تریدینگ فایندر

سعید زیبا کلام: دانشجوی امروز سیاسی نیست قربانی سیاست‌ورزی ماست

سعید زیباکلام، استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران در ارزیابی وضعیت دانشگاه‌های ایران معتقد است که دانشجوی امروز نه تنها سیاسی‌تر از نسل‌های پیشین نشده، بلکه در فضایی قرار گرفته که امکان شکل‌گیری جنبش دانشجویی را از او گرفته است.

او در گفت‌وگو با انصاف نیوز در آستانه‌ی سالگرد ۱۶آذر، روز دانشجو، دلیل اصلی این تغییر را تضعیف و یا سرکوب تشکل‌های دانشجویی از سوی «عرصه حکمرانی» مسئولان و کارگزاران و مدیران هر سه قوه نظام سیاسی، و نیز «عرصه سیاست‌ورزی» تمام فعالان فردی یا تشکلی سیاسی و رسانه‌ای بیرون از حاکمیت می‌داند و می‌گوید: «شرایطی که طی دو دهه گذشته به تدریج پدید آمده و اکنون به نقطه‌ای رسیده که خیلی صریح و شفاف، جنبش دانشجویی نه محتضر که کاملا مرده است. اضافه کنم که اینطور نیست که تشکل‌های دانشجویی از سوی مسئولان ذیربط دانشگاهی اجازه فعالیت ندارند. دارند، لیکن آن شورمندی و غیرت‌ورزی و آرمانخواهی پاکدلانه و مستقل از ارباب قدرتِ ویژه دوران دانشجویی را عموم فعالان و مسئولان هر دو عرصه حکمرانی و سیاست‌ورزی در دو دهه گذشته قلع و قمع کرده‌اند. 

ایکاش فعالان و بازیگران هر دو عرصه‌ی بزرگ سیاست، خیلی ساده، مجوز فعالیت را از دانشجویان می‌گرفتند اما آنها را بحال خود رها می‌کردند.

یعنی، روح و روان و جان و قلب آرمانگرایی اصیل و میهن‌دوستانه‌ی این سرمایه‌های اصیل و تحکیم‌کننده‌ی ملیت و قدرت و میهن را تا جایی که امکان و توان داشته‌اند نابود کرده‌اند.

دانشجو نه دیگر امیدی دارد و نه آرزویی و نه حتی آرمانی. بی‌بصیرتی و کوته‌بینی رجال سیاسیِ هر دو عرصه در آن دو دهه، استقلال و عدالتخواهی و آزادی‌خواهی و پاکدلی دانشجو را تا توانستند یا سرکوب کردند و از بین بردند و یا آنها را ابزار مطامع و اهداف قدرت‌طلبی خود کردند.   

امروزه دیگر نمی‌توان از جنبش دانشجویی سخن گفت، زیرا عناصر بنیادی شکل‌دهنده آن را «عرصه‌ی حکمرانی» و «عرصه‌ی سیاست‌ورزی» ما بسیار نحیف و محتضر کرده است.»

او توضیح می‌دهد که: «در دو سه دهه‌ی پیشین، دانشگاه پایگاه نظارت بر عرصه‌ی حکمرانی، عدالتخواهی، آزادیخواهی و در یک کلام یک ستون کاملا مستقل مشارکت سیاسی بود، ستونی که در بستر آن دانشجوی میهن‌دوستِ آرمانخواه بتدریج هم سیاست‌ورزی یاد می‌گرفت و هم به ظرائف و پیچیدگی‌های عرصه‌ی حکمرانی میهن‌اش آگاهی می‌یافت.»

زیباکلام می‌گوید: «دانشجوی امروز تنها و منفرد است‌ و حداکثر در عرصه‌ی نیازهای کاملا فردی خود با برخی از دانشجویان دیگر همراه و همنشین می‌شود. و این یعنی، عرصه‌ی سیاسی، عرصه‌ای که در آن درباره‌ی آرمان‌ها/فضائل و معضلات/مشکلات انسانی و اجتماعی و میهنی و تمدنی باید با سایر همکسوتان خود بیاندیشد و همفکری کند و دست به کنشگری اجتماعی‌ـ‌سیاسی بزند، برای او وجود ندارد.»

به نظر زیباکلام «مشکل اصلی در نسل جدید نیست؛ بلکه در رفتار سیاست‌زدایانه‌ی مسئولان و فعالان هر دو عرصه‌ی حکمرانی و سیاست‌ورزی است که میهن‌دوستی و سیاست را از زندگی جوانان، اعم از دانشجو و غیر دانشجو، حذف کرده است. اینکه این پدیدار متعمداً خواسته و برنامه‌ریزی شده و یا کاملاً سهواً بروز کرده موضوعی است در جای خود بسیار مهم. اما در هر حال امروزه ما با جامعه‌ای مواجه هستیم که به مقدار بسیار زیادی سیاست‌زدایی‌شده و به عوض عرصه‌ی سیاسی ‌بسیار بزرگ و قدرتمند یافته‌ایم.»

سعید زیباکلام در پاسخ به سوال «ارزیابی شما از اشغال سفارت آمریکا در سال 1358 چیست؟» گفت: «نمی‌توان و نباید این ارزیابی را بدون زمینه‌ی تاریخی‌ای که این اقدام در آن رخ داده، انجام داد. یعنی، این رخداد را نمی‌توان و نباید از تمام رویدادهایی که ده‌ها سال پیشتر در روابط میان دو کشور و نیز در عرصه‌ی سیاست ایران رخ داده‌اند منقطع و جدا کرده، مورد ارزیابی قرار داد. همچنین، نمی‌توان و نباید رویدادهایی که معلول و یا محصول و یا تحت تاثیر رویداد تحت ارزیابی است را نادیده و یا مصادره بمطلوب کرد. و مرادم از مصادره بمطلوب دراینجا اینست که نباید بر این پندار رفت که رویدادهای بعدی بنحوی شده‌اند و نباید آنها را چندان مرتبط با رویداد مدنظر دانست. باید رویدادهای بعدی را تا آنجاییکه بتوان بنحو مقبولی با رویداد مدنظر مرتبط دانست، مورد لحاظ قرار داد.  

این یعنی، چه بسا رخدادی که صرفا بواسطه‌ی بستر تاریخی‌اش، روی‌هم‌رفته مثبت ارزیابی شود، اما به علل رویدادهای بعدی، آن رخداد اینک منفی ارزیابی شود، و بالعکس. ملاحظه می‌شود که در ارزیابی‌ رویدادهای تاریخی، نمی‌توان و نباید هیچگاه آن رویداد را از خاستگاه و زمینه‌اش جدا کرد؛ و هم نباید تحت تاثیر تبعات و نتایج رویدادهای بعدی قرار گرفت و رویداد مدّنظر را یکسره یا منحصرا در پرتو آنها مورد ارزیابی قرار داد.

می‌دانم که ما تحلیلگران عرصه‌ی حکمرانی و هم عرصه‌ی سیاست‌ورزی، اعم از دانشگاهیان و حوزویان و فعالان عرصه‌ی رسانه، نوعاً توجهی به این دو نکته‌ی بسیار حساس و تعیین‌کننده نمی‌کنیم و هنگام ارزیابی وقایع، بلادرنگ بدون کمترین ملاحظه‌ی زمینه‌ی تاریخی و تحت تاثیر بار سنگینی از آثار و نتایج رویدادهای بعدی، با توجه به آخرین باورها و نگرش‌های آلامد و باب روز درباره‌ی واقعه‌ی مدّنظر دست به ارزیابی می‌زنیم.      

به بیانی ساده‌تر، نمی‌توان و نباید رویدادی تاریخی متعلق به چهل و اندی سال پیش را با بینش‌ها و نگرش‌های امروزین داوری کرد و هم نیز نمی‌توان و نباید سوابق و زمینه‌ی تاریخی پیش از اشغال را نادیده گرفت. 

واضح است که هیچگاه نمی‌توان و نباید هیچ رخداد سیاسی یا غیرسیاسی را بطور مجرد و منفک از رویدادهای قبل و بعد خود ارزیابی کرد، چرا که همه‌ی انواع رویدادها همواره و بلااستثناء بصور مختلف متاثر از رویدادهای ماقبل خود هستند و هم بر رویدادهای پس از خود تاثیراتی می‌گذارند. آنچه در اینجا گفته شد حاکی از پیچیدگی‌های ارزیابی رویدادهای تاریخی است. در عین‌حال، بخش عمیق‌تر و دشوارتر ارزیابی تاریخی، بازمی‌گردد به این سوال که رویدادهای قبل و بعد را چگونه بفهمیم و بشناسیم تا ارزیابی‌ای «درست» و «عقلانی» از آنها حاصل کنیم.

بلافاصله بیفزایم که در مقاله‌ای تحت عنوان موازين «درستی» و «عقلانيت» در علوم اجتماعی، مفصّلا به این موضوع پرداخته‌ام که موازین درستی و عقلانیت در هیچ‌کجای علوم اجتماعی و هم نیز در عرصه‌های اجتماعی‌ـ‌سیاسی موازین بخوبی و دقیقاً تعریف‌شده‌ای نیستند و هرگز نه اجماعی در میان دانشمندان علوم اجتماعی درباره‌ی آنها حاصل شده و نه می‌توان حاصل کرد؛ و این یعنی، همواره در میان عالمان و نیز فعالان اجتماعی‌ـ‌سیاسی اختلافات و مناقشات بر سر ارزیابی رویدادهای این عرصه‌ها رخ داده و خواهد داد، و هیچ مفرّی هم از این مناقشات نمی‌توان داشت! امّا این سخن ابداً بدین معنی نیست که پس باید با ارزیابی رویدادهای تاریخی و غیرتاریخی وداع کرد. بلکه بدین معنی است که هیچگاه نباید بر آن باشیم که ارزیابی ما آن ارزیابی یکتای درستِ عقلانیِ جهانشمولِ فراتاریخی و فرااجتماعی است و هر آنکه هم با آن مناقشه کند واضح است که موضع و تحلیل و ارزیابی‌اش نادرست و ناعقلانی و کج‌فکری و جاهلانه است. بدین معنی است که ما هیچگاه نمی‌توانیم از یک ارزیابی یکتای واحد درست نهایی صحبت کنیم، که ما در اینجا بنیاناً نمی‌دانیم ارزیابی درست و عقلانی چه معنی و مشخصاتی دارند! ما فقط می‌توانیم از تلقّی و ارزیابی خود صحبت کنیم ولاغیر!        

​با این مقدمات می‌توانم ارزیابی خود را انجام بدهم. با توجه به کودتای ننگین سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، با همکاری بریتیش اینتلیجنس بریتانیا، در 28 مرداد سال 1332 و سرنگونی دولت دموکراتیک‌ دکتر محمد مصدق و بازگرداندن شاه جوان فراری و ایجاد رژیمی فرمانبردار از حکومت آمریکا، رژیمی سرکوبگر و پلیسی، و ایجاد سازمان مخوف‌ اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) و مدیریت حکمرانی ایران بمدد بیش از پنجاه هزار مستشار و نیروهای نظامی و امنیتی و سیاسی آمریکایی تا گام اول انقلاب در بهمن 1357، واضح است که از سالهای بعد از کودتا تمام مبارزان، از هر سنخ و گرایشی، نسبت به کودتای آمریکا و حضور حکمرانی دولت‌های پیاپی آمریکا در ایران، چقدر عمیقا ضدیت و خشم و نارضایتی داشتند.

بنظرم مشکل می‌شود در آن کودتا و نیز در نقش مسلط آمریکا در حکمرانی ایران در سالهای 32 تا 57 تردیدی روا داشت. می‌ماند اقدامات رژیم واشنگتن از صبحدم بهمن 57 ببعد. بمنظور رعایت اختصار، باید تصریح کنم که این اقدامات تا پاییز 58 و بویژه نقش آن رژیم در مدیریت پنا‌هندگی شاه در کشورهای مختلف و احتمال سروسامان ‌دادن به شاه و اعوان و انصارش، نگرانی‌های جدی‌ای را در ایران انقلاب‌کرده دامن می‌زد. این مجموعه از سوابق رژیم آمریکا، این تصویر را برای هر دانشجوی مبارز ایرانی مطلعی می‌ساخت که سفارت آمریکا در تهران باید نقش قابل توجهی در مدیریت دسائس و نقشه‌ها ایفا کند.‌

روشن است که نمی‌توان با قاطعیت گفت که یکایک دانشجویان موسوم به پیرو خط امام دقیقاً به یکایک عوامل و عللی که ذکر کردم به یک میزان پایبند و معتقد بوده‌اند. با این وجود، سوابق عموم آنها نشانگر نقش و عزم موثر آمریکا در نفی حاکمیت ملی و استقلال سیاسی ایران است.        

دانشجویانی که سفارت را اشغال کردند به‌نوبه‌ی خود افراد کم‌ سن‌وسال و نپخته‌ای نبودند، بلکه در فضای فکری و سیاسی شکل‌گرفته در سال‌های پیش از انقلاب بالیده و تربیت سیاسی یافته بودند؛ فضایی که در آن بی‌اعتمادی نسبت به آمریکا و دخالت‌های گسترده واشنگتن در امور داخلی ایران از 1332 تا پس انقلاب کاملاً رایج بود.»

وی تأکید می‌کند: «دانشجویان آن دوره تصمیمشان را بر اساس فهم سیاسی زمانه گرفتند، نه بر اساس ارزیابی‌های امروزین ما و نیز خودشان.»

زیباکلام در تحلیل خود دو سطح را از هم جدا می‌کند: «نیت دانشجویان و پیامدهای سیاسی آن رخداد. در مورد نیات استقلال‌طلبانه‌ و عزت‌طلبانه‌ی اعتراضی دانشجویان چندان نمی‌توان تردید رواداشت.

و امّا آثار و پیامدها: بدون تردید آن رخداد، همچون سایر رخدادهای کلان مشابه، تاثیراتی بر رویدادهای آتی میان آمریکا، اروپا و ایران گذاشته است. لیکن اینکه تمام سلسله رویدادهای پس از آن را منفی بدانیم و منفی‌بودن‌شان را هم معلول رویداد اشغال سفارتخانه‌ی مداخله‌گر آمریکا بدانیم بسیار جای تامل و درنگ دارد. در اینکه رویدادهای تاریخی بنحو بسیار پیچیده‌ای متناوبا کم یا زیاد تاثیراتی مثبت یا منفی بر هم می‌گذارند نمی‌توان تردید کرد. می‌ماند مسئله‌ی بسیار دشوار همواره مناقشه‌پذیر چگونگی ارزیابی تاثیرات هر یک از آنها بر رویدادهای بعدی خود. 

اگر بخواهم مصداقا قدری پیچیدگی ماجرا را تشریح کنم لازم است بیفزایم که: فی‌المثل آیا می‌توان وقوع جنگ تحمیلی را مولود و معلول اشغال سفارت دانست؟ برخی چنین تلقی‌ای دارند و برخی نه. و این آری و نه هم اولاً خود معلول منظر و نگرش‌های افراد است و ثانیاً بنوبه‌ی خود معلول نوع و چگونگی اطلاعاتی است که افراد در اختیار دارند و ثالثاً تابعی است از ارزیابی آن اطلاعات.

بلافاصله بیفزایم که در موارد زیادی پاسخ‌ها صفر و یکی نبوده ذومراتب و یا مشروط به شروطی هستند. بازهم برگردیم به مثال فوق، امکان دارد فردی در پاسخ سوال فوق بگوید: جنگ تحمیلی معلول مستقیم و یکتای اشغال سفارت نبود؛ بدین‌صورت که اگرچه آمریکا از وقوع چنین جنگی علیه ایران فوق‌العاده خشنود شد و چه بسا رژیم صدام را هم بصور مختلف تشویق و ترغیب به حمله کرد و هم تسلیح و تجهیز ابزاری و اطلاعاتی کرد اما عوامل دیگری در نهایی‌سازی تصمیم حمله، نقش ویژه‌ی خود را ایفا کردند. به عنوان مثال، اگر چنانچه سفیر ایران در بغداد فرد مجربی در حوزه‌ی دیپلماسی می‌بود، چه بسا برغم همه‌ی ترغیب و تشویق‌های آمریکایی‌ها، وی می‌توانست با همکاری و هماهنگی برخی شخصیت‌های سیاسی همسو در دولت و شورای انقلاب، رژیم صدام را بسمت مذاکره و مصالحه سوق دهد. چه کسی می‌تواند با ضرس قاطع بگوید جنگ عراق با ایران منحصرا معلول اشغال سفارت بوده و هیچ عامل دیگری نمی‌توانست جنگ را منتفی کند؛ و یا چه کسی می‌تواند باقاطعیت بگوید که ادامه‌ی جنگ و یکایک نشیب و فرازهای بسیار مهم آن در طول هشت سال و هم کلیت آن تماماً معلول و مولود اشغال سفارت آمریکا بوده است.

اشغال سفارت، ماجرای گروگانگیری، جنگ عراق با ایران، بروز شکاف‌های عمیق و خونین در عرصه‌ی داخلی در دهه‌ی نخست انقلاب، و ده‌ها رویداد بزرگ و کلان در عرصه‌ی داخلی و خارجی ایران، هر یک فقط یک رویداد مجرد و جدا و منفک از یکدیگر نیستند، بلکه هر یک بنوبه‌ی خود و بصور بسیار پیچیده و غیرمحتومی بر روی رویدادهای کوچک و بزرگ متعددی تاثیرگذار بوده‌اند. و غیرمحتوم! زیرا این رویدادها هر یک دارای یک طول و عرض و ضخامت نیستند، مانند قطعات مصالح ساختمانی. هیچیک از این رویدادها و وقایع هیچ محتومیت و صلبیتی ندارند زیرا هر یک، کم یا زیاد و یا بسیار زیاد، تابع ارزیابی و منظرهای ارزیابی فعالان عرصه‌ی حکمرانی سیاسی هستند. شایسته است بر این نکته‌ی بسیار ظریف روش‌ـ‌معرفت‌شناختی تصریح کنم که رویدادهای اجتماعی‌ـ‌سیاسی همان هستند که فهم می‌شوند نه چیز دیگری.

رویدادهای اجتماعی‌ـ‌سیاسی تابع فهم ما انسان‌ها هستند و به همین علت است که فهم ما انسان‌ها از رویدادها بسیار متنوع و متکثر هستند. و چرا متنوع و متکثرند زیرا آنها مستعد فهم واحد و یکتایی نیستند. به یک معنا و ابتدا به ساکن ما قائلیم که هر رویدادی دارای ممیزات و ویژگی‌هایی است که بدان تعلق دارد. لیکن این ممیزات و اوصافی که برای هر رویداد خاصی قائل می‌شویم به‌هیچ‌وجه مانع از آن استعداد و قابلیت فهم‌پذیری متنوع و متکثر آن رویداد نمی‌شود.

اگر این ملاحظات نظری قدری دقیق‌تر فهم شود، آنگاه بهتر می‌توان فهمید که داوری درباره اشغال سفارت به‌دلیل گره خوردن آن با ۴۷ سال تحولات بعدی فوق‌العاده دشوار است. به بیانی دیگر، وقتی رویدادی آثار و پیامدهایی طولانی‌مدت و مستقیم بر سیاست، اقتصاد، امنیت و روابط خارجی کشور گذاشته باشد، ارزیابی آن دیگر فقط یک تحلیل تاریخی صرف و ساده از یک رویداد نیست؛ بلکه تحلیل و ارزیابی یک سلسله از میان سلسله‌های متعددی از رویدادهایی است که منتهی به وضعیت کنونی شده است. زیرا هنگام ارزیابی رویدادی خاص، ما انسانها گرانبار از شبکه‌ای از ارزش‌ها و بینش‌هایی هستیم که، بخواهیم یا نخواهیم، آنها در ارزیابی ما فرو می‌ریزند. عجالتا برای این مقام باید بدین مقدار بسنده کنم تا فرصت مناسب دیگری برای بسط و تفصیل ژرف‌تر نکات.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا