تریدینگ فایندر

از پوشش تا بحران معنا

محمد صفر لفوتی در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «حکایت دولت و بدنِ مردم؛ از پوشش تا بحرانِ معنا» نوشت:

دولت میان دو آتش سرگردان است؛ نگران از آن‌ که اگر ورود نکند، می‌سوزد از خشم مؤمنان، و اگر برخورد کند، می‌سوزد در آتش نارضایتی نسل جدید؛ اما جامعه‌ای که از گفت‌ و گوی واقعی درباره‌ی تفاوت‌ها فرار کند، هر چقدر هم پارچه بر تن بکشد، در لایه‌های زیرینش عریان‌تر می‌شود؛ شاید وقت آن رسیده دولت به‌ جای کنترل بدن‌ها، به فهم ذهن‌ها باز گردد.

وقتی سخنگوی دولت با لحنی صادقانه می‌گوید: «شما خبرنگاران کمک کنید با ماجرای بدن‌نمایی و حجاب چه کنیم؟»، در واقع از دلِ یک سردرگمی تاریخی سخن می‌گوید! سردرگمی‌ای که سال‌هاست میان «عرف دینی» و «واقعیت اجتماعی» در رفت‌ و برگشت است و این روزها در قالب رفتار نسلی تازه‌ نفس که مرزهای ممنوع را باز تعریف کرده، دوباره فوران کرده است.

در ابتدا، مسئله فقط برداشتن شال و روسری بود؛ نشانه‌ای از اعتراض نرم و صامت؛ اما جامعه طبق قاعده‌ی تطبیق، عادت کرد؛ چشم‌ها دیدند و حساسیت‌ها فروکش کرد؛ تا آنکه نسل تازه‌ای، موسوم به «Z»، روایت جدیدی از آزادی بدن ارائه کرد؛ لباس‌هایی کوتاه‌تر، فرم‌هایی نمایان‌تر و زبانی بصری که صراحتش بی‌سابقه بود.

در ویدیوها و تصاویر اخیر، دیگر فقط پوشش سر محل نزاع نیست؛ بلکه مرز میان بدن و اجتماع است که موضوع بحث شده؛ از شکم و گردن و بازوهایی گاها تتو خورده گرفته تا مچ‌های زینت‌دار پاها و لباس‌هایی که بیش از آنکه بپوشانند، پیام می‌فرستند!!

در این میانه، بخش مذهبی جامعه احساس می‌کند خطوط قرمز فرهنگی‌اش در حال رنگ‌ باختن است؛ طبیعی است که فریاد «وا اسلاما» بلند شود؛ اما از آن‌ سو، چهره‌هایی از درون جریان‌های مذهبی، مانند باهنر، نیز به صراحت می‌گویند «باید بپذیریم حجاب اختیاری شد» این یعنی حتی در میان پایبندان نیز نوعی تسلیم آرام و بی‌ صدا در برابر تحولات اجتماعی شکل گرفته است!

برخی تحلیلگران معتقدند نظام عمدا از برخورد مستقیم با مسئله عقب نشینی کرده تا در شرایط فشارهای خارجی، تحریم‌ها و مکانیزم ماشه، با بحران داخلی تازه‌ای مواجه نشود؛ به بیان دیگر، سیاست «مدارا در سکوت» را برگزیده تا نارضایتی‌های معیشتی و خشم نسل جوان، با یک جرقه‌ی فرهنگی به انفجار اجتماعی بدل نشود.

اما در برابر این رویکرد، تندروها آرام نگرفته‌اند؛ بازگشت ون‌های گشت ارشاد در برخی نقاط پایتخت را نشانه‌ی احیای اقتدار فرهنگی می‌دانند و برایشان تذکر به بی‌حجابی، حکم بازگشت به هویت دینی دارد؛ در حالی‌ که جوانان، همان صحنه را، بازگشت به دوران کنترل و تنش خیابانی می‌خوانند.

دولت اکنون درست در میانه‌ی همین دو دیدگاه ایستاده است؛ از یک‌ سو مذهبی‌ها فریاد می‌زنند بی‌تفاوتی به بی‌حجابی، بی‌حرمتی به دین است، و از سوی دیگر جوانان می‌گویند تکرار گشت و اجبار، بی‌احترامی به عقل و اختیار انسان است.

دولت در هر دو حالت زیان می‌بیند؛ اگر ورود نکند و واکنشی نشان ندهد، بخش سنتی او را به بی‌ عملیِ فرهنگی متهم می‌کند؛ و اگر ورود کند، بخش آزادی‌خواه جامعه در برابرش می‌ایستد. به زبان ساده: اگر کاری نکند، می‌سوزد از درون/ اگر کاری بکند، می‌سوزد از بیرون.

در این میان، شاید نخستین گام دولت، تعریف شفاف مفاهیم مبهم باشد؛ زیرا «بدن‌نمایی» تا وقتی بی‌ تعریف بماند، ابزار قضاوت سلیقه‌ای است؛ و جامعه‌ای که از گفت‌ و گوی واقعی درباره‌ی تفاوت‌ها فرار کند، هر چقدر هم پارچه بر تن بکشد، در لایه‌های زیرینش عریان‌تر می‌شود.

اگر جامعه‌ای فقط ظاهر، پوشش و فرم لباس را کنترل کند اما نتواند ریشه‌های فکری و روانی آن رفتارها را بفهمد و درمان کند، در ظاهر شاید پوشیده‌تر شود، اما در درونش برهنه‌تر از ایمان، رضایت و آرامش خواهد بود؛ پارچه‌ی پوشش فقط سطح را می‌پوشاند؛ اما ذهن و روان جامعه اگر پر از خشم و دوگانگی باشد، این فشار دیر یا زود در قالب‌های دیگر، خود را نشان می‌دهد، در رفتار، در هنر، یا در اعتراض!

به بیان دیگر، اگر حکومت به جای اقناع، تنها بر اجبار تکیه کند، نتیجه‌اش جامعه‌ای است که در ظاهر پوشیده، اما در باطن تهی از آرامش است؛ شاید وقت آن رسیده دولت به‌ جای کنترل بدن‌ها، به فهم ذهن‌ها باز گردد؛ چرا که بحرانِ امروز، نه بر سر پوشش، بلکه بر سر احساس مالکیت بر بدن و باور است؛ و این را دیگر با گشت و قانون نمی‌شود پوشاند.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا