مراسم تشییع کوروش اسدی برگزار شد
مراسم تشییع «کوروش اسدی»، نویسنده فقید صبح روز دوشنبه (۵ تیر) از مقابل خانه هنرمندان برگزار شد.
به گزارش ایسنا، پیکر زندهیاد کوروش اسدی امروز با حضور نویسندگان، شاعران، مترجمان و علاقهمندان وی از مقابل خانه هنرمندان به سمت خانه ابدی در قطعه نامآوران بهشت زهرا (س) بدرقه شد.
در مراسم وداع با این نویسنده چهرههایی چون محمود دولتآبادی، حسین سناپور، هرمز علیپور، غلامحسین سالمی، اسدالله امرایی، یونس تراکمه، فرزانه طاهری، شهاب مقربین، حسن صفدری، یارعلی پورمقدم، محمود معتقدی، محمدحسن شهسواری، محمدجواد جزینی، شمس آقاجانی، گروس عبدالملکیان، اردشیر رستمی، مهدی یزدانی خرم، وحید پاکطینت، سیروس نفیسی، پوریا فلاح و… حضور داشتند.
محمود دولتآبادی در مراسم تشییع کوروش اسدی گفت: مرگ ناگهان از راه میرسد و انسان را غافلگیر میکند. سوال من این است انسانی که در موقعیت پختگی خود به عنوان یک نویسنده که از نوجوانی و جوانی در تلاش مشقت نوشتن بود، ناگهان غافلگیرانه از میانه خلوت ما برود. روزگار غریبی است. هیچ قشری به اندازه نویسندگان در دوره جدید تنها و بدخو نشده است. زمانی که میگویم بدخو، به خودم اشاره دارم.
محمود دولتآبادی در مراسم تشییع پیکر کوروش اسدی که دوشنبه پنجم تیرماه از مقابل خانه هنرمندان به سمت خانه ابدی او در قطعه نامآوران بهشت زهرا (س) برگزار شد، در سخنانی بیان کرد: فکر آزاردهندهای به من میگوید بنشین به گوشهای مانند تمام نیاکانت؛ برای اینکه رابطه اجتماعی به نحوی تغییر کرده است که شخص احساس میکند در آن جایی ندارد. من به آقای اسدی به عنوان یکی از چهرههای خوب “ادبیاتِ در حال شدن” نگاه میکردم و حیرت کردم، البته من تعجب نمیکنم؛ زیرا داغهای زیادی از نوجوانی تا به حال تجربه کردهام.
این نویسنده پیشکسوت با بیان اینکه نزدیکی چندانی با اسدی نداشته اظهار کرد: نمیتوانم درباره شخص او صحبت کنم. هستند در این جمع دوستانی که با او رفاقت داشتند. من به شخصه عمیقا متأسفم که آدم خوب و نویسندهای که میرفت تا درخششش از چهاردیواریهایش به بیرون ساطع شود، از دست ما و از دست جامعه نه چندان ثروتمند ادبی ما رفت. برای من سوال است که چرا و چه اتفاقی میافتد؟ به این ترتیب تأثر عمیق خود را به خاندان خلوت ادبیات بیان میکنم. تسلیت میگویم ابتدا به همسر ایشان “آتفه چهارمحالیان”، خانواده چهارمحالیان و خانواده اسدی. نمیدانم چرا زمانی که خبر از دست دادن کوروش را شنیدم، به یاد وقایع جنوب و غرب کشورم افتادم که همهچیز را شخم زد. کوروش یکی از تکههای پراکندهشده جنوب بود که در تهرانِ عجیب و غریب نتوانستند دوام بیاورد. به خانوادهاش تسلیت میگویم، به دوستانش، شاگردانش و به خودم.
او افزود: من چیز زیادی برای گفتن ندارم، دوستان من، ظرفیت بردباری خود را بالا ببرید. ما باید این دورهها را بهتر تحمل کنیم. ما همیشه در معرض بیهودگی هستیم، در ترکیب بیهودگی و رنج و در ترکیب بیهودگی و دشواریها. لحظاتی که همگان آن را احساس نمیکنند، بلکه دوستانمان این لحظات را حس میکنند، خراشیده میشوند و زخم برمیدارند. همه زخمها را باید تحمل کرد. من توصیه دیگری ندارم.
در بخش دیگری از این مراسم فرزانه طاهری، مترجم و مدیر بنیاد گلشیری درباره زندهیاد کوروش اسدی گفت: از لحظهای که خبر را شنیدهام، واژهای مدام در ذهنم میچرخد. همان که اسدی در خرداد ۷۹ در رثای گلشیری گفت؛ عفونت! عفونتی که گشیری را از پا انداخته بود. از او خواسته بودم سخن بگوید. در آن دوران بهت و حیرانی. آن روز هم به خوبی یاد داشتم که جنس کلام او همان است که باید باشد. جنس زندگی و زیستنش همان است که هرچه میگذرد کمیابتر میشود و جنس شرافتش او را یکی از بهترین انسانها و نویسندههای دوران خود کرده است.
او افزود: اسدی نویسندهای که گریخته از آبادان جنگزده، نوشتنش را به صورت جدی در زمانهای شروع کرد که بایست مینوشتند و کنار میگذاشتند. آن سالها در دهه ۶۰ و پنجشنبههایش و تمام زندگیاش به این تناوب فرساینده گذشت که بنویسد و و نوشتههایش رنگ چاپ نبینند، منتظر بماند و باز بنویسد تا دورهای کوتاه برسد و داستانهای نابش را به دست داستانخوانها برساند. اما تلختر میشود ذهنمان که در دورهای رفت که کارهای او پس از ۱۰ سال انتظارِ مجوز بیرون آمدند تا نشان دهد چه داستاننویسی است.
طاهری در ادامه اظهار کرد: او انتظارِ طاقتفرسا را تاب آورد و تن به حذف نداد و از اصولش دست نکشید. به روشهای بابشده برای معیشت که به روح داستان زخم میزند دست نیازید. هرگز ندیدم شکوه و ناله کند. انگار همه آنچه را میآزردش و آن لعنتی را که به قول خودش نویسنده ایرانی گرفتارش بود، در کنار کابوسها و خیالبافیهایش به داستانش میریخت و زخمهایش را به گوشهای میبرد و تیمار میکرد.
به گزارش ایسنا، هرمز علیپور و یارعلی پورمقدم نیز ضمن تسلیت به خانواده و جامعه ادبی، شعرهایی در رثای کوروش اسدی خواندند.
همچنین حسین سناپور داستاننویس متنی را که برای زندهیاد اسدی آماده کرده بود خواند. در بخشی از این متن آمده بود:
«من نمیخواهم تسلایی به کسی بدهم، نه به خانواده، نه به دوستان و نه به اهل قلم. تسلایی نیست که بدهم. هر چه هست، خشم است از این مرگهایی که مرگ نیستند، نفله شدناند، قربانی شدناند. گمان میکنم حتی بهتر است گریههایمان را نگه داریم تا مبادا خشممان خالی شود. خشم از این همه مصیبت، از مرگی که نویسندههایمان را جوانمرگ میکند و هر کدامشان را به کام خود میکشند. بیآنکه واقعا هنوز زندگی کرده باشند، بیآنکه واقعا عرضه کرده باشند آنچه را میتوانستند داشته باشند. بگذارید خشمگین باشیم از این وضعیت و از این سیاست و فرهنگی که مدام اهل قلم را جوانمرگ میکند، چه در کار و چه در حیات عادیشان. کوروش اسدی نه جمعهشب گذشته، که ذره ذره در تمام سالهای این چند دهه مرگ را تجربه کرد. وقتی که با آتشِ جنگ از زادگاهش کنده شد و وقتی که خانوادهاش از اطرافش پراکنده شدند. مجموعه “باغ ملی” را بخوانید تا ببینید حسرتهایش را. از آن گذشته، چطور در چند باغ نمادین کرده و با چه حسرتی و با چه زیبایی و فشردگیای هم.
کوروش وقتی حضور مرگ را تجربه کرد که اولین مجموعه داستان مجوزگرفتهاش در اواخر همین دهه ۶۰ را قبل از انتشار و به حکم همان ارشادی که مجوز داده بود خمیرشده دید و حسرت انتشارش به دلش ماند. مرگ را وقتی روز به روز و سال به سال تجربه کرد که تا حدود ۴۰ سالگی منتظر ماند تا «پوکهباز»ش چاپ شود، تا بتواند ببیند که شکل دادن به حسرتهای جوانی و پرسههای تنهایی جوانیهایی خودش و بسیار جوانهایی مانند خودش باید تا چند سال در کشوهای میزی که شاید نداشت، خاک بخورند. وقتی که دوباره برای انتشار همان «باغ ملی»اش که قرار بود یکی از بهترین مجموعههای دوران خودش باشد باز چند سالی صبر کرد، صبر کردنهایش که تمامی نداشت و در کار فرسودن روح و جانش بود. مثل حدود ۱۰ سال صبر کردن برای انتشار رمانش «کوچه ابرهای گمشده» و رد شدنهای مکررش در ارشاد و از این ناشر به آن ناشر بردن تا مگر به ترفند تغییر ناشر، این اولین رمانش مجوز بگیرد تا مگر آن همه حسرتها و دریغها از گمشدن کودکی و جوانی و زادرود محل دیده شدن پیدا کند … »
در بخش دیگری از این مراسم یونس تراکمه دیگر نویسنده حاضر در جمع با گفتن تسلیت به خانواده کوروش اسدی و افراد حاضر در مراسم، متنی را برای خواندن آماده کرده بود، اما به دلیل تالم زیاد نتوانست به صورت کامل آن را بخواند.
بخشی از متن این نویسنده به شرح زیر است:
دو سال پیش که برای وداع آخر با ابوالحسن نجفی به بهشت زهرا رفتم به این باور رسیدم که جلو رویم دارد آرام آرام خالی میشود و من هم در صف انتظار هستم. حالا کمی زودتر یا دیرتر، اما ما در صف قرارگرفتهها تنها دلخوشیمان به پشت سرمان است؛ به جوانان و میانسالانی که قرار است عرصه حیات را با وجودشان، با تخیلشان و با خلاقیتشان پر از نشاط کنند. آنچنان که جهان قابل زیستتر از آنچه هست باشد. به آخر خط رسیدهها فقط وقتی با رضایت چشم بر جهان میبندند که از پشت سرشان مطمئن باشند، اما غمانگیز زمانی است که برگردی و پشت سرت را خالی ببینی. ببینی کسی یا کسانی که قرار بود باشند تا تو آسودهخاطر خداحافظی کنی، زودتر از تو رفتهاند و تو ماندهای با حفرهای در مقابلت که گریزی از آن نیست و حفرهای مهیبتر پشت سرت. جهان بدون این پشتوانهها چه بیهوده و مهمل است…»
در مراسم وداع با کوروش اسدی افرادی همچون غلامحسین سالمی، اسدالله امرایی، شهاب مقربین، حسن صفدری، محمود معتقدیم، محمدحسن شهسواری، محمدجواد جزینی، شمس آقاجانی، گروس عبدالملکیان، اردشیر رستمی، مهدی یزدانی خرم، وحید پاکطینت، سیروس نفیسی، پوریا فلاح و… حضور داشتند.
زندهیاد کوروش اسدی ساعت ۲۳ روز جمعه (دوم تیرماه) در منزل شخصی خود در تهران درگذشت. «باغ ملی»، «بوکهباز»، «کوچه ابرهای گمشده» و «گنبد کبود» آثار منتشرشده از این نویسنده مطرح کشورمان است.
او در ۱۸ مرداد ۱۳۴۳ در آبادان زاده شد و شروع داستاننویسیاش از دوران نوجوانیاش بود. اسدی در سال ۱۳۶۶ یا ۱۳۶۷ اولین داستان جدیاش را نوشت که بعدها مجموعه داستان شد.
مجموعه داستان «باغ ملی» او در سال ۱۳۸۳ برنده چهارمین دوره جایزه گلشیری در بخش مجموعه داستان شده بود.
انتهای پیام