از چپ هراسی تا پهلوی پرستی

حسین بلاج در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «از چپ هراسی تا پهلوی پرستی؛ نقدی بر سفید شویی پهلوی دوم» نوشت:
محمدرضا پهلوی ۳۷ سال پادشاه کشور ایران بود. به شهادت اسناد، وی در دهه اول سلطنت خود قدرت اول کشور نبود، اما به تدریج و با بهره گیری از عواملی چون: فضای جامعه بین المللی، مهره چینی آرام در فضای قدرت کشور، اوج گرفتن قیمت نفت و… راه را برای خروج از قانون اساسی مشروطه و گام در مسیر دیکتاتوری را هموار کرد.
در نوشتار پیش رو بر آن نیستیم که تحلیلی از علل و عوامل سقوط سلطنت پهلوی دوم و زمینه های بروز و در نهایت پیروزی انقلاب اسلامی بدهیم. همچنین قصد کاوش در کارنامه جریان چپ کشور در قبل از انقلاب را نیز نداریم اما با توجه به اینکه در سال های اخیر و با گسترش فضاهای گفتگو و تبادل اطلاعات خط و مشی به اصطلاح تئوریک و نظری در پی نقد جریان چپ برآمدند تا بدین وسیله سفیدشویی از حکومت و سلطنت پهلوی دوم به عمل بیاورند که این امر حقیقتاً وارونه جلوه دادن بخشی از تاریخ معاصر کشور می باشد. لذا در این نوشتار بر آنیم تا نگاهی کلی بر این خط و مشی به ظاهر جدید در کشور بیندازیم.
جریان چپ؛ اپوزیسیون عصیانگر، مسلح و وابسته:
«چپ» در معنا و مفهوم آن چنان گستره جغرافیایی، تاریخی، سیاسی و ایدئولوژیک به خود گرفته که برای دست یافتن به معنی و مفهوم آن می بایست دقیق و مفصل ریشه یابی و جریان شناسی کرد. اما اصطلاح چپ، در معنایی کلی و حتی عام، به تمامی نیروها و عناصر مارکسیت، لنینیست، استالینیست و مائوئیست در عرصه سیاست نظری و عملی با ساختاری تشکیلاتی و حزبی گفته می شود؛ پر واضح است که خاستگاه تاریخی چپ را باید در بین نیروهای اپوزیسیون جست. به دلیل نزدیکی و همسایگی اتحاد جماهیر شوروی باد و طوفان انقلاب اکتبر به ایران خصوصا جغرافیای شمالی آن رسید و در کمتر از سه دهه بعد از انقلاب اکتبر ستون های نخستین تشکیلات منظم و منسجم کمونیستی پایه گذاری شد که بعدها به اولین و بزرگترین حزب کمونیستی در ایران شهرت یافت. حزبی که ارادت تام و تمام به شوروی و آرمان های انقلاب اکتبر داشت.
چپ ایرانی، تقریبا به مانند رفقای جهانی خود عاقبت عجیب و عبرت آموزی داشت و می توان از مسیرهای پیموده و پیچیده آن مسائل بسیاری را فهمید. اشتباهات و خیانت های این جریان به بهای نابودی بخش قابل ملاحظه ای از نسل های جوان، امکانات و فرصت های کشور منجر شد و هزینه های زیادی روی دست کشور قرار داد تا جایی که برخی از آنان در فرهنگ سیاسی و مدیریتی کشور رسوب و رسوخ کرده، حتی تا الان نیز ادامه دارد. خوشبختانه پوچی، وابستگی و خیانت جریان چپ در ایران و جهان نظراً و عملاً دهه هاست که بر همگان عیان شده حتی در این بین خاطرات و گفته های بسیاری از افراد مختلف جریان چپ ایرانی ثبت و ضبط شده است که به عنوان مدرک و سند مهمی در تاریخ سیاسی کشور ماندگار شده است.
روایتی خاطره انگیز و سراسر “ای کاش…” از پهلوی دوم؛ درغیاب به کارگیری اسناد متقن:
سلطنت پهلوی دوم در طی ۳۷ سال کشورداری در چند بازه زمانی با چالش ها و مسائل زیادی آن هم از سوی جریان های متعدد سیاسی روبه رو بوده است. اگر از دهه اول سلطنت محمدرضا پهلوی بگذریم، در اوایل دهه سی مسائل فی مابین پادشاه و نخست وزیر مصدق اولین چالش جدی و سهمگینی بود که به دلیل بی تدبیری تام و تمام نخست وزیر و عدم اقناع و ایضاح دستگاه سلطنت و طرفدارانش تبدیل به اولین صف بندی عده ای با پادشاه وقت شد.(راقم این سطور درباره حوادث ۲۸مرداد ۱۳۳۲روایت رسمی و قالب را مورد تردید جدی می داند).
اما از اوایل دهه چهل انتقادات و مخالفت های آیت الله خمینی چالش و بحرانی از جنس دیگر بود، چرا که مقام عالی دینی و مذهبی در راس این حرکت قرار داشت.ایشان با هوشمندی مخصوصی در پی تشکیل نهضتی فراگیر نه فقط بر علیه پادشاه وقت بلکه بر علیه اصل و اساس نظام سلطنتی بود. از اواسط دهه چهل صف بندی ها و مرزبندی های اساسی و جدیدی بین مخالفان شاه شکل گرفت اما تقریبا وجه مشترک تمامی این مبارزین و مخالفین وحدت حول محور زعامت آیت الله خمینی بود که همین امر در نهایت پیروزی مبارزات ملت را شدت بخشید.
راقم این سطور در این نوشتار در پی تحلیل و تبیین انقلاب اسلامی ایران نیست اما پرسش اساسی این است که با وجود بی شمار اسناد متقن و معتبر، آمارها و داده ها چرا عده ای با عناوین پرطمطراقی چون: جامعه شناس،تاریخ دان و دیگر رشته های مهم و تاثیرگذار علوم انسانی سعی می کنند مسیر سفید شویی و دفاع از پهلوی دوم را آن هم در لوای مخالفت با چپ هموار و برجسته کنند؟
آیا این روایتی نوستالوژی گونه و رشک برانگیز از تاریخ معاصر نیست؟! براستی این تحلیل ها و تبیین ها علمی و دقیق است؟ چه می شود که عده ای در این سال ها با رشد رسانه ها و امکان دسترسی بیشترو بهتر به فضای رسانه ای در پلتفرم های مختلف آن تمام سعی و کوشش خود را در دفاع از آن چه که نبود انجام می دهند؟!
راقم این سطور به آزادی در حوزه نظر و عمل تا بن دندان باور دارد اما نه اینکه با ژستی آکادمیک و بی طرفی علمی سعی در قالب کردن یک سری مفاهیم و مسائل به جامعه باشیم! اینکه با مغلطه های آشکار و بازی با کلمات و مفاهیم تلاش برای وجود آزادی در آن روزگاران کنیم، اینکه اشتباهات و بعضا خیانت های مکرر محمدرضاشاه پهلوی را توجیه کنیم و با مفاهیم پرطمطراق روی آنان سرپوش بگذاریم یا اینکه بدون ریشه یابی و ردیابی از علل وعوامل شکل گیری گروه های مخالف مسلح؛ پلیس سیاسی”ساواک” مخوف شاه را محق بدانیم.
اینکه با عدم روایت یا روایتی مخدوش از منتقدانی چون: جبهه ملی و نهضت آزادی که تنها منتقد روش ها و برخی از تصمیم گیری های شخص اول مملکت بودند تمام منتقدان و مخالفان را چپ و مسلح جلوه دهیم و اینکه شاخص ترین نیروی مخالف نظام شاهنشاهی را که بخش قابل ملاحظه ای از روحانیون بودند و در راس تبلیغ ، آگاه سازی و مبارزه قرار داشتند را با چپ ها و بازماندگان قلیلی که عملا به مشی و روش مرحوم نواب باور داشتند یکی بدانیم و در آخر سرکوب ها و شکنجه ها توجیه شود، حقیقتا سفیدشویی پهلوی دوم نیست؟ ودر پایان اینک نقد و مخالفت با چپ را به مثابه ابزاری برای تطهیر نظام، ایدئولوژی و افرادی قرار دادند نامش هر چه باشد کار علمی و آکادمیک نیست.
انتهای پیام




