روایتی از شکاف دانشگاه و جامعه | از سخنان سریعالقلم تا بیانیهای که صورتمسئله را پاک کرد

امجد عبدی، روزنامهنگار در یادداشت ارسالیاش به انصاف نیوز نوشت:
بیانیه اخیر برخی انجمنهای علمی علوم سیاسی دانشگاههای کشور در حمایت از محمود سریعالقلم، نه دفاع از یک نظر علمی، بلکه تلاش برای تثبیت یک قرائت نخبهگرایانه از سیاست است که در نهایت به حذف بخش بزرگی از جامعه از حق مشارکت میانجامد. این بیانیه با تکرار واژههایی چون «تحریف»، «هجمه ایدئولوژیک» و «سوءبرداشت» کوشیده است صورت مسئله را پاک کند و مسئولیت معنای آشکار سخنان سریعالقلم را از دوش او بردارد. اما مسئله ساده است، وقتی یک استاد علوم سیاسی بهصراحت میگوید که «طبقه پایین نباید وارد سیاست شود» یا «هر کسی نباید وزیر شود»، مشکل نه در فهم مخاطب، بلکه در لحن و محتوایی است که چنین گزارههایی را ممکن میکند.
این بیانیه ادعا میکند سخنان سریعالقلم علمی، تاریخی و فاقد داوری طبقاتی بوده است. اما کافی است فایل کامل اظهارات او را گوش دهیم تا متوجه شویم دقیقاً چه تصویری از جامعه ارائه میکند. این استاد علوم سیاسی جامعه را دوپاره و به کسانی که «دنیا را میشناسند» و کسانی که چون «فقر دیدهاند» یا «چشمشان سیر نیست» پس نباید به قدرت نزدیک شوند، تقلیل میدهد. این نه روایت علمی است و نه استدلال سیاسی؛ این یک داوری آشکار طبقاتی است که حالا بیانیه دانشجویان تلاش میکند آن را بزک نظری کند.
قیاسهای مکرر با آمریکا و ژاپن نیز کمکی به ماجرا نمیکند. تبدیل این تجربههای پیچیده به یک فرمول ساده «الیت + کارآمدی = توسعه» نه فهم علمی است و نه روایت تاریخی، بلکه خلاصهسازی خطرناکی است که زمینه را برای تمایزگذاری و گزینش سیاسی بر اساس طبقه فراهم میکند.
آنچه بیانیه دانشجویان را نگرانکنندهتر میکند این است که در پایان دقیقاً همان گزاره مسئلهدار را تکرار میکند؛ اینکه «مشکلات کنونی ایران بهدلیل حضور طبقهای است که از حیث تربیت اجتماعی دچار انواع فقر بودهاند». این عبارت نه نقد حکمرانی است و نه تحلیل اجتماعی. این عبارت به صورت واضح توهین آشکار به میلیونها انسانی است که فقر محصول ساختارهای ناعادلانه را با زحمت و تلاش تحمل کردهاند و حالا متهم میشوند که چون «فقیر» بودهاند، پس گویا صلاحیت مشارکت ندارند. چنین جملاتی نه تنها علمی نیست، بلکه ریشه در مفاهیمی دارد که علوم سیاسی مدرن سالهاست نقدشان کرده و رابطهدادن اخلاق فردی به طبقه و نسبتدادن ناکارآمدی سیاسی به محرومیت اجتماعی را مردود میداند.
از همینروست که مسئله اصلی اینجا نه دفاع از دانشگاه است و نه صیانت از گفتوگوی علمی. اتفاقاً این بیانیه با برچسبزدن به منتقدان و تقلیل نقد به «هجمه»، فضای گفتوگو را تنگتر میکند. دانشگاه زمانی زنده است که بتوان در آن سخن استاد را نقد کرد، نه وقتی که حلقهای از دانشجویان در برابر نقد ایستاده و خطای اندیشه را به حرمت شخصی گره میزنند. نقد علمی، همانطور که خود بیانیه میگوید، باید بر متن استوار باشد و متن سخنان سریعالقلم روشن است و نیازی به ترجمه ندارد. این متفکر ایرانی به صورت واضح، مردم را به کسانی که باید تصمیم بگیرند و کسانی که باید فقط نتیجه تصمیم دیگران را تحمل کنند، تقسیم میکند.
تجربه صد ساله توسعه در جهان نشان میدهد که هرجا انحصار شکل گرفته، توسعه متوقف شده و هرجا مشارکت همگانی افزایش یافته، کیفیت حکمرانی بالا رفته است. توسعه نه با حذف طبقات پایین، بلکه با ارتقای ساختارها، کاهش نابرابریها و گسترش مشارکت سیاسی ممکن شده است. نخبگانی که از دل جامعه میآیند(نه از دل طبقه) پایههای حکمرانی سالم را میسازند.
اینکه بخشی از دانشجویان بهجای فاصله گرفتن از این تصور خطرناک، خود آن را بازتولید میکنند، نشانهای است از نوعی خودشیفتگی معرفتی که دانشگاه را به جای فضای آزاد نقد، به باشگاهی بسته برای بازتولید سلسلهمراتب اجتماعی تبدیل میکند. اگر دانشگاه مدعی دفاع از عقلانیت است، باید نخست در برابر این نگاه بایستد، نگاهی که بهجای تحلیل ساختار قدرت، مردم را طبقهبندی و سرزنش میکند.
مسئله امروز ایران کمبود نخبگان نیست، بلکه کمبود نگاهی است که مردم را موضوع سیاست بداند، نه مزاحم آن. اگر دانشگاه بخواهد نقش واقعی خود را ایفا کند، باید از مردم دفاع کند، نه از نظریههایی که مردم را کنار میگذارند. هیچ توسعهای حتی در بلندمدت با حذف فرودستان، با محدود کردن مشارکت، با نخبهسالاری تکبُعدی و با ترجیح طبقه بر شایستگی محقق نمیشود.
جامعه ایران به گفتوگوی علمی نیاز دارد، بله، اما بیش از آن به گفتوگویی نیاز دارد که همه را به رسمیت بشناسد. آنچه این بیانیه از آن دفاع میکند، متأسفانه خلاف این مسیر است.
انتهای پیام




