«نامزدی رئیسی از سر حسادت بود»
یک فعال سیاسی اصولگرا معتقد است: «بخش مهمى از جامعه اصولگرايى که از رئیسی حمايت جدى کردند از سر صدق و صفا نبود و البته بخاطر محتمل بودن آينده روشن ترى براى ايشان از سر حسادت صورت پذيرفت.»
گفت وگوی حسن بیادی با خبرآنلاین را در ادامه بخوانید؛
آقای بیادی! شما در جلسه اخیر همایش فصلی احزاب از اشکالات ساختاری احزاب در ایران و نیازمندی به تغییرات در این حوزه گفته بودید. به نظر شما نقش احزاب چقدر در مسائل جاری کشور اثر گذار است؟ آیا قوانینی که برای احزاب هست، در قانون اساسی یا آئین نامه هایی که نوشته شده، کافی است؟
قوانینی که برای احزاب در کشورمان موجود است، قوانینی نیست که سياستهاى مديريت اجرايى كشور و انتخابات ما را به سمت سیستم پارلمانی ببرد. یعنی احزاب ما فقط شکلی است به این صورت که گروهی با هم فعالیت می کنند و فقط موقع انتخابات ها است که از خودشان حرکتی نشان می دهند و نوعا هم تفکرها بیشتر مطرح است تا احزاب. می گویند اصولگرا، می گویند اصلاح طلب یا مستقل ويا معتدل، بنابراین تفکر بیشتر مطرح است تا خودِ حزب . در واقع اینها معضلاتی است که وجود دارد و باید روی اینها کار شود اما کجا؟ درحال حاضر احزاب نیستند که در انتخابات تاثیر می گذارند بلکه گروه هایی هستند که به صورت باندی شکل می گیرند و در انتخابات ها حضور پیدا می کنند و در این بین، باندهای متصل به قدرت و ثروتند که همیشه هم برنده صحنه هاى نابرابر رقابتهاى انتخاباتى و انتصابى اند؛ بنابراین این طرز انتخابات باعث این می شود که شایستگان بر سر کار نیایند و تفکر شایسته سالاری مستقر نشود و نوعا انتخابات ما دچار آسیب های جدی می شوند. فکر نمی کنم هیچ جای دنیا به این شکل انتخابات برگزار شود. بنابراین با توجه به اینکه ما بالغ بر 80 میلیون نفر جمعیت داریم، با این نوع انتخابات، بر سر کار آوردن افراد شایسته سخت خواهد بود و كما فى السابق اين معضلات وجود خواهدداشت.
بنابراین شما نقش باندهای قدرت و ثروت را در شکل گیری انتخابات ها بیشتر می دانید تا نقش احزاب. درست است؟
بله؛ علاوه بر اینکه انتخابات های ما ساختار خوبی ندارند؛ احزاب و جريانات سياسى و اجتماعي هم داراى قوانین فراگیری نمي باشند و در نتيجه موثر نبوده و انتخاباتها جولانگاه باندهای متصل به قدرت و ثروت مي شوند. علاوه براین معضلات پديده ناميمون دیگری به نام «مدیریت های جزیره ای» است كه این ساختار با توجه به قدرت، عزت ، رهبر، قانون اساسى، كشور و مردم خوبى که داریم به هیچ وجه در شأن جمهوری اسلامی نمي باشد. این نوع ساختار، نتیجه و حاصلی جز معضلاتی همانند فساد خانمان برانداز ادارى و اقتصادى که درحال حاضر بر کشورسایه شوم و نحسى كه افکنده، نخواهد داشت.
من این مثال را می زنم که وقتی يك یخچال را به مثابه یک ساختار فرض کنیم، چنانچه اين يخچال خراب باشد هر غذایی که داخلش بگذاریم، خراب می شود. افرادی که وارد دولت می شوند از آنجا که ساختار غلط است، تا حدودی می توانند حرکت کنند و اثرگذاری حزبی شان 5 الی 10 درصد است و بقیه ساختار دست خودِ دولت و حزب نیست. بنابراین هر دولتی که می آید از احزاب گریزان است یعنی احزاب نقش مستقیم در شکل گیری دولت ها و مجالس و شوراها ندارند. چراکه مجلس مان، مجلسی نیست که بتواند از طریق احزاب اداره شود. یا کلا اکثریت مجلس دست یک تفکر می افتد یا دست دولت و خیلی کم اتفاق می افتد که مجلس و دولت بتوانند بصورت اساسى و قانونى با هم هماهنگ شوند. لذا نه نقش مجلس آن چیزی هست که باید باشد و نه دولت و نه قوه قضائیه.
عليرغم اينكه آقاى روحانى در سطوح مختلف مديريتهاى امنيتى و تقنينى و دفاع مقدس بوده اند با ايشان برخوردهاى تخريبى و امنيتى ميكنند و اين درحالي است كه ايشان ساليان متمادى دبير و در حال حاضر رئيس شوراى امنيت كشور بوده و هستند. لذا من معتقدم که به سادگی می توانیم بیان کنیم که ما هیچ مسئول محبوبی در کشور نداریم و اگر هست، ظاهری است. چرا بايد اينطور باشد؟
یعنی شما راه چاره این موضوع را اداره مجلس به وسیله احزاب می دانید؟ آیا مجلس ما آمادگی پارلمانی شدن را از طریق احزاب دارد؟ یا بهتر بگویم که آیا توانایی این را داریم که نوع انتخابات مان را به سمت پارلمانی ببریم؟
این مدیریت جزیره ای تا تبدیل به یک مدیریت یکپارچه و پارلمانی نشود، هيچ سیستمى پاسخگوی مردم نخواهد بود و همانطور كه خدمتتان عرض كردم مردم این معضلات را هميشه درزندگى روزمره خود خواهند داشت و ضرر اصلی هم متوجه مردم خواهد بود. فلذا هر نوع فسادی حتی سیستماتیک در این مجموعه از مديريت جزيره اى پيش بينى و محتمل است. به عنوان مثال می بینید یک بخش از اداره کشور مربوط به اداره شهرها و مراکز استانهاست که واقعا این مدیریت جزیره ای به شکلی است که استانداران، فرمانداران و بخشداران هيچ اهمیتی برای نمایندگان مردم نيستند و نوعا متوسل به زور و قوه قهریه می شوند. یعنی در واقع مردم با یک تفکرات منسوخ مواجه بوده و نوعا استانهای ما با تفکر امپراطوری اداره می شود و دخل و تصرفهایی که در بخش مشارکتهای مردمی صورت می پذيردكه نقش مردم را فقط در زمان انتخابات مي توان مشاهده نمود. الان شهرهای ما به خاطر وجود مدیریت های جزیره ای با چالش های جدی مواجه اند و همین عمل بسترهای لازم را برای وقوع جرم و نهايتاً ايجاد فساد براى مسئولين و نارضایتی براى مردم مهیا می کند. ما اگر یک سیستم پارلمانی داشته باشیم، شهرهای مان یک دولت به نام دولت محلی خواهند داشت و یک پارلمان به نام پارلمان شهری و مشارکت مردم در سطح عالی اتفاق خواهد افتاد. مثلا جریان اصلاح طلب را می بینیم که دم از مردمسالاری می زنند درحالی که باندهاى نامربوط نمی گذارند لوازم مردمسالاری فراهم شود و فقط تنها چیزی که اتفاق می افتد، اعتراض است و اعتراض. اصولگرایان هم از اين معضل ناميمون مستثنى نيستند و نوعا با مدیریت های جزیره ای بیشتر موافقت دارند تا مدیریت های یکپارچه.
حل این معضلات وظیفه کیست؟ منظورم این است که آیا این خود اعضای جناح های سیاسی نیستند که باید از مدیریت های جزیره ای به مدیریت های یکپارچه رو بیاورند؟
به نظرم حل این معضلات با سران نظام است؛ به این معنا که اگر سران نظام اعتقادی به این مسائل داشته و قبول كنند که این معضلات با این سیستم مدیریتی قابل حل نیست، حتما این اتفاق مخصوصا در مجلس خواهد افتاد. نظرم این است که این نوع مجلس ما قادر نیست هیچ مشکلی را از کشور حل کند و هميشه به روزمره گى دچار است و به همين دلیل مجلس مان هم با اين نوع مديريت امپراطوری و متاثر و متصل به باندهاى قدرت و ثروت ره به جايى نخواهد برد و اثرگذاری خودشان را با آن اختیارات محدودی که دارند به حداقل هميشگى خواهند رساند.
ظاهرا شما در همایش خانه احزاب با اشاره به همین ناکارامد بودن سیستم پارلمانی ما درمورد فضای امنیتی اشاره کرده بودید که بعضا هر صحبتی که می شود از آن برداشت امنیتی می شود. اکنون که بحث دولت تفنگ از سوی آقای روحانی هم مطرح شده است، این موضوع می تواند به محلی برای گفت وگو برای کاهش فضای امنیتی کشور بدل شود؟
خودِ آقای روحانی و اكثريت نزديكانشان یک فرد امنیتی هستند در صورتى كه نظر بنده مربوط مي شود به يك تفكر افراطى كه با عملكرد ناشايست و به دور از انصاف و قانون خود عامل ناهنجاريهاى كاذب فرهنگى و اجتماعى مي شوند و در واقع جمع ناامنى را در سطوح مختلف زندگى مردم و جامعه سياسى ايجاد مي كنند.
ولی ایشان همیشه بر فضای غیرامنیتی تاکید داشته است. منظورتان از اینکه خود آقای روحانی هم شخصیت امنیتی است، چیست؟منظور من اين است عليرغم اينكه آقاى روحانى در سطوح مختلف مديريتهاى امنيتى و تقنينى و دفاع مقدس بوده اند با ايشان برخوردهاى تخريبى و امنيتى ميكنند و اين درحالي است كه ايشان ساليان متمادى دبير و در حال حاضر رئيس شوراى امنيت كشور بوده و هستند. لذا من معتقدم که به سادگی می توانیم بیان کنیم که ما هیچ مسئول محبوبی در کشور نداریم و اگر هست، ظاهری است. چرا بايد اينطور باشد؟
چرا بايد این سیستم معيوب را ادامه داد و چرا بعضى از مجريان و تصميم سازان تماميت خواه باعث دو قطبى شدن و ايجاد دوگانگى بين مردم ميشوند تا مردم حس کنند که کشور امنیتی اداره می شود. براى وجود همین سیستم ناقص است كه باعث می شود که کسی جرات نکند بگوید که من حزبی هستم کمااینکه هیچ دولتی تاکنون اذعان نکرده که متعلق به کدام حزب است. هیچ نماینده مجلسی هم نگفته که متعلق به کدام حزب است و همانطور كه مشاهده ميفرمائيدبه تفکر و باند خود اشاره می کنند. در این سیستم است که هر کسی انقلاب، نظام و رهبری را مصادره به مطلوب و از آن سوءاستفاده می کند و چنانچه كسى صحبت و نظر مخالفى ايراد کند فورا به ضدنظام، ضدولایت فقیه یا ضدانقلاب متهم خواهد شد. بنابراین امنیتی از نوع و جنس فعاليتهاى صادقانه وزارت اطلاعات نیست بلکه از لحاظ تفكر ضد امنيتى كاذب است كه خود دستگاههاى نظارتى و امنيتى از آثار شوم اين معضل مستثنى نيستند.
آقای بیادی! به بحث انتخابات ورود کنیم. شما در زمان انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری گزینه هایی مثل آقای قالیباف را برای آینده سیاسی کشور گزینه مناسبی ارزیابی کرده بودید. منظورتان از این آینده سیاسی بهتر چه بود؟
البته من به شرط و شروط هایی آقاى قالیباف را بهتر معرفی کردم. به شرط اینکه اصولگرايان در سیستم سیاسی مطلوبی که مورد قبول جامعه بزرگ اصولگرايان باشد قرار نداشتند و درميان افرادى كه مطرح بودند فقط اقاى دكتر رضايى و دكتر قاليباف ظرفيت اين سمت را دارا بودند. اما همانطور كه پيش بينى كرده بودم اين بزرگواران قربانى تصميمات غلط و خودخواهى دوستان و مشاوران بى تدبيرخود شدند.
یکی از شرایط رئیس جمهور این است که از رجل سیاسی و مذهبی باشد. اما بسیاری از کاندیداهای ما رجل اجرایی هستند و نه رجل سیاسی و مذهبی. از این 6 نفر نامزد ریاست جمهوری در انتخابات اخیر، به نظرم 3 نفرشان یا رجل سیاسی نبودند و یا رجل مذهبی نبودند و برخی هم که نه رجل سیاسی بودند و نه رجل مذهبی.
آقای رضايى و قالیباف برای آینده سیاسی کشور چه ظرفیت هایی داشتند که در این انتخابات سوخته شد؟ البته شما ورود آقای قالیباف را به عرصه رقابت های انتخاباتی مناسب ارزیابی کرده بودید اما در عین حال پیش بینی کرده بودید که آقای روحانی برنده خواهد شد.
یکی از نتایج این سیستم معيوب در مديريت سياسى كشور که مشغول کار و فعاليت درآن هستیم علاوه بر فرصت سوزی های زیاد، آسیب به سرمایه های نیروی انسانی قابل توجه است. اشخاصی مثل آقایان رضايى و قالیباف به همین راحتی بر سر کار نيآمده و تجربه کسب نکرده اند، حداقل ٣٨ سال زحمت و فداكارى و تلاش را نباید به همين سهولت با دو تا مناظره طوری ضایع کنیم که مسئولین ما در پست های دیگر سازمانی هم قرار نگیرند و اگر هم قرار گرفتند به عنوان یک دشمن یا مخالف و اپوزیسیون قرار بگیرند. کشور ما نیاز به وحدت دارد ولی چرا سیستم مديريتى کشورمان بصورت عادى تولید تفرقه می کند؟
این نشان می دهد در این سیستم که آقای روحانی موفق شده، چنانچه قالیباف هم موفق می شد، باز همین انتقادات وجود داشت. یعنی همین درگیری هایی که الان وجود دارد همان جرياناتى که در زمان آقای احمدی نژاد اتفاق افتاد تکرار می شد و این سوال مرا هیچکس پاسخ نداده که چرا اصولا روسای جمهور و مسئولين رده يك ما پس از پايان ماموريتشان محبوب نمى مانند؟ مقام معظم رهبری هم اگر محبوب مانده، به این دلیل است که در میانه راه، بلطف خدامسئولیت رهبری را عهده دار شدند. چون زمانی که معظم له رئیس جمهور بودند بخاطر نوگرايى و تفكرات اصلاح گرانه و قاطعيت خود، مخالفین جدی داشتند.
هنوز یادمان نرفته در مجلس دوم مخالفت ها کمتر از الان نبود و تهدیدهایی که آن موقع می کردند هم کمتر از الان نبود. بنابراین به نظرم سیستم اشکال دارد و نه اشخاص و بالاخره این سیستم کاری می کند که انسان نتواند انتقاد کند. درواقع تولید نابسامانی می کند و یکسری را مجبور به انتقاد و اعتراض و مقابله کردن می کند یا اینکه قوانین طوری است که هرکسی به راحتی می تواند از آن عبور كند. حال سؤال اينجاست كه آیا در مورد تخریب یا تهدید قانون براى همه يكسان اجازه داده است؟ خیر. در اخلاق سیاسی و دینی ما هیچ جا اجازه تخریب به کسی داده نشده ولی می بینیم که به راحتی مسئولين گذشته و حال و حتى آينده را تخریب می کنند. حتی صداوسیما و بعضی رسانه های مکتوب که ملی هستند، به باندهای قدرت و ثروت وابستگی پیدا کرده و نمی توانند جایگاه اصلی شان را در این سیستم پیدا کنند.
منظورتان از اینکه گفتید با دو تا مناظره نباید کسانی که بيش از ٣٨ سال زحمت کشیده اند را کنار گذاشت، چیست؟
کلا من با سیستم سلبی مخالفم. یکی از شرایط رئیس جمهور این است که از رجل سیاسی و مذهبی باشد. اما بسیاری از کاندیداهای ما رجل اجرایی هستند و نه رجل سیاسی و مذهبی. از این 6 نفر نامزد ریاست جمهوری در انتخابات اخیر، به نظرم 3 نفرشان یا رجل سیاسی نبودند و یا رجل مذهبی نبودند و برخی هم که نه رجل سیاسی بودند و نه رجل مذهبی. یعنی بهترین رجل اجرایی کشور بودند بنابراین به نظرم برداشت از این قانون می تواند متفاوت باشد. الان از من سوال کنید که به نظر شما بین این 6 نفر کدام یک این مصداق را داشتند؟ پاسخ تنها به آقایان روحانی و میرسلیم معطوف خواهد شد که هم رجل سیاسی بودند و هم رجل مذهبی.
بقیه یا رجل سیاسی بودند و یا رجل مذهبی و هر دو خصوصیت را با هم نداشتند. ضمن اینکه انتظاراتی که می توان از یک رئیس جمهور داشت نیز در آن مناظره ها کامل مشخص شد. با کمی دقت درمییابیم که یکی از دلایل موفقیت کشورهای در حال توسعه این است که تحصیلات و تجربیات رئیس جمهورها نوعا از جنس علوم انسانی است و یکی از موفقیت های كشورهاى دنیا همین است. به نظرم بالای 90 درصد رهبران دنیا و روسای دولتها،نوعا از جنس علوم انسانی هستند. اگر هم از این جنس نباشند، از طریق حزب آمده اند و حزب هم به شکلی به مردم متصل بوده و جنس مردمی دارد. یکی از موارد موفقیت در این انتخابات اخيراذعان به جرأت و اقتدارحزب موتلفه به داشتن نماینده (میرسلیم) بوده است.
درواقع به نظرم این شروع خوبی بود که حزب موتلفه به طور مستقل یک نفر را معرفی و شورای محترم نگهبان نیز تائید کرده است. یعنی از طریق باندها نیامده اند اما آقایان روحانی، قالیباف، جهانگیری و هاشمی طبا نمی توانند بگویند از طریق کدام حزب آمده اند. آیا آقای روحانی از طرف حزب اعتدال و توسعه آمده؟ آیا این حزب چنین ظرفیتی واقعى در انتخابات هاى قبل دارد و يا به دلیل اینکه آقای روحانی انتخاب شده این حزب قدرت گرفته یا اینکه قدرت داشته و منجر به پیروزی آقای روحانی شده است؟ اینها سوالاتی است که مجلس، وزارت کشور و مجمع تشخیص مصلحت نظام باید روی آن کار کنند و به همین راحتی هم اتفاق نمی افتد. الان فرهنگ مدیریت جزیره ای جا افتاده و تا بخواهد یکپارچه شود، زمان می برد. به دولت، مدیریت یکپارچه می گویند اما سازمانهای دیگر که هرکاری می خواهند می کنند، آیا پیرو مدیریت اقتصاد و سیاست و فرهنگ ما هم در راستاى مديريت يكپارچه است؟ یعنی همه یک حرف را می زنند؟ یا هر کسی یک حرفی می زند؟ اینها آسیب است. نه چپ و نه راست هیچکدام این معضل را حل نکرده اند و هر کسی با یک شعار آمده و آن شعار را هم محقق نکرده و هر کاری که خواسته اند با مجلس کرده اند و این امر نامبارك براى ديگر زمينه هاى كشوردارى مستثنى نبوده است و تنها درصد این معضلاتشان کم و زیاد بوده است.
پس اگر اینگونه است، در مورد ظرفیت آقای قالیباف توضیح بفرمایید که چرا ایشان را گزینه خوبی برای انتخابات می دانستید با اینکه کاندیدای حزبی هم نبوده اند؟ به نظر شما اگر ایشان در این سیستم بالا می آمد درحال حاضر بهتر از آقای روحانی بود؟
چون تغييرات مستلزم زمان طولانى است و در مقابل تغيير مقاومت صورت مى پذيرد لذا مجبوریم در این سیستم کار کنیم. من نگفتم که چه کسی رای می آورد بلکه در پاسخ به این سوال که چه کسی ظرفیت بهتری در میان اصولگرایان دارد، به آقای قالیباف اشاره کردم. حتی گفتم با اینکه انتقادات جدی نسبت به ایشان دارم ولی در بین کسانی که مطرح هستند از دو نفر نام بردم که یکی آقای رضایی و دیگری آقای قالیباف بود که با عدم حضور آقای رضایی بخاطر بى مهری هايى كه از سوى اصولگرايان تماميت خواه صورت پذيرفت، روی آقای قالیباف تاکید کردم که اگر کسی در کنار آقای قالیباف طرح شود، صلاح نمی دانم که ايشان رقابت را ادامه دهد ولی اگر به تنهایی مطرح شوند، امید اینکه به دور دوم بروند، هست اما با این شواهد و قرائن آقای روحانی رای می آورد چراکه می دانستم فقط آقای قالیباف نمی آید و درواقع ابتدا ايشان را کوچک و تحقيرمی کنند و بعد به او پيشنهاد كناره گيرى ميدهند. درواقع با توجه به اینکه این اتفاقات را محتمل می دانستم به نظرم شانس آقای روحانی بیشتر بود. چون آن کسانی که طراح جمنا هستند با آقای قالیباف مخالف بودند يعنى اهدافى را كه پيگيرى می کردند و نتيجه رأى گيريهايشان تقريباً از پيش تعيين شده بود.
چطور رای می گیرند که آقای بذرپاش یا آقای زاکانی بالاتر از آقای قالیباف و رضايى هستند؟ این نشان دهنده این است که باندهای قدرت و ثروت به مطرح شدن آقای قالیباف رضایت نداشتند.
آن کسانی که طراح جمنا هستند با آقای قالیباف مخالف بودند يعنى اهدافى را كه پيگيرى می کردند و نتيجه رأى گيريهايشان تقريباً از پيش تعيين شده بود. چطور رای می گیرند که آقای بذرپاش یا آقای زاکانی بالاتر از آقای قالیباف و رضايى هستند؟ این نشان دهنده این است که باندهای قدرت و ثروت به مطرح شدن آقای قالیباف رضایت نداشتند.
در مورد آقای رئیسی چطور؟
به نظر بنده آقای رئیسی هم مستقل آمد وحداقل اينكه از طریق جمنا نیامد بخش مهمى از جامعه اصولگرايى از ايشان حمايت جدى کردند اگرچه آوردن و حمايت ايشان از طرف پشت پرده ايها از سر صدق و صفا نبود و البته بخاطر محتمل بودن آينده روشن ترى براى ايشان از سر حسادت صورت پذيرفت.
ولی جمنا از آمدن ایشان به انتخابات حمایت کرد…
چه حمایتی؟ آمدن آقای رئیسی و کارش هیچ ربطی به جمنا نداشته است. چون تماميت خواهان در جمنا سیستم و ساختار معیوبی داشتند والا جمنا می توانست بيش از اين موفق شود اما از آنجا که یک باند 5 نفره پشت سر جمنا بود، بلا تشبيه بقیه به مثابه عروسک خیمه شب بازی بودند. وقتی افراد شایسته جزو نفرات آخر در رای گیری جمنا رای می آورند، این نتيجه نشان می دهد که کاندیداها از پیش تعیین شده بودند.
همان زمان انتخابات گفته می شد اگر رییسی کنار می رفت و قالیباف در انتخابات می ماند، قالیباف رای بیشتری داشت. شما هم این موضوع را قبول دارید؟
بله؛ دلیلم هم محاسباتی است. به نظرم با کناره گیری آقای قالیباف کسانی که قرار بود به ایشان رای دهند به آقای روحانی رای دادند و نه به آقای رئیسی! همانطور که قبلا هم گفتم با کنار رفتن آقای قالیباف نباید انتظار داشته باشیم که آرایش به سبد آقای رئیسی سرازیر شود و این اتفاق هم افتاد. ولی اگر آقای رئیسی کنار می رفت، حتما 95 درصد آرایش در سبد آقای قالیباف ریخته می شد. این یک اشتباه استراتژیک بود که انجام دادند. اگر این اتفاق می افتاد که رییسی به نفع قالیباف کنار می رفت به نظرم حداقل 20 میلیون رای می آورد! یعنی حضور آقای رئیسی باعث شد که انتخابات به دور دوم کشیده نشود.
پس درواقع ظرفیت های لازم برای جمع آوری آراء در آقای رئیسی وجود نداشت؟
بله وجود نداشت. نظر من این است والا من با آقای رئیسی رفاقت دارم. تنها تحلیلم را بیان می کنم ولی اینکه به چه کسی رای دادم، مخفی است. شاید به کسی دیگر رای بدهم ولی می دانم دیگری رای می آورد اما وظیفه ام این است که به شایسته رای دهم. نزد خودم عهد کرده ام به کسانی رای دهم که در دفاع مقدس حضور داشته اند. یعنی زمانی که کشور نیاز به جانفشانی داشته به میدان آمده اند.
اما بعد از انتخابات دیدیم که اصولگرایان روی پشتوانه 16 میلیونی رای آقای رییسی تاکید زیادی می کنند و می گویند روحانی باید به این تعداد رای توجه داشته باشد…
به نظرم اصولگرایان اگر قبول دارند که سال 88، 24 میلیون رای آوردند و الان 16 میلیونیا باید بگویند که آن 24 میلیون غلط بوده یا اینکه 8 میلیون ریزش رای داشته اند. درواقع باید اعتراف کنند که به نظرم 8 میلیون ریزش داشتند. درواقع این 16 میلیون برایشان حُسن نیست.
آمدن آقای رئیسی و کارش هیچ ربطی به جمنا نداشته است. چون تماميت خواهان در جمنا سیستم و ساختار معیوبی داشتند والا جمنا می توانست بيش از اين موفق شود اما از آنجا که یک باند 5 نفره پشت سر جمنا بود، بلا تشبيه بقیه به مثابه عروسک خیمه شب بازی بودند.
پس به نظر شما ریزش رای داشتند و زیاد هم نباید روی این 16 میلیون رای حساب کنند و انتظار داشته باشند که آقای روحانی آنطور که آن ها می خواهند اصولگرایان را در کابینه لحاظ کند؟
با توجه به افزایش تعداد رای دهندگان نسبت به دور قبل باید بسنجند. زمانی که آقای خاتمی 20 میلیون رای آورده بود، مانور زیادی انجام دادند ولی این دوستان ما در دو طرف متاسفانه به دنبال رای حداقلی هستند. یعنی به نظرم مناظره ها یک توطئه ای بود که از بیرون هدایت می شد که انتخابات و رای گیری به حداقل مشارکت مردم برسد و دو طرف پیروزی شان را در رای حداقلی می دانستند. به همین دلیل مناظره ها به سمتی رفت که مردم منزجر و متنفر شوند و پای صندوقهای رای نیایند.
تنها کسی که با این مطلب مبارزه می کرد، مقام معظم رهبری بود که می فرمود حتی اگر با من هم مخالف هستید، رای دهید چون کشور، کشور خودتان است. یعنی منفصفانه ترین نظر، نظر ایشان بود که باید مشارکت مردمی باشد چون دنیا روی مشارکت عمومی ما نظر دارد. لذا ما دیدیم که حتی تا ساعت 12 شب صف های 500 متری وجود داشت. معتقدم یک نقص جدی وجود دارد چرا که مردم تمام افکار مسئولین ما را با این میزان حضورشان بهم زدند. یعنی برغم تاکید مقام معظم رهبری بر مشارکت عمومی مردم به کوتاهی مجریان امور در این زمینه منتهی شد. البته نه از روی عمد ولی پیش بینی این مقدار حضور را نمی کردند. چون فکر می کردند که آن مناظره ها باعث شده که مردم کمتر بیایند و از آنجا که دید حداقلی داشتند و مسئولین برگزاری انتخابات همه چیز را حداقلی دیده بودند ولی مردم حضور حداکثری داشتند. به نظرم در مناظره ها، ترامپ برنده شد اما در انتخابات مردم و رهبری. یعنی به قدری در مناظرهها بد عمل کردند که فرقی نداشت اگر ترامپ به جای یکی از کاندیداها حضور داشت! ما که آنها را می کوبیم و بدی شان را می گوییم پس اینها با ترامپ چه فرقی داشتند؟
آقای بیادی! بعد از مناظرهها به نظر میرسید که آقای قالیباف با تندرویهایش مثل مطرح کردن دولت 96 درصدی در واقع خودش شانسش را از خودش گرفت. شما این موضوع را قبول دارید؟
به نظرم مناظره ای که صورت گرفت در شأن جمهوری اسلامی نبود. یعنی مناظره های سال 92 معقول تر از 96 بود چون در سال 92 مناظره ها تا حدودی برنامه ای تر طرح شد. به نظرم مناظره ای که در سال 96 صورت گرفت، به مخاصمه بیشتر شبیه بود تا مناظره! حتی در مصاحبه ای گفتم که جا داشت ترامپ از این دوستان ما در این مناظره تشکر کند برای اینکه تمام معضلات و ضعفهاى جامعه ما را شفاف برای دشمنان رو کردند که اینها براحتی بتوانند برعلیه ما کار کنند. یعنی نقاط ضعف را به شکلی خصمانه مطرح کردند که دشمنان ما باور کردند که این کشور هیچ ثباتی ندارد درصورتی که اینطور نیست! اگر در مناظره ما یک مقدار کارشناسی تر و با برنامه حرف می زدیم و درواقع برنامه ها را نقد می کردیم، به این نتیجه می رسیدیم که اگر جای آقای روحانی، آقای قالیباف هم باشد همین مشکل است.
اگر آقای میرسلیم هم باشد، همین معضلات است و با هم به این نتیجه می رسیدند که این جامعه به کدام سمت برود و به عنوان یک کاندیدا به مردم ثابت کنند که این برنامه ها را براحتی می توانند پیاده کنند نه اینکه با تحقیر و تخریب افراد مطرح ظرفيت خودمان را ثابت کنیم. بدون استثناء هر بار که به عنوان یک شهروند جمهوری اسلامی شاهد این مناظره ها بودم، احساس تحقیر کردم و حس کردم کسانی که به عنوان کاندیدا در انتخابات شرکت کردند به طور مستقیم به مردم توهین می کنند. اگر بحث 96 درصد و 4 درصد را مطرح می کنیم خودمان جزو کدام درصد هستیم؟ من با این نظر آقای قالیباف مخالف بودم اگرچه باندهای متصل به قدرت و ثروت چه چپ و چه راست وجود دارند و در حق مردم مستقیماً ظلم می کنند و در انتصاب ها و تعيين قدرت و اقتصاد دست دارند. در صداوسیما و در هر نقطه ای از جاى جاى كشور که قدرت و امکاناتی وجود دارد اینها هم حضور دارند و هم اثرگذارند. من این اعتقاد را دارم اما چه کسانی باید مانع اینها شود؟ آیا با شخص مبارزه کردن این اتفاق می افتد؟ به نظرم خیر. آن کسانی که فکر می کنند دلشان می سوزد و می توانند کاری کنند اول باید روی سیستم کار کنند نه روی افراد. اگر الان فساد اداری در کشور ما خانمان برانداز شده به دلیل عدم سیستم پاک است. سیستم ما سیستمی نیست که پاسخگوی جامعه باشد در حالی که در ابتدا باید مسیر راه را مشخص کنیم. من معتقدم ما چند تا دولت داریم و یک دولت نداریم. ما در قانون داریم که رئیس جمهور نفر دوم کشور است اما در عمل اینطور نیست.
پس شما هم مطرح کردن دولت 96 درصد و 4 درصد را تندروی میدانید…
نه، چون دوستان دیگر هم در سایر زمینهها تندروی داشتند. همانطور که گفتم بدون استثناء با گفتمان همه کاندیداها احساس ننگ و خجالت می کردم. البته تا حدودی آقایان هاشمی طبا و میرسلیم معتدل بودند که آنها هم در بحث جناحی تقوا را کنار گذاشته و وارد جرگه دعوا می شدند. به نظرم ساختار باید درست شود تا اینها هم درست شوند. این ساختار انتخابات و مدیریت اجرایی کشور در شأن مردم خوب ایران نیست. یعنی نقش و اثرگذاری مردم در مشارکت های عمومی مشهود نیست به طوری که کدام کار دست مردم است؟ بخش خصوصی نابود شده، بخش دولتی فساد اداری دارد و مردم کجای کار هستند؟ پول های مردم را بانک خورده و کسی پاسخگو نیست. چه کسی به موسسات مالی اعتباری مجوز داده است در حالی که یک بقالی بدون مجوز اجازه کار ندارد و پلمپ می شود چطور این معضلات رخ داده و هیچکس هم پاسخگو نیست؟!
کسانی که در مورد احمدی نژاد صحبت می کنند به نظرم او را نشناخته اند. من همیشه گفته ام که 50 درصد از ظرفيتهاى بالقوه اقاى احمدی نژاد را ندیده اید و به نظرم او فردی ناشناخته،پيچيده و غير قابل پيش بينى است و جایگاهش هم دربين مردم به هردليلى از مسئولين دیگر در جامعه كمتر نیست.
آقاى بیادی! چرا آقای جلیلی بیشتر به جای آقای رئیسی حرف می زند و از دولت در سایه می گوید. گویی نشان می دهد که رئیسی قصد بازگشت به آستان قدس را دارد اما جلیلی می خواهد که او را در صحنه سیاسی حفظ کند. آیا آقای رئیسی ظرفیت نامزدی در چهار سال آینده را دارد؟
ببینید! فقط آقای جلیلی نیست که اين چنين حرف می زند، خیلی ها هم آنچنانى حرف می زنند دليلش هم اين است كه براساس يك برداشت ناميمون از سياست نوعا قدرت، القای دانایی میشود. اگرچه این یك ضرب المثل در دنیای سياست است که می گویند قدرت، القای دانایی می کند. کسی که احساس قدرت می کند، فکر می کند که خیلی می فهمد و این توهم فهم، شخص را به زمین می زند و به انحراف می برد. در انتخابات دیدیم کسانی که افکاری را برای مردم قبول نداشتند اما برای رای آوری متوسل به هر چیزی که بگویید، شدند. بالاخره آقای رییسی براى خود ظرفیتى بوده که 16 میلیون رای آورده است.
اما شما اشاره کردید که اصولگرایان نباید روی این تعداد رای تاکید داشته باشند. در این صورت رییسی می تواند در 4 سال آینده نامزد اصولگرایان باشد…
این را نمی دانم ولی به نظرم اصولگرایی افول کرده مگر اینکه گروه جدیدی با یک تفکر جدیدی بیایند که آنهم به دور از ذهن است مگر بامديريتى عاقلانه و پرهيز از هر نوع ویژه خواری و تمامیت خواهی.
چرا به نظرتان اصولگرایی افول کرده است؟
به دلیل نتیجه چند دوره انتخابات گذشته. یعنی انتخابات های ریاست جمهوری یازدهم، مجلس، ریاست جمهوری دوازدهم و شورای شهر پنجم.
مناظره ها یک توطئه ای بود که از بیرون هدایت می شد که انتخابات و رای گیری به حداقل مشارکت مردم برسد و دو طرف پیروزی شان را در رای حداقلی می دانستند. به همین دلیل مناظره ها به سمتی رفت که مردم منزجر و متنفر شوند و پای صندوقهای رای نیایند. تنها کسی که با این مطلب مبارزه می کرد، مقام معظم رهبری بود.
آقای عطریانفر چندی قبل گفتند که اصولگرایان دنبال یک احمدی نژاد دیگر هستند که آن چهره آوانگارد را داشته باشد تا بتواند قدرت رای آوری بیشتری داشته باشد. شما این موضوع را قبول دارید؟
کسانی که در مورد احمدی نژاد صحبت می کنند به نظرم او را نشناخته اند. من همیشه گفته ام که 50 درصد از ظرفيتهاى بالقوه اقاى احمدی نژاد را ندیده اید و به نظرم او فردی ناشناخته،پيچيده و غير قابل پيش بينى است و جایگاهش هم دربين مردم به هردليلى از مسئولين دیگر در جامعه كمتر نیست. اگرچه من منتقد جدى ايشان بوده و هستم اما اوجایگاه ویژه ای در بین مردم و حتی اصلاح طلبان! دارد البته شايان ذكر است كه تفکر آقای احمدی نژاد به اصلاح طلبان بیشتر شبیه است و تقريباً همانند بعضى از اصلاح طلبان رادیکال است تا اصولگرايان .
اما از همان ابتدا اصلاح طلبان با احمدی نژاد رابطه حسنه ای نداشتند! چطور این دو را شبیه به هم می دانید؟
دلیل نمی شود چراکه در بین اصولگرایان هم با هم کارد و پنیر هستند. مگر اصولگرایان با احمدی نژاد خوب هستند؟ اصلا شما چرا و به چه دليل می گویید احمدی نژاد از جامعه باصطلاح معروف به اصولگراست؟!
در این چند سال اخیر که اصولگرایان دست از حمایت او کشیده اند او هم دیگر تمایلی به این جریان ندارد اما قبلا خود را در جرگه اصوگرایان می دید. نظر شما غیر از این است؟
من نگفتم آقای احمدی نژاد اصلاح طلب است اما گفتم که تفکراتش خیلی شبیه به تفکرات اصلاح طلبان راديكال است؛ با اين تفاوت که شیوه اجرایش با آنها فرق دارد. اصلاح طلبان خیلی روی مردم و رای مردم تاکید دارند اما اقشاری که بیشتر دنبال آقای احمدی نژاد هستند، اقشار محروم جامعه اند. منتها با این تفاوت که در این مناظره ها دیدیم که با طرح یک سری از محرومیت ها که توسط این کاندیداها مطرح شد، تحقیر و کوچک کردن مردم و بدبخت نشان دادن آنها بود درحالی که آقای احمدی نژاد محرومیت مردم را در عین قدرت و عزت طرح می کرد. یعنی مردم ما یک مردم قانعی هستند که عدالت اجتماعی در بین آنها مستقر نشده و یکسری در بين محدودى از مسئولين و هم كيشانشان ویژه خواری می شود.
منتها دوستان با طرح مسائل دیگر از محرومیت مردم سوءاستفاده می کردند. آقای احمدی نژاد محرومیت مردم را لمس می کرد و با برنامه هایش هم نشان داد که قدمهایی برای مردم برداشته یعنی بخش های محروم بر این نکته معتقدند. هرچند که رفتار او را پوپولیستی معنا می کنند اما این به معنای گول زدن مردم نیست درحالی که ما الفاظ را به نفع خودمان مصادره به مطلوب می کنیم. مثل دیکتاتوری که بد نیست،یک نفر دیکته می کند و نامش مدیریت واحد است اما دیکتاتوری را می توان به وحشی گری هم استناد کرد همانطور که در شيوه مردمسالاری می توان اینگونه استناد کرد و آن را بی دینی خواند! ما الفاظ را زيادى مصادره به مطلوب می کنیم. اما آقای احمدی نژاد واقعا دلش با مردم بود و خودش همان زندگی که اول داشت را هنوز هم دارد.
آقای احمدی نژاد محرومیت مردم را لمس می کرد و با برنامه هایش هم نشان داد که قدمهایی برای مردم برداشته یعنی بخش های محروم بر این نکته معتقدند. هرچند که رفتار او را پوپولیستی معنا می کنند اما این به معنای گول زدن مردم نیست درحالی که ما الفاظ را به نفع خودمان مصادره به مطلوب می کنیم.
یعنی شما میزان خسارت هایی را که طی هشت سال مدیریت دولتهای نهم و دهم به کشور وارد شد قبول ندارید؟
من در همين زمينه ها نسبت به او انتقاد دارم و اولین نفری بودم که در مورد معضلات تصميمات او بطور منصفانه صحبت کردم. درحاليكه قبل از انتخاب آقای احمدی نژاد بعنوان رئيس جمهورافرادی بودند که بدترین فحشها و ناسزاهاى بدى را به او و همه کسانی که از ایشان حمایت می کردند ميدادند و، برخورد می کردند اما هنوز یک هفته از پیروزی ایشان نگذشته بود، همگی طالب پست بودند و آنقدر پررو بودند كه رفقای خودشان را هم معرفی می کردند و خودشان رفتند وزارت گرفتند در حالی که بدترین عملکردها را هم داشتند و نمونه هایش را هم در نوع برخورد آقای احمدی نژاد با آنها دیدیم.
یکی از آثارش همین اختلاس سه هزار میلیاردی بود که اتفاق افتاد. یا بحث سیاست خارجی و خیلی جاهای دیگر در بحث های مربوط به بازرگانی. باور کنید بالغ بر 50 نفر که اعلام آمادگی برای همکاری با آقای احمدی نژاد کردند با وی مخالف بودند. فقط چون تشنه قدرت بودند، پست گرفتند و ایشان را هم خراب کردند. یکی از اعتراضات من به ايشان این بود که آینده دولتش را تصویر کردم و از ایشان جدا شدم والا آقای احمدی نژاد بسیار ظرفیت بالایی برای خدمت به مردم و جوانان داشت. اگر به شما بگویم که برای جوانان چه کارهایی کرد، تعجب می کنید. طی دو سال کار در شهرداری به 200هزار نفر، مبالغی بالغ بر دو میلیون تومان وام داد که در مقایسه با نرخ تورم الان 20 میلیون برآورد می شود.
آیا شما قبول ندارید همین موضوع که دو میلیون تومان در سال 82 الان معادل 20 میلیون تومان است ، نتیجه عملکرد ضعیف احمدی نژاد در 8 سال مدیریتش بر کشور است؟!
اجازه دهید اگر بخواهید اینطور ادامه دهید باید از اول انقلاب را بررسی کنید. دلار 7 تومانی را چه کسی به اینجا رسانده؟ آن موقع هم احمدی نژاد بود؟
اما طی هشت سال دولت آقای احمدی نژاد خیلی از شاخصها دستخوش تغییرات واقع شد مثل قیمت مسکن، فقر، بیکاری، تورم و…
الان مگر چه شده؟
آقای روحانی از همان اولی که بر سر کار آمد اعلام کرد که ویرانه تحویل گرفته است و عملا تا مدت ها درگیر آواربرداری است…
اگر ویرانه است چرا تحویل گرفته اند؟ اگر تشنه قدرت نیستند؟! این همان مدیریت یکپارچه است که در اینجاها نمود پیدا می کند. آقای خاتمی هم دولتی که از آقای هاشمی تحویل گرفت را ویرانه می دانست. اما آیا واقعا اینطور بود که دوستان ان بزرگوار آنچنان برخوردها و بلاهايي را كه برسر آقای رفسنجانی آوردند؟ الان مشخص می شود دولت آقاو سردارسازندگی چقدر خدمت کرده؟ آیا واقعا دولت آقای خاتمی خراب کرده بود که آقای احمدی نژاد آمد؟ در زمان بعضى از دولتها هزاران نفر را فقط در مازندران عوض کردند. شما ان تعداد را به کل کشور تعمیم دهید، خواهید دید که چه آسیبی به منابع انسانی کل کشور می رسد. در صورتی که بعد از دو، سه سال آقای خاتمی متوجه شد و به ترمیم دولت دست زد به طوری که در دولت دوم ، آقای خاتمی موفقیت های خیلی بیشتری کسب کرد. به نظرم حتی ولایی ترین دولت در این چند دوره، دولت آقای خاتمی بوده است. در پیروی از نظرات رهبری و هماهنگی با مجلس، شایسته سالاری دولت بسیار خوبی بود. ضربه ای که به دولت آقای خاتمی خورد که نباید می خورد از مجلس ششم بود و نه مجلس پنجم که یکسری نادان به اسم دوست به ایشان ضربه زدند و خود ایشان هم قبول دارد. درحالیکه مجلس پنجم رقیب آقای خاتمی بود ولی آقای ناطق نوری در اوج جوانمردی آن را اداره کرد و بیشترین همکاری را با دولت داشت همانطور که دولت هم بیشترین همکاری را با مجلس داشت آنچنان که بعد از انقلاب به زیبایی مجلس پنجم، مجلسی سراغ ندارم. شما می توانید استیضاح آقای مهاجرانی را با استیضاح آقای کردان مقایسه کنید. در کدام یک دین، عقل، شعور، فهم و منافع ملی استیضاح آقای کردان می گنجد؟! اما مدیریت آقای ناطق در مجلس پنجم و افرادی که در مجلس بودند، بی نظیر بود که دیگر نمونه اش را نداریم. یعنی بعد ازآن هیچ مجلس خوبی نداشتیم.
به نظرم حتی ولایی ترین دولت در این چند دوره، دولت آقای خاتمی بوده است. در پیروی از نظرات رهبری و هماهنگی با مجلس، شایسته سالاری دولت بسیار خوبی بود. ضربه ای که به دولت آقای خاتمی خورد که نباید می خورد از مجلس ششم بود و نه مجلس پنجم که یکسری نادان به اسم دوست به ایشان ضربه زدند و خود ایشان هم قبول دارد.
از آقای ناطق سخن گفتید؛ به نظر شما چقدر لزوم بازگشت اصولگرایان به شخصیتهایی مثل ناطق و امثال ایشان وجود دارد؟
مشکل اینجاست که اصولگرایان این موضوع را می خواهند اما به دلیل اینکه آنها بعد از آقایان مهدوی کنی یا عسگراولادی نتوانستند حول محور یک ریش سفید عاقل جمع شوند و به توافق برسند، آقای ناطق هم دیگر به اصولگرایان و به جامعه روحانيت اعتماد ندارد. اصولگرایان به دلیل تمامیت خواهی به دنبال وحدت و از خودگذشتگی نبوده اند. الان هم ریش سفیدی که بتواند فصل الخطاب باشد در میان اصولگرایان نیست مگر آقای ناطق نوری که آنهم خود ایشان قبول نمی کند چون شرط و شروطی دارد که مورد قبول احزاب تمامیت خواه نیست. البته همگی آنها كه اينطور نيستند به نظرم 4 يا 5 گروه هستند که متصل به قدرت و ثروت اند و قدرت هم در دست دارند و می خواهند همه چیز طبق نظر آنها باشد و حاضر نیستند که گروه های دیگر را به کار بگیرند.
آقای بیادی! چند وقتی هست که مبحث آتش به اختیار و آتش بس در میان اصولگرایان داغ است. به نظر شما چرا اصولا باید مبحث آتش بس از سوی اصولگرایان مطرح شود؟ آیا آنها قصد ندارند به خاطر پوشاندن برخی خطاهای گذشته خودشان این قضیه را مطرح کنند؟
آتش بس زمانی مطرح می شود که جنگی وجود دارد. اول دوستانی که مطرح می کنند بگویند چرا جنگ را شروع می کنند که خودشان به آتش بس برسند؟ درحالی که می توانند جنگ را شروع نکنند و آتش بس هم ندهند. حالا چه تضمینی وجود دارد که دوباره جنگ سياسى را شروع نکنند؟ آیا درست است که لفظ آتش بس را به کار ببریم؟ چرا بحث وحدت را به کار نمی بریم؟ آتش بس برای چی؟ اگر جنگ قدرت است، مردم ضرر می کنند و حتما در آتش بس هم باز مردم ضرر می کنند. دوما، جنگ و آتش بس کشور دست رهبری است و نه دست هر کسی دیگر. آتش بس یعنی چی؟ بايد بگویند آتش بس بین چه کسانی است و اصلاً چه كسى آتش را روشن كرده كه بايد به مردم پاسخگو باشند كشور صاحب دارد ، قانون دارد ، با اغراض شخصى و خانوادگى كه نميشود كشور را اداره نمود؟ باید مشخص شود که چه کسی آتش را روشن کرده و اگر آتشی روشن شده آیا حق داشتند که آن را روشن کنند یا نه؟ اول باید برای مردم مشخص کنند که آیا آنها اختیار دارند که آتش روشن کنند که اختیار آتش بس را داشته باشند؟
حتی یکسری سوءاستفاده ها هم از لفظ آتش به اختیار مقام معظم رهبری هم در این میان شد. اما چرا عده ای از چهره های اصولگرا باید از این آتش به اختیار سوءاستفاده کنند؟
آیا آقا فرمودند که فقط اصولگرایان آتش به اختیار باشند؟ نه، اشاره ایشان به مردم بود. قدرت و فرمایش رهبری را مصارده به مطلوب می کنند که نظر آقا بر اصولگرایان بوده که آتش به اختیار در مقابل دیگران باشند. اما این فسادهایی که ایجاد شده چه ربطی به گروه ها و تفکرات دارد؟ اینها تفسیر غلط از موضوع می کنند و حواس مردم هم خوب جمع است. به نظرم مردم خوب آگاه شده اند و به هر حرفی توجه ندارند. واقعا اگر کسی به شما ظلم کند، اعتراض نمی کنید؟ وقتی می خواهید وام بگیريد و از شما رشوه می خواهند چه کسی باید برخورد کند؟ پاسبانی که امنیت را از بین می برد، نباید مورد اعتراض واقع شود؟ آقا کی فرمود که اصولگرایان باید آتش به اختیار باشند نظر مبارك ايشان به همه دلسوزان كشوراست لذا همگان بايد بدانند كه جايگاه رهبرى متعلق به همه مردم ايران بدون تفكيك قوميتى و حزبي و جنسيتى است و كسى نبايد اين جايگاه مقدس را مصادره مطلوب کند.
آقای بیادی! کابینه دوازدهم در حال شکل گیری است درحالی که برخی در این میان خواهان سهم خواهی های جناحی هستند. اصولگرایان با سبد رای 16 میلیونی خواهان سهم در کابینه هستند درحالی که اصلاح طلبان هم معتقدند آقای روحانی با ظرفیت اصلاح طلبان روی کار آمده و باید مطالبه مردم که همان اصلاح طلبی است را در نظر بگیرد. نظر شما در این باره چیست؟
مثلا آقای زنگنه، نعمت زاده یا آخوندی اصلاح طلب هستند؟ چه کسی می گوید که اینها اصلاح طلبند در حالی که سبقه شان مشخص است. آیایک نفر کارگزارانی اصلاح طلب است؟ چرا اصولگرا نیست؟ مثلا آقای علوی، وزیر اطلاعات یا آقای رحمانی فضلی وزیر کشور اصلاح طلب هستند؟ کجای آقای ربیعی اصلاح طلب است؟ نصف دولت آقای خاتمی همه اصولگرا بودند. آقای دکتر شریعتمدار اصلاح طلب است؟ آقای ظریف چطور؟ یا آقای فانی یا فرهادی اصلاح طلب بودند؟ اینها شخصیتهای برجسته اجرایی کشور هستند. آقای زنگنه قریب به 30 سال است که وزیر است و در همه دولتها بوده است. آقای چیت چیان اصلاح طلب است؟منتهى به نظرم آقای روحانی تقریبا 50 درصد در چینش مسئولانش در دور اول مخصوصا در سطح استانداران و سفرا موفق نبوده و استانداران خوبی بر سر کار نیاورد که برای مردم کارو عقب ماندگي ها را جبران کنند. درحالی که استانهای ما آنقدر داراى تواناییهاى بالقوة است که بدون دخالت دولت و نفت می توانند خودگردان باشند. اما ازآنجا که افرادی را سر کار می آورند که فقط چوب خط پر می کنند و تنها می خواهند مسئول باشند، لذا می بینیم که هیچ پیشرفتی در استانها رخ نمی دهد. استاندارها در استانها باید واقعا نماینده دولت باشند اما نیستند. یکباره می بینید که یک امام جمعه تمام سیاستهای دولت را زیر سوال می برد یا نهادهای دیگری که وابسته به دولت نیستند.
بالاخره آقای روحانی باید در چینش کابینه خود چطور عمل کند؟
به نظرم باید از شایستگان اجرایی جوان استفاده کند. البته منظورم جوان 25 ساله و بی تجربه نیست. من تا 50 سال را جوان میدانم اگرچه در کل دنیا وزارتخانه ها و مجالس تحت مديريت ريش سفيدان و با تجربه هاست و معاونین را از جوانان پرتجربه و پركار عاقل در مديريت استفاده ميكنند.
پس نظر شما این است که در چینش کابینه نگاه ها نباید جناحی باشد. درست است؟
بله. اگر اینگونه باشد همان ضربه ای که آقای احمدی نژاد خورد ایشان هم می خورد. آدمهایی هستند که بیمارند، بیمار سیاسی و تشنه قدرت که نباید از آنها استفاده کرد.
آقای بیادی در مورد شما گفته می شود که شما حمایت چرخشی داشتید. ابتدا از آقای قالیباف بعد از آقای احمدی نژاد و بعد از آقای روحانی حمایت کردید. این چرخش موضع را قبول دارید؟
یکی از اشتباهات همین است که از من تحلیل می خواهند و می گویند که از بین این 5 نفر کدام بهتر است و من می گویم آقای قالیباف. از من می پرسند که چرا احمدی نژاد ثبت نام کرد که به نظرم این حق قانونی اش بود ولی نگفتم که او خوب است بلکه گفتم که او برای خودش یک جایگاهی دارد. اینکه من سلبی برخورد نمی کنم دال بر حمایت چرخشی من است؟ این مهم است که من درآخر گفتم با تمام این شرایط آقای روحانی رای می آورد. گفتم اگر آقای احمدی نژاد بیاید احتمال دارد که به دور دوم کشیده شود و این تنها یک تحلیل است. به عنوان یک سیاستمدار سپهر سیاسی را برای گروه های مختلف تحلیل کرده ام و با توجه به چینش کاندیداها برنده انتخابات را پیش بینی کردم اتفاقا همانطور كه مشاهده فرموديد خدا را شكر تمام حرفهایم هم درست از آب درآمد درحالی که نه احمدی نژاد، نه قالیباف و نه رئیسی را نه کوبیده و نه تخريب كرده ام.
انتهای پیام