اسلامشناسیِ فردی | بازخوانی مبانی فکری و روششناختی دکتر سلیمانی

محمدرضا یوسفی شیخ رباط، استاد دروس خارج فقه حوزهی علمیهی قم، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داد نوشت: «در ماههای اخیر، سخنان و مواضع دکتر عبدالرحیم سلیمانی، عضو پیشین مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، توجه گستردهای را در فضای عمومی و دینی برانگیخته است.
حضور فعال او در نشستهای حضوری و مجازی، همراه با پاسخگویی مستقیم به پرسشها، موجب شده است که دیدگاههایش با سرعت در شبکههای اجتماعی بازتاب یابد. با این حال، بخش مهمی از حساسیتها نه به اصل طرح مباحث، بلکه به شیوه بیان و مبانی فکری خاص او بازمیگردد که با سنت رایج حوزه و تفکر رایج دینی فاصلهای جدی دارد.
دکتر سلیمانی مدعی است به رویکردی تازه تحت عنوان «اسلامشناسی» دست یافته است؛ رشتهای که به گفته او نه در حوزه و نه در دانشگاه سابقهای ندارد.
او نگاه خود را «الهیاتی» مینامد و مبانی معرفتیاش را بر چهار پایه فطرت، عقل، کتاب و سنت بنا میکند؛ اما هر یک از این مفاهیم را با تعریفی خاص و متفاوت از تعاریف رایج به کار میگیرد. این امر موجب شده است که بسیاری از صاحبنظران، رویکرد او را خودبنیاد و فاقد پیوند با سنت علمی حوزه بدانند.
فطرت در نگاه او منبعی مستقل برای داوری دینی است؛ و بر نصوص دینی مقدم خواهد بود. البته دامنه و حدود آن از مباحث چالشبرانگیز بوده، و این امر پرسشهای جدی درباره اعتبار استنباطهای مبتنی بر آن ایجاد میکند.
ایشان تعریفی ویژه از عقل داشته که معیار نهایی تشخیص حق و باطل قرار میگیرد. با وجود تنوع تعاریف عقل، رویکرد ایشان موجب میشود که تا تلقی شخصی و ذهنیتی خاص بهعنوان معیار نهایی مطرح شود و این محل مناقشه بوده، مرزبندی مشخصی میان ذهنیت و سلیقه که امری شخصی است با عقل در این میان شکل نمی گیرد.
در مورد کتاب، او قیودی قائل است که بخشهایی از فهم رایج قرآن را کنار میگذارد و با فهم رایج مفسران سازگار نیست. و در مورد سنت، تنها روایاتی را معتبر میداند که با عقل و عدالت از منظر او سازگار باشد.
او اعتبار اجماع را به طور کلی نفی می کند، اجماع قدماء یا متاخرین، اجماع منقول و محصل و یا اجماع متصل به زمان معصوم و یا نوع دیگر تفاوتی در نظر ایشان ندارد، ایشان خبر واحد را نیز نمیپذیرد.
این رویکرد عملاً بخش بزرگی از میراث حدیثی و فقهی شیعه را از دایره اعتبار خارج میکند و فهم دینی را به برداشتی فردی و به تعبیری سلیقه ای تقلیل میدهد.
جناب سلیمانی معتقد است که «شیعه بودن من با شیعه متعارف تنها یک اشتراک لفظی است»، در واقع وی ادعا میکند که همه سنتهای رایج فهم دین دچار خطا بودهاند. چنین ادعایی حتی اگر ناخواسته نیز باشد، نوعی انحصار معرفت را القا میکند؛ ادعایی که حتی بزرگترین متفکران اسلامی نیز تاکنون مطرح نکردهاند.
طبیعی است که چنین رویکردی، واکنشهای گستردهای را در میان عالمان دینی برانگیزد. قاعده علمی اقتضا میکند که هر صاحبنظر، مبانی خود را ابتدا در جمع های کوچک علمی طرح کرده و سپس بهصورت مکتوب عرضه کند تا امکان نقد دقیق فراهم شود. و یا از ابتدا به صورت مکتوب عرضه کند. اما دکتر سلیمانی بیشتر بر مناظره زنده تأکید دارد و منتقدان را به گفتوگوی حضوری دعوت میکند تا بدانجا که دیگران را به تحدی فراخوانده است.
این روش، هرچند برای مخاطب جذاب است، اما بهجای تقویت بحث علمی، گاه به جدل و هیجان میانجامد و امکان ارزیابی دقیق را کاهش میدهد. مناظره زنده، بهطور طبیعی، به سمت نمایش رسانهای میرود، نه تحلیل علمی.
در مجموع مبانی فکری دکتر سلیمانی، به دلیل تعاریف شخصی و فاصلهگیری از سنت علمی حوزه، چالشهای جدی روششناختی ایجاد کرده است. نقد این مبانی، نیازمند گفتوگوی علمی، مستند و آرام است؛ نه جدلهای هیجانی که تنها به افزایش سوءتفاهمها میانجامد.
پدیده دکتر سلیمانی نشان میدهد که جامعه امروز ایران، بیش از هر زمان دیگر، نیازمند شفافیت، گفتوگو و عرضه مکتوب اندیشههاست تا بتوان میان ادعای نوآوری و خطر فردمحوری تمایز قائل شد.»
انتهای پیام



