دیپلماسی سهوجهی | حمید ابوطالبی

حمید ابوطالبی، مشاور سیاسی رئیسجمهور در دولت روحانی، در یادداشتی تلگرامی نوشت:
تنها «دو هفته» تا بازگشت قطعنامهها و قرارگرفتن دوباره ایران ذیل فصل هفتم منشور باقیمانده است؛ اما چرا علیرغم تحرکات دیپلماتیک هنوز هیچ کورسوی امیدی دیده نمیشود؟ پاسخ در یک خطای استراتژیک ریشه دارد: «دیپلماسی اقتضایی».
📌دیپلماسی اقتضایی
دیپلماسی ایران فاقد صورتبندی ساختاری است؛ روایت را جایگزین واقعیت میسازد؛ و درنهایت، به کنشی ناقص و بینتیجه بدل میشود، سرگردان میان پیروزی و شکست. چون:
۱. فقدان صورتبندی ساختاری
این وضعیت حاصل ترکیبی از رقابتهای داخلی متبلور در ش.ع.امنیت ملی، تجربه تاریخی و ساختار سیاست خارجی است؛ زیرا:
•مذاکره ابزاری برای تداوم وضعیت موجود تلقی میشود، نه حل بحران.
•اهمیت زمان درک نمیشود،و این انتظار هست که هرحرکت دیپلماتیک نتیجهای فوری به بار آورد.
•ذهنیت مقاومت دربرابر تفاهم با طرف خارجی، و ترس از برچسب «سازش» مانع هرمصالحه شفاف میشود.
•فقدان اجماع نهادی موجب میشود متونی امضا شود که هرجناح داخلی تفسیر خود را از آن ارائه دهد.
الگوی «وقتکشی» در گذشته نیز این رویکرد را تقویت کرده است؛ تا جایی که مذاکره بیشتر وسیلهای برای خرید زمان، کاهش فشار و نمایش حقانیت تلقی میشود.
۲. چندپارگیِ میانجیگری؛ نشانه بحران راهبردی
در سیاست خارجی، انتخاب میانجی حامل پیام استراتژیک است. اما ایران برای هر پرونده میانجیای متفاوت برگزیده است:
•اتحادیه اروپا (چالشهای بنیادین)، در گفتوگوهای هستهای؛
•چین (گرایش یکسویه ایران)، در توافق با عربستان؛
•مصر (فقدان رابطه دیپلماتیک)، در تفاهم با آژانس؛
•عمان (ناتوان در کنش)، در مذاکرات با آمریکا؛
این پراکندگی و بیهدفی، نشانه بیاعتمادی ساختاری و فقدان چارچوب واحد است؛ اینکه بهجای تدوین یک «استراتژی منسجم»، تاکتیکهای مقطعی برای عبور از بحرانها بهکار گرفته میشود.
۳. مذاکره برای دفع اجل معلق
در ایران، مذاکره غالباً ابزاری برای «دفع اجل معلق» است؛ یعنی خرید زمان و مدیریت موقت بحران، نه حل آن. این الگو چند کارکرد دارد:
•تعویق بحرانهای سیاسی،
•کاهش مقطعی فشار،
•نمایش حسن نیت،
•اثبات روایت داخلی در برابر روایت خارجی.
اما پیامد خطرناکتر شکاف عمیق در اعتماد عمومی است: وقتی مقامات متنی را امضا میکنند و بعد روایت دیگری ارائه میدهند، جامعه به روایتهای خارجی بیش از داخلی اعتماد میکند. بدینسان «نبرد روایت و واقعیت» در سیاست خارجی به یک بحران پایدار بدل میشود.
۴. تبلورِ خودحقپنداری؛ نبرد روایت و واقعیت
دوباره اختلافِ روایت بر سر زمان وچگونگی اجرای تفاهم ایران وآژانس سربرآورده است؛ اختلاف در تفاهمی که هنوز امضایش خشک نشده. در حالیکه در«دوهفتهی پیش رو»:
- جهانِ بیرونی برپایه واقعیتهای حقوقی وسیاسی عمل میکند،
اماایران:
- صرفا روایتهایی متکثر، متناقض و حتی متضاد ازهمان واقعیت ارائه میدهد.
این شکاف، بازتاب خودحقپنداری مطلق طرف ایرانی است؛ مذاکره نه برای حل مشکلات ملت، بلکه برای تحمیل روایت داخلی.
الف) روایت ما و روایت آنها
مقام ایرانی که تفاهم قاهره را امضا کرده است، میگوید:«ممکن است روایت ما و آژانس تفاوت داشته باشد!… اجازه دادن به بازرسان دراین تفاهم ذکر نشده است!» نمونهای تازه از اختلاف میان برداشت رسمی ایران و برداشت بینالمللی از یک سند مشترک. همانندِ کسانی که کشور را ذیل فصل هفتم بردند، و هنوز میگویند «ایران ذیل فصل هفتم نیست!»؛ یا اسنپبکْ که سه هفته دیگر ایران را درصورت تکمیل روند، باردیگر ذیل فصل هفتم میبرد، اما عدهای معتقدند «اسنپبک در برجام وجود ندارد!»؛ و…
ب) امضای آنها و امضای ما
در روزهای پس از برجام گفته میشد «امضای جان کری تضمین است». امروز اما همان مقام ایرانی، که اکنون تفاهمی جدید امضا کرده، میگوید در توافق قاهره چیزدیگری امضا نموده است! این بیثباتی،نه فقط اعتمادخارجی بلکه اعتمادداخلی را نیز از بین برده و ارزش امضا در دیپلماسی ایران را بیاعتبار کرده است.
📍 دیپلماسی سهوجهی
برونرفت از این بحران، تنها در گرو دیپلماسیای ساختاری و سهوجهی است؛ به این معنا که ایران بهطور«یکپارچه و فوری»:
۱. تفاهم با آژانس را اجرا کند،
۲. مذاکره با اروپا را پیش ببرد،
۳. وارد مذاکرات جامع با آمریکا شود.
زیرا واقعیتهای بینالمللی ــ از الزامات آژانس تا اسنپبک ــ مستقل از روایتهای داخلی عمل کرده و درنهایت خود را تحمیل خواهندکرد؛ و تا زمانی که دیپلماسی ایران از «ابزار دفع زمان» به «ابزار حل بحران» بدل نشود، شکستهای پی در پی و شکاف روایت و واقعیت پابرجا خواهدماند. آنچه که نهتنها مانع حل مسائل پیچیده میشود، بلکه هرروز هزینههای بیشتری بر کشور و مردم تحمیل خواهدکرد.
انتهای پیام



