قالیباف یا رییسی؟ | عباس عبدی

عباس عبدی تحلیلگر سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی با عنوان «قالیباف یا رییسی؟» در هفته نامه ی «صدا» نوشت:
از سال ۱۳۷۶ به بعد هر دوره از انتخابات ریاست جمهوری ویژگیها و شرایط خاص خودش را داشته و هیچگاه یکسان یا مشابه نبوده است و جالب اینکه برخلاف تصور و تبلیغ کسانی که انتخابات را در ایران از پیش برنامهریزی شده و یا کماهمیت میدانند، در همه موارد انتخابات ایران واجد اثرات مهم و دورانسازی بوده است، هرچند ضعفها و محدودیتهای موجود در انتخابات ایران را نباید نادیده گرفت، ولی مسأله کلیدی این است که انتخابات بویژه انتخابات ریاست جمهوری واجد اثرات تعیینکنندهای در سرنوشت کشور است. جالبتر اینکه نقاط قوت و ضعف رفتاری جناحهای سیاسی نیز بیش از هر زمان دیگری در انتخابات ریاست جمهوری خود را نشان داده است.
انتخابات اخیر نیز از یک سو بسیار پیچیده و در عین حال ساده است. همچنین میتوان گفت که جناحهای سیاسی در میان خودشان، نسبت به گذشته در جهت وحدت نظر بیشتر حرکت کردهاند و تفرق گذشته کمتر دیده میشود. در این یادداشت میکوشم که تحلیلی بر رفتار اصولگرایان داشته باشم، چرا که اصلاحطلبان خطمشی روشنی دارند و به طور مشخص از روحانی حمایت میکنند و نظر دیگری در میان آنان وجود ندارد. تنها موضوع مورد اختلاف نظر میان آنان وجود نامزد دیگری در کنار روحانی تا پیش از شروع تبلیغات و یا تا پایان مناظرهها بود که بخشی از آنان عقیدهای به حضور چنین نامزدی نداشتند ولی در نهایت توافق کردند که آقای جهانگیری در کنار آقای روحانی ثبتنام کند. البته در ادامه راه تقریباً میتوان گفت که اغلب اصلاحطلبان معتقدند که نیازی نیست در زمان تبلیغات بیش از یک نامزد مورد حمایت آنان وجود داشته باشد. ولی قضیه اصولگرایان به کلی متفاوت است. اصولگرایان شکاف مهمی را تجربه میکنند. حضور مسألهساز احمدینژاد و بقایی بخش مهمی از آنان را دچار سردرگمی کرده است بویژه نحوه ثبتنام احمدینژاد که در واقع با چراغ خاموش آمده بود و به صورت پیشبینی نشده ثبتنام کرد و اگر از پیش میدانستند که میخواهد ثبتنام کند، به احتمال زیاد اجازه حضور در وزارت کشور را به او نمیدادند. انصراف جلیلی و یکی از نامزدهای جمنا که در آخرین لحظات مانع از حضورش در ثبتنام شدند و روغن ریخته را نذر امامزاده کرد و گفت به نفع دیگران کنار میرود، در حالی که ۴ نفر دیگر چنین گذشتی را نکردند!! نیز حاشیه مهمی را دامن زد. از میان ۴ نفر باقیمانده نامزدهای جمنا فقط دو نفرشان مهم هستند. آقای قالیباف و رییسی. این دو نفر نیز در حقیقت نامزد جمنا نیستند، و خود را برتر از کسانی میدانند که میخواهند آنان را به عنوان نامزد خود به مردم معرفی کنند. ولی چرا با جمنا همراه شدند، به همان دلیل که ائتلاف!ً سه نفره قالیباف، ولایتی و حداد عادل در سال ۱۳۹۲ شکل گرفت.
اولین مشکل اصولگرایان این است که نمیخواهند تنها به روی پایگاه اجتماعی اصلی خود حساب باز کنند زیرا این پایگاه رأی کافی برای پیروزی ندارد. مشکل دوم آنان این است که شرکت در انتخابات را فقط با هدف پیروزی میپذیرند و نه چیز دیگری. در واقع همه اقدامات خود را برای پیروزی به هر قیمتی تنظیم میکنند. این دو مشکل موجب میشود که رفتارشان متناقض گردد. برای نمونه شکافی عمیق میان بدنه کنشگران آنان با بدنه اجتماعی رایدهنده مورد نظرشان بوجود میآید. در حالی که این اتفاق نزد هیچ حزبی و گروه جدی رخ نمیدهد. برای توضیح کافی است که بگوییم، نفر اول لیست آنان در رأیگیری بدنه اصولگرایان آقای رییسی بود و آقای قالیباف نفر چهارم شد. اگر رایگیری جمنا به گونهای بود که هر کس فقط به یک نفر(و نه ۵ نفر) رای میداد به احتمال فراوان آقای قالیباف ۵ درصد آرای آنها را هم نمیآورد. در حالی که در بطن جامعه رأی قالیباف به تنهایی چند برابر رأی سه نفر بالاتر از اوست! همین الآن رأی قالیباف از مجموع آرای همه اصولگرایان موجود بیشتر است. معلوم است که چنین فردی که تا به حال چند بار برای رییس جمهور شدن نامزد شده و رای بالاتری از سایرین دارد، حاضر نمیشود که به نفع افراد دیگری کنار برود بویژه افرادی که آرای آنان خیلی کمتر از اوست؟ چرا باید کنار رود؟ به علاوه فرض کنیم او کنار رود مگر آرایش به نفع دیگری سوق داده میشود؟ روشن است که این آرا به هر دلیلی ربطی به پایگاه اجتماعی اصولگرایان ندارد. از سوی دیگر آقای رییسی آمده که نفر اول باشد. چطور ممکن است که در مقام تولیت آستان قدس وارد میدان شد و نفر دوم جناح بود و رأی کمتری بیاورد؟ و یا چطور میشود که به نفع دیگری کنار برود؟ این به نوعی تخفیف نمودن تولیت آستان قدس است. وقتی این دو نفر کنار نروند، چارهای ندارند جز اینکه میان خودشان رقابت شدیدتری داشته باشند تا با روحانی. چون آنان متوجه میشوند که گرفتن آرای روحانی کار سادهای نیست، ولی کندن آرای خودشان از یکدیگر بسیار ساده است. همان طور که آرای قالیباف در سال ۱۳۹۲، فقط در عرض چند روز از طرف روحانی درو شد. بنابر این اختلاف این دو خیلی شدید خواهد شد، مگر اینکه به هر شکلی یکی از آنان کنار رود. ولی کنار رفتن یکی از این دو نفر جبهه اصولگرایی را تضعیف میکند. چرا؟ اگر رییسی بماند، بیشتر آرای قالیباف به سوی روحانی سوق داده میشود و این به ضرر اصولگرایان است. زیرا رییسی قادر به جذب بخش مهمی از آرای قالیباف نیست. بعلاوه مشکل رییسی این است که اصولاً قاضی بوده و فرض بر این است که قضات سیاسی نباشند در نتیجه وارد شدن او در میدان سیاست مثل هندوانه قاچ نشده است و معلوم نیست که اصولاً از پس ماجرای رقابت انتخاباتی برآید. اگر رییسی کنار برود ضربهپذیری قالیباف جلوی روحانی زیاد است و بخش قابل توجهی از بدنه اصولگرایی (همانها که به او رأی نداند و او را چهارم نمودند) در حمایت از قالیباف دلسرد میشوند. این شکاف میان اصولگرایان ریشه در فقدان جریان اصیل اصولگرایی دارد. مهمتر از همه اینکه شکست آنان موجب تشدید اختلاف میان اصولگرایان و متهم کردن یکدیگر خواهد شد.
در هر حال با انتخابات جالبی از حیث روابط و بازی سیاسی میان جناحها و نامزدها مواجهیم. امیدوارم در هفتههای آینده به این تحلیل برگردم و توضیح دهم که بزرگترین جناح و کسی که از این انتخابات ضرر کرد کیست؟
انتهای پیام



هیچکدام از این افراد به درد محرومان وبینوایان نمیخوره وبه هیچوجه موثر در گسترش اسلام نمیباشند ؟!
آن پنجاه تن عضو مجلس خبرگان که به گفته همسر رئیسی او را به این ورطه کشیدند چه پاسخی برای او دارند اگر انتخاب نشود ، بصیرت یعنی همین !