خرید تور نوروزی

آدام اسمیت و سیاست | درس‌هایی برای ایران امروز

حسین هوشمند، پژوهشگر فلسفه سیاسی در سایت مشق نو نوشت: «آدام اسمیت، به‌عنوان یکی از بنیان‌گذاران علم اقتصاد، اغلب با کتاب مشهورش «تحقیق درباره ماهیت و علل ثروت ملل» شناخته می‌شود. اما او علاوه بر این، فیلسوفی برجسته در حوزه اخلاق بود و کتاب «نظریه احساسات اخلاقی» را سال‌ها پیش از «ثروت ملل» نوشته است.

اسمیت در مقام استاد فلسفه اخلاق، به بررسی مسائل اقتصادی پرداخت و این دو حوزه را به هم پیوند داد. اگرچه امروزه دستاوردهای او در علم اقتصاد بیشتر مورد توجه قرار گرفته‌اند، اما خوانش آثارش در چارچوب فلسفه اخلاق او می‌تواند بینش‌های تازه‌ای به ما بدهد، به‌خصوص در مواجهه با چالش‌های سیاسی معاصر.

یکی از رایج‌ترین تفسیرها از اندیشه‌های اسمیت این است که او طرفدار بازار آزاد، دولت حداقلی و مالیات‌های کم است. این دیدگاه، که اغلب به «اسمیتی‌هایِ راست‌گرا» نسبت داده می‌شود، بر آزادی اقتصادی و کاهش مداخله دولت تأکید دارد. آنها ادعا می‌کنند که ما نیز باید به این اصول پایبند باشیم.

در مقابل، برخی دیگر از اندیشمندان، یعنی «اسمیتی‌هایِ چپ‌گرا» بر جنبه‌های انسانی و عدالت‌محور تفکر اسمیت تأکید می‌کنند و می‌گویند که ما باید از اسمیت اهمیت توجه به فقرا و محرومین را بیاموزیم. برای مثال، اسمیت در «ثروت ملل» از قوانینی دفاع می‌کند که به نفع کارگران هستند و معتقد است چنین قوانینی «عادلانه و منصفانه» هستند، در حالی که قوانین به نفع اربابان لزوماً این‌گونه نیستند. از این نتیجه گرفته می‌شود که ما باید هر کاری را که به نفع فقرا است، انجام دهیم.

سموئل فلای شَکِر- فیلسوف سیاسی معاصر و اسمیت‌شناس برجسته که آثار متعدد ارزشمندی درباره او منتشر کرده- کوشیده است به‌جای تمرکز بر دوگانگی مذکور، به جنبه‌هایی از تفکر اسمیت توجه کند که فراتر از تقسیم‌بندی‌های راست و چپ قرار می‌گیرند.[۱] او در کتاب‌ها و مقالات‌اش، درس‌هایی کلیدی از اسمیت را مطرح می‌‌کند که افراد از هر دو جناح چپ و راست می‌توانند از او بیاموزند.

در اینجا، گزارشی درباره شش درسی که می‌توانیم از اسمیت برای اتخاذ یک جهت‌گیری کلی نسبت به سیاست و سیاست‌گذاری عمومی بیاموزیم، ارائه شده است. در شرایطی که جامعه‌ی ما با شکاف‌ها و قطبی‌‌شدن‌‌های عمیق روبه‌رو است، درس‌های اسمیت می‌توانند برای فائق آمدن بر این اختلافات بسیار آموزنده باشند.

۱. همدلی؛ درک وضعیت دیگران

اسمیت در «نظریه احساسات اخلاقی» بر اهمیت «همدلی» (empathy)- یا آنچه او «همدردی» (sympathy) می‌نامد- تأکید می‌کند. او درباره مواجهه ما با دیگران، به‌خصوص قشرهای محروم اذعان می‌کند که همدلی با فقرا برای بسیاری از مردم دشوار است، زیرا فقرا اغلب نادیده گرفته می‌شوند. اسمیت می‌گوید: «فرد فقیر وقتی در میان جمعیت است، در همان گمنامی به‌سر می‌برد که گویی در کلبه خود محبوس شده است» (TMS, 50)[2]. ما به‌‌طور طبیعی ترجیح می‌دهیم با شادی دیگران همدلی کنیم، نه با درد و رنج آن‌ها.

اما اسمیت در «ثروت ملل» تأکید می‌کند که برای طراحی سیاست‌های مناسب و عادلانه‌ای که بر زندگی محرومین و فقرا تأثیر می‌گذارند، باید خود را در موقعیت آن‌ها قرار دهیم و شرایط‌شان را درک کنیم. به‌طور مثال، اسمیت از کارگرانی دفاع می‌کند که به‌دلیل کار سخت و طاقت‌فرسا نیاز به استراحت و تعطیلات آخر هفته دارند. او می‌گوید: «کار سنگین … که برای چند روز متوالی ادامه یابد، به‌طور طبیعی در بیشتر افراد میل شدیدی به استراحت ایجاد می‌کند، که اگر با زور یا ضرورت شدیدی مهار نشود، تقریباً غیرقابل مقاومت است. … اگر اربابان همیشه به ندای عقل و انسانیت گوش می‌دادند، اغلب باید به‌جای تشویق کارگران به کار بیشتر، میزان کار آن‌ها را تعدیل می‌کردند» (WN, 100)[3].

اسمیت می‌گوید که کارگران تنبل نیستند؛ در واقع، آن‌ها بیش از حد کار می‌کنند. او از ما می‌خواهد که خود را در موقعیت کسی قرار دهیم که مجبور است چند روز متوالی به‌شدت کار کند. این همدلی به خودی خود پاسخ روشنی به این سؤال که «چه باید کرد؟» ارائه نمی‌دهد، اما جهت‌گیری تحقیقاتی لازم برای یافتن پاسخ را مشخص می‌کند. به‌جای تکیه بر تحلیل‌های راست‌گرایانه هزینه-فایده اقتصادی یا ایدئولوژی‌هایِ سیاسیِ چپ‌گرا، همدلی به ما یادآوری می‌کند که باید به‌طور دقیق و با جزئیات، از خود کارگران بپرسیم که چرا تعدیل میزان کار و همچنین افزایش حقوق برای زندگی آنها اهمیت حیاتی دارد.

بنابراین، آنچه می‌توان «رویکرد همدلانه به سیاستگذاری» نامید، نتیجه خاصی را دیکته نمی‌کند. حتی مواردی مانند این‌که ممکن است فکر کنیم همدلی، ما را به‌سمت احساس دلسوزی بیشتر نسبت به فقرا و کم‌بهره‌ترین افراد جامعه سوق می‌دهد، تمام چیزی نیست که از اسمیت می‌آموزیم.

نکته اساسی او درباره همدلی این است که این کار باعث می‌شود متفاوت به سیاست و سیاستگذاری فکر کنیم: همدلی ما را به فکر کردن درباره سیاست از دیدگاه عاملیت افرادی سوق می‌دهد که تحت تأثیر آن قرار دارند. این جنبه‌ای است که اغلب فراموش می‌شود، به‌خصوص توسط سیاست‌گذاران دولتی و پژوهشگران سیاست. تأکید اسمیت بر همدلی، ما را به سمت یادگیری بیشتر درباره اعضای ضعیف‌تر و محروم‌تر جامعه‌مان و گفت‌وگوی بیشتر با آن‌ها هدایت می‌کند. این کاری است که معمولاً انجام نمی‌دهیم.

۲. زمینه‌مندی تاریخی؛ درک شرایط متغیر تاریخی

اسمیت به ما یادآوری می‌کند که قوانین و نهادها باید در چارچوب شرایط تاریخی و اجتماعی خود فهمیده شوند. او نشان می‌دهد که چگونه قوانین و مجازات‌ها در طول زمان تغییر کرده‌اند و این تغییرات پاسخ به تحولات اجتماعی- ‌اقتصادی بوده‌اند. برای مثال او توضیح می‌دهد که در جوامع شکارچی مفهوم مالکیت زمین وجود نداشته است، اما با ظهور جوامع کشاورزی و تجاری، این مفهوم شکل گرفته است.

اسمیت، در «ثروت ملل» بحثی تاریخی و آموزنده درباره ضرورت آموزش عمومی در یک جامعه تجاری پیشرفته مطرح می‌کند. او توضیح می‌دهد که چگونه تقسیم کار پیشرفته، که افراد را وادار می‌کند تنها بر انجام چند عمل ساده متمرکز شوند، می‌تواند به افول ذهنی و اخلاقی آنها منجر شود. اسمیت می‌گوید چنین فردی «به‌اندازه‌ای احمق و نادان می‌شود که ممکن است برای یک انسان اتفاق بیفتد» و این وضعیت نه تنها توانایی‌های اخلاقی او را تضعیف می‌کند- به‌طوری‌که حتی در قضاوت درباره وظایف عادی زندگی خصوصی ناتوان می‌شود- بلکه از نظر سیاسی نیز محدودش می‌کند: «او کاملاً از قضاوت درباره منافع بزرگ و گسترده کشورش ناتوان است» (WN, 782).

برخلاف این، در جوامع کمتر پیشرفته، جایی که افراد دامنه وسیع‌تری از فعالیت‌ها و مشاغل را تجربه می‌کنند، درک آنها محدود نیست و این امر به آنها امکان می‌دهد تا هم از نظر اخلاقی و هم از نظر سیاسی قضاوت‌های بهتری داشته باشند. اسمیت تأکید می‌کند که نوع آموزشی که در یک جامعه خاص مورد نیاز است، به شرایط اجتماعی- اقتصادی و سیاسی آن جامعه بستگی دارد. این نشان می‌دهد که آموزش باید متناسب با نیازها و چالش‌های خاص هر جامعه طراحی شود.

یکی از درس‌های اساسی که از اسمیت می‌آموزیم، اهمیت بافت یا زمینه تاریخی (historical contextualism) است. ما نباید صرفاً به راه‌حل‌هایی که در گذشته موفق بوده‌اند نگاه کنیم و بگوییم «آن راه‌حل خوب بود، بیایید همین کار را الان انجام دهیم.» همچنین نباید قوانین یا حقوقی را تدوین کنیم که خارج از زمان و مکان قابل اطلاق باشند.

در عوض، باید درک کنیم که چگونه حقوق و سیاست‌ها باید در چارچوب شرایط اجتماعی- اقتصادی و سیاسی خاص هر دوره تدوین و اجرا شوند. این رویکرد نیازمند کار و پژوهش پیچیده و دقیق است، اما اهمیت این نوع پژوهش تاریخی- که بسیار متفاوت از تحلیل اقتصادی محض یا فلسفه سیاسی انتزاعی است- یکی از نکاتی است که اسمیت بیش از هر چیز بر آن تأکید دارد.

به عبارت دیگر، اسمیت به ما یادآوری می‌کند که سیاست‌ها و برنامه‌ها باید با توجه به شرایط خاص هر جامعه طراحی شوند و این کار مستلزم درک عمیقی از چالش‌ها و اقتضائات آن جامعه است. این نگرش تاریخ‌گرایانه و زمینه‌مند است که به ما کمک می‌کند تا راه‌حل‌هایی واقع‌بینانه و مؤثر برای چالش‌های معاصر بیابیم. این درس به ما می‌آموزد که نباید صرفاً به‌دنبال تقلید از الگوهای گذشته یا از جوامع دیگر باشیم. بلکه ضرورت دارد بفهمیم که چگونه قوانین و سیاست‌ها باید با شرایط فعلی جامعه ما سازگار شوند.

۳. عمل‌گرایی (pragmatism)؛ پذیرش سازش

اسمیت در توصیه‌های سیاسی خود عمل‌گرا بود. او اگرچه از تجارت آزاد و جدایی دین از دولت حمایت می‌کرد، اما می‌دانست که این ایده‌آل‌ها به‌طور کامل محقق نخواهند شد. برای مثال، او در «ثروت ملل» اشاره می‌کند که انتظار اجرای کامل آزادی تجارت در بریتانیا، مانند انتظار تحقق یک آرمان‌شهر (utopia) است، درحالی‌که اسمیت به‌شدت با آرمان‌شهرگرایی مخالف است.

اسمیت درباره نسبت دین و دولت بیان می‌کند که در حالت ایده‌آل، دولت‌ها نباید هیچ ارتباطی با دین داشته باشند؛ به عبارت دیگر، او از جدایی کامل دین و دولت حمایت می‌کند. او توضیح مفصلی درباره مزایای این رویکرد سیاسی نسبت به دین ارائه می‌دهد. با این حال، پس از بررسی نظام‌های دینی مختلف در کشورهای گوناگون، به این نکته اشاره می‌کند که «کلیسای اسکاتلند، که بسیار کم‌درآمد است، تمام اثرات مثبت را، چه مدنی و چه مذهبی، که از یک کلیسای رسمی انتظار می‌رود، داراست» (WN, 813). اسمیت در اینجا به‌نوعی سازش اشاره می‌کند و می‌گوید: «این بد نیست، این قابل قبول است. من به شما گفتم که واقعاً نباید هیچ نظام رسمی دینی وجود داشته باشد، اما اگر قرار است چنین نظامی وجود داشته باشد، بهتر است به‌سمت یک کلیسای کم‌درآمد بروید» (همان).

در اینجا و در بسیاری موارد دیگر، می‌بینیم که اسمیت ابتدا راه‌حل ایده‌آل خود را برای یک مشکل مطرح می‌کند، اما سپس یک سازش یا توافق عملی را پیشنهاد می‌دهد که ممکن است از آن راه‌حل ایده‌آل فاصله داشته باشد. برای اسمیت، توافق/سازش (compromise) هرگز چیز بدی نیست؛ بلکه در مرکز اندیشه سیاسی او قرار دارد. او درباره این موضوع صحبت می‌کند که چگونه یک اصلاح‌طلب باید به «قدرت‌ها و امتیازات تثبیت‌شده… از طبقات و جوامع بزرگ، که دولت به آن‌ها تقسیم شده است» احترام بگذارد (TMS, 233).

حتی اگر اصلاح‌طلب برخی از این قدرت‌ها و امتیازات را «تا حدی سوءاستفاده‌گرانه» بداند، باید «خود را با تعدیل آن‌ها راضی کند، چیزی که اغلب نمی‌تواند بدون خشونت زیاد از بین ببرد.» اسمیت یک محافظه‌کار نیست و معتقد است که اصلاحات یک اقدام سیاسی خوب و قابل دفاع است، اما او یک اصلاح‌طلبی است که درک می‌کند باید به‌آرامی پیش رفت و حمایت افرادی را که سعی دارد با آنها کار کند، جلب کند.

این تمرکز بر اصلاحات کوچک و آرام و گشودگی به سازش، از ویژگی‌های بارز اندیشه سیاسی اسمیت است. از دید او، مهم‌ترین وظیفه سیاست حفظ صلح در جامعه است. اگر بخواهیم صلح اجتماعی را حفظ کنیم، باید به‌دنبال سازش میان افرادی با دیدگاه‌های کاملاً متفاوت درباره خیر اخلاقی و زندگی خوب و آنچه دولت می‌تواند برای کمک به تحقق آن انجام دهد، باشیم. این رویکرد سازش‌جویانه و گام‌به‌گام، سیاست اسمیت را به رویکردی عملی و واقع‌گرایانه تبدیل می‌کند که به‌جای آرمان‌گراییِ افراطی، بر دستیابی به نتایج ملموس و پایدار تأکید دارد. امروزه ما به اتخاذ این رویکرد به‌منزله یک استراتژی سیاسی معقول نیازمندیم.

۴. بی‌طرفی؛ فراتر از فرقه‌گرایی

اسمیت مفهوم «ناظر بی‌طرف» را در مرکز نظریه اخلاقی خود قرار می‌دهد. او هشدار می‌دهد که در دوران تفرقه و فرقه‌گرایی، افرادِ بی‌طرف بسیار کمی وجود دارند. او می‌گوید: «در [میان] ملتی که توسط فرقه‌گرایی دچار تشتت شده است، بدون شک همیشه تعداد اندکی وجود دارند که قضاوت خود را از آلودگی عمومی مصون نگه می‌دارند. آن‌ها غالباً فرد تنها و پراکنده هستند، بدون هیچ نفوذی، و به‌دلیل صداقت خود از اعتماد هر دو طرف محروم شده‌اند، … یک فرد حزبی واقعی از صداقت متنفر است و آن را تحقیر می‌کند. … ناظر محترم و بی‌طرف، در هیچ شرایطی از خشم احزاب متخاصم به‌دور نیست. چنین ناظری به‌ندرت در هر جای جهان وجود دارد … بنابراین، در میان تمام فاسدکنندگان احساسات اخلاقی، فرقه‌گرایی و تعصب همیشه به‌مراتب بزرگ‌ترین بوده‌اند» (TMS, 155).

اسمیت اشاره می‌کند که در دوران تفرقه و فرقه‌گرایی، افراد بی‌طرف بسیار نادرند- و این موضوع به‌وضوح در جامعه ما نیز قابل مشاهده است. تعداد اندکی هستند که بتوانند قضاوت خود را از تأثیرات فرقه‌گرایی مصون نگه دارند. به‌عکس، طرفداران احزاب متخاصم اغلب به‌اشتباه خود را بی‌طرف می‌پندارند و پیش‌داوری‌های خود را به ناظر بی‌طرف نسبت می‌دهند. اسمیت می‌گوید: «حتی به قاضی بزرگ جهان، آن‌ها تمام پیش‌داوری‌های خود را نسبت می‌دهند و اغلب آن وجود الهی را به‌عنوان کسی می‌بینند که توسط تمام احساسات انتقام‌جویانه و غیرقابل تسکین آنها برانگیخته شده است» (همان).

هشدار اسمیت درباره فرقه‌گرایی باید ما را برانگیزد تا حد امکان از ایدئولوژی‌های فکری خود نیز فراتر برویم. ما نیز به روش‌های مختلف جانبدار هستیم، و ناظر بی‌طرف از ما می‌خواهد که تشخیص دهیم ممکن است اشتباه کنیم یا تعصب داشته باشیم. این بدان معناست که درخواست بی‌طرفی در اینجا فراتر از این است که صرفاً جانب یک حزب، دین، نژاد یا موضع سیاسی خاص را نگیریم.

بلکه شامل این نیز می‌شود که جانب یک دیدگاه نظری خاص یا سیستم سیاسی مشخص را نیز نگیریم. باید این نکته را جدی بگیریم که حتی دیدگاهی که به نظر ما معقول‌ترین است، ممکن است اشتباه باشد، به‌خصوص وقتی که با افرادی روبرو هستیم که دیدگاه متفاوتی دارند.

در این شرایط، باید در نظر داشته باشیم که ممکن است چیزی وجود داشته باشد که بتوانیم از آن‌ها بیاموزیم. بنابراین، نوع بی‌طرفی که باید به‌دنبال آن باشیم، بی‌طرفی بسیار فراگیر است و شامل غلبه بر جانبداری ما از نظریه‌های سیاسی خاص نیز می‌شود. این بی‌طرفی فراگیر به ما کمک می‌کند تا با ذهنی بازتر و آماده‌تر برای یادگیری از دیگران، به تعامل و گفت‌وگو بپردازیم و در نهایت به درک عمیق‌تری از واقعیت‌های پیچیده اجتماعی و سیاسی دست یابیم.

۵. متقاعدسازی؛ گفت‌وگو به‌جای زور

اسمیت معتقد بود که متقاعدسازی ابزار قدرتمندی در سیاست است. از دیدگاه اسمیت، تمام برنامه‌های سیاسی باید به‌گونه‌ای باشند که بتوانیم دیگران را نسبت به آنها متقاعد کنیم. او می‌گوید: «مدیریت و متقاعدسازی همیشه آسان‌ترین و ایمن‌ترین ابزارهای حکومت هستند، در‌حالی‌که زور و خشونت بدترین و خطرناک‌ترین ابزارها هستند» (WN, 799).

سؤال اساسی این است که چگونه می‌توان یک سیاست یا برنامه سیاسی را به‌گونه‌ای ارائه داد که برای دیگران متقاعدکننده باشد؟ اسمیت دو نکته کلیدی را در این زمینه مطرح می‌کند. نخست، اگر هدف ما متقاعدکردن دیگران نسبت به دیدگاه‌مان باشد، باید کاری انجام دهیم که اسمیت ما را به آن ترغیب می‌کند: رسیدن به «تعادل یا موازنه احساسی» با طرف مقابل. به عبارت دیگر، باید «احساسات/هیجانات خود را به سطحی کاهش دهیم که دیگران بتوانند با ما همراهی کنند» (TMS, 22). این کاهش احساسات به‌معنای تعدیل و کنترل هیجاناتی است که ممکن است برای دیگران غیرقابل درک یا همراهی باشد. تنها در این صورت است که می‌توانیم همدلی آنها را نسبت به خود یا گروهی که نمایندگی می‌کنیم، برانگیزیم.

با این حال، این فرآیند یک‌سویه نیست. اسمیت تأکید می‌کند که ما باید سطح احساسات همدلانه خود نسبت به مخالفان‌مان را نیز افزایش دهیم. به عبارت دیگر، نه‌تنها باید احساسات خود را تعدیل کنیم تا دیگران بتوانند با ما همراه شوند، بلکه باید تلاش کنیم تا احساسات و دیدگاه‌های طرف مقابل را نیز درک کنیم. این درک متقابل و همدلی دوطرفه است که می‌تواند زمینه‌ساز گفت‌وگو و متقاعدسازی مؤثر باشد. بنابراین، متقاعدسازی موفق از طریق تحمیل دیدگاه‌ها یا بیان احساسات شدید حاصل نمی‌شود، بلکه از طریق ایجاد موازنه یا تعادل احساسات و درک متقابل امکان‌پذیر است. این رویکرد نه‌تنها باعث می‌شود دیگران دیدگاه ما را بهتر درک کنند، بلکه احتمال همراهی و پذیرش آن را نیز افزایش می‌دهد.

خودِ اسمیت در کتاب «ثروت ملل» این فرآیند را به‌شکلی بسیار ماهرانه مدیریت می‌کند. او احساسات اخلاقی خود را به‌طور مستقیم و آشکار به نفع فقرا وارد متن نمی‌کند، یا اگر چنین می‌کند با ظرافتی قابل توجه و به شیوه‌ای کم‌رنگ انجام می‌دهد. به‌جای بیان خشم یا عصبانیت، نارضایتی خود را تعدیل کرده و حتی فراخوان خود برای عدالت را با میانه‌روی ارائه می‌دهد. هنگامی‌که از فقرا دفاع می‌کند، این کار را با بیانی آرام و غیرمستقیم انجام می‌دهد. از یک سو، خوانندگان را با جزئیات دقیق نیازها و شرایط تحقیرآمیز فقرا آشنا می‌کند و از سوی دیگر، پیام اصلی همدلی را به‌شکلی مستقیم و تحمیلی به مخاطب القا نمی‌کند. او صرفاً واقعیت‌ها را به شیوه‌ای آرام و بی‌طرفانه بیان می‌کند.

به‌عنوان مثال، هنگامی‌که اسمیت شرایطی را توصیف می‌کند که فقرا در نظام تقسیم کار پیشرفته با آن مواجه می‌شوند- مانند مشاغل کوچک و تکراری- توضیح می‌دهد که چگونه این شرایط می‌تواند به کاهش شدید درک و توانایی‌های ذهنی آن‌ها منجر شود و حتی توانایی‌های اخلاقی‌شان را تضعیف کند. با این حال، او هیچ‌گونه خشم یا عصبانیتی نسبت به این وضعیت ابراز نمی‌کند. این رویکرد به مخاطب اجازه می‌دهد تا خود به درک شرایط فقرا برسد و احساس همدلی و دلسوزی در او شکل بگیرد، بدون اینکه نویسنده مستقیماً احساسات‌اش را به خواننده تحمیل کند. اسمیت نیازی نمی‌بیند که به توصیف‌اش یک درس اخلاقی صریح اضافه کند، زیرا خودِ واقعیت‌ها به اندازه کافی گویا هستند.

بنابراین، یکی از عناصر کلیدی در متقاعدسازی مؤثر، درک مکانیسم‌های همدلی است. اگر بخواهیم همدلی را نسبت به گروه‌های نادیده گرفته‌شده برانگیزیم، باید احساسات اخلاقی خود را تعدیل کنیم و از بیان مستقیم و تحمیلی پرهیز نماییم. نکته اساسی متقاعدسازی این است که باید شرایط کسانی را که از آن‌ها دفاع می‌کنیم، به‌طور مفصل و دقیق شرح دهیم. این توصیف دقیق و جزئی‌نگرانه است که می‌تواند ذهنیت افراد را تغییر دهد. موعظه‌های اخلاقی به‌ندرت ضروری هستند و حتی کمتر مفید واقع می‌شوند.

دومین نکته‌ای که باید در نظر بگیریم- اگر می‌خواهیم دیگران را با موفقیت متقاعد سازیم- این است که همه ما به‌شدت مستعد خودفریبی هستیم، به‌خصوص زمانی‌که به انجام کاری اشتباه متهم می‌شویم.

در چنین موقعیت‌هایی، به‌جای عذرخواهی و احساس پشیمانی، تمایل داریم احساساتی را که در ابتدا ما را به‌سمت آن اشتباه سوق دادند، دوباره زنده کنیم. در واقع، ما اغلب موضع خود را محکم‌تر کرده و به مدافعان پرشور اشتباهات خود تبدیل می‌شویم. اگر قصد داریم فرد یا افرادی را متقاعد کنیم که ممکن است تا حدی در بروز برخی خطاها و نارسایی‌های اجتماعی نقش داشته‌اند، نباید مستقیماً با این ایده که آنها مسئول آن خطا یا نارسایی هستند، به آنها حمله کنیم.

این رویکرد تنها ممکن است خودفریبی آن‌ها را تشدید کند و دست به توجیه بزنند. در عوض، باید تلاش کنیم تا به زیر سطح خودفریبی آنها نفوذ و شرایطی ایجاد کنیم که بتوانند با افرادی که از آن خطاها آسیب دیده‌اند، همدلی کنند، بدون اینکه احساس کنند نیاز به توجیه یا دفاع از نقش خود دارند. در این صورت، امیدواریم که آن‌ها تمایل پیدا کنند تا اقداماتی انجام دهند که شرایط آسیب‌دیدگان را بهبود بخشند، نه اینکه آن را بدتر کنند. به هر ترتیب، نمی‌توانیم آن‌ها را با گفتن جملاتی مانند «تو مقصری!» با خود همراه کنیم، زیرا این رویکرد تنها باعث مقاومت بیشتر آنها می‌شود.

۶. پذیرش محدودیت‌ها؛ واقع‌بینیِ رواقیانه

در پایان، اسمیت ما را تشویق می‌کند تا درک کنیم که سیاست نمی‌تواند کارهای بزرگی برای ما انجام دهد و این که ما هرگز به تمام آرزوها و اهدافی که در سر داریم، دست نخواهیم یافت. از دیدگاه اسمیت، سیاست عرصه کمال نهایی انسان نیست، همان‌طور که ارسطو یا جمهوری‌خواهان مدنی مانند فرگوسن و روسو آن را می‌دیدند.

در مقابل، اسمیت معتقد است که جایگاه اصلی تحقق آرمان‌های اخلاقی‌مان در تعاملات اجتماعی معمولی و روزمره است، نه در مقیاس بزرگ سیاسی. در انتهای «ثروت ملل»، اسمیت بریتانیایی‌ها را ترغیب می‌کند تا بپذیرند که در حال زندگی در یک رویا یا توهم هستند. او می‌گوید: «امپراتوری بریتانیا در امریکا تاکنون فقط در تخیل وجود داشته است. هرگز یک امپراتوری نبوده، بلکه طرح یک امپراتوری بوده است.

اکنون قطعاً زمان آن رسیده است که حاکمان ما یا رویای طلایی امپراتوری را که در آن غرق شده‌اند، محقق کنند … یا از آن بیدار شوند و تلاش کنند مردم را نیز بیدار کنند. اگر این طرح نمی‌تواند تکمیل شود، پس باید رها شود» (WN, 947). این نکته قابل توجه است که اسمیت که تأثیر عمیقی بر سیاست بریتانیا گذاشت، کتاب خود را با یادآوری به بریتانیایی‌ها درباره اسارت در توهمات و دست‌نیافتنی بودن رویاهای بزرگ‌شان به پایان می‌رساند. او هشدار می‌دهد که رویای امپراتوری بزرگ را رها سازند و به واقعیت‌های موجود توجه کنند.

این «تسلیمِ رواقیانه» در برابر محدودیت‌های ما یکی از آموزه‌های بزرگ اسمیت است. در دوران معاصر، می‌توان این میراث اسمیت را در تأکید بر محدودیت‌های اطلاعات علمی که مقامات دولتی می‌توانند به‌دست آورند و پیامدهای این محدودیت‌های شناختی برای سیاست‌گذاری متمرکز، تفسیر کرد. اگر محدودیت‌های دانش ما، به‌ویژه نوع دانش محلی را که برای حل مشکلات در یک کشور بزرگ نیاز داریم، تشخیص دهیم، متوجه می‌شویم که هر طرح بزرگ ملی که توسط یک دولت مرکزی راه‌اندازی شود، بعید است با موفقیت‌ همراه باشد.

مگر اینکه بسیار دقیق باشد و از طریق نهادهای بومی- مانند مراکز شهری و شهرستانی و سازمان‌های محلی- اجرا شود. این تشخیص می‌تواند به ما کمک کند تا درباره سیاست واقع‌بین‌تر باشیم- رویاهایی بپرورانیم که با واقعیت شرایط ما سازگار باشند.

به‌علاوه، تسلیمِ رواقیانه‌ای که اسمیت ما را به‌سمت آن سوق می‌دهد، باید ما را به تفکر درباره این سؤال وادارد: واقعاً در زندگی‌مان می‌توانیم بر چه کسانی تأثیر بگذاریم؟ پاسخ این است که احتمالاً بر خودمان، نزدیکان‌مان و شاید افرادی در محله و محل کارمان.

این تفکر باید ما را به‌ سمت تعاملات اخلاقی سوق دهد، نه لزوماً تعاملات سیاسی. به عبارت دیگر، باید بر بخشی از جامعه اطراف‌مان تمرکز کنیم و برای بهبود زندگی افرادی که در آن زندگی می‌کنند، تلاش کنیم، به‌جای اینکه زندگی‌مان را صرفاً به پروژه‌هایی اختصاص دهیم که هدف‌شان تغییر کل جامعه است. ما باید برتری اخلاقیات بر سیاست را دریابیم، هم از جهت کاری که می‌توانیم با موفقیت انجام دهیم و هم از نظر جایی که «وظایف فعال» ما به‌درستی قرار دارد.

پی‌نوشت‌ها

[۱] به‌طور مثال بنگرید به سه کتاب زیر:

.Samuel Fleischacker, On Adam Smith’s Wealth of Nations (Princeton University Press, 2004)

.Being me Being you: Adam Smith and Empathy (University of Chicago Press, 2020) ,_

.Adam Smith (Routledge, 2023) ,_

[۲] Adam Smith, Theory of Moral Sentiments, ed. DD Raphael, A.L. Macfie, (Oxford University Press, 1976). در متن مقاله به این کتاب با علامت اختصاری TMS ارجاع داده شده است.

[۳] Adam Smith, An Inquiry into the Nature and Causes of the Wealth of Nations, ed. RH Campbell, AS Skinner, WB Todd, (Oxford University Press, 1976). در متن مقاله به این کتاب با علامت اختصاری WN ارجاع داده شده است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا