تریدینگ فایندر

مردان نامرئی | شاید شما هم تجربه کرده باشید

لیلا مقیمی در سایت اصفهان زیبا نوشت: «دو روز، سه‌روز، یک هفته، یک ماه…؛ همه لحظه‌هایی که چشم‌‌های نسرین و پسر 18 ساله‌اش خیره به در ماندند تا شاید کلیدی در قفل در بچرخد و چشم مادر و پسر دوباره به مرد خانه روشن شود؛ خبری اما نشد. حالا ده سال از اولین روزی که مرد خانه بدون هیچ حرفی به یکباره خانه را ترک کرد و دیگر نام و نشانی از او نشد، گذشته و نسرین به زنی میانسال تبدیل شده که گرد پیری روی موهایش نشسته و برق چشمانش از دست رفته است.

می‌گوید بعد از دو سالی که از رفتن همسرش گذشت و خبری از او نشد، به‌طور غیابی طلاق گرفت؛ 730 روزی که چشمانش به در خشک شد و سراغ همسرش را از هر که می‌شناخت و نمی‌شناخت گرفت، اما هر چه بیشتر پرسید، بیشتر ناامید شد: «در این مدت خودم و پسرم به تمام دوستان و آشنایانی که می‌شناختیم، سر زدیم و سراغ او را گرفتیم؛ اما هیچ کس خبری از او نداشت یا حداقل حاضر نشد، درباره‌اش با ما حرف بزند.»

نسرین می‌گوید اوایل ازدواج همسرش طلافروش بود و بعد از مدتی در یک کارگاه طلاسازی مشغول به کار شد؛ ولی درآمد چندانی نداشت: «برای خرج و مخارج‌مان همیشه مشکل داشتیم. قبل از اینکه برای همیشه برود، صاحبخانه امانمان را بریده بود و می‌گفت یا اجاره خانه را می‌دهی یا باید بلند شوی! اما او اصلاً به فکر نبود و تازه کارش را هم رها کرده و خانه‌نشین شده بود.»

از نسرین اصرار به همسرش که باید کار پیدا کند، از او اما انکار: «زیر بار نمی‌‌رفت. وقتی بیکار شد؛ همان درآمد اندک را هم دیگر نداشتیم. از طرف دیگر، پسرم هم تحت تأثیر دوستانش اعتیاد پیدا کرده بود. وضعیت زندگی‌مان به هم ریخته بود، ولی همسرم توجهی به این مسائل نداشت. یکبار سر همین موضوع با هم دعوایمان شد و او از خانه بیرون رفت!»

رفتنی که هیچ وقت برگشتی در کارش نبود: «شب اول که به خانه نیامد با خودم فکر کردم، لابد عصبانی است و برای همین به خانه یکی از آشنایانش رفته است. روز بعد، من و پسرم چندین بار با او تماس گرفتیم، اما پاسخ نداد.

دو سه روزی به همین منوال گذشت و من از دوست و آشنا سراغ گرفتم، اما خبری نشد. اصلاً گوشی‌ ما را جواب نمی‌داد. از میوه فروشی محله خواستم با او تماس بگیرد. او زنگ زد و همسرم جواب داد، اما وقتی فهمید ما به دنبال او هستیم، دیگر هیچ شماره‌ای را جواب نداد. فقط گفت: «من هیچ وقت پا به آن خانه نمی‌گذارم.»

روزها و شب‌ها برای نسرین و پسرش که اعتیاد داشت و هیچ پولی برای خرج کردن نداشتند، بیشتر از هر موقع دیگر کش آمد: «برای گذراندن زندگی از این و آن قرض می‌گرفتم. صاحبخانه از خانه بیرون‌مان کرد و پدرم یک اتاق به ما داد که در آن زندگی کنیم. خودم هم افتادم دنبال کار. به خانه این و آن می‌رفتم. تمیز کاری می‌کردم و لباس‌هایشان را می‌شستم و از بچه‌هایشان مواظبت می‌کردم تا بتوانم شکم خود و پسرم را سیر کنم و محتاج کسی نباشم.»

بعد از دو سال که چشم‌های نسرین به در خانه خشک و کاسه صبرش لبریز شد، تصمیم گرفت برای طلاق اقدام کند: «خیلی‌ها می‌گفتند باز هم صبر کن، بالاخره روزی روزگاری همسرت سر و کله‌اش پیدا می‌شود. اما من دیگر تحمل این شرایط را نداشتم. کارم شده بود گریه کردن. افسردگی گرفتم. همیشه خودم را سرزنش می‌کردم و می‌گفتم شاید به خاطر غر زدن‌های من، این بلا سرم آمد.»

زنانی با سرنوشت مشترک

این فقط نسرین نیست که مرد خانه‌اش ناگهانی و بدون هیچ خبری او را ترک کرده است، بلکه زنان دیگری نیز طعم این جدایی اجباری را چشیده‌اند و هزار و یک سؤال در ذهن‌شان چرخیده است؛ مثلاً اینکه چرا دست سرنوشت چنین تقدیری را برایشان رقم زد یا اینکه چرا مردان‌شان بی‌خبر و برای همیشه آن‌ها را ترک کرده‌اند.

معصومه یکی دیگر از همین زنان است؛ زنی که این روزها 54 سالگی‌اش را پشت سرگذاشته و حدود 15 سال پیش، همسرش او و پسرش را بی‌خبر ترک کرد: «شرایط زندگی‌مان بد نبود! همسرش البته اعتیاد شدید داشت، اما با این وجود یک حداقل‌هایی را برای من و پسرم تأمین کرده بود. خودم هم در یک فروشگاه لباس کار می‌کردم.»

معصومه می‌گوید: «هنوز باورم نمی‌شود که 15 سال از آن موقع گذشت! همه چیز خوب بود! شب از سر کار برگشتیم و شام خوردیم و خوابیدیم. صبح، اما وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم او نیست. جمعه بود. با خودم گفتم لابد برای خرید بیرون رفته است. رفتنش طولانی شد و چندین بار با او تماس گرفتم، اما جواب نداد. خلاصه که رفتن همانا و بازنگشتن هم همانا!»

معصومه می‌گوید در این سال‌ها خیلی به دنبال همسرش گشته و به جاهای مختلفی که فکر می‌کرده، شاید آنجا باشد، سر زده است: «حتی با خودم گفتم شاید اتفاقی برایش افتاده باشد؛ برای همین پزشکی قانونی و درمانگاه‌ها و بیمارستان‌ها و کلانتری‌ها را زیر پا گذاشتم.» خبری اما نبود؛ انگار آب شده و در زمین فرو رفته باشد: «چهار پنج سالی که گذشت، برای طلاق اقدام کردم و جدا شدم. در این سال‌ها پسرم چه رنج‌ها که نکشید و چه برخوردهایی که تحمل نکرد. ده سال بعد هم ازدواج کردم. اکنون هم از زندگی‌ام راضی هستم؛ اما هنوز یک سؤال توی ذهنم می‌چرخد و می‌گویم چرا همسرم این کار را با من و فرزندمان کرد؟»

جدایی اجباری

هستند زنانی که به دلایل نامعلوم، توسط همسران خود ترک شده‌اند و سختی‌های زیادی را تحمل کرده‌اند؛ موضوعی که حتی باعث شده برخی از این زنان، فشار روانی زیادی را تحمل و با سیلی صورت خود را سرخ کنند.

مجتبی ناجی، روانشناس و مدرس دانشگاه در این باره به «اصفهان زیبا» می‌گوید: اختلال تجزیه‌ای یا گسستی، اختلالی با شیوع پایین است که موارد نادری از آن در جامعه مشاهده می‌شود.

یکی از زیرمجموعه‌های این اختلال، «اختلال فرار روان‌زا» است که در آن فرد هویت خود را فراموش کرده، محل کار و خانه را ترک می‌کند و ممکن است با هویتی کاملاً جدید و بدون هیچ‌گونه سنخیتی در مکانی دیگر خود را معرفی کرده و شروع به کار کند.

به گفته او، این پدیده با ترک محل کار یا زندگی به صورت آگاهانه و هشیارانه که در آن فرد طرف مقابل را در جریان گذاشته و به تعهدات مالی، شغلی و عاطفی خود مدیریت می‌کند، تفاوت دارد. در موارد اختلال تجزیه‌ای، ممکن است فرد پیش‌فاکتورهایی از خود نشان دهد؛ برای مثال، اعضای خانواده متوجه تغییر رفتار فرد می‌شوند.

اگر فرد به صورت آگاهانه این کار را انجام دهد، به دلیل فشارهای روانی و ناخودآگاه است و بدون اطلاع اقدام می‌کند. این وضعیت یک عادت بلاتکلیفی را برای اعضای خانواده ایجاد می‌کند. این تعارض باعث می‌شود آن‌ها در تصمیم‌گیری ناتوان مانده و در انتظار دریافت خبری از سرپرست خانواده باقی بمانند.

اینگونه که ناجی می‌گوید: این بلاتکلیفی و گم شدن سرپرست خانواده، چه در مورد فوت و چه در مورد مفقود شدن، تعارض و تنش عاطفی شدیدی را برای کانون بحران (خانواده) به دنبال دارد و نیازمند مداخلات روان‌شناختی است.

به گفته این روانشناس، ممکن است جامعه دیدگاه سیستمی نسبت به خانواده داشته باشد و فرد متواری را عامل مقصر اصلی رویداد نداند، بلکه سایر اعضای خانواده را نیز مؤثر دانسته و معتقد باشد که او را در تنگنا قرار داده‌اند؛ در نتیجه، نگرش منفی نسبت به خانواده شکل می‌گیرد و آن‌ها ممکن است تصمیم به پنهان‌کاری بگیرند یا از طریق مراجع قضایی به نقطه شفافیتی دست یابند.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا