان اجانب که نه سیخ بسوزد و نه کباب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا